سال ۱۳۹۷ با خبری تلخ آغاز شد. داریوش شایگان، اندیشمند برجسته ایرانی که از 2ماه پیش در اغما بود، درگذشت و شمار زیادی از اهالی فرهنگ، اندیشه و ادبیاتبه سوگ نشستند.
شایگان یکی از نمونههای نادر اندیشمندان ایرانی بود. او از یکسو دانشآموخته غرب محسوب میشد و از دوره دبیرستان در سوئیس و فرانسه تحصیل کرده بود و از سوی دیگر در سالهای اقامتش در ایران محضر برجستهترین عالمان سنتی ایران مثل علامه طباطبایی و مهدی الهی قمشهای را درک کرده و با عرفان اسلامی و اندیشه ایرانی آشنایی کامل یافته بود. همچنین سالهای بسیاری را نیز صرف پژوهش در فرهنگ و اندیشه هندی کرده بود. همه اینها از شایگان شخصیتی چندفرهنگی ساخته بود که در میان اندیشمندان معاصر ایران یگانه شمرده میشد. او درنیم قرن گذشته همواره حضوری تأثیرگذار در فرهنگ ایران داشت و کتابهای بسیاری نگاشت که هر کدام در دوره خود منشأ تأثیر بسیار بودهاند؛ از «آسیا در برابر غرب» که چند دهه خوانده شد و بسیاری شایگان را به این کتاب میشناختند تا «افسونزدگی جدید» که تصویر تازهای از شایگان به دست میداد. در سالهای اخیر شایگان بیشتر متوجه عالم ادبیات شده بود. 2تکنگاری مفصل درباره شارل بودلر و مارسل پروست با نامهای «جنون هشیاری» و «فانوس جادویی زمان» تصویری کامل از یک شاعر و یک رماننویس بزرگ فرانسوی پیش روی مخاطبان فارسی میگذارد. همچنین 2کتاب از سهگانهای که قرار بود سومین آن به میشل دو مونتنی اختصاص پیدا کند که متأسفانه کتاب سوم با درگذشت شایگان ناتمام ماند.
محمدمنصور هاشمی، یکی از پژوهشگرانی است که در سالهای اخیر به بررسی و تحلیل آثار بسیاری از اندیشمندان معاصر پرداخته است. او در کتاب «هویتاندیشان و میراث فکری احمد فردید» فصلی را به شایگان اختصاص داده است. در سالهای بعد نیز کتاب «آمیزش افقها» را که گزیدهای از آثار و گزارشی است از تحولات و دیدگاههای فکری داریوش شایگان منتشر کرد. با محمدمنصور هاشمی درباره داریوش شایگان و جایگاه او در فرهنگ و اندیشه معاصر ایران گفتوگو کردهایم.
زمان زیادی مخاطبان آثار شایگان اهالی اندیشه بودند اما او در سالهای اخیر کتابهایی منتشر کرد که مخاطبانش بیشتر اهالی ادبیات به حساب میآمدند. به نظر شما دلیل این تغییر رویکرد در شایگان چه بود؟
اهل اندیشه و اهل ادبیات الزاماً 2گروه متفاوت نیستند و اگر بهفرض کسانی تصور میکنند اهل اندیشهاند اما از ادبیات بیگانهاند یا تصور میکنند اهل ادبیاتاند و بنابراین لازم نیست به اندیشهها کاری داشتهباشند، درک نادرستی از اندیشه و ادبیات دارند. ادبیات خودش یکی از تجلیات اندیشه است و اندیشه شامل فلسفه، علوم، ادبیات و هنر میشود. جدای از این نکته کلی، بههرحال دنیا دار تزاحم است و شما وقتی دارید به کاری میپردازید نمیتوانید کار دیگری را هم به سرانجام برسانید. هر کاری وقت و فضای خودش را میخواهد و شایگان این اواخر مجال تألیف تکنگاری درباره برخی اهل ادبیات را یافته بود. البته ایشان همیشه با ادبیات و هنر سر و کار داشتهاند. اولین کتابی که از شایگان منتشر شده مجموعه شعری است به زبان فرانسه با مقدمه هانری کربن. چند دهه پیش هم شعرهای سهراب سپهری را به فرانسه ترجمه کرده بودند. رمان «سرزمین سرابها» را هم در کارنامهشان دارند. در «افسونزدگی جدید» نیز 3رمان از نویسندگان ایرانی را تحلیل کردهاند. «پنج اقلیم حضور» هم در اصل یک مقاله به فرانسه بوده که سالها پیش چاپ شده است. پس ادبیات همیشه دغدغه ایشان بودهاست. اساساً چنانکه پیشتر نوشتهام بر نگرش و نگارش شایگان بوطیقای شاعرانه حاکم است.
چه خط مشترکی آثار شایگان را به هم متصل میکند؟ آیا اصلا میتوانیم خط مشترکی بین آثار مختلف شایگان از «ادیان و مکاتب فلسفی هند» و «آسیا در برابر غرب» تا «افسونزدگی جدید» و «فانوس جادویی زمان» پیدا کنیم؟
شایگان دغدغهها و مسئلهها و نیز دید و منظری دارد که آثارش را بهرغم گستره وسیعشان به هم پیوند میدهد. نسبت فرهنگهای مختلف و امکان گفتوگو، ماجرای سنت و تجدد، مواجهه تمدنهای غیرغربی با غرب، معنویت و عرفان، مفهوم زمان، نقش هنر و... اینها مسألههای همیشگی اوست که رد آنها را از نخستین تا آخرین کتابش میشود دید.
