در فستیوال ورزش در شهر ترنتوی ایتالیا، چهرههای مهمی سخنرانی و مصاحبه کردند. روبرتو باجو یکی از سرشناسترین چهرههای تاریخ ایتالیا در این فستیوال حضور داشت و به سوالات خبرنگاران پاسخ داد.
به گزارش تابناک ورزشی، به نوشته گاتزتا دلو اسپورت، باجو گفت: وقتی بچه بودم، عادت داشتیم با توپ تنیس بازی کنیم و آن را به پنجرهها بکوبیم. چیزی که بچههای این روزها ندارند، لذت فوتبال بازی کردن در هر جایی است؛ حتی در خیابان. مهمترین نکته در دوران ورزشی هر فوتبالیست، فروتنی است. بدین ترتیب از شکست هراسی نخواهید داشت، زیرا از قبل میدانید که در زندگی چگونه دوباره سر پا شوید. همیشه با حضور در کنار هواداران، لذت محبت آنها را تجربه کردم. میدانم برای هرکس دیدار با الگویش چه معنایی دارد. میدانم اختصاص دادن وقت به هواداران چقدر مهم است. من فوتبالم را با آرزوی انتقال لذت آن به دیگران بازی کردم.
یک روز پوشیدن پیراهن ویچنزا برای من رویا بود. بعد از یک مصدومیت جدی به فیورنتینا رفتم و بنابراین دو سال بازی نمیکردم و حتی در سال سوم هم کاملا از مصدومیت رها نشده بودم. مصدومیتها برای من مثل کابوس بود. روز بعد از عمل زانویم از مادرم خواستم مرا بکشد!
وقتی خوب بازی میکردم، حس میکردم به هوادارانی که برایم صبر کردند، بدهکارم. با هواداران فیورنتینا پیوند عمیقی داشتم و به سختی تلاش کردم تا با ویولا بمانم، اما همه چیز برای من تصمیم گیری شد. کاش حداقل آنها (مدیران فیورنتینا) با من رو راست بودند.
پس از اعلام خبر فروش روبرتو باجو به یوونتوس در سال ۱۹۹۰، در خیابانهای فلورانس تظاهرات شد: بله سه روز در شهر هرج و مرج بود. هواداران شرایط را نپذیرفته بودند و من از اینکه دلیل این هرج و مرج بودم، احساس گناه میکردم؛ هر چند که من آخرین مقصر این ماجرا بودم. من همیشه حقیقت را گفتم، اما حقیقت آن ماجرا ۲۰ سال بعد برای همه ثابت شد.
باجو تا سال ۱۹۹۵ در یوونتوس ماند و در سال ۱۹۹۳ در اوج دوران بازی خود، توپ طلا و جایزه بهترین بازیکن سال فیفا را دریافت کرد: به دنبال آن جوایز نبودم، زیرا من فقط به موفقیت یووه فکر میکردم و در آن برهه، یووه با حضور گرانده میلان (اصطلاح برای دوران طلایی میلان در اوایل دهه ۱۹۹۰) در سری آ. مشکلاتی داشت. فصل ۱۹۹۵-۱۹۹۶ به میلان رفتم و با قهرمانان بزرگی هم بازی شدم. بولونیا هم قدم بزرگی بود، زیرا در میلان به طور مستمر بازی نمیکردم؛ بنابراین تصمیم گرفتم جدا شوم. بولونیا شهر فوق العادهای برای من بود و در آنجا از بازی ام لذت بردم.
سپس باجو به اینتر پیوست: از پوشیدن پیراهن اینتر خیلی خوشحال شدم، زیرا آنها در ژانویه سال قبل هم برای خرید من تلاش زیادی کردند، اما من نمیخواستم به بولونیا خیانت کنم و در میانه فصل جدا شوم. با پیوستن به برشا به دنبال حضور در باشگاهی بودم که به خانه ام نزدیکتر باشد، زیرا قبل از آن ۳ ماه تنهایی تمرین میکردم. امیدوار بودم ویچنزا با من تماس بگیرد، اما آنها تماس نگرفتند. یک شب تلفن زنگ خورد و کارلو ماتزونه میخواست در مورد برشا با من صحبت کند. آن شب بود که یک افسانه متولد شد. ماتزونه هیچ علاقهای به تضاد نداشت. او مرد دانایی است.
