زندگانی پربرکت ابو جعفر محمد الجواد ابن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، نهمین امام از اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین روز جمعه 10 رجب در شهر مدینه آغاز شد. آن حضرت در روزگار خلافت معتصم، روز شنبه آخر ذی قعده یا آخر ذی حجه یا پنجم یا ششم ذی حجه در روز سه شنبه سال 220 هجری در بغداد به شهادت رسید.
هر شریعت و دینی جهت تداوم و بقا و مصون ماندن از تحریف و برای هدایت امّت خویش به حق و حقیقت، نیازمند هدایت گر و راهنما در هر زمان می باشد. دین اسلام نیز وجود چنین هدایتگری را پس از حضرت محمد (ص) ضروری دانسته و آنها را به امت اسلامی معرفی کرد تا مردم را به صراط مستقیم هدایت نمایند. نهمین هدایتگر که از سوی پیامبر (ص)، معرفی شد امام محمدتقی (ع) بود که با وجود سن کم پس از پدر بزرگوارش عهده دار هدایت و سیاستگزاری امّت اسلام شد.
آن حضرت با همه شبهات و ایراداتی که دشمن به دلیل کودکی وی درباره امامت او مطرح می کرد با علم و دانش خدادادی در دوران دو حاکم جبّار و حیله گر عباسی، مأمون و معتصم توانست بر آنان فائق آید و شیعیان و پیروانش را به خوبی رهبری و هدایت کرده و آنها را از افتادن در دام خلیفه مستبد و مدعیان کاذب خلافت و فتنه گران، نجات داده و به صراط مستقیم رهنمون سازد. در این مقاله، به اجمال پیرامون شخصیت آن امام و سیره سیاسی اجتماعی آن حضرت می پردازیم.
پیشوای نهم شیعیان، امام جواد (ع) در دهم رجب سال 195 هجری در مدینه به دنیا آمد و با ولادتش امام رضا (ع) و شیعیان شاد شدند. از سوی دیگر، دشمنان امامت به خصوص واقفیّه[1]مأیوس و ناکام شدند.
امام رضا (ع) درباره تولد امام جواد (ع) فرمود: هَذَا المَولُود الَّذِي لَمْ یُولَدْ مَولُودٌ اَعْظَمُ بَرَکَةً عَلَی شِیعَتِنَا.[2] این نوزادی است که مولودی برای شیعیان پربرکت تر از او به دنیا نیامده است.
نام آن امام محمد، کنیه اش ابوجعفر و مشهورترین القابش جواد و تقی است. مادر آن بزرگوار «خیزران» با همسر رسول خدا (ص) «ماریه قبطیّه» از یک طایفه بودند.[3]
یکی از نگرانیهای شیعیان بر اثر ایرادهایی که دشمنان به امام هشتم (ع) می گرفتند فرزند نداشتن امام رضا (ع) بود. ولی امام هشتم (ع) با بشارت فرزندشان امام جواد (ع) که پس از وی امامت امت را به عهده خواهد گرفت شیعیان را از نگرانی بیرون می آورد.
ابن قیاما واسطی که طرفدار مذهب واقفیه بود ضمن نامه ای به امام رضا (ع) چنین نوشت: «چگونه تو امام هستی با این که فرزندی نداری؟» امام رضا (ع) در پاسخ او نوشت: تو چه می دانی که من دارای فرزند نیستم؟ سوگند به خدا، این روزها و شب ها نگذرد مگر اینکه خداوند پسری به من عنایت کند که خداوند به وسیله او میان حق و باطل را جدا سازد.[4]
امام رضا (ع) در مورد دیگری به ابن قیاما فرمود: سوگند به خدا، خداوند برای من فرزندی به وجود آورد که به وسیله او حق و صاحبان حق را ثابت کند و باطل و اهل باطل را نابود نماید. و پس از یک سال از این ماجرا، حضرت جواد (ع) چشم به جهان گشود.[5] گفتنی است دست های توطئه گر و فتنه جوی واقفیه می خواستند با القای شبهه، امامت حضرت رضا (ع) و پسرش حضرت جواد (ع) را انکار کنند و در امامت حضرت موسی کاظم (ع) توقف کنند و بدین وسیله قلوب شیعیان را متزلزل و پریشان نمایند. از این رو امام رضا (ع) از حضرت جواد (ع) به عنوان مولودی پربرکت برای شیعیان یاد می کرد؛ چرا که با تولد وی و رهبری شیعیان پس از امام هشتم (ع)، تمام توطئه های دشمنان خنثی شد.
