مردان بزرگی در دی ماه سال ۱۳۶۵ پا به یک کارزار بزرگ به نام کربلای ۴ گذاشتند، یک نبرد تمامعیار با دشمن مسلح درگرفت و کسی در این میان از مسئولیتش شانه خالی نکرد. همه تا پای جان، تا آخرین قطره خون، با ذره ذره وجودشان از هستیشان گذشتند تا سرنوشت جنگ را یکسره کنند. این رزمندگان چنان در معرکه مقاومت کردند و از جانشان مایه گذاشتند که لحظات عاشقیشان با معبود برای همیشه بر صفحه تاریخ ثبت شد. کربلای ۴ عملیاتی سخت و دشوار و پر از موانع بود، در این عملیات رزمندگان و فرماندهان بزرگی به شهادت رسیدند که در ادامه به سه فرمانده شهید این عملیات خواهیم پرداخت. فرماندهانی که هر کدام نقشی مهم و تأثیرگذار در جریان عملیات داشتند و با فداکاریهایشان نگذاشتند جان دیگر رزمندگان به خطر بیفتد.
شهيد محمد زاهدى
استان اصفهان در کنار شهید میرهادی و دیگر فرماندهانش، یک فرمانده بزرگ دیگرش را نیز در عملیات کربلای ۴ از دست داد. مردی از رهنان استان اصفهان که دست تقدیر او را درامالرصاص آسمانی کرد. شهید محمد زاهدی به دنیا آمد تا افتخار شهرش شود. او آمد تا در کنار دیگر شهدای کربلای ۴، عاشورایی جنگیدن را به تاریخ نشان دهد. فرماندهای خاکی با دل و روحی آسمانی که نیروهایش عاشقانه دوستش داشتند.
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، محمد مشتاقانه به عضویت بسیج درآمد. با شروع جنگ تحمیلی، روح بیقرارش او را به صف حقجویان مبارز و مدافع میهن اسلامی پیوند داد و در طول جنگ، بارها از ناحیه پا و چشم مجروح شد که نهایتاً بر اثر انفجار مین، یک چشم و یک پای خود را در راه اسلام هدیه کرد، اما این جانباز فداکار هرگز جبهههای نبرد حق علیه باطل را ترک نکرد و با وجود نقص عضو، در لشکر ۲۵ کربلا خدمت کرد. رشادتها و دلاوریهای این سرباز راه حق سبب شد که بهعنوان فرمانده گردان امام رضا (ع) در لشکر امام حسین (ع) انتخاب شود. در خصوص انتقال شهید زاهدی از لشکر ۲۵ کربلا به لشکر ۱۴ امام حسین (ع) نقل میشود که او در ابتدا به صورت یک بسیجی ساده به لشکر ۱۴ رفت، اما چون کسی از آمدن او خبر داده بود، مسئولان لشکر، زاهدی را میشناسند و کمی بعد به او فرماندهی گردان امام رضا (ع) واگذار میشود.
شهید محمد زاهدی هنگام عملیات کربلای ۴، ۲۱ سال بیشتر نداشت. در اوج رعنایی و جوانی قرار داشت ولی بودن در جبهه و خدمت به اسلام و میهن را بر هر چیز دیگری ترجیح میداد. میخواست بخشی از تاریخ دفاع مقدس و بخشی از تاریخ کشورش باشد. میخواست وقتی دهها یا صدها سال بعد، جوانان این مرز و بوم صفحات تاریخ کشورشان را میخوانند، به شجاعت و دلاوری رزمندگانش افتخار کنند.
گردان امام رضا (ع) در عملیات کربلای۴ به غرب جزیرهامالرصاص اعزام شد. این گردان به فرماندهی «محمد زاهدی» حماسهها آفریده بود. آنان توانستند در آن شرایط سخت پاتکهای شدید دشمن را از صبح تا نزدیک ظهر، به خوبی پاسخ دهند. سرانجام فرمانده گردان، محمد زاهدی، در روز پنجم دیماه سال ۱۳۶۵ در منطقهامالرصاص حین عملیات کربلای۴ از ناحیه سر هدف اصابت تیر تکتیراندازان دشمن بعثی قرار گرفت و این بار، تمام جان را تقدیم پروردگارش کرد و مشتاقانه به سوی ملکوت اعلی پرواز کرد. این شهید بزرگوار دو روز قبل از شهادتش در وصیتنامهای کوتاه چنین نوشت: «من محمد زاهدی فرزند حاجتقی وصیت میکنم که ۷۰ روز روزه بدهکارم و میخواهم که برایم قضای آن را به جا آورید. سه ماه نیز نماز بدهکارم و هر جا که مادرم خواست مرا به خاک بسپارید. از همه دوستان و آشنایان حلالیت میطلبم و از همه التماس دعا دارم. از خدا میخواهم که پدر و مادرم مرا حلال کنند. دیدار به قیامت. والسلام.»
