عباس زرياب؛

اوراق زر معرفت

گفت‌وگو با علي بهراميان
کد خبر: ۸۷۵۸۷۱
|
۱۵ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۹:۰۰ 04 February 2019
|
4788 بازدید

24 سال از درگذشت عباس زرياب خويي مي‌گذرد؛ مورخ، اديب، نسخه‌شناس، نويسنده و مترجم سرشناس ايراني. از پيشگامان و نام‌آوران تاريخ‌نگاري جديد در ايران كه تسلط شگرفي بر ميراث تاريخي و ادبي اسلامي- ايراني داشت و همزمان با رويكردها و روش‌هاي نوين غربي آشنا بود. دكتر زرياب همچنين از بزرگان دانشنامه‌نگاري در ايران بود و در توسعه و غني شدن دايره‌المعارف بزرگ اسلامي نقش موثري داشت. علي بهراميان، پژوهشگر تاريخ اسلام، عضو شوراي عالي علمي و كارشناس ارشد بخش فهرست‌نويسي كتاب‌هاي خطي دايره‌المعارف بزرگ اسلامي از سال 1369 با اين مركز همكاري كرده و محضر دكتر زرياب را تجربه كرده است. به مناسبت سالروز درگذشت دكتر زرياب‌خويي با او گفت‌وگويي صورت داديم كه از نظر مي‌گذرد.

***

  • عباس زرياب خويي جزو نسل دوم (نسل اول كساني مثل فروغي و تقي‌زاده و فروزانفر و عباس اقبال و عيسي صديق و ... هستند) اساتيد دانشگاهي ايران است كه اين ويژگي را دارند كه از سويي پا در حوزه و علوم سنتي دارند و از سوي ديگر در دانشگاه‌هاي جديد تحصيل كردند و در نتيجه مي‌توانستند پيوندي ميان سنت و تجدد برقرار سازند. در ابتدا درباره همين نسل توضيح ارايه دهيد و بفرماييد به نظر شما چرا اين نسل تداوم نيافت؟

مرحوم استاد زرياب خويي و چهره‌هايي چون دكتر زرين‌كوب و دكتر شهيدي از آن نسل و نسل پيش از آنها، در واقع تركيبي از استعداد شخصي، يعني حافظه نيرومند، علاقه و عشق و پيگيري و استواري در كار تحقيق بودند، از سويي ديگر، در مكتب كهن تعليم و تعلم آموزش ديده و تربيت شده بودند. سابقه اين مكتب در ايران و به طور كلي در جهان اسلام به بيش از 1000 سال مي‌رسيد. دانشمندان و علماي برجسته پيشين از جمله شيخ‌الرييس ابن‌سينا و فارابي و ابوريحان بيروني و غزالي تا روزگار ما شخصيت‌هاي برجسته‌اي مثل محمد قزويني و محمد فرزان و بديع‌الزمان فروزانفر محصول آن مكتب بودند. چهره برجسته‌اي مثل ابن سينا اگرچه يكي از استعدادهاي درخشان خلقت است، اما نبايد از فرهنگ و مكتب تعليم و تعلمي كه ابن سينا را پرورش داد غفلت ورزيد. در اين فرهنگ آدم‌ها به صورت جامع‌الاطراف پرورش مي‌يافتند، يعني كساني بودند كه از سويي حافظ قرآن و حديث بودند، از سوي ديگر ادبيات فارسي و عربي را به خوبي فرا مي‌گرفتند، حكمت و كلام و تاريخ و حتي طب و موسيقي مي‌دانستند و خلاصه در زمينه‌هاي مختلف تربيت مي‌شدند؛ به گونه‌اي كه مثلا فردي 40-30 ساله به خوبي و مناسب آن عهد و فرهنگ پرورش مي‌يافت. چنين نبود كه فردي ادبيات فارسي بداند، اما قرآن را نشناسد و نتواند بخواند! تقريبا به صورت قابل قبولي وجوه مختلف و متكثر فرهنگي جامعه در اين افراد جلوه داشت. مرحوم زرياب خويي نيز متعلق به همان فرهنگ آموزشي بود. يعني ابتدا در آذربايجان مقدمات و ادبيات خوانده بود، بعد به قم رفت و تحصيلات را در حوزه فقه و اصول و كلام و فلسفه تكميل كرد. همان زمان مورد توجه علماي وقت از جمله امام خميني كه استادش بود، قرار گرفت. در نتيجه زماني كه به تهران آمد، طلبه فاضلي شناخته مي‌شد. بعدا به همت مرحوم تقي‌زاده به آلمان رفت تا در زمينه فلسفه و تاريخ تحصيل كند و سپس به ايران بازگشت. در نتيجه مرحوم زرياب پرورش يافته دو مكتب علم آموزي بود. يعني از سويي در مكتب قديم ايران و از سوي ديگر دانشگاه‌هاي غربي را تجربه كرده بود. افرادي اگرچه در آن مكتب سنتي ايراني خوب تحصيل كرده بودند، اما با كارهاي خاورشناسان و ايران‌شناسان آشنايي نداشتند، زيرا به زبان آنها يا به روش‌هاي تحقيق آنها مسلط نبودند. در حالي كه مرحوم زرياب از يك طرف به زبان‌هاي تركي و فارسي و عربي مسلط بود و از طرف ديگر زبان‌هاي آلماني و انگليسي و فرانسه را نيز فراگرفته بود. در نتيجه توانست به آثار خاورشناسان نيز مسلط شود و اين در او جامعيت بي‌نظيري ايجاد كرد؛ ضمن آنكه بايد به هوش و استعداد و حافظه شگفت‌انگيز او نيز اشاره كرد.

