صدای گریه «حنانه» سکوت «قره قشلاق» را میشکند. مادر صبح به پدر گفته بود که «حنانه» را به دریا میبرد . دخترک از روستای «قره قوزلو» در شهر بناب تا تالاب بینالمللی «قره قشلاق» دلش برای آب بازی کنار تالاب غنج رفته بود حالا از آنچه دیده ترسیده، با خودش فکر میکند، مادرش حتماً او را گول زده! هقهقهایش سکوت قره قشلاق را میشکند.
یک بند میگوید، دریا میخواهد. سر آرام شدن وسط تالابی که تا چشم کار میکند، بیابانی است را ندارد! قره قشلاق یکی از تالابهای اقماری «دریاچه ارومیه» است که بعد از خشک شدن بخشی از دریاچه، ته کشید تا بهت را به پهنه صورت زنان شش روستای اطراف تالاب بیاورد. آنها آمده بودند تا توجه همگان را به یکی از مهمترین تالابهای حوضچه دریاچه ارومیه جلب کنند اما اصلاً نمیدانستند آنچه از دامنه جنوب و جنوب شرقی «دریاچه ارومیه» جان میگرفت امروز کویری است بیانتها! صدای گریه حنانه در میان خنده جمعی از زنان گم میشود. آنها یکی از زنان روستا را دوره کردهاند و با موبایلهایشان از او و دمپاییهایی که آورده است عکس میگیرند. زن میگوید:«دمپایی آورده تا کفشهایش توی تالاب خیس نشود.» تا قبل از اینکه طرح تالابها برنامه «معیشت پایدار» را در روستاها اجرا کند، اصلاً نمیدانست، تالاب یعنی چی؟ خودش میگوید: «نمیدانستم دریاچه ارومیه کجاست!» حتی «معیشت جایگزین» را هم جابهجا میگوید: «جایگزین معیشت!» گونههایش گل میاندازد، وقتی این جمله را میگوید. انگار خودش هم میداند یک جای حرفش ایراد دارد اما کجایش را نمیداند. 5 سال پیش بود که طرح تالابها برنامه «معیشت پایدار» را به روستای قره قوزلو در بناب و چپق لو در میاندوآب برد. آن روزها کمتر زنی در روستا میتوانست مثل امروز با خبرنگاری صحبت کند! پشت همدیگر پنهان میشدند تا مجبور نشوند، حرف بزنند. دست و پایشان را گم میکردند. حالا اما همه چیز فرق کرده است. خودشان میآیند سر صحبت را باز میکنند. لباس پوشیدنشان با 5 سال پیش قابل مقایسه نیست! زنهای دستپاچه آن روزها، امروز فرماندار و بخشدار و نماینده دعوت میکنند تا برای روز تالابها به منطقهشان بیایند!
فرماندار به وعدهاش عمل کرد؟
سال 92 زنان این دو روستا نیت کردند زخمهای دریاچه ارومیه را با خیاطی «بخیه» بزنند، آنها میخواستند شغلی جایگزین به جای کشتهای پرآب بر پیدا کرده و همسران را از کاشت گوجه و پیاز منصرف کنند! فرماندار بناب هم در گفتوگو با «ایران» قول داده بود تا برای آنها بازار فروش ایجاد کند. حتی قرار شد که زنان همین روستا لباسهای یک شکل برای کبابفروشیهای بناب که یک برند جهانی است، تهیه کنند! اما فرماندار به وعدهاش جامه عمل نپوشاند! زارا امجدیان تسهیلگر طرح تالابها، نجات دریاچه ارومیه را با کارهای خرد و کوچک غیرقابل قبول میداند اما اعتقاد دارد این طرح توانسته است زنان روستا را توانمند کند و توسعه پایدار مبتنی بر نگهداری آب را در ذهنشان حک کند. حالا کی محصولش که نجات دریاچه باشد، برداشت شود، خدا داند! به گفته امجدیان آنها امروز به آدمهای همه فن حریفی تبدیل شدهاند که سعی میکنند، دست ساختههای خودشان را در نمایشگاههای مختلف بفروشند!فروزان اخروی تسهیلگر طرح تالابها هم میگوید: «ما با بیمارستان شهر صحبت کردیم، تا زنان روستا بتوانند لباس فرم بیمارستان را تهیه کنند» اما بعدها مشخص میشود، لباس بیمارستانی را خواهر زن یکی از رؤسای آن تهیه میکند. زنان قره قوزلو حتی نتوانستند کارگاهشان را سر پا نگهدارند. همچنان حسرت بزرگشان داشتن یک کارگاه خیاطی است تا این سؤال پیش بیاید آیا دولت میتواند با کمکهای اندک و عدم ایجاد بازار، کشاورزان را به سمت تغییر محصولات کم آب بر و مشاغل جایگزین ببرد؟ کاهش زمینهای کشاورزی شرط اصلی احیای دریاچه ارومیه است اما چگونه؟ بدون بازار! اُخروی میگوید: «البته فرماندار ورود زنان به اداره و دستگاههای دولتی را تسهیل کرد تا وقتشان را در بوروکراسی اداری تلف نکنند.» تسهیلگران طرح تا سطح نماینده شهر هم گفتوگو کردند اما نتوانستند بازار کار جدی برای زنان خیاط پیدا کنند و کارگاهشان تعطیل شد! آن روزها دو روستا وارد طرح «معیشت پایدار» شدند اما بعدها تعداد آنها به 6 روستا رسید. افزایش تعداد روستا در طرح حفاظت از تالابها به سفر گروهی از سفارت ژاپن به منطقه برمیگردد. سفر این گروه هم نتیجه گفتوگوی رئیس جمهوری ایران با نخست وزیر ژاپن درباره احیای دریاچه ارومیه بود. همان زمانی که «شینزو آبه» به «حسن روحانی» قول میدهد تا در احیای دریاچه ارومیه با دولت ایران همکاری کند. امجدیان میگوید: «نمایندگان سفارت ژاپن پروژه طرح تالابها را در دو روستای «قره قوزلو» و «چپقلو» دیدند و خوششان آمد.» 15 صندوق خرد با هدف احیای دریاچه ارومیه در روستاهای آذربایجان شرقی و غربی تشکیل میشود. البته این صندوقها برای طرح احیای دریاچه ارومیه هستند نه طرح تالاب اما تسهیلگران طرح تالابها، صندوقهای 6 روستای اطراف قره قشلاق را وارد طرح «معیشت پایدار» میکنند. امجدیان میگوید: «ما صندوقها را وارد طرح تالابها کردیم تا فقط تشکیل صوری صندوقها و پرداخت وام نباشد، بلکه به ایجاد یک شغل و کار خرد منجر شود.»
خواهران قره قشلاق
5 سال بعد از ورود طرح تالابها، حالا زنان روستای «قره قوزلو» آن زنان خجالتی که دست و پایشان را گم میکردند و پشت همدیگر پنهان میشدند تا مجبور نشوند به سؤالات خبرنگاری پاسخ بدهند، نیستند. خودشان میگویند:«دریاچه ارومیه را هم نجات ندادیم اما خودمان را پیدا کردیم.» توی روستا یک نمایشگاه دائمی زدهاند و دست ساختهها، دست بافتهها و دست پختهایشان را آنجا میفروشند. هم خریدار دارند هم فروشنده. هرچه ندارند از همدیگر میخرند. بیشتر کارشان عروسکسازی است. عروسکها با کمک کسانی در تهران به فروش میرسند. گروهی هم به نام «دستادست» سعی میکنند، برای آنها خریدار پیدا کنند. از درآمدشان راضی نیستند اما مادران و خواهران تالاب «قره قشلاق» شدهاند. تا 5 سال پیش حتی نمیدانستند دریاچه ارومیه هست یا نه! خودشان میگویند:«تسهیلگران تالاب آمدند و گفتند که تالاب و دریاچه دارد خشک میشود! شما نباید بگذارید اینها از بین بروند.» یکی از دختران جوان روستا میگوید: «ما متوجه شدیم و داریم تلاش میکنیم.» یکی از زنهای جوان میگوید: «اول خیلی کشاورزی میکردیم، بیشتر گوجه و سیبزمینی میکاشتیم. الآن کمتر گوجه میکاریم.» دلشان میخواهد دوباره کارگاه تولیدی خیاطی راه بیفتد اما بازار ندارند. زارا امجدیان میگوید: «زنها به خاطر تالاب سر زمین نمیروند اما نمیتوانند مردهایشان را مجبور کنند که کشاورزی نکنند!» خودشان را اینطور راضی کردهاند که وقتی زنان سر زمین نمیروند، نیروی کار کمتر میشود، پس زمین کمتری هم کشت میشود اما سؤال بزرگشان این است که کشاورز، اگر سر زمین نرود چه کار کند؟ توی خانه عروسک ببافد و لباس بدوزد؟ امجدیان میگوید: «برای خودشان(زنان روستا) هم بازار وجود ندارد چه برسد به مردانشان.» او میپرسد آیا میشود از کشاورزی که از یک هکتار زمین، سالانه 15 تا 20 میلیون تومان درآمد دارد، خواست تا کشاورزی را تعطیل کند و به کاری بپردازد که بازار ندارد؟ او میگوید: «روستایی با کشاورزی زنده است!» زنان روستایی حالا نگران «تغییراقلیم» هستند. آخرین باری که پرندههای تالاب قره قشلاق را دیدهاند، دو ماه پیش بود. منتظر آمدن فلامینگوها هستند. اگر همه چیز سر جایش بود. قره قشلاق، عروس تالابهای غرب کشور، بین دو رودخانه «صوفی چای» و «زرینه رود» الآن باید میزبان هزاران پرنده مهاجر باشد اما سر جایش نیست!
