عيد ايثار

رشيدالدين ميبدي، صاحب تفسير کشف الاسرار
کد خبر: ۹۱۷۳۵۰
|
۲۰ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۲:۴۵ 11 August 2019
|
11658 بازدید

ابراهيم هر وقت از شام به زيارت اسماعيل شدي به مکه و بازگشتي شبانگاه به شام. چون اسماعيل بزرگ شد، او را هنري روزافزون ديد، همگي دل وي بگرفت. تا شبي که نمودند او را به خواب که: ان الله يأمرک بذبح ابنک. ابراهيم دانست که وحي خداوند است و فرمان وي، هاجر را گفت: «مي‌خواهم که خداي را عز و جل قرباني کنم اندر آن وادي که گوسپندان ايستاده‌اند و مي‌خواهم که اسماعيل را با خود ببرم، سرش بشوي و موي را شانه کن و گيسوانش بباف و او را نيکو بياراي تا خرّم شود و با خود ببرم.» آنگه گفت: «جان پدر! کارد و رسن بردار تا در آن شعب رويم و قربان کنيم.» چون آنجا رسيدند، ابراهيم گفت: «اي پسر، بسي محنت‌ها و بلاها که به ما رسيد و همه به سر آمد و اکنون فرماني رسيده از همه صعب‌تر مي‌فرمايند مرا که: تو را قربان کنم، درنگر تا در دل خويش چه بيني و تو را درين فرمان چه راي است؟» اسماعيل گفت: «يا أبت افعل ما تُؤمرُ ستجدُني إن شاء الله من الصابرين».

شيطان گفت: اگر امروز آل ابراهيم را به فتنه نيفکنم، پس هرگز نتوانم. در آن حال بر صورت مردي ناصح آمد پيش مادر اسماعيل، گفت: «هيچ داني که ابراهيم پسر خود را کجا مي‌برد؟» هاجر گفت: «او را مي‌برد که گوسپند قربان کند.» گفت: «نه، که خود پسر را قربان مي‌کند.» هاجر گفت: «اين چه سخن است که تو مي‌گويي؟ او بر وي از آن مهربان‌تر است و دوستر که اين کند.» شيطان گفت: «خداش مي‌فرمايد که چنين کند.» هاجر گفت: «اگر خداي مي‌فرمايد، خداي را فرمان است و طاعت‌داشت وي واجب.»

از وي نوميد گشت، به راه ايشان آمد، پسر را ديد که بر اثر پدر مي‌رفت، گفت: «اي پسر، داني که پدرت کجا مي‌برد؟» گفت: «مي‌رويم تا گوسفند را قربان کنيم.» گفت: «نه، که تو را قربان خواهد کرد.» گفت: «از بهر چه فرزند را قربان کند؟» گفت: «الله او را چنين مي‌فرمايد.» گفت: «اگر الله مي‌فرمايد، فسمعاً و طاعه.» از وي نوميد بازگشت، فرا پيش ابراهيم شد، گفت: «ايها الشيخ، کجا مي‌روي؟» گفت: «مرا حاجتي است درين شعب. حاجت خويش را مي‌روم.» گفت: «و الله که شيطان در خواب به تو نموده که اين فرزند را قربان کن!» ابراهيم بدانست که او خود شيطان است، گفت: «دور شو از من اي دشمن خدا!»

ابراهيم آن ساعت از پيش شيطان تيز برفت و گرم تا بر او سابق شد. چون به جمره‌العقبه رسيد، شيطان ديگر باره فرا پيش وي آمد، ابراهيم هفت سنگ به وي انداخت و همچنين در جمره‌الوسطي و جمره‌الکبري شيطان فرا پيش مي‌آمد و ابراهيم بر وي سنگها مي‌انداخت. رب‌العالمين آن تيزرفتن ابراهيم در آن موضع و آن سنگ انداختن سنتي گردانيد بر امت احمد تا در مناسک حج به جاي مي‌آرند و ابراهيم را ثنا مي‌گويند.

اسماعيل گفت: «اي پدر، مرا به تو سه حاجت است: يکي آنکه دست و پاي من سخت ببندي؛ زيرا که چون نيش کارد به حلق من رسد، خرَد از من زايل گردد و در اضطراب آيم، آنگه قطرات خون بر جامه تو افتد و مرا بدين بي‌حرمتي گرفتاري بوَد و ثواب من ضايع شود. ديگر حاجت آن است که به وقت ذبح، مرا به روي افکني تا در سجود باشم آن ساعت که جان تسليم کنم، و نيز نبايد که تو در روي من نگري رحمت آيد تو را بر من و در فرمان الله سست شوي، و من در روي تو نگرم بر فراق تو جزع آرَم. سوم حاجت آن است که چون به نزديک مادرم شوي و من با تو نباشم، او سوخته گردد که درد فراق فرزند سخت بوَد، با وي مدارا کن و او را پند ده و سلام من بدو رسان و پيراهن من بدو ده تا به بوي من مي‌دارد. اي پدر و کارد تيز کن و زود به حلق فرود آر تا مرگ بر من آسان شود که مرگ دردي صعب است و کاري سخت!»

ابراهيم چون اين سخن از وي بشنيد، بگريست و روي سوي آسمان کرد گفت: «خداوندا، من آن ابراهيم‌ام که قوم من بت پرستيدند و من تو را يگانه پرستيدم. دشمن مرا به آتش افکند و تو به فضل خود مرا رهانيدي و از کيد دشمن خلاص دادي. اکنون بلائي بدين عظيمي بر من نهادي. الهي، اگر بنده را مي‌آزمايي، تو را رسد که خداوندي و من بنده.» پس کارد بر حلق نهاد تا فرمان به جاي آرد، کارد همي‌کشيد و حلق نمي‌بريد. جبرئيل از سدره منتهي درپريد و کارد برگردانيد. ندا آمد که: يا ابراهيم خواب که ديده‌اي راست کردي. اينجا سخن تمام شد. آنگه گفت: «انّا کذلک نجزي المُحسنين».

این مطلب نخستین بار در روزنامه اطلاعات منتشر شده است.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
نظر شما

سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

برچسب منتخب
# قیمت دلار # فیلترینگ # قاضی مقیسه # علی رازینی # ترور # ترامپ
الی گشت
نظرسنجی
ترامپ به ایران پیشنهاد رسمی مذاکره مستقیم خواهد داد؟