یکی از نیازهای دائمی افراد جامعه بویژه جوانان مدیریت اقتصادی است. مردم باید یاد بگیرد که چگونه کارآفرینی کرده، شرایط را برای بهبود فضای کسب و کار فراهم آورند.
غفلت از این مهم به شرایطی منجر شده است که برخی جوانان ما علیرغم تلاش و جستجو، فضای مناسبی را برای اشتغال پیدا نکنند و سرانجام بی آنکه خود بخواهند نام آنان در فهرست هزاران « جوان بیکار» ثبت و ضبط شود.
پس به تعبیر فرخی یزدی باید کمر همت بست و وقت کار از حرف زدن پرهیز کرد:
زبون شدیم زبس وقت کار، حرف زدیم زبان ببسته و بازو گشاده باید کرد
نویسنده در این مجال کوشیده است در ماه های پایانی سالی که به شعار زیبای «حمایت از کالای ایرانی» مزین شده است، هشت گام اساسی در بهبود فضای اشتغال و کسب و کار را برشمرده، برخی اقدامات کاربردی را فراروی مخاطبان فرهیخته خویش قرار دهد.
مطالعه و به کارگیری مطالب این مقاله برای بهینه سازی شرایط امروز و فردای شما مهم و اساسی است.
گام اول؛ به شدت مسئولیت پذیر باشید.
پرسش مهمی همواره ذهن آحاد مردم را به خود مشغول کرده و آنان را به جستن پاسخ ترغیب می کند؛
آیا ما باید فقط به مظاهر فرهنگ و تمدن خودی تکیه کنیم و چشم بر آداب و فرهنگ سایر ملل ببندیم، یا به ارتباطات گسترده ای اهمیت دهیم که میان فرهنگ ها پیوند برقرار کرده، ملت ها را به هم گره می زند؟
ادراک تفاوت میان تهاجم فرهنگی و تبادل فرهنگی نیز در پاسخ به همین سؤال ممکن است. تهاجم فرهنگی از سنخ یورش و شبیخون است که چون طوفانی سهمگین می آید و همه سرمایه ملتی را با خود می برد. اما تبادل فرهنگی نوعی داد و ستد متعارف است که آگاهانه و بر اساس درک متقابل از یکدیگر صورت می پذیرد.
بر این اساس ملت ها بخشهایی از فرهنگ خودی را می دهند و در عوض بخشهایی از فرهنگ بیگانه را می پذیرند.
بدیهی است این امر تابع عوامل مهمی است که میان فرهنگ خودی و بیگانه قرابت برقرار میکند.
مسئولیتپذیری از جمله مسائلی است که نقطه قوت فرهنگ بیگانه محسوب می شود و ما بایستی آن را بهتر شناخته، بیشتر به کار بریم.
شاید شما با نام سازمان «boy scouts» در کشورهای پیشرفته آشنایی داشته باشید. مؤسسهای که ما در زبان فارسی به «پیشاهنگان پسر» تعبیر نموده، از عملکرد آن در پیشرفت و توسعه جوامع آگاهی داریم.
میدانید مردم سالانه چه مبالغ گزافی به این قبیل مؤسسات میپردازند که به پسران نوجوان آنان قواعد زندگی جمعی بیاموزند؟!
میدانید مهمترین وظیفه این قبیل سازمان ها، آموزش اعتماد به نفس و همچنین پرورش حس مسئولیت و رشد فردی و اجتماعی نوجوانان از طریق شرکت در برنامههای اردویی است؟
دوستان؛ ما در این قبیل موضوعات چقدر سرمایهگذاری کردهایم؟
شما بخوبی آگاهید که شناخت و التزام به مسئولیت، صداقت و پرکاری، پی بردن به خطا و اشتباه و عدم تکرار آن، زمانبندی درست و مناسب، پرهیز از فرافکنی و قبول کردن پیامدهای اشتباهات، از مهم ترین لوازم مسئولیتپذیری است.