شهید عباس حقپرست
سختیها و مشکلات زندگی برای عباس تعریف دقیق و روشنی نداشت. برای او که در زمانهای سخت دیده به جهان گشوده بود، سختیهای زندگی معنا نداشت. از کودکی به همراه پدر با دستهای نحیف و کوچکش کار کرده بود و روزگار از همان دوران به او آموخته بود، مردان بزرگ توان انجام کارهای بزرگ را دارند. جبهههای دفاع مقدس دقیقاً به چنین انسانهایی نیاز داشتند. رزمندگانی غیور که به دل خطر بزنند و بیهیچ واهمهای راهگشای گرههای جنگ باشند.
شهید حقپرست از همان نخستین سال شروع رسمی جنگ در سال ۱۳۵۹ خود را به جبهه رساند. تواناییهای او از چشم فرماندهان دور نماند و عباس خیلی زود به فرماندهی سپاه بندر لنگه منصوب شد. شهید حقپرست به خاطر شیوه بیانش، سخنران بسیار خوبی بود و نفوذ کلام بالایی داشت و به تبلیغ و تشویق اقشار مختلف مردم برای حضور در جبهه میپرداخت. تا جایی که همکاران وی مانع از حضور او در جبهه میشدند و به ایشان میگفتند شما در پشت جبهه بمانید، چون در جذب نیروها توانایی بالایی دارید ولی عباس نمیپذیرفت و هر وقت میتوانست در صف مقدم جبهه حضور مییافت.
شهید حقپرست پس از شرکت در عملیات بزرگ الی بیتالمقدس، مسئولیت فرماندهی را در عملیاتهای بعدی بر عهده گرفت. به طوری که در عملیات والفجر ۸ فرمانده یکی از گردانهای خطشکن لشکر ثارالله شد و به خاطر رشادت و دلاوریهایش مورد تشویق قرار گرفت.
عملیات کربلای ۴ مهمترین آوردگاه عباس در روزهای جنگ و جهاد بود. جایی که او باید غیرت و مردانگیاش در معرض امتحان قرار میداد و یک بار دیگر ایثارش را نشان میداد. شهید حقپرست با پذیرفتن فرماندهی گردان غواصی امام علی (ع) نیروهای تحت امرش را جهت شرکت در عملیاتهای آبی - خاکی کربلای ۴ آماده میکرد. شهید در وصیتنامهای که ساعاتی قبل از شروع عملیات نوشت، شور و حال حضور در جبهه را اینگونه بیان میدارد: «خوشحالم که خدا به حقیر فرصت داد تا بتوانم در این موقعیت از زندگیام، قدری این بدن خود را به زحمت بیندازیم و دین خود را به اسلام ادا کنیم. در طول هفت سال انقلاب اسلامی بهترین تجربهای که دارم همین است که مدتی را در جنگ گذراندم و حال که عازم عملیات هستم با شور و شوق و آرزوی شهادت و به امید عفو و بخشش از خداوند کریم این چند جمله را نوشتم.»
