انقلاب اسلامی ما انقلاب موازنهها بود و قانون اساسی نظام ما، آمیختهای از همین موازنهها و راه حلی بینابینی است. مردم میخواستند، جامعه مملو از ناهنجاری و ناپایداری و ناشی از سلطنت غیر متوازن را با جمهوری اسلامی به توازن و ثبات برسانند.
کشورهای مختلف هر کدام با توجه به شرایط و عقبهی ملی و تاریخی و فرهنگی، به زعم خود تلاش کرده اند ساختاری متوازن برپا سازند تا در نهایت تعادل، حداکثر ثبات و کارآمدی را برای نظام و ملت خود محقق سازند. آنان که روش موزانه ونقطهی ثقل تعادل را درست دیده اند به بالاترین حد پایداری و کارآمدی رسیده و آنان که در تشخیص منطق یا مصداق موازنه دچار خطا شده اند طبیعتا به نتیجهی مطلوب نرسیده اند. برخی جمهوری مطلق و برخی حکومتهای تک حزبی و حتی پادشاهی و برخی نوعی دیگر را برگزیده اند. وقتی ساختار و راهبردها متوازن باشد پیشبرد امور نیازمند کمترین هزینه است و اگر چنین نباشد باید هزینههای بسیاری برای حفظ وضع موجود متحمل شد یا تحمیل کرد. چنان که در نظامهای کودتایی و استبدادی و تک حزبی مشاهده میشود.
در کنار همه دستاوردهای بزرگ و افتخار آمیز، دههی نخست انقلاب خالی از افراط و تفریط و خروج از تعادل نبود و مواردی را شاهد بودیم که مورد نقد بزرگان و عتاب امام قرار میگرفت، مواردی هم بود که امام از نظر اندیشه با کسانی تفاوت داشتند و صلاح را در بیان آن میدانستند، به تبع بیان دیدگاه حضرت امام، در شرایط جنگ و در سطوح پایینتر با برخی منتقدان برخوردهایی شد که معلوم نیست، برخورد به آن شکل و وسعت مورد تایید امام بوده است و بعدها بسیاری از موافقان آن برخوردها از آن اعلام برائت یا اعتذار کردند. ریشه بسیاری از بی ثباتیها و شکافها و ناهنجاریهای کنونی را نیز شاید بتوان در خروج از موازنههای اصولی و قانونی و عرفی خلاصه کرد. امروزه این ضعف بیش از همیشه هم در ساحت اندیشه و هم در ساحت عمل بروز و ظهور یافته است.
امام عظیم الشان انقلاب، اندیشه و شخصیتی متوازن داشت و با توجه به واقعیتهای تاریخی و تنوع ملی و فکری در کشور، راهبردهایی متوازن را اختیار میکرد. ایشان تلاش کردند با روشی بینابینی و با واقع بینی و هوش استراتژیک خود در ساخت و بافت حکومت، استقلال را در کنار آزادی، جمهوریت را در کنار اسلامیت و اسلام را در کنار جمهوری ببینند و از این روی بارها مدعیان دو آتشه حکومت اسلامی و جمهوری غیر اسلامی را مورد عتاب و خطاب قرار دادند. در سیاست خارجی سفارش به «نه شرقی و نه غربی» همراه با تعامل عزتمندانه با جهان داشته و از این اصل هرگز عدول نکردند. در عرصه داخلی نیز همواره مراقب تهدیدهایی بودند که ناشی از افراط و تفریط بودند و از هر دوسوی کشور را تهدید میکرد و لذا به طور پیوسته خطر مقدس مآبان متحجر و احمق را در کنار روشنفکر مآبان سست بنیاد و غرب زدگان وابسته یادآور میشدند. ایشان هر دو جناح سیاسی را به رسمیت شناخته و اجازه حذف غیر دموکراتیک هیچ یک را به دیگری نمیداد. در ترکیب شورای نگهبان شخصیتهایی با گرایش به