«عدم اطمینان» به شرایطی اطلاق میشود که در آن گزینهها و متغیرها مشخص هستند ولی احتمال رخداد آنها نامشخص است. بهطورکلی «عدم اطمینان» زمانی وجود دارد که تحلیل گران ۱. توانایی ارائه مدلهای مناسب برای نشان دادن وضعیتهای آینده را ندارد ۲. مجموعه سیاستها و روابط بین بازیگران متغیر و مقطعی است ۳. ناتوان از نحوه توزیعهای احتمال میکرو فیزیک قدرت هستند و ۴. تعدد نظام ارزشی تصمیمگیری در چنین فضایی حاکم است. ماهیت شرایط تصمیمگیری، نوسان محیط، تعداد اهدافی که باید بین آنها تعادل برقرار شود، نتایج آتی تصمیم، کیفیت واحد تصمیمگیرنده عواملی هستند که بر این شرایط تأثیر میگذارند.
یعقوب قلندری؛ به گزارش تابناک، منطقه خاورمیانه در چنین شرایطی قرار دارد و عدم قطعیت و اطمینان بر تصمیمگیری در این وضعیت سایه افکنده است. بهگونهای که در این منطقه مسائل و چالشهایی که فراروی تصمیم گیران قرار میگیرد ماهیتی چند هدفی (درزمانی و همزمانی) دارند و استراتژیستها با طیفی از اهداف روبرو هستند که این امر تصمیم گیران و استراتژیستها را در تحلیل در تنگنا قرار داده است. این منطقه با موضوعاتی همچون تعدد آیندهها، تعدد اهداف، تعدد رویدادها، تعدد روندها، تغییر طرز تلقی نسبت به ریسک و موازنههای اجتنابناپذیر درگیر است. بهگونهای که ما با پاکستانها، قطرها، ترکیهها، طالبانها و... روبرو هستیم که در چنین فضایی رویکرد شناسایی گزینهها پیش از تبیین ارزشها، توانایی پاسخگویی به نیازها را ندارد و کاستیهای استراتژیهای پیشینی ازلحاظ سرکوب خلاقیت و عدم شناسایی فرصتهای تصمیم نمایان میگردد. در منطقه خاورمیانه تصمیم گیران بهجای «یک آینده محتمل» با طیفی از «آیندههای باورکردنی» مواجه میشوند و عدم قطعیت بر موضوعات و فرآیندهای تصمیمگیری سایه افکنده است. در چنین شرایطی بازیگران این منطقه به سوژه منقاد تحلیلگر درنمیآیند. درواقع برنامهریزی استراتژیک در چنین فضایی نمیتواند استراتژی تولید کند اما میتواند استراتژیها را برنامهنویسی کرده و عملیاتی نماید. در فضای عدم اطمینان تفکر استراتژیک استراتژی تولید میکند است نه برنامهریزی استراتژیک. برای تفکر استراتژیک در خاورمیانه باید به این مؤلفهها توجه کرد.
شاخصهای مدنظر در تفکر استراتژیک در مورد خاورمیانه
در چنینی شرایطی یک استراتژیست برای آرایش استراتژی مناسب باید به این مؤلفهها توجه کند که اولاً استراتژی باید از تعامل با محیط نشئت بگیرد و این استراتژی بهصورت تکاملی تغییر یابد؛ و با توجه به ظهور فرصتها و تهديدهاي محيطي اقدامات لازم را انجام بدهد؛ و بعد آنکه بهجای ايجاد تعهد بلندمدت غیرقابلبازگشت، در شرايط عدم قطعيت بهتر است كه برنامه به يكسري نشانگاه تقسيم شود و مفروضات هر مرحله مشخص شود؛ و در ادامه بايد به «ايجاد توانمندي مديريت بحران بهصورت مؤثر، سريع و كارآمد بیندیشد، به عبارتي توانمندي پاسخگویی به ناپیوستگیهای ناگهاني را داشته باشد». در اين روش بهصورت پيوسته ليست موضوعات استراتژيك بهروز و بازبيني میشوند، شناسايي بهموقع موضوعات از راههای متعدد كسب میشود. سرانجام اینکه در فضای عدم قطعیت یک استراتژیست باید با توجه به ساختار بازیگران و کیفیت رابطه با آنها مواضع استراتژیک خود را وضع کند.
استراتژی نوظهور / پدیدار شونده
استراتژی واقعی هنگامی تکامل مییابد که تصمیمات داخلی و وقایع خارجی باهم به جریان میافتند و استراتژیستها بتوانند در فرآیند اقدام تصمیم بگیرند؛ در شرایط عدم قطعیت استراتژیهای نوظهور بهتر میتواند به کار آیند. این استراتژی موقعیت محور هستند و با اتکا به عقلانیت عملی معقول بودن را بر عاقل بودن ترجیح میدهند. بر پایه این نوع استراتژی و در شرايطي كه تغييرات گسسته، هميشگي و مزمن شدهاند بهجای اتکا به برنامهریزی استراتژیک پیشینی که نسبت به رویدادهای پیچیده و سریع انعطاف لازم را ندارد باید به راهبردهای مبتنی بر موقعیت که در آن کنش گری غالب است و بهجای پیشبینی، متکی به استفاده از استراتژیهای شکلدهنده است که بهترين روش پیشبینی آينده را، خلق آن میداند روی آورد؛ در اين راستا استراتژیستها باید به فکر تغيير قواعد رقابت باشند. در شرایط عدم اطمینان حاکم بر منطقه راهبرد مدنظر باید در پی «شکل دادن»، «منطبق کردن» و «ذخیره کردن جای درست برای بازی» باشد که این امر الگوی مشارکتی مبتنی بر موقعیت را برای کنشگران و تصمیم گیران کاربردیتر نشان میدهد.
«باز توزیع امر سیاسی»، یکی از سازوکارهایی که در شرایط عدم اطمینان میتواند در تفکر استراتژیک لحاظ شود. تفکر استراتژیک در فضای عدم اطمینان این امکان را فراهم میکند که نحوه توزیع قدرت و قواعد پذیرفتهشده در این زمینه را به چالش بکشد و مسیر را برای ورود گروههای حاشیه در مرکز تصمیمگیری آماده کند.«اقلیت شدگی»؛ تفکر استراتژیک باید با اتکا به استراتژی دگردیسی برای گریز از استانداردهای اکثریت فلسفه ناهمسان خود را ارائه و بهجای اینکه مطابق با استانداردهای اکثریت کنش گری خودش را توجیه کند باید بهعنوان بازیگری که در فضای عدم اطمینان به دنبال مقاومت و رهایی از نظام سلطه است اقدام کند؛ و سرانجام اینکه تفکر استراتژیک در فضای عدم اطمینان باید در پی کسب وفاداری مخاطب باشد، راهبرد ارائهشده در این زمینه بهجای اتکا به ارائه بهترینها باید بیشتر در پی آن باشد که همراهان مورد اعتمادی در این فضای پیدا کند و به ارزشها و خواستههای آنها احترام بگذارد که در فضایی که کنشگران در حال شدن هستند بتواند جای پای قابل استحکامی برای خود بیابد.
در پایان اینگونه میتوان بیان کرد که در فضای عدم اطمینان که حاکم بر منطقه خاورمیانه است و تعدد و دامنه اهداف در این فضا سایه افکنده؛ تصمیم گیران استراتژیک باید بهجای برنامهریزی استراتژیک، تفکر استراتژیک را مدنظر قرار بدهند و مبتنی بر استراتژیهای پدیدار شونده به دنبال شکل دادن، منطبق کردن و یافتن جای مناسب در میدان بازی باشند.