محمدرضا ترکی در درسگفتارهایی درباره سنایی با موضوع « تاثیر سنایی بر خاقانی» عنوان کرد: خیلی از آثار عرفانی ما چه از نظر محتوا و چه از نظر ساختار، فرم و شکل ظاهری هم شبیه به حدیقه در قالب یک متن دارای ده باب سروده شده است که این تصادفی نیست و در واقع سیطره سنایی را میرساند.
هفتمین نشست از درس گفتارهایی درباره سنایی با موضوع «تاثیر سنایی بر خاقانی» با سخنرانی دکتر محمدرضا ترکی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران، عصر چهارشنبه (هشتم آذرماه) در شهر کتاب بهشتی برگزار شد.
ترکی سخن خود را با خوانش ابیاتی که سنایی در مقدمه حدیقه الحقیقه آورده است، آغاز کرد متن سخنرانی وی را در ادامه می خوانید:
سنایی از قلههای بزرگ تفکر و عرفان ما در ایران زمین است و این که الان احساس میکنیم که سنایی در هالهای از گمنامی و بیتوجهی ما به سر میبرد، شاید برای این باشد که بعد از سنایی، آفتابهای درخشانی طلوع کردند که او را تا حدود زیادی در شعاع خود پوشاندهاند. به نظر میرسد اگر ما شخصیتهای عظیمی مثل عطار یا مولانا را نداشتیم، عظمت سنایی را بهتر میتوانستیم درک کنیم، اما آن آفتابها چنان چشم ما را خیره کردهاند که باعث شده که ما با قلهی بزرگی مثل سنایی چندان مانوس نباشیم.
در آن روزگار و تا قرن ها بعد سنایی جزو بزرگترین عرفا و شاعران عارف زبان فارسی محسوب میشده است. وقتی مولوی تصمیم میگیرد که مثنوی را آغاز کند، مریدان و شاگردان او از او میخواهند که که چیزی شبیه به حدیقهالحقیقه بسراید و بیافریند، یعنی برای آنها مطلوب چیزی مثل حدیقهالحقیقه بود و وقتی این خواهش را در میان گذاشتند، معروف است که مولوی آن ابیات «نینامه» را سرود و برای شاگردان خود خواند، ادامه داد و حاصلش این شاهکار بزرگ عالم بشریت، یعنی مثنوی مولوی شد و مثنوی به نحوی زیر سایه ی حدیقه است.
استفاده سعدی از چارچوب از پیش ساخته شدهی سنایی برای خلق بوستان
بوستان در قرن ششم، یک چشم و همچشمی و یک نوع رقابت بین شاعران بر سر اینکه اعلام کنند جانشین سنایی اند، بوده و هر کسی میخواسته این را به کرسی بنشاند و اثبات کند که خود او جانشین، ولیعهد و خلف صادق جناب سنایی است.
سعدی که در ده باب سروده شده است، بیان کرد: خیلی از آثار عرفانی دیگر ما چه از نظر محتوا و چه از نظر ساختار، فرم و شکل ظاهری هم شبیه به حدیقه در قالب یک متن دارای ده باب سروده شده است که این تصادفی نیست و در واقع سیطره سنایی را میرساند که حتی وقتی قرنها بعد، زمانی که سعدی بوستان خود را میآفریند، از همان چارچوب و قالبی استفاده میکند که پیش از او، سنایی ساخته بوده است.
بزرگترین شاگرد سنایی، خاقانی است
بی هیچ تردیدی، بزرگترین شاگرد سنایی، خاقانی است. خاقانی کسی است که سنایی را دقیق و خیلی جدی خوانده است و من تصور میکنم که در نظم و نثر اینچنین است، یعنی آنقدر در شعر خاقانی اشارات دقیق به آثار سنایی است که هر گونه شک و شبههای را از این جهت کاملا زائل میکند.
خاقانی بسیار شاعر خلاقی است که خودش هم این را اقرار میکند و صراحتا اعلام میکند که من مبدع طرز جدیدی در سخن فارسی هستم. این حرفی نیست که فقط خود او بزند و دیگران و منتقدان بعدی هم این را اقرار کردهاند که تردیدی نیست که خاقانی آدم نوآوری است، اما خود خاقانی اقرار میکند که من بر سر خوان سنایی نشستهام که شما در خط به خط آثار خاقانی این تأثیرگذاری را میبینید.