یحیی صنعانی می گوید: «در مکه به محضر امام رضا (ع) مشرف شدم، دیدم آن حضرت پوست میوۀ موز را جدا می کند و موز را به حضرت جواد (ع) که در آن هنگام کودک بود می خوراند عرض کردم : این همان نوزاد مبارک است؟» فرمود: «این همان مولودی است که در اسلام پربرکت تر از او برای شیعیان متولد نشده است».
با توجه به این که حضرت جواد (ع) دیر متولد شد و دشمن پیش از آن خوشحال به نظر می رسید و برخی در شک و تردید قرار گرفته بودند، با تولد امام جواد (ع) دشمن مأیوس و دوستان از نگرانی درآمدند. پس این مولود برای شیعه پس از امام هشتم مبارک بود که امامت امت را پس از آن حضرت به عهده بگیرد.
جمعی در مدینه به محضر امام رضا (ع) آمدند و پس از ساعتی برخاستند که بروند، امام رضا (ع) به آنها فرمود: «نزد ابوجعفر امام جواد (ع) بروید و بر او سلام کنید و دیدار خود را با او تازه نمایید.» آنها نزد حضرت جواد (ع) که در آن هنگام کودک بود رفتند و سلام کردند.[6]
علاوه بر بیانات و تصریحاتی که از سوی رسول خدا (ص) و دیگر ائمه اطهار (علیهم السلام) در امر امامت حضرت جواد (ع) آمده بود، امام هشتم (ع) بارها و به مناسبت های گوناگون به امامت حضرت جواد (ع) تصریح و آن حضرت را به شیعیان معرفی نمود تا شبهه ای باقی نماند. صفوان بن یحیی می گوید: و به امام رضا (ع) عرض کردم: چنانچه برای شما پیشامدی رخ دهد امر امامت به چه کسی واگذار می شود؟ امام به فرزندش امام جواد (ع) نزدش ایستاده بود اشاره کرد. گفتم فدایت شوم! همین پسر سه ساله؟! فرمود: چه مانعی دارد؟ عیسی (ع) سه ساله بود که حجّت خدا شد.[7]
سیره امام محمدتقی (ع) در هدایت شیعیان
از آنجا که در تاریخ امامان شیعه (علیهم السلام) برای نخستین بار، شخصی در خردسالی به مقام امامت می رسید، طبیعی بود چنین امر بی سابقه ای با محوریت اساسی ترین مسأله مورد اختلاف بین امامت با دستگاه خلافت جور، واکنش هایی را در پی داشته باشد، از این رو، پیشوای نهم (ع) با درک عمیق از شرایط سیاسی فرهنگی جامعه و ترفندهای مأمون و توطئه های دشمنان امامت، فعالیت های سیاسی فرهنگی خویش را در هدایت شیعیان و نقش بر آب کردن توطئه های دشمنان در محورهای زیر سامان داد؛
تصریح بر امامت
از جمله مسائل کلامی که مربوط به امامت در جامعه آن روز مطرح شد این بود که آیا ممکن است کسی پیش از سن بلوغ امامت و رهبری جامعه را به دست بگیرد؟ این موضوع اعتقادی که مصداق نخستین آن وجود مبارک امام محمدتقی (ع) بود نگرانی هایی را در میان پیروان اهل بیت (علیهم السلام) به وجود آورد و آنان را دچار اضطراب و پراکندگی کرد. گروهی به سراغ عبدالله بن موسی برادر امام رضا (ع) رفتند و چون وی را در پاسخگویی به سؤالات خود ناتوان دیدند او را ترک کردند.
