کنشگری پشت‌میزی در شبکه‌های اجتماعی

گفت‌وگو با زیگمونت باومن
کد خبر: ۸۶۰۰۸۲
|
۲۱ آذر ۱۳۹۷ - ۱۳:۵۴ 12 December 2018
|
5273 بازدید

مردم شبکه‌های اجتماعی را برای منزوی کردن خود در کنج عافیت به کار می‌گیرند

زیگمونت باومن Zygmunt Bauman، جامعه‌شناس و فیلسوف لهستانی‌تبار، 9 ژانویه 2017 در سن 92 سالگی درگذشت. این گفت‌وگو یکی از آخرین مصاحبه‌های او است که ریکاردو دی‌کرول از مجله اسپانیایی «ال پائیس» با او انجام داده است. باومن از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان اجتماعی جهان بود که در زمینه موضوعاتی چون مدرنیته، پست‌مدرنیته و هنر پسانوگرا کتاب نوشت. او در جریان حوادث سال ۱۹۶۸، مثل اکثر یهودیان لهستان از این کشور اخراج و مجبور شد به فلسطین اشغالی برود. اما مدت کوتاهی بیشتر نتوانست در آنجا بماند و به خاطر اعتراضاتی که به اقدامات رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان داشت، مجبور به مهاجرت به انگلستان شد و از سال ۱۹۷۱ به عنوان استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه لیدز مشغول به کار شد تا این که در سال‌های آغازین دهه ۱۹۹۰ بازنشسته شد. اما همچنان به عنوان استاد ممتاز در این دانشگاه به تدریس و تحقیق ادامه داد و در واقع مهم‌ترین آثار خود را پس از بازنشستگی نوشت.

او در آثارش معمولاً دیدگاه‌هایی بدبینانه دارد. از جمله در کتاب خود با عنوان «آیا ثروتمندی تعدادی اندک، به نفع همه ما است؟» (2014) مدعی می‌شود که جهان هزینه بسیاری را برای انقلاب‌های نوآزادگرایانه دهه هشتاد میلادی پرداخته، اما هیچ ثروتی به سمت این بخش از جامعه سرریز نشده است. در کتاب «نابینایی اخلاقی» (2015) او نسبت به زوال اجتماع در فردگرایی روزافزون جهانی هشدار می‌دهد.

از میان تألیفات او که به نزدیک 80 عنوان می‌رسد صرفاً دو کتاب «جامعه‌شناسی کاربردی در زندگی روزمره» و «ع‍ش‍ق‌ س‍ی‍ال‌؛ در باب‌ ن‍اپ‍ای‍داری‌ پ‍ی‍ون‍ده‍ای‌ ان‍س‍ان‍ی» به فارسی ترجمه شده که این دومی بخشی از پروژه سیالیت او است که با کتاب «نوینگی سیال» در سال 2000 آغاز شد و در سال‌های بعد با عناوینی همچون «زندگی سیال»، «زمان سیال»، «ترس سیال» و «عشق سیال» ادامه یافت. او برای کارهایش به افتخاراتی همچون جایزه آمالفی 1992، جایزه تئودور آدورنو 1998، جایزه شاهزاده آستوریاس 2010 دست یافته است.
در متن برخی از موارد مربوط به مسائل داخلی و بویژه جنبش 15 مه اسپانیا کوتاه شده است.

شما به شیوه اعتراض در رسانه‌های اجتماعی که «کنشگری پشت‌میزی» هم نامیده می‌شود خوشبین نیستید و می‌گویید اینترنت ما را با یک سرگرمی بنجل تحمیق می‌کند. بنابراین می‌خواهید بگویید که شبکه‌های اجتماعی افیون جدید مردم هستند؟

امروزه پرسش از هویت از چیزی که با آن به دنیا می‌آیید به یک وظیفه تغییر کرده است؛ شما باید اجتماع خود را بسازید. اما آنچه شبکه‌های اجتماعی می‌توانند بسازند یک جایگزین است. تفاوت میان این دو در این است که شما متعلق به یک اجتماع هستید اما یک شبکه متعلق به شما است. شما در شبکه‌های اجتماعی احساس فرمانده بودن دارید؛ می‌توانید دوستی را اگر خواستید بیفزایید و اگر خواستید حذف کنید. شما انسان‌های مهمی را که با شما در ارتباط هستند در کنترل خود می‌گیرید. مردم از این امر اندکی احساس بهتری دارند، چرا که «تنهایی» و «رهاشدگی» ترس بزرگ ما در عصر فردگرایی است.

اما آسان بودن حذف و اضافه در شبکه‌های اجتماعی، انسان‌ها را در آموختن مهارت‌های اجتماعی واقعی ناکارآمد می‌کند. هنگامی که به خیابان می‌روید، هنگامی که به سر کار می‌روید و در جایی که تعداد زیادی از افراد هستند و نیاز است با آنان تعامل ملموس داشته باشید، ناتوان می‌شوید.