کنار گذاشتن زمینهای اجارهای کشاورزی
«فاطمه» در روستای آخوند قشلاق زندگی میکند. کشاورزی را در زمینهای اجارهای کنار گذاشته و به سمت ساخت یک گلخانه برای پرورش کاکتوس رفته است. 60 میلیون تومان هم وام گرفته. 300 هزار بذر کاکتوس را به مبلغ 30میلیون خریده است. هر نشای کاکتوس را از او 500 تومان میخرند. همه نشاها را تضمینی می فروشد. به گفته اخروی تسهیلگر تالاب، گلهای کاکتوس در نهایت به هلند و سوئیس صادر میشود. فاطمه دیگر کشاورزی نمیکند. البته دفتر کشاورزی در زمینهای پدریاش را خشک شدن دریاچه ارومیه وشوری زمین بست اما میگوید: «برای کشت به استان همسایه میرفتم.» منظورش از استان همسایه استان آذربایجانغربی است. خیلی از کشاورزان این استان بعد از شور شدن زمینهایشان به بخش غربی میروند. زمینهای استان مجاور هنوز هم آب فراوان دارد و هم مرغوب است. آنها در زمینهای اجارهای کشتهای پرآب بر میکارند. چون هرچقدر آب بیشتر مصرف شود، محصول درآمد بیشتری خواهد داشت. محصولاتی چون گوجه، پیاز، چغندر و صیفیجات. طرح تالابها هرچند نتوانست مردان را از زمینهای کشاورزی در استان منصرف کند اما باعث شد تعدادی از روستاییان قید زمینهای اجارهای را در استانهای مجاور بزنند. هرچند این طرح به تنهایی دلیل رویگردانی آنها از زمینهای کشاورزی همسایه نیست. گرانیها و افزایش قیمتها هم مؤثر بود. یکی از زنان روستایی میگوید: «الآن هر هکتار زمین 15 میلیون تومان اجاره میخواهد. کود میخواهد. آب میخواهد. صرفه اقتصادی ندارد.»
کسی که در تهران نشسته است و میگوید چرا دریاچه ارومیه احیا نمیشود شاید فکر کند به راحتی میشود کشاورزان را به سمت تغییر الگوی کشت و محصول برد اما زنان روستایی برای رسیدن به همین نقطهها تلاشهای زیادی کردهاند. مردهای روستا -همانهایی که چغندر و گوجه میکارند- نه تنها به طرح تالابها و محیط زیست اعتماد نداشتند که خود دیواری بودند در مقابل ورود و همکاری زنان با محیط زیست با هدف نجات تالاب و در نهایت احیای دریاچه ارومیه! هنوز هم در بسیاری از روستاها وضع به همین منوال است. یکی از زنهای روستایی میگوید: «برای اولین بار که میخواستم زن همسایه را به جلسه دعوت کنم، شوهرش گوشی را برداشت، هر چه فحش و بد و بیراه بود به من گفت.» اما زن همسایه یواشکی جلسات را میآید. بعد از یک مدت خودشان «کمیته گردشگری» تشکیل میدهند. اولین سفر آنها به ارومیه و ساحل دریاچه ارومیه است. زن خیلی دلش میخواهد به این سفر بیاید. سفر را طرح تالابها برنامهریزی میکند. زنان روستا جمع میشوند تا راهی برای آمدن او به سفر بیابند. نتیجه آن جلسه زنانه، زنگی است که به شوهرش میزنند. زنها به مردها میگویند که میخواهند به ارومیه بروند اما هیچ کدام از مردهای روستا همراه آنها نمیآیند. آنها هم دوست ندارند تنها با یک راننده غریبه به سفر بروند. مرد قبول میکند و همسرش را هم با خودش میآورد. همان سفر، مرد سخت را نرم میکند و زن دیگر با خیال راحت در برنامههای طرح تالابها شرکت میکند. زنان دو روستا برای اولین بار در این سفر دریاچه ارومیه را میبینند! دریاچهای که نجات آن در کاهش زمینهای کشاورزی است. زمینهایی که سفرهها آنها را رنگی میکند...