گروهی دیگر به واقفی ها پیوستند و جمعی به امامت احمد بن موسی برادر امام هشتم (ع) قائل شدند. مبنای استدلال آنها، سن کم امام جواد (ع) بود؛ چون آنان بلوغ را شرط احراز منصب امامت می دانستند.[8] برخی از شیعیان برای یافتن حقیقت راهی مدینه شدند تا از نزدیک با امام خویش آشنا شوند و از نگرانی بیرون آیند. آنان با طرح سؤالات متعدد و پاسخ صحیح از امام جواد (ع) به امامت آن حضرت یقین پیدا کردند.[9]
امام جواد در رویارویی با مردم حتی مخالفان با صراحت، خود را پیشوای امّت و حجت خدا در زمین می دانست. یحیی بن اکثم در حرم پیامبر (ص) با امام برخورد کرد و مسائلی از وی پرسید. در پایان گفت: می خواهم درباره مسئله ای از شما بپرسم ولی خجالت می کشم. امام فرمود: پیش از آن که تو بپرسی من خبر می دهم. تو می خواهی از امام زمان بپرسی. گفت: به خدا سوگند همین است. فرمود: من همان امام زمان هستم. گفت: نشانه و علامتی نشان بده؟ عصایی که در دست امام بود به سخن درآمد و گفت: او مولای من و پیشوای این زمان و حجت خداست.[10]
آشکار کردن علم و دانش خدادادی خویش
یکی از ویژگی های امامت، علم و دانش امام است. امام جواد (ع) با توجه به سن خود لازم بود قطره ای از دریای بی کران علم الهی خود را برای مردم آشکار سازد تا مردم به امامتش یقین کنند. از این رو، پس از شهادت پدر در مسجد پیامبر (ص) بر فراز منبر رفت و فرمود: من «محمد بن علی الرضا» و جواد هستم. من دانای به انساب مردم در صلب پدرانشان می باشم.
من به نهان و آشکار و نیز آینده امور شما آگاهم، علمی که خداوند پیش از آفرینش آفریده هایش به ما عطا کرده است و تا پس از فنای آسمان ها و زمین ها از آن بهره مندیم و چنانچه همدستی اهل باطل و حاکمیت گمراهان و فتنه شکّاکان نبود، سخن می گفتم که پیشینیان و آیندگان از آن به شگفت آیند. سپس دست بر دهان نهاد و فرمود: ای محمد! سکوت کن آن گونه که پدرانت پیش از تو سکوت کردند.[11]
پاسخگویی آن حضرت به مسائل فراوان در یک مجلس؛ در سن نه سالگی[12] بیانگر احاطه علمی آن بزرگوار بر مسائل مختلف و فزونی پرسش های گوناگون برای امتحان آن حضرت یا تعلّم پرسش گران بوده است.
ابراز کرامت
یکی از راه های هدایت جامعه و ابهام زدایی از اذهان توسط امامان شیعه ابراز کرامات از سوی آنان بود. از امام جواد (ع) کرامات فراوانی نقل شده که بیشتر آنها برای تحکیم عقاید مردم بود؛ چون انجام کار خارق العاده و کرامت از نشانه های امامت و جانشینی او پس از رسول خدا (ص) به شمار می رفت.