اما آیا میدانید در آن سوی مرزها، برای آنکه مسئولیتپذیری را نهادینه کنند، از چه روشهایی بهره میبرند؟
من به یکی از این روش ها اشاره می کنم، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
آنان برای انجام کارها زمانبندی میکنند. کاری را به مخاطب خویش میسپارند و به صراحت می گویند که موعد انجام این کار دو هفته است. اگر یک روز دیرتر شد، دیگر به درد ما نمی خورد.
آنان چنین زمانی را زمان مجاز برای انجام یک کار مشخص( Time Dead ) تلقی نموده، تخطی از آن را مجاز نمی شمرند.
همچون سفارشی که وزارت کشور به چاپخانه ای می دهد تا در موعد مشخص به میزان مقرری تعرفه اخذ رأی چاپ کند. فکر کنید اگر چاپخانه کار خویش را – ولو با بهترین کیفیت - فقط یک ساعت پس از اتمام رأی گیری تحویل دهد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
حتی یک برگ از آن تعرفه ها نیز استفاده نخواهد شد..
آنان به این وسیله آموزش می دهند که اگر کاری بیش از میزان مقرر، زمان برده باشد، دیگر کار نیست. اتلاف وقت است. همچنین یاد میدهند که برای ما صرفاً انجام کار مهم نیست، انجام آن در زمان مقرر نیز اهمیت دارد. پس برای داشتن دست برتر در کارآفرینی و اشتغال به شدت مسئولیت پذیر باشید.
گام دوم؛ از این شاخه به آن شاخه نپرید!
اگر به ارتش می رفت، قطعا ژنرال می شد، و اگر به کلیسا راه می یافت، حتماً پاپ می شد...
پابلو سخن مادر خویش را برید و گفت: اما من سراغ نقاشی رفتم و پیکاسو شدم!
این برشی از گفتگویی صمیمی است که تاریخ برای ما به یادگار گذاشته است.
یک سوی این گفتگو مادری پیر و فرتوت است که پسر خویش را بخوبی شناخته و از استعدادهای او باخبر است؛ سوی دیگر شاهکار نقاشی جهان پابلو پیکاسو!
کسی که امروز یک برگه نقاشی سادۀ دم دستیِ او – اگر ثابت شود که اثر پیکاسو است- صدها هزار دلار قیمت گذاری می شود.
و شما می پرسید چطور؟ چطور کسی می آید و می آید تا به این قله می رسد؟
پاسخ دو کلمه بیشتر نیست؛ عشق و پشتکار!
شما نیز اگر کاری را عاشقانه دوست بدارید و در انجام آن پشتکار ورزید، از دیگران یک سر و گردن بالاتر خواهید ایستاد.
اما اگر می خواهید چون پیکاسو که سرآمد نقاشان جهان است، گوی سبقت از همۀ عالم بربایید، کار دیگری هم لازم است؛
سرِ یک رشته را بگیرید و تمام عمر خویش را با عشق و پشتکار مصروف آن کنید؛ ... این نسخه معجزه می کند.
به مهران مدیری، چهره نام آشنای طنز ایران گفتند: با وجود آنکه صدای دلنشینی داری، چرا کنسرت برگزار نمی کنی؟
گفت من این کار را کردم. کنسرتی برپا کردم و خب، قدری هم درخشیدم. اما وقتی از پلکان سِن پایین آمدم تا به ابراز احساسات طرفدارانم پاسخ دهم، پیرزنی که معلوم بود با علاقه خودش را به آن کنسرت رسانده، جمله ای به من گفت که تا عمر دارم، از ذهنم محو نخواهد شد:
... و او فهمید هر کس به هر جا رسیده، بی مدد عشق و پشتکار نبوده است، البته اگر از این شاخه به آن شاخه نپرد!
شما هم به این نسخه عمل کنید، اگر می خواهید در کار و فعالیت خویش تک باشید.
گام سوم؛ نیروهای نهفته را بیدار کنید!
علاقه دارید اعترافی بشنوید؟
این بار از زبان استاد مبرزی که سال هاست در کرسی درس و بحث دانشگاه می درخشد.
در آغاز روزی شیرین که در یک کنفرانس بین المللی، مهمان همکاران خویش بود و برای استادان سخن می گفت.