  • به آن مكتب كهن آموزش و پرورشي در ايران اشاره كرديد و اينكه اولين دانشگاهي‌هاي ما نيز به دليل بهره‌مندي از آن مكتب چنين نام‌آور شدند. اما چرا اين مكتب دوام نيافت؟

اين نقيصه مهمي است و من هم متوجه آن شده‌ام. بايد در اين زمينه تحقيق كرد؛ البته همان زمان نيز اعتراض‌هايي صورت مي‌گرفت. براي مثال استاد مجتبي مينوي در بزرگداشت مرحوم سيد محمد فرزان گفت كه از اين دانشگاه آن محصولات قديم از قبيل فرزان‌ها بيرون نخواهد آمد. بنابراين صداي اعتراض به مكتب جديد تعليم و تعلم در ايران ديرزماني است كه بلند شده، اما هيچ اقدامي در اين زمينه صورت نگرفته است. به‌طور كلي مي‌توانم بگويم در قديم افراد مستعد مناسب اين فرهنگ و به صورت جامع الاطراف تربيت مي‌شدند، اما در فرهنگ جديد لزوما چنين نيست؛ ضمن آنكه مشكلات ديگر از قبيل مدرك‌گرايي نيز هست. براي مثال الان ممكن است فردي در علوم انساني حتي دكتري بگيرد، اما بر زبان عربي مسلط نباشد، در حالي كه در فرهنگ قديم ما اگر كسي عربي، آن هم به خوبي نمي‌دانست، امكان ترقي در مراتب علمي را نداشت.

  • به وجه تاريخ‌نگارانه مرحوم زرياب بپردازيم. ايشان يكي از چهره‌هاي برجسته مورخان اسلام در دوره معاصر هستند كه اگرچه دانش گسترده و عميقي از آثار سنتي دارد، اما با نگرشي متفاوت و جديد به آن منابع مي‌نگرند. در ابتدا راجع به نوع نگاه ايشان به تاريخ و تاريخ اسلام بفرماييد.

دكتر زرياب از اين خصلت نادر ميان معاصرين بهره‌مند بود كه بسيار متن مي‌خواند. امروزه حتي كسي محصل يا محقق در تاريخ اسلام يا ايران است، كمتر ممكن است تاريخ يعقوبي و تاريخ طبري و ابن‌اثير را از ابتدا تا انتها خوانده باشد اما مرحوم زرياب اصولا متن‌هاي ادبي و تاريخي و كلامي را از اول تا آخر مي‌خواند. بنابراين و بدين طريق در فضاي متن و حوادث قرار مي‌گرفت؛ گويي مثل كسي بود كه در همان قرون زندگي مي‌كند و كتاب مي‌نويسد. به اين ترتيب با طرز بيان و زبان نويسندگان اين متون آشنايي حاصل مي‌كرد و به جزييات مسلط مي‌شد. اولا به سبب تسلط بي‌نظير بر عربي، هميشه به متون اصلي مراجعه مي‌كرد. اين موضوع البته در زمان مرحوم زرياب شايد خيلي عجيب و غيرمعمول نبود اما در روزگار ما بنده ناچارم بر آن تاكيد كنم. خود ايشان هميشه مي‌گفت اگر متون اصلي يك دوره تاريخي را بخوانيد، كم كم به «شم تاريخي» مي‌رسيد.