عمارة بن زید می گوید: از امام جواد (ع) پرسیدم: نشانه امام چیست؟ فرمود: این است که توانایی این کار را داشته باشد، سپس دستش را بر روی سنگی نهاد، به گونه ای که آثار انگشتانش در آن سنگ نمایان شد و دیدم که آن حضرت آهن را بدون آن که گداخته باشد کشید و با انگشترش بر سنگ مهر زد.[13] کرامات آن حضرت بیشتر برای نجات دوستان و شیعیان از چنگ ظالمان و آزاد کردن آنها از زندان بود. [14]
اتخاذ موضع منفی در برابر دستگاه خلافت
هرچند امام جواد پس از شهادت پدر بزرگوارش با دعوت اجباری مأمون به بغداد رفت و در کنار خلیفه جور سکنی گزید ولی هرگز از ابراز حقایق ابایی نداشت و به تبیین امامت خویش و آشکار کردن دانش خدادادی خود که ویژه رهبران الهی است و ابراز کرامت و اتخاذ موضع منفی در برابر دستگاه خلافت و ناخشنودی از حضور دربار خلیفه می پرداخت تا سیاست خویش را برای پیروان امامت ابراز کرده باشد.
ابراز سیاست امام (ع) در مخالفت با دستگاه جور گاه در سخنان حکیمانه اش و گاه در رفتارش تجلی می کرد. گاهی نیز موضع امام در تبیین صحیح فقه اسلامی و مخدوش اعلام کردن نظرات مسأله گویان مزدور نمایان بود که این موضوع در مناظرات یحیی بن اکثم از بزرگان علمای آن دوران با امام جواد معروف است.[15]
یکی از یاران امام جواد (ع) به نام حسین مکاری می گوید: در بغداد به محضر امام جواد (ع) رفتم، زندگیش را در ظاهر مرفّه دیدم، در ذهنم تصوّر کردم که دیگر امام (ع) به مدینه بازنمی گردد، امام (ع) که سرش پایین بود پس از لحظه ای سر برداشت، دیدم رنگ چهره اش بر اثر اندوه زرد شده است به من رو کرد و فرمود: یَا حُسَینُ خُبزُ شعِیرٍ وَ مِلحُ جَرِیشٍ فِي حَرَمِ رَسُولِ اللهِ اَحَبُّ اِلَيَّ مِمّا تَرانِي فِیهَا.[16]ای حسین! خوردن نان جوین و نمک خشن در حرم رسول خدا (ص) برایم از آنچه را که تو می نگری محبوب تر است.
این مطلب می رساند که امام از حضور اجباریش در دربار مأمون به شدت ناراحت است و با چنین تشریفاتی ذاتاً مخالف بود.
سیاستگزاری و رهبری شیعیان
امام جواد چه دورانی که به اجبار در کنار مأمون در بغداد بود و چه پس از بازگشت به مدینه در حفظ انسجام و رهبری شیعیان که در بلاد اسلامی پراکنده بودند کوشید، آن حضرت از طریق وکلایی همچون علی بن مهزیار، خیران خادم، ابراهیم بن محمد همدانی، احمد بن محمد بن عیسی و صالح بن محمد بن سهل پاسخگوی مسائل دینی شیعیان بود. به عنوان نمونه، آن حضرت به ابراهیم بن محمد همدانی نوشت: در آن منطقه وکیلی جز تو ندارم و به دوستان در همدان نوشته ام که از تو حرف شنوی داشته باشند.[17]
مبارزه با جریان ها و مسلک های انحرافی
در همه دوران ها دشمن برای پراکنده کردن شیعیان و ایجاد تفرقه دست به توطئه فرقه سازی زده است. در دوران امام جواد (ع) آن حضرت با فرقه های منحرف از خط امامت برخورد کرده و شیعیان را در اتخاذ موضع مناسب در رویارویی با آنان راهنمایی و هدایت می کرد.