هر دو جریان اصلی سیاسی کشور را بر گزیده و همانها را نیز در شورای مصلحت در کنار کارشناسان و کارگزاران سیاست نشانده و مصلحت را در کنار شرع دو بال یک واقعیت برای اداره کشور در دنیای پیچیده امروز میدید. ایشان هم دعوت به انتخابات میکرد و هم مراقب عملکرد شورای نگهبان بود. قویا از شورای نگهبان در انجام وظایف آن منطبق با قانون اساسی حمایت میکرد و در عین حال میزان را رای ملت میدانست و مجلس را در راس امور مینشاند. ایشان روحانیت را در صحنه میخواست و در عین حال در زمان ایشان، نظارت استصوابی وجود خارجی نداشت و دخالت حتی ۵۰۰ مجتهد در سرنوشت انتخابات کشور را بر نمیتافت! در دوران ایشان انتخابات یک نفره برای خبرگان برگزار نشد، چون انتخابات تعریف دارد و نمیتوان تنها یک نفر را به رای گذاشت و با هر میزان رای او را منتخب اعلام کرد. ایشان قویا حامی نهادهایی بود که با رای مستقیم مردم انتخاب میشدند و لذا دخالت قوای نظامی در سیاست را منع شرعی کردند تا مولفههای غیر طبیعی در مسیر انتخاب مردم وارد نشود و پیوسته مراقبت داشتند که نهادهایی که مستقیما با رای مردم انتخاب میشوند از سوی نهادهایی که مستقیما از سوی ایشان انتخاب میشوند تضعیف نشوند. ایشان اگر شورای نگهبان را عادل میدانست به این معنی نبود که عدالت را صرفا در آنها منحصر میدید و منتقدان شورای نگهبان را خائن یا غیر عادل میدید. مگر میشد فقط شش نفر عادل باشند؟ لذا مکررا در مناقشه شورای نگهبان با وزرات کشور وقت یا سیاسیون کشور، دیده شد که موازنه اختیار شد و نمونه روشن آن دخالت در انتخابات مجلس سوم و پیشگیری از ابطال انتخابات تهران از سوی شورای نگهبان بود. ایشان قویا از فقه جواهری دفاع میکرد و با تاکید بر نقش زمان و مکان در اجتهاد، همزمان اجتهاد مصطلح را کافی نمیدانست. امام سرنوشت اسلام و ایران را در هم آمیخته میدید و لطمه به ایران را لطمه به اسلام میدانست و هر گونه ناکارامدی نظام را موجب اتهام و وهن اسلام میدانست. او درساخت نظام، هم ایران را برای اسلام و هم اسلام را برای ایران میدید و سرنوشت این دو را از هم جدا نمیدید. دفاع مقدس بهترین نمونهی دفاع هم زمان از وجب به وجب خاک ایران و تمامیت اسلام با خون پاکترین پیروان امام خمینی است.
امام سنتهای اصیل را در کنار وجوه مثبت مدرنیسم، امت را در کنار امامت، حوزه را در کنار دانشگاه، تعهد را در کنار تخصص، شیعه را در کنار سنی، ارتشی را در کنار سپاهی و مردان را در کنار زنان میدید و به رغم ممانعتهای مقدس مآبان صحنه اجتماع را به روی زنان پاک دامن کشورمان به نحو متعادلی باز کرد، در نمونهای دیگر بر حق رای و نماینده داشتن همه ملت تاکید داشت، چنان که از حق رای و انتخاب شدن اقلیتهای مذهبی کشور از جمله چندین هزار هموطن یهودی و ارمنی و زرتشتی هم نمیگذشت. در آن دوران موضوع انتخاب یک شهروند زرتشتی برای شورای شهر مسئله کشور نبود چه برسد به حق انتخاب شدن نمایندگان میلیونها میلیون ایرانی که جناحشان با جناح بخشی از حکومت یکی نیست.