  • يعني چه؟

يعني مي‌توانيد بين سطور را هم بخوانيد، يعني حتي نكته‌هايي را هم كه نويسنده ننوشته و نمي‌توانسته به صراحت بنويسد در مي‌يابيد. اصولا يك وجه امتياز تحقيقات مرحوم زرياب از ديگران آن بود كه روي كلمات و عبارات بسيار دقت و تامل مي‌كرد. مثلا در كتاب‌هاي تاريخ اسلام از فردي به اسم نضر بن حارث ياد شده كه از جمله مشركان مخالف و دشمن پيغمبر (ص) در مكه بود. راجع به او از قديم تا به امروز مطالب فراواني نوشته شده است و نكاتي را كه در مخالفت با پيامبر (ص) مي‌گفت، نقل كرده‌اند. تمام مورخان او را مشركي خوانده‌اند كه در جريان بعد از جنگ بدر كشته شده است، اما هيچ كس به اين نكته پي نبرده كه مخالفت او با اسلام با مخالفت فردي چون ابوسفيان تفاوت داشت. مرحوم زرياب در كتاب «سيره رسول‌الله (ص)» با دقت در عبارات و جملاتي كه از نضر بن حارث نقل شده و آيات قرآن كريم در همين خصوص، در بحث مستوفايي چنين نتيجه گرفته كه اين شخص بت پرست نبود، بلكه تحت تاثير اديان ايران باستان، احتمالا مانوي بوده است. اين دقت نظر اولا نتيجه مراجعه مرحوم زرياب به متون اوليه و اصلي و دقت و تامل بي‌نظير در آنهاست و ثانيا آشنايي جامع ايشان از فرهنگ‌ها و اعتقادات از جمله اديان ايران باستان است.

  • مرحوم زرياب اين روش تاريخ نگاري را از كجا فرا گرفته بود؟ ما قرن‌هاست كه تاريخ مي‌نويسيم، اما از مشروطه به اين سوست كه شاهديم كساني چون كسروي و عباس اقبال و سعيد نفيسي و رشيد ياسمي و... با رويكردي تازه به تاريخ نگاري روي مي‌آورند.

يكي از وجوه قابل توجه فرهنگ ايراني و اسلامي تاريخ‌نگاري است. اما اصولا نگاه به تاريخ در عهد معاصر با قديم فرق مي‌كند؛ البته در دوره قاجار نيز كساني بوده‌اند كه مي‌كوشيدند از تاريخ سوال‌هايي بپرسند و مثل قدما آن را نبينند، اما به طور كلي نزد قدماي ما تاريخ‌نويسي علم تلقي نمي‌شده و آن را فن مي‌ديدند و مثل قصه‌نويسي به آن نگاه مي‌كردند. ثانيا از زماني به بعد، انگيزه بسيار خوب و مناسبي براي انشاي خوب و ادبي بوده است؛ البته در اينكه تا حدودي از تاريخ كسب مشروعيت مي‌شده، شكي نيست، اما نگاه به تاريخ به عنوان يكي از شاخه‌هاي علم از نشانه‌هاي دوران معاصر است. شيوه تحقيق در تاريخ كه دكتر زرياب در سيرت رسول‌الله (ص) و ساير آثارش دارد، بطور كلي جديد است. البته در قدما هم مي‌بينيد كه درباره جزييات بحث‌هاي مفصلي صورت مي‌گيرد، اما به اين معنا كه هدف از تاريخ نگاري اين باشد كه بتوانيم گذشته را قابل فهم كنيم، در قديم نبود يا بسيار كم بود. اين نگاه به تاريخ ويژگي عصر جديد است. غالبا بر وجه عبرت آموزي تاكيد مي‌شد.