شاخص ترین این گروه ها عبارت بودند از: مجسّمه، واقفیّه، زیدیّه و غُلات. حضرت برای مقابله با آنان، پرداخت زکات و اقتدا کردن به آنان در نماز را ممنوع اعلام کرد و از پیروان خود خواست از آنها بیزاری جویند؛ زیرا خدا از آنها بیزار است.[18] امام خون سردمداران فتنه گر غلات را مباح دانست و به یکی از یاران خود دستور داد تا ابوالسّمهری و ابن الزرقاء، دو تن از سران غلات را به هر طریقی شده از میان بردارند. دلیل این تصمیم امام نقش اساسی آنان در گمراه ساختن افراد و منحرف کردن شیعیان ذکر شده است.[19]
تربیت شاگردان
از آنجا که بهره گیری از امام جواد (ع) مستقیم در برخی مواقع مشکل بود و میبایست مردم پاسخ سؤالات خود را از کسی که مورد اطمینان بود دریافت کنند، امام به تربیت افراد متعدد پرداخت تا آنان مشکلات مردم را حل نمایند و مردم توسط آنان از ارشادها و هدایت های امام برخوردار گردند.
شیخ طوسی نام 113 تن از اصحاب و راویان آن حضرت را نوشته که در میان آنان افراد زبده و سرشناسی نمایان است. از جمله: احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی که از اصحاب اجماع است و همگان به فقاهت او اعتراف کرده و مرسلاتش را پذیرفته اند؛ احمد بن اسحاق اشعری که شیخ قمیّین بود و به نمایندگی از سوی آنان خدمت ائمه می رسید و احکام و دستورها را از امامان می گرفت و به مردم ابلاغ می کرد؛ زکریا بن آدم قمی که حضرت جواد (ع) او را دعا کرد و او را در زمره یاران حقشناس و باوفای خویش به شمار آورد و علی بن مهزیار اهوازی که از وکلای خاص امام بود و آن حضرت برای او دعا کرد و از او به عنوان چهره ای بی نظیر یاد نمود و محمد بن اسماعیل بن بزیع، وی هر چند از وزرای دربار عباسی بود ولی همچون علی بن یقطین سنگردار و پناهگاه استواری برای شیعیان و مورد اعتماد آنان بود و محضر امام کاظم، امام رضا و امام جواد (ع) را درک کرد.[20]
امام جواد (ع) نیز مانند جدش امام صادق (ع) یاران و شاگردانش را در همه جا حتی در مناصب بالا و وزارت نفوذ میداد. نوح بن درّاج، که ابتدا قاضی بغداد و سپس قاضی کوفه شد، محمد بن اسماعیل بن بزیع و احمد بن حمزه قمی، به مقام بالایی در حکومت رسیدند و با هجرت محمد بن محمد بن اشعث، احمد بن بهیل، حسین بن علی مصری و اسماعیل بن موسی بن جعفر (ع) زمینه تشیّع را در مصر فراهم ساختند. امام توسط وکلای خود شبکه گسترده ای را در مناطق دور رهبری و هدایت می کرد و این شبکه وکالت که زمینه ساز هدایت سیاسی و فرهنگی و آمادگی شیعه در عصر غیبت بود توسط امامان بعدی گسترده تر شد و به وسیله نواب چهارگانه امام زمان نظم خاصی یافت.[21]
ازدواج سیاسی و شهادت امام جواد (ع)
مأمون با سیاست ویژه ای تظاهر به دوستی اهل بیت کرد و حمایت و دوستی طرفداران آنان را به خود جلب کرد. این عمل در اصل دعوت از امام رضا (ع) به خوبی مشهود بود. وقتی آن حضرت به وسیله مأمون به شهادت رسید و مأمون حیله دیگری به کار بست و دخترش ام الفضل را به همسری امام جواد (ع) درآورد که بیشتر به یک ازدواج سیاسی شبیه بود و اهداف زیر را می توانست در پی داشته باشد؛
- اظهار علاقه به امام جواد (ع) به خاطر رفع اتهام به شهادت امام رضا (ع)
- برای کسب دلجویی و حمایت شیعیان پس از شهادت امام رضا (ع)
- کنترل طرفداران امامت به وسیله رفت و آمدهای آنان نزد امام جواد (ع) و در امان ماندن از قیام و شورش علویان
- مرجع دینی و علمی قرار دادن امام جواد (ع) به جای امام رضا (ع) برای پاسخ گویی به سؤالات و مراجعات مردم
- تحکیم موقعیت سیاسی خویش؛ مخصوصاً پس از کشتن برادرش امین و عزل قاسم و...