سرش را بالا گرفت و سینه ای صاف کرد و گفت:
دوستان؛ افق دید خود را وسعت بخشید و «استعدادهای بالقوه» این بچه های دانشجو را کشف نموده، چون آینه ای در مقابل دیدگانشان قرار دهید.
من اعتراف میکنم که در دوره دانشجویی، استادی بزرگوار با من چنین کرد و اگر امروز در جایگاه یک استاد تمام دانشگاه مشغول تدریس هستم، با تمام وجود مدیون آن استادم!
رشته تحصیلی من در دوره دانشجویی، مکانیک سیالات بود. من ابداً دانشجوی درسخوانی نبودم. ترم سوم مشروط شدم و ترم چهارم هم نتوانستم بیش از ۱۴ واحد بردارم. استادی داشتم که اکنون در دانشگاه فردوسی مشهد تدریس میکند. اگر بخواهم در یک جمله او را توصیف کنم، باید بگویم؛
«پیش از آنکه استاد باشد، آدمشناس قابلی بود.»
از آغاز ترم به ما گفته بود که امتحان میانترم میگیرد. سؤالات را که دیدم، یادم نمی رود که پاسخ یکی از آنها را اصلاً بلد نبودم.
از مشروطی دوباره میترسیدم، دست و پایم می لرزید و مانده بودم چه کنم!
در این میان، یک لحظه استادم را دیدم که کنارم ایستاده و به برگه امتحان من چشم دوخته است.
آهسته و شرمنده گفتم: استاد؛ ممکن است درباره این سؤال راهنمایی کنید؟
باورتان نمیشود، به راهنمایی اکتفا نکرد و مسأله را کاملاً حل کرد.
من که دهانم از تعجب باز مانده بود، گفتم استاد شما که پاسخ را تمام و کمال گفتید!
نگاهی به من کرد و گفت: بلد شدی؟ من که در پوست خود نمیگنجیدم، پاسخ دادم: صددرصد!
گفت: غرض من یادگیری شماست. حالا که یاد گرفتی، این غرض حاصل شده است.
چندی نگذشت که وی از من خواست استاد حل تمرین درس او شوم. گفتم شما خبر دارید که من دانشجوی مشروطی هستم و بر اساس قوانین دانشگاه نمیتوانم استاد حل تمرین شوم!
گفت من با مدیر آموزش صحبت میکنم و مجوز این کار را میگیرم.
او مثل معماری که بنایی را آجر به آجر می چیند و بالا میبرد، مرا گام به گام ساخت و بالا برد.
من به خاطر شخصیتی که استادم به من داده بود، آن درس را مشتاقانه خواندم و در پایان ترم با نمره ۵/ ۱۹ پاس کردم؛ نمره ای که مرا شاگرد اول آن کلاس کرد.
نمیدانم او چه حسی را در من برانگیخت، اما میدانم به خاطر او ادامه دادم و دیگر هرگز مشروط نشدم. امروز نیز راهی را میروم که او آن روز به من آموخت.
اگر روزی او را در کوی و برزن ببینم، دستش را می بوسم و به این بوسه افتخار می کنم.
دوستان؛ اگر کسی از بیرون می تواند اینگونه استعدادهای ما را کشف نموده، راهی برای ورود به مراحل بالاتر فراروی ما قرار دهد،
چرا ما خودْ نتوانیم؟
گام چهارم؛ رقیب بتراشید و روی رقبا حساب ویژه ای باز کنید!
ما ایرانی ها با فرهنگ رقابت میانه چندانی نداریم.
نمی دانم بگویم یا نه ... که حتی گاهی از اقدامی که رقیب را زمین بزند، نیز فروگذار نمیکنیم.
اما اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، رقیب عامل مؤثری برای رشد و پیشرفت ماست. اوست که ما را به کار و تلاش بیشتر واداشته، از رکود و سستی باز میدارد.