  • و شما معتقديد كه دكتر زرياب چنين نگاهي به تاريخ داشت، يعني نگرشي مدرن و انتقادي؟

بله. زرياب همچنان كه بر آمده از دو نگاه و مكتب بود، تاريخ‌نگري و تاريخ نگاري‌اش نيز آميزه‌اي از هر دو بود. يعني در عين آنكه اين سنت را از خاورشناسان بهتر مي‌شناخت، اما به روش ايشان در برخورد با منابع تاريخي توجه داشت. يعني بين كار زرياب با نولدكه از لحاظ روشي تفاوتي نبود، جز اينكه زرياب به سنت اسلامي- ايراني بيشتر مسلط بود. براي امثال زرياب همچنين هويت ايراني اهميت داشت. يعني تاريخ نگاري او بي‌هدف نبود، اما نه به اين‌گونه كه از پيش نظري داشته باشد و براي آن نظر از تاريخ دنبال سند و مدرك بگردد. براي او اين نكته اهميت داشت كه تحقيق او موجب كشف رازهايي از تاريخ و فرهنگ ايران شود. براي ايشان مهم بود كه مردم به درستي بدانند در گذشته ما چه روي داده است؟ اينكه امثال زرياب و فروزانفر دچار بحران هويت نمي‌شدند، به اين دليل بود كه توانايي داشتند متون اصلي را بخوانند و در اين زمينه از روي انصاف علمي داوري كنند. در حالي كه در روزگار ما كساني هستند كه نه مي‌توانند آن متون را بخوانند و نه مي‌توانند درست داوري كنند و اين نكته از ادعاهاي گزاف و بي‌پايه آنها در موضوعات گوناگون مربوط به تاريخ و فرهنگ ايران و اسلام پيداست. اگر از دكتر زرياب مي‌خواستيد راجع به منابع و مآخذ تاريخ موسيقي ايران سخن بگويد، مي‌توانست ساعت‌ها در اين باره براي شما صحبت كند، چون بسيار خوب مي‌دانست كه در چه مآخذي بايد در اين زمينه‌ها جست‌وجو كرد.

  • چرا؟

زيرا اين اطلاعات غالبا لابه لاي همان متوني است كه دكتر زرياب دايم با آنها تماس داشت. يكي از آثار دكتر زرياب به نام بزم‌آورد است. بزم‌آورد به معناي لقمه حاضر و آماده است و در قرون اوليه هجري نوعي پيش غذا بوده است و دكتر زرياب نام «بزم‌آورد» را حتما در اخبار و حوادث متون تاريخي و ادبي ديده بود. اصولا دكتر زرياب به سبب حساسيتي كه نسبت به هويت ايراني داشت، به وجوه گوناگون فرهنگ ايراني در متون برجاي مانده از آن قرون توجه مي‌كرد.

  • يكي از ويژگي‌هاي تاريخ‌نگاري دكتر زرياب توجه به وجوه اجتماعي تاريخ است.

بله همين طور است. يكي از دلايل آنكه عموما به تاريخ سياسي بيشتر توجه مي‌شود اين است كه نسبت به وجوه ديگر ساده‌تر است؛ در حالي كه براي يافتن اطلاعات متنوع زندگي اجتماعي مثل نوع خوراك و نحوه پوشاك و آداب و رسوم و فرهنگ روزمره بايد به صدها نوع مآخذ اعم از تاريخي و فقهي و كلامي و حديثي مراجعه كرد. در قرون اوليه به خصوص، اطلاعات در همه انواع اين منابع پراكنده است. اين دشواري هر چه دوره مورد بررسي قديمي‌تر باشد، بيشتر مي‌شود. مثلا براي دوره‌هاي باستاني كتيبه‌خواني و سكه‌خواني هم ضروري است.