دیگر کتک نمیخورم!
یک زن هم بود که همیشه از شوهرش کتک میخورد اما طرح تالابها باعث درآمدزایی بسیار اندکی برای او میشود. همان 10 تا 15 هزار تومان که به خانه میبرد، اخلاق مرد را بر میگرداند. خودش میگوید:«از وقتی پول خانه میبرم، دیگر کتکم نمیزند.» حتی از پولهایی که از خیاطی و عروسک بافی جمع کرده بود، شوهرش را میفرستد کربلا. میگوید:« از وقتی از کربلا برگشت، اخلاقش بهتر شده.» زن جوان دیگری هم بود که هیچ وقت حرفی نمیزند. همیشه میآمد یک گوشه کارگاه خیاطی مینشست و نگاه میکرد. کلامی نمیگفت. فروزان اخروی تسهیلگر طرح تالابها با همکارانش تصمیم میگیرند او را درگیر کنند. از او میخواهند تا مسئولیت ثبت نام گروه قالی بافی را بپذیرد. میگوید: «به او گفتیم همه مدارک را باید از زنان بگیری و آنها را ثبت نام کنی.» همین مسئولیت او را به گروه نزدیک میکند. کم کم سکوتش را میشکند. از اذیت و آزار شوهر شیشه ای اش میگوید. میخواهد طلاق بگیرد اما پولی برای گرفتن وکیل ندارد. یکی از اعضای پروژه برای او وکیل میگیرد. زن بعد از طلاقش دوباره متولد میشود و نماینده گروه زنان میشود. حالا اگر گروه کاری داشته باشد این اوست که به بناب میآید و کارهای اداری زنان را انجام میدهد، بویژه کارهای بانکی را.
یکی از زنان روستایی هم با پسرش قبلاً یک سوله پرورش قارچ درست کرده بود اما چون پول کافی نداشتند، سوله و قفسه بدون استفاده باقی ماند. با کمک تسهیلگران طرح تالابها، 10 میلیون تومان وام میگیرد و کار را دوباره راه میاندازد؛ تا الآن سه بار از سوله، قارچ برداشت کردهاند. به گفته اخروی «رشته بری» هم درآمدزایی خوبی برای روستاییان دارد.
آنها یک نامه هم به فرماندار می نویسند تا برای چند نفر در روستای «آخوند قشلاق» که میخواهند از رشته بری درآمدزایی داشته باشند، آرد سهمیهای بگیرند. حالا چهار نفر در این روستا رشته بری میکنند. آنها مشکل کارگاه داشتند. اخروی میگوید: «البته در همه روستاها ما مشکل مکان و محل برای ایجاد کارگاه داریم.» در آخوند قشلاق نزدیک شهر بناب هیچ خانه خالی پیدا نمیشود. در نهایت یک جای درب و داغان پیدا میکنند که در و پنجره نداشت. با بنرهای شهرداری همه جا را سفید میکنند. ماهی هم 200 هزار تومان اجاره میدهند اما بعد از چند ماه از پس اجاره کارگاه برنمی آیند. اخروی میگوید: «یک تعاونی قدیمی در روستا وجود داشت که روزگاری محل پخش نفت بود اما متروکه شده بود. آنجا را به قیمت 50 هزار تومان برای روستاییان اجاره کردیم. 50 هزار تومان را هم نگرفتند، مبلغ صوری برای عقد قرارداد تعیین شد.» اما این سؤال هم پیش میآید آیا هنوز مسئولین استان آذربایجان شرقی ضرورت ایجاد تسهیلات برای تشویق کشاورزان و کور کردن بخشی از زمینها را درک نکرده اند؟ آیا آنها در حد یک اتاقک هم نمیتوانند به طرحهای توسعه پایدار که در نهایت میخواهد بذر همکاری مردمی برای احیای دریاچه ارومیه را در اجتماع بکارد، کمک کنند؟! گروهی از زنان هم به سمت قالی بافی رفتهاند. نزدیک به 200 تا 250 نفراز زنان 6 روستا پروانه کسب گلیم بافی گرفتهاند. هر کدام از آنها میتوانند براساس این پروانه کسب 5میلیون تومان وام بگیرند. 40نفر از آنها تا به امروز وام گرفتهاند. قالی هایشان را هم یا در روستا میفروشند یا از طریق گروهی به نام دستادست. 5سال برنامهریزی طرح تالابها تا کنون 20 زن از روستای قره قوزلو، 12 نفر از روستای چپقلو، 15 نفر از قره چپق، 51 زن از روستای زوارق را وارد طرح توسعه پایدار- به امید احیای تالابها و دریاچه ارومیه - در آینده کرده است. آخوند قشلاق تنها روستایی است که در آن علاوه بر 25 زن، 12 مرد هم وارد طرح تالابها با هدف نجات دریاچه ارومیه در سالها یا شاید دهههای آتی شده اند!