جایگاه شایگان در میان اندیشمندان معاصر کجاست؟ آیا میتوانیم بگوییم که شایگان مثل رضا داوریاردکانی یا سیدجواد طباطبایی یا محمد مجتهدشبستری یک پروژه فکری دارد یا بیشتر میتوانیم او را یک شخصیت فرهنگی به شمار آوریم که در دورههای مختلف تلاش کرده است تا خلأهای فرهنگی جامعه را جبران کند؟
در بخشهایی از سه کتابم (فصلی از «هویتاندیشان و میراث فکری احمد فردید»، مقدمه «آمیزش افقها» و مقالاتی از «اندیشههایی برای اکنون») از 3منظر متفاوت درباره شایگان بحث کردهام. در این مجال مختصر تنها میتوانم بگویم که شایگان جایگاه منحصر به فردی در تفکر معاصر ایران دارد که ویژه و والاست. چنانکه میدانید من برای اینکه بدانم در کجای عالم اندیشه ایستادهام و چه راهی را باید طی کنم اطلس اندیشههای نسل پیش از خودم را در چند کتاب ترسیم و تحلیل کردم و از جمله درباره اندیشمندانی که نام بردید پژوهش کرده، اندیشیده و نوشتهام. هر کدام از این اندیشمندان مسئلههای خود و رویکرد و روش خود را برای پرداختن به آن مسئلهها دارند. اگر منظور از پروژه فکری چنین چیزی باشد، هر یک از آنها و نیز شایگان چنین پروژهای دارد اما اگر منظور از پروژه فکری چیزی از قبیل ایدئولوژیپردازی باشد و کارهای ترویجی بر مبنای قالبهای پیشساخته، هیچکدام از اندیشمندان مذکور چنین پروژهای ندارند. چنانچه احیاناً کسانی منظورشان این باشد که چون شایگان علایق فرهنگی گستردهای داشت و موضوعات مختلف مورد توجهش بود، اندیشمند نبود و صرفا شخصیتی فرهنگی بود، باید بگویم از ارسطو گرفته تا ژیل دلوز همه چنین اشخاصی بودهاند و ازجمله ادبیات و هنر هم موضوع تفکرشان بوده است. حتی اگر نوشتن آثار ادبی هم مسئله باشد از معاصرانمان بهعنواننمونه به امبرتو اکو و ژولیا کریستوا اشاره میکنم. اگر هم کسی اینها را چون آثار ادبی هم نوشتهاند اندیشمند و دارای پروژه فکری نمیداند تنها میتوانم لبخند بزنم.
کسانی که میخواهند با جهان فکری شایگان آشنا شوند بهتر است که کدام کتابهای ایشان را بخوانند؟
برای آشنایی با منش و نگرش شایگان «زیر آسمانهای جهان» و برای آشنایی با منظومه فکری او و نوشتههایش «آمیزش افقها: منتخباتی از آثار داریوش شایگان» راهگشاست.
آیا آثار اخیر شایگان درباره شارل بودلر و مارسل پروست در اندازهای هستند که بتوانند به عنوان آثاری بینالمللی عرضه شوند؟
هر اثری برای مخاطبی خاص پدید میآید و «اثر بینالمللی» تعبیر مبهمی است. آثار شایگان درباره بودلر و پروست برای مخاطب فارسیزبان نوشته شده و طبعاً برای مخاطب فرانسوی این آثار چندان موضوعیتی ندارد. همچنانکه روایت فرانسه کتاب «پنج اقلیم حضور» که سال پیش منتشر شد برای مخاطب فرانسوی بیشتر موضوعیت دارد تا مخاطب ایرانی. جالب است که مخاطبان ایرانی از «پنج اقلیم حضور» خیلی بیشتر استقبال کردند تا آثار اخیر که نگرشهای تازهای را به آنها معرفی میکند. این موضوع تأملبرانگیز است و حاکی از اینکه بخشی از جامعه ما ترجیح میدهد امور مأنوساش را مکررا بشنود به جای اینکه با امور نامأنوس مواجه شود!
شایگان یک شخصیت چندفرهنگی بود. مشهور است که نثر فرانسه را آنقدر خوب مینوشت که یکی از متنهای ایشان در کتابهای درسی فرانسه آمده است. آیا شما این کتابها را دیدهاید و میدانید چه نوشتهای از ایشان در کدام کتاب و در کدام مقطع تحصیلی قرار گرفته است؟
ایشان در 1987 مقالهای نوشته به نام(Comment peut-on être françias?). بخشی از این مقاله در دورهای در برخی کتابهای دبیرستان آمده بوده است؛ البته نمیدانم هنوز هست یا نه و نمیدانم غیر از این چیز دیگری بوده یا نه. بههرحال ایشان در زبان فرانسه نویسنده بسیار موفقی بود، ناشران معتبری داشت، برخی آثارش بهصورت جیبی تجدیدچاپ شده که حاکی از استقبال خوانندگان است، جوایز متنوعی بابت فرانسهنویسی گرفته، آثارش به زبانهای گوناگون ترجمه شده و الیآخر اما همه اینها را گفتم که بگویم داریوش شایگان به عنوان متفکری «ایرانی» اهمیتش ناشی از مفاهیمی است که ساخته و روشنگریهای راهگشایی که در عرصه اندیشه انجام داده است. اگر اعتبار اندیشمندمان را تنها بر اساس اقبال دیگران به او بسنجیم یعنی خودمان قوه تشخیص و ارزیابی نداریم.
گفتوگو از: مرتضی کاردر
این گفتوگو نسختین بار در روزنامه همشهری منتشر شده است.