  • آيا در آثار دكتر زرياب نقدي هم به شرق‌شناسان مي‌بينيم؟

داوري در اين باره دشوار است. دكتر زرياب در مقدمه ترجمه‌اش از كتاب تاريخ ايرانيان و اعراب نولدكه در اين زمينه ملاحظاتي دارد. به هر حال كار خاورشناسان مثل كار هر محقق ديگري بي‌عيب و نقص نيست. ضمن آنكه خاورشناسان چند دسته‌اند، آنها كه در قرون 19 و 20 بودند، با امروزي‌ها تفاوت داشتند و بيشترشان مثل همين نولدكه، بسيار باسوادتر از امروزي‌ها بودند؛ البته در آثار آنها گاهي آثاري از نيش و كنايه و بالاتر از آن، اهداف خاص هست، اما بايد ميان‌شان تمايز گذاشت. بسياري از آنها به طور كلي اهل تحقيق هستند و البته ممكن است برخي چيزها را نبينند يا در استنتاج اشتباه كنند. اينكه دولت‌هاي غربي از تحقيقات اين شرق‌شناسان استفاده استعماري مي‌كردند، بحث ديگري است. ما به عنوان پژوهشگر نخست بايد به خود تحقيقات شرق‌شناسان توجه كنيم. مرحوم زرياب نيز تعصبي نداشت كه بگويد از كار يك خاورشناس استفاده مي‌كند و هميشه از همت آنها تجليل مي‌كرد، اما در ضمن چشم و گوش بسته حرف آنها را قبول نمي‌كرد و به طور كلي در درجه اول به مآخذ مراجعه مي‌كرد، اما در برابر آنها هم تسليم نبود و اگر تحقيقات ايشان را ملاحظه كنيد، نقد و بررسي مآخذ در آن موج مي‌زند.

  • دكتر زرياب از پژوهشگراني است كه بعد از انقلاب، جذب مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي شد. به عنوان پژوهشگري كه در اين مركز شاگرد و همكار دكتر زرياب بوديد، درباره اين وجه از فعاليت‌هاي ايشان بفرماييد.

دكتر زرياب از دهه‌هاي 50-1340 به عنوان يك دايره‌المعارف متحرك مشهور بود. دكتر زرين‌كوب در مقاله «خاموشي دريا» كه بعد از فوت دكتر زرياب نوشت، به اين نكته اشاره كرده است. مرحوم تقي‌زاده از سال‌هاي دهه 1330 تصميم داشت كه دايره‌المعارف اسلام ترجمه شود و به خوبي مي‌دانست ترجمه آن نيز كار ساده‌اي نيست و بايد كساني براي ترجمه انتخاب شوند كه به علوم اسلامي آشنايي گسترده و عميق داشته باشند. دكتر زرياب براي اين كار دعوت شد و بعدها هم كه دايره‌المعارف فارسي به سرپرستي مرحوم مصاحب تشكيل شد، دكتر زرياب از نويسندگان آن بود. به نظر من يكي از دلايل جامع‌الاطراف بودن ايشان، كار دايره‌المعارف‌نويسي هم بود. در دايره‌المعارف مصاحب هم مقالات «علي» (ع)، «قرآن» و «محمد» (ص) به قلم زرياب است، هم مقاله «كانت». بعد از انقلاب هم كه دايره‌المعارف جهان اسلام و دانشنامه جهان تشيع و دايره‌المعارف بزرگ اسلامي تشكيل شد، همه مي‌دانستند كه اولين كسي كه بايد دعوت شود، دكتر زرياب است، هم براي نوشتن و هم براي انواع و اقسام راهنمايي‌ها. ايشان را متاسفانه بعد از انقلاب از دانشگاه كنار گذاشتند و بين سال‌هاي 1358 تا 1362 خانه‌نشين بود. بعد در سال 1364 به مركز دايره‌ بزرگ اسلامي آمدند و رييس بخش تاريخ شدند. در دايره‌المعارف بزرگ اسلامي نيز 24 مقاله بسيار مهم نوشتند، مقالاتي مثل ابراهيم نظّام و ابن تيميه يا مقالاتي راجع به دوران مغول و تيموري و 113 مقاله نيز ويرايش كردند و بعد به پيشنهاد خود ايشان آقاي دكتر سجادي مديريت بخش تاريخ را بر عهده گرفتند. غير از اين، ايشان دو تاثير عمده داشتند، يكي راهنمايي‌هاي ايشان در امور علمي مركز و دوم پاسخگويي با روي گشاده و محبت به جوانان علاقه‌مند به تحقيق. روي خوش ايشان و راهنمايي‌هاي ارزنده‌شان به گونه‌اي بود كه همكاران جوان با آرامش خاطر نزد او مي‌رفتند. مرحوم زرياب به طور كلي بسيار خوش محضر و خوشرو بود و ابدا ضنّت و خست در دادن اطلاعات نداشت و پرسشگران را از مراجعه شايد به ده‌ها كتاب مستغني مي‌كرد. ايشان معمولا روزهاي سه‌شنبه به مركز مي‌آمدند و همه سوال‌هاي خود را براي آن روز آماده مي‌كردند. به خاطر دارم ايشان يك‌بار بدون مراجعه به مأخذ، به سوال آقاي دكتر خطيبي درباره اتابكان لرستان و به سوال آقاي دكتر كرامتي درباره نام يك دارو در صيدنه ابوريحان و به سوال بنده درباره ابومسلم خراساني آن هم با تسلط بي‌نظير بر جميع جزييات پاسخ دادند. از اين قبيل نمونه‌ها از ايشان ما در بخش تاريخ بسيار ديده بوديم. در مركز هيچ‌كس در اينكه نگارش مقالات عناوين و مداخل دشوار را بايد به دكتر زرياب سپرد شك نداشت. اصلا در هيات علمي وقتي پرسشي مطرح مي‌شد، همه از روي احترام صبر مي‌كردند ايشان حرف بزند و بعد بقيه صحبت مي‌كردند، زيرا مي‌دانستند كه او با اشراف و انصاف تمام به موضوع مي‌نگرد. مي‌دانيد، ما اصولا دو گونه اهل فكر و فرهنگ داريم. يك گونه كه مآخذ را مي‌شناسند و آنها را خوب مي‌خوانند و اصول تحقيق را مي‌شناسند و بسا كه تحقيق آنها در باب يك موضوع سال‌ها طول بكشد و سرانجام هم با نهايت احتياط نتيجه تحقيق خود را عرضه مي‌كنند، اما متاسفانه كساني هم هستند كه چون فكر مي‌كنند نويسنده و شاعر و فيلمساز خوبي هستند، مي‌توانند در كليه امور و وجوه ادبي و تاريخي نظر بدهند و حتي خيلي راحت ناسزا بگويند و تهمت بزنند و ادعاهاي گزاف بكنند. جالب است كه متاسفانه در جامعه ما صداي آنها بلندتر است تا صداي امثال قزويني و زرياب!