زنان روستای قره قوزلو هم مردانشان را ترغیب کردند و آمدند وگروه تشکیل دادند اما طرح تالابها فقط سه میلیون تومان پول وسط گذاشت برای همه زنان و مردان داوطلب برای کمک به احیای دریاچه ارومیه! امجدیان میگوید:«تازه یک و نیم میلیون از این پول هم سهم مردان بود. یعنی به هر گروه 50 درصد از این سه میلیون میرسید.» او می گوید: «یک مرد که سالانه 40 میلیون از کشاورزی درآمد دارد با یک و نیم میلیون آن هم برای یک گروه چه شغلی میتواند ایجاد کند.» او اعتقاد دارد که طرح تالابها در نهایت فرهنگسازی میکند و حساس سازی! نه احیای تالاب یا دریاچه.
در روستای آخوند قشلاق مردی بود که قهوه خانه داشت. «یونس» خیلی دلش میخواست تا کارگاه مبلسازی راه بیندازد. از ملاکین روستا بود. به محیط زیست گفته بود اگر کمک کنند تا کارگاه مبلسازی راه بیندازد به غیر خودش 5 کشاورز دیگر را از روی زمین کشت پیاز به کارگاه مبلسازی بیاورد. توی زمیناش پیاز و گوجه میکاشت؛ دو محصول پرآب بر. او تا به امروز سه کشاورز پیاز کار را در کارگاهش استخدام کرده. مرد کشاورزی هم بود که دوست داشت کابینت ساز شود. با کمک طرح تالابها کارگاه را راه انداخت و 5 جوان را هم وارد کار کرد. جوانانی که کاری غیر از کشاورزی روی زمینهای پدری و مهاجرت برای کارگری نمیدانستند!
کام شیرین یک روستا
قنادی روستا موفقترین شغلی است که طرح تالابها در یکی از 6 روستا ایجاد کرد. سه نفر شاغل شدهاند و درآمد میلیونی در روز دارند. همه چیز هم از شیرینیهای بد شکل اما خوشمزهای شروع میشود که زن جوان برای گروه زنان درست میکند اما تا به اینجا برسد، کلی حرف شنیده. میگوید: «شوهرم مخالفت نمیکرد، چون فهمیده بود اما خانواده، خواهر و برادرها میگفتند بابا ول کن! به خاطر خودشان شما را اینجا جمع میکنند؛ ولی گوش نکردم گفتم هرچی بادا باد.» توی روستا جایی برای زدن قنادی پیدا نمیکند مکانی در حاشیه روستا را انتخاب میکند. اما او دختر یکی از خانوادههای شناخته شده روستا بود، کسی باورش نمیشد برود حاشیه روستا کار کند! با وجود این هر صبح صورتش را توی چادر پنهان میکرد و میرفت سر کار. میگوید: «همه میپرسیدند تو کجا اینجا کجا؟ هیچکس باورش نمیشد من آنجا بروم. هرکس چیزی میگفت اما من قبول نمیکردم.» ورق برمی گردد و کار او و دو زن دیگر روستا در قنادی رونق میگیرد. میگوید:«حالا همه میآیند احوال پرسی میکنند و میگویند ما را هم در گروه ثبت نام کن. تعداد ما 9 نفر بود الآن 29 نفر شدهایم.» فروش خوبی هم دارند.
اهالی روستا هم خیلی تعصب دارند. میگوید: «از وقتی قنادی زدیم، هیچکس از بناب شیرینی نمیخرد.» حالا زنان 6 روستای اطراف قره قشلاق مردانشان را هم پای حرف هایشان در مساجد میکشانند. به کودکانشان یاد میدهند دریاچه ارومیه را نقاشی کنند و آسمان نقاشی هایشان پر از فلامینگو باشد. دل نگران فلامینگوها هستند که میآیند یا نه! زنانی که مردانشان را به این باور رساندهاند که محیط زیست، شکاربانی نیست! و نیامده تا زمینهای کشاورزی را از آنها بگیرد! اما این نتیجه برای زنده کردن قره قشلاق و احیای دریاچه ارومیه کافی نیست.
این پیامد تنها یک بستر اجتماعی است که بدون یک عزم ملی ابتر میماند اما عزم ملی کجاست؟!
گزارش از: زهرا کشوری
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.