پاپ فرانسیس، نخستین مصاحبه خود را پس از انتخاب با اگینیو اسکالفاری، یک روزنامه‌نگار ملحد ایتالیایی انجام داد. این یک پیام است: گفت‌وگوی واقعی صحبت کردن با افرادی نیست که اعتقاداتی مثل تو دارند. رسانه‌های اجتماعی به ما گفت‌وگو کردن را نمی‌آموزند زیرا آنجا اجتناب از مجادله آسان است. چراکه اغلب مردم از رسانه‌های اجتماعی برای متحد شدن یا گسترش افق‌های ذهنی استفاده نمی‌کنند، بلکه برعکس، آن را برای منزوی کردن خود در یک کنج عافیت به کار می‌گیرند که در آن تنها صداهایی را بشنوند که پژواکی از اصوات خودشان است و تنها چیزهایی را ببینند که بازتاب چهره خودشان است. رسانه‌های اجتماعی بسیار کارآمد و لذت‌بخش‌اند، اما آنها یک دام هستند.

شما که نابرابری را به عنوان یک «دگردیسی» توصیف می‌کنید آیا معتقدید اکنون مردمسالاری در خطر است؟

ما می‌توانیم آنچه را اکنون در جریان است، به عنوان یک بحران در مردمسالاری و فروپاشی اعتماد توصیف کنیم. عمل کردن مستلزم داشتن قدرت است، پس نیاز به سیاست داریم؛ که توانایی تصمیم‌گیری در مورد چیزی است که نیاز داریم انجام شود.

البته اتحاد میان قدرت و سیاست در دستان دولت ملی، به پایان رسیده است. قدرت جهانی شده، اما سیاست همچنان محلی باقی مانده است. سیاست بازوان خود را قطع کرده است. مردم دیگر به نظام مردمسالار اعتقادی ندارند زیرا برتعهدات خود باقی نیست. برای نمونه ما این را در بحران مهاجرت دیدیم: این یک پدیده جهانی بود اما ما هنوز هم کوته‌نظرانه عمل می‌کنیم. نهادهای مردمسالارانه ما برای حل و فصل وضعیت‌های به ‌هم ‌وابسته طراحی نشده بودند. بحران کنونی مردمسالاری، بحران نهادهای مردمسالار است.

آونگی که میان «آزادی» و «امنیت» توصیف کردید، هم‌اینک در کدام راستا در نوسان است؟

اینها دو ارزش هستند که جمع‌کردنشان بسیار دشوار است. اگر امنیت بیشتری بخواهید، مجبورید که مقدار مشخصی از آزادی را کنار بگذارید؛ اگر آزادی بیشتری بخواهید، باید از امنیت خود دست بکشید. این تنگنا برای همیشه ادامه خواهد یافت. چهل سال پیش ما باور داشتیم که آزادی پیروز شده و جشن مصرف‌گرایی برپا کردیم. به دست آوردن همه چیز با گرفتن وام ممکن به نظر می‌رسید؛ خودرو، خانه و... شما بعداً بهای آن را پرداخت می‌کردید. اما صدای هشدار بیداری در سال 2008 بلند شد، زمانی که وام‌ها ته کشیدند. فاجعه، فروپاشی اجتماعی که به دنبال آن ضربه سختی بویژه به طبقات متوسط وارد شد و آنان را به وضعیتی پرمخاطره کشاند و باقی گذارد. آنان نمی‌دانند اگر شرکت‌هایشان ادغام شود و آنان تعدیل شوند چه می‌شود، آنان نمی‌دانند چه چیزی از آنچه خریده‌اند واقعاً به خودشان تعلق دارد... مناقشه، دیگر میان طبقات نیست، بلکه میان هر «فرد» با «جامعه» است. این تنها «فقدان امنیت» نیست، بلکه «فقدان آزادی» است.

شما می‌گویید که پیشرفت یک افسانه است، زیرا مردم دیگر اعتقاد ندارند که آینده بهتر از گذشته است...

ما در یک دوران فترت بسر می‌بریم؛ میان زمانی که اطمینان خاطر داشتیم و زمانی که روش‌های قدیمی دیگر کار نمی‌کنند. ما نمی‌دانیم چه چیز جایگزین این خواهد شد. ما در حال آزمایش روش‌های جدید انجام امور هستیم. سیاست‌های اقتصاد ریاضتی ادامه خواهند یافت. هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را متوقف کند. اما همین می‌تواند روشی نوین برای انجام کارها مؤثر باشد.

نظرتان درباره موضوعی مثل استقلال کاتالونیا چیست؟

من گمان می‌کنم وقتی ما این فکر را داریم که هر ملت حق دارد حکومت خود را تأسیس کند، هنوز اصول ورسای (معاهده صلح پایان جنگ جهانی نخست) را دنبال می‌کنیم. اما این در جهان امروزی و در هنگامی که هیچ سرزمین همگنی وجود ندارد، یک داستان است.

امروزه هر اجتماعی تنها مجموعه‌ای از تبارها است. مردم به جوامع می‌پیوندند و به آن وفادارند و مالیات می‌پردازند اما در عین حال نمی‌خواهند هویت خود را از دست بدهند. وضعیتی مثل کاتالونیا در اسپانیا، اسکاتلند در بریتانیا، یا لومباردی در ایتالیا، تناقضی میان هویت قبیله‌ای و شهروندی است. پیوند میان شما و جایی که زندگی می‌کنید شکسته شده است. همین منطق تقریباً در هر کشوری ظاهر می‌شود. ما هنوز همان اصولی را که در پایان جنگ نخست جهانی وضع شده دنبال می‌کنیم، در حالی که در جهان تغییرات بسیاری رخ داده است.

گفت‌وگو از: ریکاردو دی‌کرول

مترجم: سید امین موسوی‌زاده

این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب ها
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