  • شما سال‌ها در دايره‌المعارف همكار دكتر زرياب خويي بوديد. آيا خاطره‌اي هم از او به ياد داريد؟

با اينكه سنم كم بود، اما تا حدي متوجه عظمت اين مرد بزرگ شده بودم و مي‌كوشيدم تا سر حد امكان از او ياد بگيرم، اما اكنون و بعد از گذشت اين سال‌ها بسيار بيشتر از گذشته و باز هم به اندازه فهم خودم به عظمت علمي و اخلاقي او پي برده‌ام. به نظر بنده او از كساني بود كه قدرش را ندانستند و حتي او را رنج و آزار دادند.

  • علت آن چه بود؟

به طور قطع قدري از آن به سبب حسادت بود و به گمان بنده اين عامل در كنار رفتن او از دانشگاه هم تاثير داشت. آخرين بار كه ايشان را ديدم، وضع سلامت‌شان بد نبود، اما مسائلي پيش آمده بود كه ناراحت‌شان كرده بود و از نظر روحي قدري آزرده به نظر مي‌رسيدند. به خاطر دارم كه زمستان بود و من پالتو يا باراني ايشان را گرفتم كه تن كنند و هميشه هم در اين گونه امور پرهيز داشتند و معمولا اجازه نمي‌دادند، گرچه براي ما مايه افتخار هم بود. به هرحال آن روز ايشان همانطور كه دست‌شان را در آستين مي‌كرد، با صداي بلند خواندن غزل معروفي از سعدي را شروع كرد: تفاوتي نكند قدر پادشايي را / كه التفات كند كمترين گدايي را ... و همين طور به سمت در بخش تاريخ در ساختمان سابق مركز مي‌رفتند و بنده پشت سر ايشان در خدمت‌شان بودم، وقتي به اين بيت رسيد، آن را تا دم اتومبيل و تا وقتي سوار مي‌شدند چندين و چند بار با صداي بلند تكرار كردند: حديث عشق نداند كسي كه در همه عمر/ به سر نكوفته باشد در سرايي را...

گفت‌و گو از: محسن آزموده

این گفت‌وگو نخستین بار در روزنامه اعتماد منتشر شده است.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # انتخابات آمریکا # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