خاقانی تنها شاعر مورد احترام خاقانی
خاقانی از تعداد زیادی از شاعران، چه عرب و چه عجم یاد کرده. از قلههای بزرگ شعر و ادبیات روزگار خود، سخن گفته که شاید بتوان گفت تقریبا با همه آنها نامهربانانه سخن گفته و آنها را در برابر خودش در عدد و شماری نیاورده است. تنها کسی که بی هیچ تردیدی، با نهایت احترام در مورد او سخن گفته است، سنایی است. نه تنها خودش با احترام در مورد سنایی سخن میگوید، حتی اجازه نمیدهد فرد دیگری با او بیاحترامی کند که شاید یکی از دلایل دشمنی او با رشید بطواط که از قلههای ادبی تاریخ ما است، اختلاف سلیقهای است که در باب سنایی داشتهاند، چون رشید بطواط آن شأن را برای سنایی قایل نبوده، خاقانی به او پرخاش میکند و با او با تعصب سخن میگوید و حتی نمیخواهد به او اجازه دهد که کمترین بیاحترامی را در شأان و در مورد سنایی به زبان بیاورد.
قرن ششم، عهد سنایی است و خود خاقانی تعبیر عهد سنایی را دارد، این عهد لزوما به معنی زمان زندگی نیست، بلکه به معنی دوران سیطره، دوره غلبه و دورهای که سنایی سخن اول و آخر را میزند، است. بنابراین قرن ششم، عهد سنایی است و بعد هم تا قرون بعدی و تا زمانی که عطار و بعد از آن، مولوی میآید، این سیطرهی بلامنازعه
در قلندریات این دو خیلی به هم شبیهاند، بهگونهای که اگر ما قلندریات سنایی را نخوانده باشیم، اصلا نمیفهمیم قلندریات خاقانی یعنی چه و چرا اینگونه سخن گفته است.
سنایی بر عرفان، ایران، ادبیات ایران و ادبیات عرفانی ایران است.
آدم احساس میکند که که در قرن ششم، یک چشم و همچشمی و یک نوع رقابت بین شاعران بر سر اینکه اعلام کنند جانشین سنایی اند، بوده و هر کسی میخواسته این را به کرسی بنشاند و اثبات کند که خود او جانشین، ولیعهد و خلف صادق جناب سنایی است. مثلا ابوالعلای گنجوی که دشمن درجه یک خاقانی و یکی از کسانی است که خاقانی با شدت تمام او را هجو کرده است و یکی از دلایل این دشمنی میتواند همین باشد که ابوالعلا ادعا داشته که جانشین سنایی است. دیگری انوری است که که در یکی از قصایدش که فضائل خود را میشمارد، ادعا میکند که من مثل سناییی هستم. هرچند که انوری خودش شاعر بزرگی است، اما برای اثبات بزرگی خودش میخواهد خود را به سنایی وصل کند و بگوید من مانند او هستم. مهمتر از همخه اینها نظامی است که از بزرگترین منظومهسرایان تاریخ ما است. در مخزنالاسرار، کتاب و منظومه خودش را همسان و همردیف حدیقهالحقیقه سنایی میداند که این خود به نحوی میتواند ادعای جانشینی باشد.
به نظر میرسد که تاریخ این قضاوت را کرده باشد که خاقانی بدیل سنایی است و خود او هم این را تاکید کرده است که: «بدل من آمدم اندر جهان سنایی را / بدین دلیل پدرم نام من بدیل نهاد»
و بعد در جای دیگری خیلی دقیق این این سخنان را بیان میکند و میگوید: «چون زمان عهد سنایی درنوشت / آسمان چون من سخن گستر بزاد» یعنی وقتی سنایی از دنیا رفت، من به دنیا آمدم، چون من جانشین سنایی هستم.
