میخندد و میگوید: «حرف تازهای نیست، همه میدانند یک روز شهرداری با تانکر آب آمد، حوضچه جلو چشمهعلی را پُرِ آب کرد و رفت، فردایش هم روزنامهها گفتند آب به چشمهعلی برگشت.» این فقط یک روایت از حرفهای ضد و نقیضی است که برای چشمهی خشک شده در ضلع شمالی چشمه علی و در مقابل کتیبه فتحعلیشاهی بیان میشود. حرفهایی که این روزها آنقدر با یکدیگر متضادند که نمیدانیم کدام را میتوان باور کرد.
به گزارش ایسنا، داستان امروزِ آب چشمه علی فقط همان آبی نیست که علتِ نبودنش را خشکسالی بدانیم، بلکه کشمکشهایی که آب چشمهعلی در طول حدود یک سال گذشته تا امروز و بازی خشک شدن و برگشتِ آباش را شاید هیچ رودخانه یا حوضچهی آبِ طبیعی دیگر به خود ندیده باشد.
یا حتی همین قول و قرارهای نصف و نیمه مترو و کارشناسانش که هر بار زمانی را برای برگشت آب قرار گذاشتند و آخرش نشد تا اینکه یک روز شهرداری خبر داد آب به چشمه برگشت و ماجرای چشمهعلی این بار جورِ دیگری رقم خورد و حتی میراث فرهنگی استان تهران هم به راحتی آن را قبول کرد و خدا را شکر!
حالا دیگر ماجرای آب چشمهعلی را همه میدانند؛ از نانوای محله گرفته تا چوببر، میوهفروش و نوجوانانی که باز هم پاتوق آبتنیشان را پیداکردهاند و حتی چند ده کیلومتر این طرفتر، کارمندان شهرداری در تهران و حالا هم که حرف به گوش رسانهها رسیده ... .
بخش جنوبی چشمه علی که آب جوشیده از دل زمین در آن روان است
شنیدن همین یک جمله یعنی «چشمه علی را با آب تانکر پر کردهاند تا دهان شما رسانهها را ببندند» کافی است تا راهی چشمهعلیِ شهرری شویم. از گرمای هوا قدری کم شده و نوجوانان و کودکان همراه خانوادههایشان در حوضچهی کوچکِ ضلع جنوبی چشمهعلی که آبِ آن تا بالای زانوی نوجوانان میرسد، آبتنی میکنند.
اما بخش شمالی چشمه که درست زیر کتیبه فتحعلیشاهی قرار گرفته را آبِ لجن سبزرنگی در حد چند میلیمتر پر کرده و موشها از سرورویش بالا میروند، مقیاس میزان آّب طبق دستگاه سنجش میزان آب، در این بخش از چشمه حتی به یک میلیمتر هم نمیرسد.
پرسوجویمان را از همان جا و نوجوانانی که به نظر میرسد هر روز مهمان آب چشمهاند، شروع میکنیم. رضا ۱۴ ساله است و گویا هر روز ساعتی را در آب چشمه بازی میکند. میپرسم هر روز تابستان برای آبتنی به چشمه میآیی؟ میگوید: «از وقتی مترو کارش را در اطراف چشمه شروع کرد و آب قطع شد، نتوانستم چند هفته آبتنی کنیم، اما با برگشتن آب دوباره میآیم.»
از شنیدههایم میگویم؛ «شنیدهای که آب چشمه را با تانکر آب پر کردهاند؟» میگوید: حرفهایی را از بچهها شنیدهام اما خودم به چشم ندیدم.
یکی از بومیهای محله که چند دهه از زندگی خود را در این منطقه بوده، این اتفاق را تائید میکند. قسم میخورد: «به خدا به چشم خودم دیدم که با تانکر آب داخل چشمه ریختند و انگشت اشارهاش بخش چشمه زیر کتیبه فتحعلیشاهی را نشان میدهد.»
آب لجن گرفته در بخش شمالی چشمهعلی
پیام ۳۴ ساله هر چند باورش نمیشود برای فهمیدن راست یا دروغ این داستان از تهران به شهر ری رفتهایم، اما وقتی جدیتمان را برای فهمیدن واقعیت میبیند، میگوید: «حرف تازهای نیست، همه میدانند یک روز شهرداری با تانکر آب آمد، حوضچه جلو چشمهعلی را پُرِ آب کرد و رفت، فردایش هم روزنامهها گفتند آب به چشمهعلی برگشت.»
ولی این همهای که پیام میگوید شامل چند نفر از قدیمیهای محله نمیشود.نانوایی مقابل چشمهعلی، به شنیدههایمان میخندد و میگوید: «نه خانم! چطور میشود با تانکر آب را داخل چشمه ریخت، اصلا حرفش خندهدار است! من که چیزی ندیدم.»
بخش جنوبی چشمه که یکی راههای خروجی آن توسط سنگ بزرگی گرفته شده
دورهمی پیرمردهای محله را در ورودی کارگاه چوببری مقابل چشمه به هم میریزم و بعد از سلام و احوالپرسی پدرانهشان میپرسم: «راست است که شهرداری با تانکر آب داخل چشمه ریخته؟» یکی ریز میخندد و دیگری که صورت مهربانتری دارد، با سرش تایید میکند. اما باز همگی یکی از جمع خودشان را نشان میدهند و میگویند از حاجی بپرس؛ او همه چیز را از چشمه میداند.
حاجی با بیش از ۸۰ سال سن و این حرف که در همین محله به دنیا آمده و به امروزش رسیده و از معدود مردم محله است که کاوشهای اشمیت را هم در منطقه به چشم دیده، این حرف را رد میکند و میگوید: «چه کسی این حرف را گفته؟! من که چیزی ندیدم. یادم نیست چند روز پیش بود، اما یک روز آمدم دیدم چشمه آب دارد. اول به خاطر کار مترو آب چشمه قطع شد، اما گفته بودند با پایان کار مترو آب برمیگردد، خوب برگشت.»
آب لجن گرفته و پر از زباله در بخش شمالی چشمه علی و مقیاس سنج دِبی آب
بار دیگر پلههای چشمه علی را پایین میرویم، به وضوح مشخص است آب در بخش جنوبی چشمه روان است؛ یعنی سرچشمهی این بخش هر چند با دِبی کم، برگشته است. اما قدری پایینتر از همین سرمنشأ، به ورودی چاه زیرزمینی که نگاه میکنیم زبالهها و موشها امانِ آب را میبُرند. و در همان آب است که بچهها با شادی آبتنی میکنند!
به زیر کتیبه فتحعلی شاهِ نشسته بر تخت پادشاهیاش برمیگردیم، انگار که او هم منتظر، زیر آفتابِ چله تموز نشسته تا آب به چشمه برگردد و خنکای آن را به جان بخرد...