تاکنون فکر کردهاید؛ اغلب آنان که رقیب نداشتهاند، یا درجا زده و یا به قهقرا رفتهاند؟
رقبا هستند که ما را به سمت ابتکار عمل، ایدهپردازی، نوگرایی و خلاقیت سوق داده و از ایستایی و سکون خارج میکنند. همچنین وجود رقبا باعث شناخت گستردهتر ما از محیط پیرامونی گردیده، به ما آیندهنگری را میآموزد.
کیست که نداند سنجش رفتار رقبا همچون بازی با مهره های شطرنج همواره بهترین چینش ها را فراروی ما قرار داده و در نهایت به پیروزی بیچون و چرای ما و بیرون راندن رقیب از صحنه کارزار خواهد انجامید!
برای همین است که در جهان اول روی رقبا حساب ویژهای باز میکنند و وجود آنان را لازمه پیشرفت تلقی میکنند.
همین چند ماه پیش پیام تبلیغاتی زیبایی دیدم که یک کمپانی بزرگ خودرو سازی برای کمپانی دیگری که رقیب سرسخت آن به شمار میرفت، فرستاده بود:
«تبریک به خاطر 100 سال رقابت با تو؛ 30 سال اول که نبودی، کمی خسته کننده بود!»
درست متوجه شدید؛ این پیام تبلیغاتی علاوه بر رقیب پروری با مهارت تمام، نکته پنهان دیگری را نیز القا میکند و آن اینکه ما 30 سال از شما جلوتریم و به همین نسبت هم بر شما برتری داریم.
خدا میداند؛ شاید همین پیام تبلیغاتی نیز حرکت دادن مهره ای باشد در دل این رقابت نفس گیر؛
و باز چه کسی میداند... شاید این کمپانی با حرکت دادن چند مهره دیگر روزی بتواند رقیب خود را کیش و مات کند!
پس نترسید؛ برای خود رقیب بتراشید و روی رقبا حساب ویژه ای باز کنید!
گام پنجم؛ علیرغم همه نیرنگ ها شفاف عمل کنید!
دور و بر خود را نگاه کنید. برخورد آدم ها را زیر ذره بین قرار داده، کمی موشکافی کنید.
بله؛ بوضوح درمی یابید که اطراف ما را آدم هایی پر کرده اند که گاه یک روده راست در شکمشان نیست!
آدم هایی که نان زرنگی خود را می خورند! زرنگی که نه؛ آدم هایی که نیرنگ و فریب از آنان موجوداتی عجیب و غریب ساخته است.
اما آنان یک اشتباه استراتژیک دارند... و آن اینکه گمان می کنند با این دورنگی ها دیگران را دور زده، راه میان بُر می روند. در حالی که نه در جامعه ما، بلکه در سایر جوامع نیز هیچ ارزشی جای صداقت و شفافیت را نمی گیرد.
با صداقت انسان ها، انسان تر شده، نزد دیگران دلپذیرتر می شوند.
چند سال پیش دست اندرکاران یک شرکت مواد غذایی در اروپا دریافتند مدتی است بخشی از محصولات آنها به شرکت مرجوع می شود. آنان دلیلی برای این رخداد نمی شناختند و از علت این ماجرا خبر نداشتند.
آنها از مواد اولیه سالم استفاده می کردند. قیمت کالاهایشان گران نبود، از سیستم توزیع مناسبی بهره می بردند و برای جذب مشتری های خود تبلیغات هدفمندی داشتند... پس چرا کالاهایشان مرجوع می شد؟
نظرسنجی گسترده ای را از مشتریان خود به عمل آورده، علت عدم اقبال مردم را از این طریق جویا شدند.
آنان پس از دستیابی به آرا و نظرات مشتریان، در اقدامی کم سابقه نتایج این نظر سنجی را به طور شفاف و دقیق روی سایت خود قرار دادند. همین کار باعث شد مشتریان، باردیگر به این شرکت اعتماد نموده، اعتبار از دست رفته آن به مرور برگردد!
دوستان عزیز؛ امروز آغاز راهی است که شما در آینده خواهید پیمود. نه تنها در کسب و کار، که در همه زندگی خود شفاف باشید.
کسی از این رهگذرآسیب ندیده است.