در شب چهارم دی ماه ۱۳۶۵ و همزمان با آغاز عملیات توفنده کربلای ۴ که در آن رزمندگان بسیجی گردان امام علی (ع) توانستند پیچیدهترین طرحهای دفاعی عراق در شرق بصره را بشکنند و به آن نزدیک و بنیانگذار عملیات بزرگ کربلای ۵ شوند، نیروهای گردان امام علی (ع) با شجاعت تمام پس از شکستن خط اول دشمن تا نزدیکی پاسگاه کوت سواری پیش رفتند. طبق گفته همرزمان و معاون شهید حقپرست، بعد از اینکه خط توسط گردان قهرمان غواص امام علی (ع) شکسته میشود، به ایشان خبر میدهند که بین گروهان یک و دو سنگری است که خاموش نشده است و جان عده زیادی از بچهها در خطر است. شهید به همراه معاون و پیک گردان برای بازدید به آنجا میرود که با اصابت تیربار دشمن از ناحیه پای راست زخمی میشود. حین بازگرداندن شهید حقپرست به جمع دوستان شهیدش میپیوندد و آسمانی میشود.
شهید عباس میرهادی
عملیات کربلای ۴ را به فرماندهان بزرگ و دلیرش میشناسند. آنها که با تمام موانع و سختیهای عملیات به خط زدند و برای یک لحظه هم مأیوس و تسلیم نشدند و تا آخرین قطره خونشان مقاومت کردند. شهید عباس میرهادی نیز یکی از فرماندهان حاضر در عملیات کربلای ۴ بود که از همان نخستین ماههای شروع جنگ لیاقت و قدرت فرماندهیاش را نشان داده بود.
پس از مدتی به عنوان فرمانده عملیات سپاه خمین منصوب شد، مدتی نیز مسئول واحد آموزش نظامی بود. قبل از عملیات والفجر ۸ به عنوان فرماندهی گردان تعیین شد و در این سمت رشادتهای بیشماری را از خود به یادگار گذاشت. مهربان و مؤدب با دوستان و همکاران و رزمندگان رفتار میکرد و همه رزمندگان از صمیم قلب دوستش داشتند. اگر زمانی کوتاه به مرخصی میآمد، دلش طاقت نمیآورد و دلتنگ جبهه و رزمندگان میشد.
در عملیات کربلای ۴ و دشت شلمچه سیدعباس فرماندهی نیروهای گردان امام رضا (ع) را بر عهده داشت. یکی از نیروهای شهید درباره دلیل حضور فرماندهاش در عملیات کربلای ۴ میگوید: «قبل از عملیات کربلای ۴ در منطقه شلمچه بودیم و شهید میرهادی مرا خواست و گفت: بیا برویم و تلفن بزنیم سید کاظم برادرم و اسدی را دعوت کنیم تا به عملیات بیایند. بین راه که میرفتیم به او گفتم: برادر میرهادی پدر و مادرت مریض احوال هستند و به سیدکاظم نیاز دارند. صرف نظر کن و به او اطلاع نده. ایشان گفت: ماشین را نگهدار. وقتی نگه داشتم مرا پیاده کرد و گفت: ما باید همه برای اسلام فدا شویم. گرفتاری اسلام از همه بیشتر است. رفت و آنها را با تلفن فراخوانی کرد و در عملیات شرکت کردند.»
سید محمد حسینی، همرزم شهید نیز در خاطرهای از عملیات کربلای ۴ شهید را اینچنین توصیف میکند: «در آخرین عملیاتی که در خلال آن به شهادت رسید (عملیات کربلای ۵)، زمانی که خواستیم برای عملیات حرکت کنیم و نیروها را تا خط مقدم هدایت کنیم، ایشان گفت: شما حرکت کنید من کار کوچکی دارم، انجام بدهم و به شما ملحق میشوم. در نقطه استقراری، آبی برای غسل نبود و تنها برکههایی بود که از لحاظ بهداشتی مشکل جسمی ایجاد میکرد. بعد از نیم ساعت تأخیر، دیدم برگشت و این نیم ساعت برای غسل شهادت بود. گویی این عزیز از پیشگاه خداوند متعال الهام گرفته بود که دیگر زمان پرواز فرا رسیده و جای درنگ نیست. بلافاصله در درگیری با دشمنان، خودش جلوی گردان بود. از وضعیت دشمن با آن همه استحکامات خبر داشت و جلو رفتن خودش برای آن بود که هم وضعیت را دیده و هم اگر شکستن خط، فدایی جان میخواهد خودش اولین نفر باشد. از طرفی ملاقات با معبود برایش دیر شده بود و شتابان به سویش شتافت و بیسیم خبرداد که عباس به شهادت رسید.»
این گزارش نخستین بار در روزنامه جوان منتشر شده است.