به گزارش تابناک، رضا کسروی، پژوهشگر تاریخ و القاب در عصر قاجار، در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت: «پنجمین پادشاه سلسله قاجار فرزند شکوهالسلطنه نوه فتحعلی شاه، در اواخر ذیالحجه ۱۲۷۸/۱۲۴۱ خورشیدی بهعنوان چهارمین ولیعهد پدرش انتخاب شد. او در دوران ولیعهدی با تاجالملوک ملقب به امالخاقان دختر بزرگ میرزا تقیخان امیرکبیر ازدواج کرد که محمدعلی شاه قاجار حاصل آن ازدواج بود. در همان ایام ولیعهدی، امالخاقان را طلاق داد. یک روز پساز ترور پدرش، ناصرالدین شاه قاجار، در روز شنبه ۱۸ ذیقعده ۱۳۱۳ / ۱۲۷۵ خورشیدی در تبریز و ماه بعد در روز یکشنبه ۲۵ ذیحجه در تهران به تخت سلطنت نشست. با حساب خورشیدی، به مدت ۳۴ سال ولیعهد و در حدود ۱۰ سال و ۸ ماه نیز شاه ایران بود تا این که در ۵۴ سالگی بهدلیل نارسایی کلیه درگذشت. در آخرین جشن میلاد مظفرالدینشاه، او اولین دستخط خود را مبنی بر موافقت با تشکیل «مجلس منتخب و مشاورهای» صادر و سه روز بعد در دومین دستخط، رضایت خود را با تشکیل «مجلس شورای اسلامیه» مکتوب نمود که در نهایت در فرمان رسمی، «مجلس دارالشورای ملی» نام گرفت. ۱۰ روز قبل از مرگ نیز نظامنامه یا همان «قوانین اساسی مجلس شورای ملی و مجلس سنا» را امضا کرد.
۱. مورخ منصف وزارت دربار میرزا عبدالحسینخان سپهر ملقب به ملکالمورخین در وصف مظفرالدین شاه میگوید: «اصلاً تکبر ندارد. حلیم و رحیم است. در سخن گفتن ملایم است. تاکنون مبالغی گزاف از نقد و املاک به درباریان، زنان و طبقات دیگر بخشیده است. خود گفته که «تا حال نماز صبح من ترک نشده است و مشروب ننوشیدهام.» تا امسال که سال دهم سلطنت اوست، حکم قتل کسی از دهان او بیرون نیامده [با اعدام میرزا رضا کرمانی قاتل پدرش هم با اکراه موافقت کرده بود.] شایعاتی در مورد انحرافات اخلاقی شاه مطرح است...»
۲. حاجی مهدیقلیخان هدایت مخبرالسلطنه در خاطرات خود نوشته است: «... ولو این که سعی شده بود در قانون اساسی مشروطه چیزی زننده نباشد، باز برای هر شاهی سلب اختیارات از خود تلخ است. به همین دلیل گرفتن امضا را به میرزا مهدیخان وزیرهمایون واگذار کردیم که به مزاح قانون را به عرض برساند. محمدعلیمیرزا ولیعهد در تهران است و به امضای قانون کمک کرد و اگر ادعا کرده که «امضای قانون اساسی را من خودم گرفتم»، دروغ نگفته است. خداوندش رحمت کند، آدم خوبی بود و نیت خوب داشت، ولی ضعیف بود.»
۳. توصیفات پسرعموی خاطرهنویس او قهرمان میرزاسالور ملقب به عینالسلطنه: «یک همچو آدم سستعنصر متلونالمزاجی در ربع مسکون نیامده. بهقدری در زیر دست پسرها و درباریان خودش زبون بود که اندازه نداشت. در سه سفر فرنگ به قدری اسباب آورد که صد سال دیگر هم آن قرض داده نمیشود. هر کس هم وارد خلوت او میشد، مثل کسی که داخل انجمن یا فراموشخانه بشود، برخی شروط میگذاشتند. آخر هم کورکورانه، نه از روی فهم و دانایی، با مشروطیت موافقت کرد؛ مثل فرمان و دستخط که به منِ نوعی بدهد، این فرمان را هم ندانسته امضا کرد. مشروطه برای ما زود بود.»