گام ششم؛ خیرخواهانه ایده پردازی کنید.
اگر به من بگویی، فراموش می کنم. اگر یادم بدهی به خاطر می آورم، اما اگر درگیرم کنی، یاد می گیرم!
این شعار آموزشی یونسکو از زیباترین سخنانی است که تاکنون شنیده ایم.
... و من امروز می خواهم از این شعار به حرف تازه ای برسم، بس زیبا و شنیدنی؛
اگر اندکی خیر خواهی و دلسوزی با قدری خلاقیت و ابتکارعمل همراه شوند، چه کارها که از پیش نمی برند.
پارک علم و فناوری استان خوزستان، با همکاری دانشگاه ها و سایر دستگاه های استان مدتی است دست به طراحی جشنواره ای زده اند به نام«ایتاپ»؛
ایتاپ یعنی ایده تاپ. یعنی پیمودن مسیر دشوار ایده تا پدیده!
غرض از طراحی این جشنواره آنکه هرکسی در هر سن و سالی، اگر ایده تاپی دارد به صحنه بیاید. با دوستانش به رقابت بپردازد و در نهایت این رقابت را استادانی از رشته های گوناگون داوری کنند.
روزی میان من و یکی از دست اندرکاران این جشنواره تاپ گفتگویی صمیمی شکل گرفت؛
باورتان می شود جایزه 700 هزار تومانی نفر اول مسابقه امسال نصیب چه کسی شده است؟... یک پسربچه هشت ساله!
از جا برخاست، کفیِ کفشی را آورد که از میان آن سیم مسی نازکی عبور کرده که می تواند با منبع برق 12 ولت حرارتی معادل 37 درجه(حرارت بدن انسان) تولید کند. حرارتی که بتواندکف پا را گرم نگه دارد و نسوزاند.
این مادر به جهت همین عارضه، پای خود را به بخاری می چسباند که قدری گرم شود. بخاری پای او را می سوزاند و او متوجه نمی شود. در ذهن نوه کوچک او که شاهد این ماجراست، ایده تاپی شکل می گیرد و شروع می کند به چیدن مقدمات آن!
این کفیِ حرارت بخش که مُهر اعتماد داوران مسابقه بر آن خورده است، حاصل تلاش دلسوزانه این پسر بچه هشت ساله است.
در خیرخواهی شما تردیدی نداریم. اما در ایده پردازی تان... بگذریم!
گام هفتم؛ لحظه ای از کارآفرینی کوتاه نیایید!
اگر عاشق پرندگان باشید، پرورش پرندگان تزیینی و خوراکی می تواند یک شغل تمام عیار باشد.
پرورش طاووس به عنوان یکی از زیباترین مخلوقات خدا، شغلی جذاب و سودآور است.
برای تکثیر طاووس و جوجه گرفتن از تخم های نطفه دار آنها می توان از بوقلمون کمک گرفت. این تخم ها را زیر بوقلمون های کُرچ قرار می دهند و آنها بخوبی جوجه های طاووس را به دنیا می آورند.
می دانید بهای هر عدد جوجه طاووس چند است؟ ... دست کم سیصد هزار تومان!
ممکن است فکر کنید مزرعه پرورش طاووس امکانات ویژه ای می طلبد. اما نه؛ شرایط اقلیمی کشور ما اجازه چنین کاری را به ما می دهد.
طبق محاسبات اصولی جمع هزینه نگهداری از هر جفت طاووس 250 هزار تومان در سال برآورد می شود. در حالی که قیمت هر عدد طاووس بالغ حداقل یک میلیون و صد هزار تومان است. به این ترتیب فروش طاووس و پرهای آن شغلی بسیار سودآور به شمار می آید.
اینها بخش هایی از مصاحبه بانوی موفق مازنی است که از فعالان اقتصادی کشوربه شمار می رود. او این سخنان را با نشریه ای گمنام به نام «منهای نفت» مطرح کرده است.
