مدیرعامل اسبق استقلال پیش از آنکه وارد عرصه ورزش شود، جزو مدیران فرهنگی کشور بوده و سابقه حضور در عرصه سینما و تئاتر را داراست به همین خاطر در نوروز امسال علاوه بر سؤالات عیدانه، درباره قسمت کمتر دیده شده از زندگی کاری حاجی فتحا… را هم مورد بررسی صحبت شده است.
به گزارش تابناک ورزشی، همین اتفاق های هنری دستمایه مصاحبه جذابی شد که می خوانید.
من تهیهکننده بودم، خشایار الوند نویسنده
مرحوم خشایار الوند یک استقلالی تمامعیار بود و البته قلمش هم بسیار قدرتمند. با ایشان برای نگارش متن فیلم مستند «آبی به رنگ آسمان» توافق کرده بودم. همان فیلمِ مربوط به حضور چهارگانه استقلال در فینال جام باشگاههای آسیا. متأسفانه دست تقدیر خیلی زود خشایار را از ما گرفت به همین خاطر وظیفه داشتم در مجلس ترحیم ایشان شرکت کنم. سیروس الوند عزیز هم اگرچه پرسپولیسی است، اما با هم رفیق هستیم. رفتم تا تسلای خاطر بدهم.
سفر مرجانه گلچین به آلمان
در دهه ۶۰ و تا اواسط دهه ۷۰ کار تئاتر میکردم و در این عرصه صاحب مسئولیتهای مختلفی بودم. یادم میآید سرکار خانم مرجانه گلچین تازه فعالیت خودشان را شروع کرده بودند. اگر الان از ایشان در مورد اسم علی فتحالله زاده بپرسید، احتمالاً به شما خواهند گفت که من را به واسطه حضور در عرصه ورزش میشناسند، اما برایتان جالب است اگر بگویم در دهه ۶۰ یک گروه تئاتری را به آلمان فرستادم. جناب آقای هادی مرزبان بودند و البته همین خانم مرجانه گلچین که من ایشان را به سرزمین ژرمنها فرستادم. در دهه ۷۰ هم طی دورانی که در تئاتر مسئولیت داشتم، نمایش بهیادماندنی و فراموشنشدنی «معرکه در معرکه» روی صحنه رفت. یاد استاد سیاوش طهمورث بهخیر. علاوه بر ایشان بازیگران دیگری همچون ماهایا پطروسیان هم در آن حضور داشتند. هنوز هم با تعدادی از بازیگران سینما و تئاتر حال و احوال میکنیم. برای مثال، استاد جمشید مشایخی، استاد رضا رویگری، سرکار خانم ماهایا پطروسیان، آناهیتا همتی و…
البته با چند کارگردان هم همچنان رابطه خوبی دارم. عزیزانی مانند حسن فتحی بزرگوار که همین چند وقت قبل سریال شهرزاد را داشت و البته سرکار خانم مرضیه برومند که در مقاطعی با همدیگر همکار بودیم. این را هم بگویم که یکی از عوامل به بار نشستن زحمات اهالی تئاتر در آن مقطع، وجود مدیری ارزشمند به نام دکتر منتظری بود که واقعاً برای این کار زحمت میکشید.
متحول کردن تئاتر
یادم میآید در اوایل دهه ۷۰ جشنواره تئاتر فجر آنقدر با قدرت برگزار شد که روزنامه کیهان نوشت: جشنواره تئاتر از سینما جلو زد. در همان ایام ما برای اولین بار و البته تا امروز آخرین بار در تاریخ هنر ایران یک تیم ۵۰۰ نفره را به جشنواره معروف آوینیون در فرانسه فرستادیم. آن کار آنقدر ارزشمند و وسیع بود که پیتر بروک کارگردان سرشناس سه روز مختلف به تماشای کار ما نشست. حتی ژان کلود کاریر هم تماشاگر تئاتر ما شد. به جرأت میگویم اگر در تئاتر میماندم، میتوانستم تئاتر ایران را متحول کنم. اواسط دهه ۷۰ وقتی در آستانه مدیرعاملی باشگاه استقلال بودم، بالغ بر ۱۲۰ دعوتنامه از سراسر جهان برای ما ارسال شده بود تا گروههای تئاتری ما جهت اجرا به کشورهای مختلف بروند. یک بار کل بودجهای که برای تئاتر ایران در نظر گرفته بودند مبلغ ۲۰ میلیون تومان بود ولی برای آنکه این رقم را افزایش دهم، مدت یک هفته در مجلس خوابیدم تا بتوانم از ۱۰۰ نماینده محترم برای حمایت از تئاتر امضا جمع کنم. در نهایت هم موفق شدم و بودجه تئاتر در آن سال به ۹۰ میلیون تومان رسید.
