همهچیز از تغییر میآید؛ تغییری که مرز مشخصی ندارد. گاهی در حد تغییر هویت بصری است و گاهی تا سر حد زیرورو کردن تمامی سازوکارها هم پیش میرود. هر چه باشد باید حرفهای انجام شود و اصولی. باید مراقب بود حس نوستالژیک مخاطبان خدشهدار نشود و این تغییر حکم انقلابی را پیدا کند که قرار است جایگاه برند را یکبار دیگر در ذهن مخاطب توسعه دهد. نوبت به تغییر هویت بصری اسنپ که رسید، آن حس نوستالژیک بیدار شد. با اینکه زمان زیادی از عمر این سامانه نمیگذرد، اما چنان به زندگی مردم گره خورده که خاطرهاش هیچکم از یک نوستالژی قدیمی ندارد؛ هماناندازه حساس و لبه تیغ! میثم ملاشریفی، مدیر بازاریابی اسنپ میگوید: «تغییر هویت بصری اسنپ برای ما به مثابه یک تحول بزرگ است؛ تحولی که سعی کردیم صفر تا صد آن را در راستای هدف و چشمانداز اسنپ پیش ببریم. همچنین تلاش بر این بوده که با یکپارچه کردن هویت بصری برندهای زیرمجموعههای اسنپ و خدماتی که ارائه میدهند، یک قدم بزرگ دیگر برداشته شود. از آنجاییکه خدمات ما به طور مستقیم در ارتباط با مردم است، تقویت یک حس خوب به واسطه این تغییر اولویت بود؛ اینکه بتوانیم بگوییم یک قدم بزرگ دیگر برداشتیم و حالا یکصدا شدهایم.»
اما ریبرندینگ در هر ابعاد و به هر شکلی ممکن است با موافقتها و مخالفتهای زیادی روبهرو شود. بعضیها با دیدن تغییرات تازه به برند مربوطه افتخار میکنند و بعضی دیگر زبان به نقد میگشایند.
امراله فرهادی، موسس و مدیر مدرسهی ویژه در اینباره میگوید:
«اگر کسی بخواهد به طور حرفهای درباره خوب یا بد بودن یک لوگو یا ریبرندینگ نظر بدهد، باید ابتدا هدف و استراتژی پشت پرده را بداند که بتواند درست نظر بدهد وگرنه اظهارنظر لحظهای تنها نظر شخصی آدمها و سلیقه آنهاست و اصولی و حرفهای نیست.» او همچنین اضافه میکند: «تغییر هویت بصری به منظور توسعه جایگاه اسنپ در ذهن مخاطب اقدامی منطقی و حسابشده است. یگانگی موجود در دیزاین جدید، دقیقا با هدف برند اسنپ همسو است و به درستی انجام شده. حالا ممکن است کسانی که دست به قلم طراحی هستند با دیدن لوگوی جدید بگویند اگر فرمش اینطور یا آنطور بود بهتر میشد. این در حالی است که شاید این فرمها به دلیلی ایجاد شده باشند که دیگران از آن خبر ندارند و نمیدانند چه استراتژیای را دنبال میکند. در مورد انتخاب رنگ هم دقیقا داستان همین است؛ حتما در پس انتخاب این رنگ، تعریف و معنای خاصی با توجه به استراتژیها و اهداف برند وجود دارد که بنا بر همان مستدلات پذیرفته شده است. تا زمانی که کسی خبر از پشتپرده استراتژیها نداشته باشد، نمیتواند قضاوت درستی کند.»
حالا اسنپ لباس نوی خود را به تن کرده و با یک تغییر بزرگ میزبان همراهانش است؛ تغییری که به اعتقاد امراله فرهادی باید تمام و کمال به خاطر مخاطب انجام شود تا در نهایت عبارت «چه خوب» را به زبان بیاورد. او میگوید: «مخاطبان اگر احساس کنند کاری به سودشان انجام شده، حتما استقبال میکنند. آنها همیشه دنبال این هستند که بدانند هر تغییری چه فایدهای برایشان دارد و کجای این تغییر هستند.» اسنپ در جریان تولد دوبارهاش پیام میدهد: «همراه این تغییر باش!»؛ یعنی با زبان ساده و بدون هیچ مقدمهی اضافهای از مخاطبانش میخواهد که در این تغییر بزرگ همراه آنها باشند و این یک نقطهی عطف خوب است. در واقع با این پیام اسنپ یک قدم بزرگ به سمت صمیمی شدن بیشتر با مخاطبان برمیدارد و با درخواست همراهی از آنها با زبانی خودمانی اعلام میکند که شما هم جزئی از این تغییر هستید پس حضور و همراهیتان را صمیمانه خواستاریم.
آنطور که امراله فرهادی میگوید: «گاهی یک لوگو تا حدی ارزشمند میشود که دیگر در قواره یک لوگوی تنها نیست و حکم یک نماد یا نشانه معتبر را پیدا میکند. وقتی لوگو به نماد یا نشانه تبدیل شود، ناخواسته دیگر نمیتواند کاری جز آنچه به صلاح مخاطبانش است انجام دهد. بنابراین تمام مدت به نوعی در انحصار نگاه مخاطبانش است و باید طوری برخورد کند که این رفتار کوچکترین خدشهای به شخصیت او وارد نکند.»
اما آیا لوگوی جدید اسنپ در آینده میتواند حکم یک نماد را پیدا کند و فارغ از تصویر ظاهری، در مسیری سبز همراه مخاطبانش باشد؟