من برای این نشریه و امثال آن ارزش قائلم؛ زیرا به اطراف و اکناف کشور عزیزمان سرک می کشد تا طرح های اقتصادی و شغل های بومی سودآور را معرفی نموده، زمینه کار و تلاش جوانان ایرانی را فراهم نماید.
به عزم و اراده آن بانوی کارآفرین نیز درود می فرستم که پس از 13سال تولید و فروش موفق طاووس از تمامی ظرفیت خانواده خویش استفاده نموده تا عرصه جدیدی را برای کار و تلاش اقتصادی ساماندهی کند.
در خانواده این بانوی کارآفرین هیچ عضو بیکاری وجود ندارد و وقت احدی تلف نمی شود. دغدغه شوهر او نیز که در آستانه بازنشستگی است، خانه نشینی پس از دوران بازنشستگی نیست. آنان احساس خوب مفید بودن را لحظه به لحظه با هم تجربه می کنند.
من جای شما بودم تلاش می کردم با استفاده از این تجربیات ارزشمند ذره ذره به فنون کسب و کارهای بومی دست یابم.
دوستان؛ شما می توانید... فقط گاهی یک جرقه لازم است.
گام هشتم؛ ریسک کنید و از شکست نترسید!
می دانید استارت آپ یعنی چه؟
شرکت نوپایی که دنبال راه اندازی یک کسب و کار جدید است، در حوزه فن آوریهای نوین فعال است، فرصت جو و ارزش آفرین است، بر اساس خلاقیت شکل گرفته و هنوز در شرایط ابهام قرار دارد. به تعبیر دیگر دوران نوزادی و کودکی خود را طی میکند.
این شرکت ها با عنوان بنگاه های زودبازده و... اغلب با امکانات ساده و هزینه کم راه اندازی می شوند. در اغلب کشورهای پیشرفته نیز دولت ها وظیفه خود می دانند که از آنها حمایت و پشتیبانی کنند.
لابد فهمیده اید، کسی موفق به راه اندازی استارت آپ می شود که ریسک پذیر بوده، از ناکامی و شکست هراسی به دل راه ندهد.
حالا فکر کنید چقدر جذاب و دوست داشتنی است که جوانی در دوره سربازی، آن هم در این آشفته بازار کسب و کار اقدام به راه اندازی استارت آپ کند. بویژه آنکه یک بار هم طعم تلخ شکست را چشیده باشد.
توتیا لیسانس مهندسی کامپیوتر، در دوره دانشجویی به فکر راه اندازی یک استارت آپ افتاد. او پس از آنکه توانست کمک حمایتی 25 میلیونی دولت را جذب کند، به یاری یکی از دوستانش استارت آپ « لندم» را ایجاد کرد. شبکه ای اجتماعی که قرار بود به افراد کمک کند تا چیزهایی را که لازم دارند، از افراد ناشناسی که در اطراف آنان قرار دارند، امانت بگیرند. ایده جالبی که البته با مشکلاتی مواجه شد و شکست خورد.
توتیا با عنایت به اینکه بزرگ ترین سرمایه استارت آپ سرعت آن است، مهم ترین علت شکست را کند بودن گروه عنوان می کند.
او از این تجربه استفاده کرد و در دوران سربازی استارت آپ « ایت بیت» را راه اندازی نمود. ایت بیت سرویس خورد و خوراک سالم برای فضاهای کاری است. یک بوفه هوشمند که در محیط کار افراد قرار می گیرد، برای هر کس یک اکانت می سازد و از طریق شبکه های اجتماعی یا پیامک آنان را از موجودی بوفه خبردار می کند. این استارت آپ به مرور با اطلاع از عادات غذایی ناسالم افراد برای آنان خوراکی های سالم پیشنهاد می دهد و به این ترتیب سیستم خورد و خوراک افراد را بهبود می بخشد.
خوانندگان گرامی؛ ممکن است این ایده هم در مراحل اقدام با مشکلاتی مواجه شود و یا حتی دوباره طعم شکست را به صاحبان آن بچشاند....
اما یادتان نرود شیرینی جوانی به این است که بتوانید یک بار دیگر همه چیز را از صفر شروع کنید.
* نویسنده و استاد دانشگاه