از آژانس شیشهای تا میلیونر زاغهنشین
سینما هم یکی از هنرهای مورد علاقه من است. دیدن فیلم توبه نصوح حس خاصی برایم داشت. البته فیلم آژانس شیشهای را هم بسیار دوست دارم. در عرصه سینمای جهانی به جرأت میتوانم بگویم جوزپه تورناتوره فراتر از زمان خودش بوده است. کنار همه فیلمها و کارگردانان که نام بردم، از کنار نام فیلم میلیونر زاغهنشین هم به آسانی عبور نمیکنم، چون واقعاً فیلم ارزشمند تلقی میشود.
مشکلات کارگردانان
کارگردانان در سینمای ایران واقعاً افراد مظلومی هستند. یک مثال برایتان میآورم. ۲۰ سال قبل در اروپا فیلمی دیدم که آرنولد شوارتزنگر در آن بازی میکرد. در آن فیلم یک هواپیمای هاریر نابود شد. عزیزانی که اهل فن هستند، میدانند هاریر هواپیمایی عمود پرواز است که هنوز هم جزو ادوات جنگی مهم و محرمانه محسوب میشود ولی هالیوود ۲۰ سال قبل برای رسیدن به اهداف خودش و کمک به کارگردان، این هواپیما را به طور کامل در اختیار او قرار داده بود، اما در ایران کارگردانان برای استفاده از وسایل و ادوات بسیار قدیمیتر دچار دردسر و مشکل میشوند، چون به آنها اعلام میشود این وسیلهها امنیتی است. به طور کلی سینما در دنیا یک شکل است و در ایران شکلی دیگر.
گفتند تو را دستگیر میکنیم و میبریم
اولین دورهای که قرار بود جشنواره تئاتر فجر به صورت بینالمللی برگزار شود، کلی داستان و ماجرا داشتیم. به هر حال تعدادی از بازیگران خارجی خانم بودند و باید به ایران سفر میکردند، اما بعضی از دوستان که در آن زمان پستهای خاصی داشتند و الان جزو رفقایم به حساب میآیند، پیش من آمدند و گفتند؛ «اگر این خانمها در ایران حجاب را رعایت نکنند، تو را دستگیر میکنیم و میبریم!»
یعنی تا وقتی که آن جشنواره تمام شد و خانمها به کشورشان برگشتند، من مضطرب بودم. یادش بهخیر، به خانم مرضیه برومند گفتم قبل از ورود این بازیگران برایشان روسری و مانتو بخرد. شما حساب کنید در اوایل دهه ۷۰ ما برای هر کدام از آن بازیگران روسری خریدیم دانهای ۱۵ هزار تومان و البته مانتوهایی به ارزش هر کدام ۳۰ هزار تومان که در آن مقطع بسیار گران محسوب میشد. آنها را خریدیم و به بازیگران خارجی دادیم. باورتان نمیشود، اما آن بازیگران از لباسها استقبال کرده و آنقدر خوب رعایت کردند که تا انتهای جشنواره کوچکترین مشکلی درست نشد. البته وقتی خانم برومند فاکتور خریدها را برایم آورد، به ایشان گفتم با این فاکتورهایی که شما آوردهای، هم من را اخراج میکنند و هم خودتان را (میخندد).
دوچرخهسواری به عشق تخممرغ رنگین
خدا همه اموات را بیامرزد. من یک عمه داشتم که با کاه تخممرغها را رنگ میکرد و آنها را به رنگهای مختلف در میآورد. من هر سال عید برای گرفتن این تخممرغها از شهرستان خوی با دوچرخه به روستای بولامات میرفتم. کلاً آیین سنتی رسم و رسوم جذابی دارد. من خودم به هفتسین اعتقاد دارم و هر سال آن را پهن میکنم. البته متأسفانه در سالهای اخیر این رسوم تا حدی کمرنگ شده است. به آداب مذهبی هم بسیار معتقدم. هر سال از اولین روز محرم تا اربعین یک کتل کوچک امام حسین (ع) را در دفترم میگذارم.