رابطه باجو با ماتزونه فوق العاده بود، اما دوران فوتبالی روبرتو باجو به شدت تحت تاثیر مشکلات او با مربیان مختلف از جمله لیپی و آریگو ساکی قرار گرفت: من خوش شانس بودم که با چنین مربیان بزرگی کار کردم، اما گاهی روابط ما دچار مشکل میشد، زیرا مخالفتهای جزئی با هم داشتیم. شاید دلیلش این بود که مردم عاشق من بودند. همیشه توجه و محبت زیادی اطراف من بود و اگر خوب بازی میکردم، همه در مورد من صحبت میکردند. بدین ترتیب وقتی به من بازی نمیدادند، مربیان مورد انتقاد قرار میگرفتند. نمیدانم. شاید دلیلش این بود، اما من هرگز کاری نکردم که خودم را مقابل هر کس مخصوصا مربی تیم قرار دهم. همیشه سعی کردم تمام توانم را برای تیمم بگذارم. من با آریگو ساکی هم رابطه خوبی داشتم، اما بعد شرایط تغییر کرد.
به هر حال با وجود آنکه همه از اختلافات بین ساکی و باجو آگاه بودند، ایتالیا در جام جهانی ۱۹۹۴ به فینال رسید، اما در فینال پس از تساوی ۰-۰ ایتالیا مقابل برزیل، در ضربات پنالتی باجو پنالتی خود را به آسمان فرستاد: من هرگز در تمام زندگی ام پنالتی خود را به بالای تیرک دروازه نزدم. فقط همان یک بار آن اتفاق افتاد. از آن زمان تاکنون هنوز بارها قبل از خواب آن لحظه جلوی چشمم میآید. آن لحظه در ذهنم هنوز بازسازی میشود.
به عنوان یک بچه همیشه آرزوی این را داشتم که در فینال جام جهانی با پیراهن ایتالیا مقابل برزیل بازی کنم. تنها چیزی که در رویایم نبود، این بود که در فینال جام جهانی مقابل برزیل، پنالتی ام را از دست بدهم. دیگر به من زمان ندادند تا آن لحظه را جبران کنم. به جام جهانی ۲۰۰۲ امید زیادی داشتم، اما مرا دعوت نکردند (سرمربی ایتالیا جووانی تراپاتونی بود) و در خانه ماندم. شاید اگر این را بگویم مغرور به نظر برسم، اما معتقدم من شایسته حضور در آن جام جهانی بودم؛ هر چند که بعضیها در مورد وضعیت بدنی من شک داشتند.
روبرتو باجو در حالی که تلاش میکرد گریه نکند، گفت: من شایسته حضور در آنجا بودم و فوتبال آن را به من بدهکار بود. شاید آن هم دیگر دلیلی بود که از ورزش فاصله گرفته ام.
در نهایت از باجو خواستند در مورد فوتبال امروزه و فوتبالیستهای مورد علاقه اش صحبت کرد و در ابتدا از او سوال شد: "مسی یا کریستیانو؟ "
هر دوی آنها پدیده هستند. آنها هر دو فوق العاده اند. پائولو دیبالا کیفیتی باورنکردنی دارد. یووه با ساری، مربیای را آورده که فوتبال خوبی ارائه میدهد، اما او به زمان نیاز دارد. دیدن بازی نیمار هم سرگرم کننده است. چطور شما میتوانید از چنین بازیکنی بدتان بیاید؟ واقعا دوست دارم در فوتبال امروز بازی کنم. وقتی میبینم داوران برای دیوار دفاعی حریف خط میکشند، به این فکر میکنم که میتوانستم چقدر گلهای بیشتری روی ضربات آزاد بزنم. نه تنها من، زیکو، میهایلوویچ، بقیه بازیکنان آن زمان.
در پایان مصاحبه باجو به شدت توسط حضار تشویق شد و خاویر زانتی در یک جمله کوتاه در مورد او گفت: عظمت روبرتو باجو به خاطر شخصیتش است.