محمد سرافراز، رئیس پیشین صداوسیما پس از استعفا و کنارهگیری از این پست کلیدی، پرچم افشاگری را بر زمین نگذاشته و هر روز با گفتوگویی یا انتشار متنهایی، خشم خود را نسبت به آنچه تصور میکند او را در فرآیند حذف از صداوسیما قرار داده نشان میدهد. او در همین راستا کتاب خاطراتش را منتشر کرده که حاوی برخی ادعاهای پیشین و شماری ادعاهای تازه است و اساس جنجالهای فراوانی شده و با خود این پرسش را پیش آورده که چگونه میتوان به صحت و سقم ادعاهای مطرح پی برد؟
به گزارش «تابناک»؛ از هفدهم آبان هزار و سیصد و نود و سه تا بیست و دوم مرداد هزار و سیصد و نود و پنج، نزدیک پانصد و پنجاه روز دوره ریاست محمد سرافراز را شامل میشود؛ دورهای که به گفته خودش کوشید از طریق کوچکسازی ساختاری و کیفیسازی محتوا و ایجاد نظم مالی و جلوگیری از فساد اداری، در صداوسیما تحولی ایجاد کند؛ اما بنا بر ادعاهای مکررش پس از برکناری عناصر قدرتمند در مراکز کلیدی این سازمان، او را در مسیر متوقف کردند و به نقطهای رساندند که ترجیح دهد با استعفا صحنه را ترک کند.
زمانی که محمد سرافراز خیلی زود این سازمان را ترک کرد، برخی تصور میکردند او مستعفی شده و در واقع استعفا، شکل محترمانه برکناریاش بوده اما با توجه به شدت و جنس ادعاهایی که سرافراز مطرح کرد و تأکیدش بر استعفا و پذیرش این استعفا، مشخص است خبری از برکناری نبوده و او نتوانسته بر این سازمان عریض و طویل آن گونه که میخواسته مدیریت کند و به قول معروف، خیلی زودتر از حد تصور بریده و صحنه را ترک کرده؛ اما بر خلاف بسیاری از مدیران سکوت در پیش نگرفته است.
سرافراز ابتدا به انتشار مجموعهای از خاطراتش همراه با ادعاها و اتهامهایی به دیگر اشخاص در قالب توییتها و نیز گفتوگو با عبدالرضا داوی از عناصر رسانهای محمود احمدی نژاد اقدام کرد و سپس برخی ادعاهای دیگر را به آن افزود و در قالب یک گفت و گو با شرق مطرح کرد و در آخر کتاب خاطراتش را صداوسیما با عنوان «روایت یک استعفا» منتشر نمود؛ خاطراتی که در واقع یک گفت و گو از سوی میلاد دخانچی، مجری تلویزیون با اوست که در قالب چند فصل تقسیم شده است.
کتاب خاطرات سرافراز را میتوان کاملترین مجموعه از اظهارات او تلقی کرد که حاوی ادعاهای تکاندهنده و عجیبی است که کوچکترین آنها لیست چند هزار نفره ممنوع التصویرها در رسانه ملی است؛ موضوعی که سیاست رسمی رؤسای صداوسیما انکار وجودش شد؛ اما این رئیس پیشین صداوسیما نه تنها آن را تأیید کرد، بلکه جزئیاتی از آن را بیان نموده که اساس وجود چنین لیستی را با چالشهای جدی مواجه کرده است. او در عین حال اتهامهای فراوانی را به اشخاص و مسئولین متعدد نسبت میدهد و در مقابل از خود یک قهرمان میسازد.
محمد سرافراز روزگاری که روزنامه رسالت با نقد امام خمینی مواجه شده بود، سردبیر این روزنامه بود. پس از برکناری محمد هاشمی و بازگشت او به حکم امام خمینی به سازمان صداوسیما، او جزو نیروهای اخراجی از شبکه اول سیما بود و با انتصاب علی لاریجانی، بار دیگر به صداوسیما بازگشت و به سرعت رشد کرد و برون مرزی صداوسیما را در اختیار گرفت و در دوره ضرغامی نیز در همین حوزه پیش رفت و در نهایت در رقابت با علی عسگری، رئیس صداوسیما شد.
خاطرات به شکل قابل تأملی یک طرفه است و سرافراز به هیچ عنوان حتی یک اشتباه مدیریتی یا فردی از خود در کل دوران کاریاش در صداوسیما و دیگر مجموعهها را نپذیرفته و در عین حال در همدستی خامدستانه با طرف مقابل مصاحبه، خاطرات به گونهای جهتدهی شده که برخی نقاط مبهم دوره کاریاش نظیر اتفاقاتی که در پرس تی وی افتاد و منجر به تحریم حقوق بشری او شد، از اساس در خاطرات توضیح داده نمیشود!
سرافراز در پایان کتاب مستنداتی را درباره برخی ادعاهایش ارائه کرده که یکی از این استنادها نیز گزارش تابناک درباره پشت پرده مزایده 1700 میلیارد تومانی صداوسیماست؛ اما پیرامون شمار فراوانی از ادعاها که قطعاً مستندات و مکتوبات اداری آنها را در اختیار داشته، سندی ارائه نمیکند و به همین دلیل، درباره بخشهایی از این ادعاها که با اتهاماتی نیز آمیخته است، ممکن است تشکیک جدی به وجود آید.
با این حال پرسش اساسی این است که چگونه میتوان به صحت و سقم آن بخش از خاطرات سرافراز و خاطراتی از این دست که بدون هیچ مستنداتی با اتهاماتی نسبت به اشخاص و نهادهایی همراه شده، پی برد؟ واقعیت در تاریخ شفاهی، تقاطع روایت اشخاص غیرهمسوست!
در واقع به تعبیر سادهتر آنچه باعث میشود در طول زمان به صدق یا کذب این ادعاها پی برد یا انتشار مستندات است و یا خاطرات دیگر طرفین که منافعشان با راوی اول همتراز و همراستا نیست و از پرده پوشی و ارائه روایت واحد سود نمیبرند. تقاطع این روایات و آنجایی که چندین روایت از اشخاص دارای منافع غیرهمسو درباره یک رویداد، مشابه یا نزدیک به همدیگر است را میتوان دارای بیشترین دقت و صحت دانست و این دقت و صحت را میتوان با کشف و انضمام مکتوب و اسناد مرتبط، بالاتر نیز برد و از تاریخ نگاری شفاهی فراتر رفت.
به نظر میرسد مرور زمان و ثبت و انتشار خاطرات دیگر رؤسای سازمان صداوسیما و همچنین معاونین و مدیران کلیدی این سازمان و دیگر نهادهایی که در این مجموعه خاطرات نسبت به آنها تعریض شده، تنها راه درک واقعیت باشد، چون دسترسی به مستندات درون این نهادها از جمله صداوسیما و راستی آزمایی خاطرات بسیار دشوار است و بسیاری از ادعاهای سرافراز نیز اساساً بدون بیان خاطرات طرفین و دیگر ذی مدخلان، فرآیندی ناممکن است و تا پیش از این، عقلانی نیست حمل بر صحت همه ادعاهای سرافراز دانست.