- تبرئه کردن خویش از به شهادت رساندن امام رضا (ع)
- ادعای ارتباط عمیق با اهل بیت پیامبر (ص) برای عوام فریبی به واسطه این ازدواج که نتیجه نداد
عاقبت معتصم عباسی امام جواد (ع) را به بغداد احضار کرد و راه ناجوانمردانه پدرانش را در پیش گرفت و با استفاده از دختر برادرش ام الفضل، امام جواد (ع) را مسموم کرده و در ماه ذی قعده سال 220 قمری در حالی که 25 سال بیشتر نداشت به شهادت رساند. امام (ع) در کنار مرقد جدش امام کاظم (ع) به خاک سپرده شد. امام جواد (ع) پس از پدرش، هفده سال امامت را بر عهده داشت.[22]
از آنچه آورده شد بدست می آید که امامان شیعه با توجه به شرایط دوران خویش هر کدام به شیوه مناسب با آن زمان عمل نموده و پیروان خویش را به بهترین وجه ممکن هدایت و سیاستگذاری کردند، که در این میان می توان به نقش مهم امام جواد (ع) در آن دوران بسیار حساس که با حاکمان حیله گر و مکاری چون مأمون و معتصم عباسی روبرو بود اشاره کرد که با کمی سن و کوتاهی عمرش شیعیان را به خوبی هدایت کرد و نقشه های دشمنان و توطئه گران را خنثی نمود.
پی نوشت
[1] واقفیه به کسانی گفته می شود که در امامت موسی بن جعفر (ع) توقف کردند و امامت حضرت رضا (ع) و امامان پس از وی را نپذیرفتند.
[2] اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ترجمه: مصطفوی، (تهران، مسجد چهارده معصوم (علیهم السلام)، بی تا)، ج 2، ص 106-
[3] مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، (بیروت، دارالاخوة، 1412 ه ق)، ج 4، ص 410-
[4] اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 2، ص 104-
[5] همان، ص 105-
[6] همان، ص 109-
[7] همان.
[8] ر. ک. دلائل الامامة، محمد بن جریر طبری، (قم، منشورات شریف رضی، بی تا)، ص 205-
[9] ر. ک. سیره چهارده معصوم، محمد محمدی اشتهاردی، (تهران، نشر مطهر، 1381 ه. ش)، ص 774-
[10] بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، (بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه. ق)، ج 50، ص 53 و 68-
[11] همان، ص 108-
[12] همان، ص 85 و 100.
[13] دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، ص 211-
[14] سیره چهارده معصوم، محمد محمدی اشتهاردی، ص 794 796-
[15] تاریخ تحلیلی پیشوایان، علی رفیعی، (قم، نشر یاقوت، 1382ه. ش)، ص 210-
[16] بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 50، ص 48-
[17] همان، ص 109-
[18] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، (تهران، مکتبة الاسلامیة، بی تا)، ج 5، ص 390.
[19] تاریخ تحلیلی سیاسی اسلام، علی رفیعی، ص 211 به نقل از اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشی، ح 2، ص 811-
[20] همان، ص 211 212-
[21] تاریخ تحلیلی سیاسی اسلام، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1379 ه. ش)، ص 258 به نقل از بحار، ج 50، ص 7 9؛ مناقب، ج 4، ص 380، دلائل الامامه، ص 208، ارشاد، ص 326-
[22] مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 410 411-