خاقانی میخواهد بگوید که من جانشین سنایی هستم و همین که سنایی سر بر زمین گذاشت، من به دنیا آمدم و این را نشانه این میگیرد که گویا اصلا در آفرینش، تقدیر و قضای الهی این بوده که این اتفاق بیفتد و غروب سنایی معادل و همزمان با طلوع خاقانی باشد و به نظرم باید انصاف داد که از میان کسانی که ادعای بدیل بودن برای سنایی را داشتهاند، الحق و الانصاف سخن سنایی حقتر است و آن کسی که بیشتر شباهت دارد، خاقانی است. در سخن زهد، قصاید خاقانی خیلی شبیه به سنایی است. در قلندریات این دو خیلی به هم شبیهاند، بهگونهای که اگر ما قلندریات سنایی را نخوانده باشیم، اصلا نمیفهمیم قلندریات خاقانی یعنی چه. خاقانی که معروف به دشوارگرایی است، بخشی از دشواریهایش این است که ما سنایی را نفهمیدهایم. اگر سنایی را بیشتر بشناسیم و با سخن او آشنا شویم، خاقانی برای ما خیلی روشن میشود و خیلی از ابهامات آن به طور طبیعی رفع میشود یا اصلا پیش نمیآید. و چرا اینگونه سخن گفته است.
خاقانی در قصیده مدحی از سنایی بالاتر است؛ یکی از مشترکات این دو شاعر در مدیحهسرایی است که به نظر من این مدیحهسرایی اصلا چیز بدی نیست. متاسفانه در روزگار ما به واسطه غلبهی فرهنگی که عمدتا از روزگار حزب توده شروع شد، در نشریات و نشریهها، شاعران گذشته ما را به عنوان یک مشت آدم مزدور، جیرهخار، خائن و ضد طبقه فرودست معرفی میکند. در جواب باید گفت ابتدا اینکه آن روزگار کار شاعر مدح کردن بوده و دوم اینکه خیلی از آن مدیحهها بر اساس آن واقعیتی بوده که واقعا در ممدوح بوده است.
ادبیات تند دلیل عدم شکوفایی نقد ادبی ما
او ادامه داد: نقد ادبی ما از شروع شکلگیری حزب توده و به طور کلی، جریانات چپ، یک نقد ادبی تند و عصبی شد. عزیزان روشنفکر ما که عمدتا گرایش چپ داشتند، بدترین توهینها را مثلا به شاعری مثل سعدی روا میداشتند. این نگاه متاسفانه در بین ما هست که یکی مثل سنایی که مظهر عرفان و زهد است را به دلیل مدیحه سرایی، زیر سوال میبرند. یکی از دلایلی که نقد ادبی ما به آن شکوفایی لازم نرسیده، همین ادبیات تند است. بنابراین ما باید در خیلی از باورهای خود تجدید نظر کنیم، یعنی مشکل ما این نیست که سنایی، حافظ، سعدی، خاقانی و اینها را نمیشناسیم، بلکه مشکل ما این است بد میشناسیم. مشکل این است که اینها را بد به ما معرفی کردهاند و آن تلقی که ما از این شاعران داریم، تلقی واقعی نیست.
مدرس دانشگاه در ادامه گفت: فضاها و مضامین مشترک، تأثیرپذیریها و روابط بین متنی بین خاقانی و سنایی بسیار زیاد است. در بسیاری از جاهها سخنانی که در سنایی آمده، عینا در خاقانی جلوه کرده است و یک جاهایی اگر بخواهیم سخن سنایی را بفهمیم، باید خاقانی را بفهمیم. این دو به شدت به هم کمک میکنند و میتوان گفت که سنایی کلید فهم خاقانی است. خاقانی که معروف به دشوارگرایی است، بخشی از دشواریهایش این است که ما سنایی را نفهمیدهایم. اگر سنایی را بیشتر بشناسیم و با سخن او آشنا شویم، خاقانی برای ما خیلی روشن میشود و خیلی از ابهامات آن به طور طبیعی رفع میشود یا اصلا پیش نمیآید.
نه سنایی را بدون خاقانی و نه خاقانی را بدون سنایی میتوان شناخت
ترکی در ادامه ضمن خواندن نمونههایی از دیوان خاقانی که جزء بخشهایی است که نوعا معنای آن برای شارحان و چه بسا برای مصححان آن روشن نبوده و به کمک غزل سنایی به راحتی فهمیده میشود، بیان کرد: در مجموع میتوان گفت که سنایی از قلههای بزرگ ادبیات ما و ادبیات عرفانی است. میتوان گفت که خاقانی قطعا بدیل واقعی سنایی است. در عرفان این دو شاعر قابل توجه هستند و تاثیرپذیریهای این دو هم خیلی به هم نزدیک و بهگونهای است که نه سنایی را بدون خاقانی و نه خاقانی را بدون سنایی میتوان شناخت.
این مطلب نخستین بار در خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) منتشر شده است.