البته حساب قاطبه ملت شریف جداست، اصل تفاوت نظر و گرایش به جریانهای فکری و سیاسی اصیل و مختلف و وجود چند صدایی در سطح جامعه و نهادهای مدنی نیز بسیار پسندیده و موجب ارتقاء است. مهم این است که این تفاوتها و صداها نیز در سطوح حاکمیتی و سطوح دیگری از ساختارهای سیاسی اجتماعی که باید نمادی از برایندها باشند دیده شود، اما متاسفانه سالهاست اهتمام به این برآیندها و موازنهها در بسیاری از سطوح کمرنگ شده و کمتر اثری از منادیان آن دیده میشود. در میان بخشهایی از گروههای موثر فکری و سیاسی نیز موضوع از مرحله گرایش بیشتر به یک نگرش مثلا اصولی یا اصلاحی یا اعتدالی یا ... خارج و به غلبهی نگاه تک بعدی رسیده است. به این منوال:
گرایش به غرب در نزد گروهی و گرایش به شرق در نزد گروهی دیگر از ما از مرز تعادل خارج شده و در نزد گروهی به مرحلهای از دنباله روی و حتی وابستگی رسیده است.
در اردوگاهی گویی اصلا توجهی به خطر مقدس مآبی گری و تحجر وجود ندارد. آنها روایت کمرشکنی جاهلان متنسک و عالمان متهتک را به کنج فراموشی سپرده اند و از یاد برده اند که امام این جریان را مارهای خوش خط و خال میدانست که اسلام و انقلاب را از درون تهی میکنند و هشدار میداد اثر عمل آنان از کشتن امام حسین (ع) برای اسلام بدتر است! و متاسفانه امروز این خطر به دلیل غفلتها و نفوذ صورت گرفته از همیشه در بیخ گوش نظام و انقلاب بیشتر محسوس است. در اردوگاهی دیگر گویی خطری به نام نظام سلطه، اسلام آمریکایی و روشنفکر مآبی بی بنیاد که نتیجهای جز وابستگی ندارد و ریشه همه چیز را میزند و چیزی هم جایگزین نمیکند وجود ندارد.
گروهی تمام انتخابات جهان را نمایشی و غیر واقعی میدانند و، اما وقتی در داخل دعوت به انتخابات میکنند و مشارکت مردم را مطالبه مینمایند، متوجه نیستند که انتخابات با حذف غیر موجه منتقدان و صداهای مدرس گونه و محدود ساختن دامنه انتخاب مردم، خروج از توازن و بی بهره کردن کشور از کارکرد متوازن ساز یک انتخابات کامل است.
گروهی در سطح جهانی سخن از فلسطین و حق مردم مظلوم به میان آورده و اعتراضات در هر نقطه جهان را یک حق مشروع میدانند، اما در سطح داخلی برای مردم ایران حق مشروعی به رسمیت نمیشناسند و نصر به رعب را بر هر راه عاقلانه در تعامل و تواضع در برابر منتقدان ترجیح میدهند.
گروهی دیگر حق مردم در اعتراض را به رسمیت میشناسند و همواره در حمایت از اعتراضات داخلی سخن میگویند، اما در عرصه خارجی کارنامه بسیار ضعیفی در دفاع از حق ملتهای مظلوم منطقه و مخصوصا فلسطین و در محکومیت سیاستهای سلطه طلبانه آمریکا علیه ملت ایران بر جای گذاشته اند.
گروهی حریم خصوصی را کمتر به رسمیت میشناسند و از همین روی مداخلات نهادهای امنیتی و یا مداخلات رسانهای غیر موجه رسانه هایشان در حریم خصوصی منتقدان را چندان جدی نمیگیرند و رسانه را با توپخانه بهتان و افترا اشتباه گرفته اند و کارنامه سیاهی در تعدی به حقوق زندانیان سیاسی دارند.
گروهی گویی فراموش کرده اند که این انقلاب شعاری به نام آزادی داشته و اگر هم نمیداشت، حق حاکمیت ملت و آزادی بدیهیترین و عقلاییترین حق هر ملتی است. آنان در بستن رسانهها و سانسور و محدود سازی منتقدان و محصور سازی و خانه نشین کردن مخالفان و امثال آن ید طولا یی داشته اند. آنان به بهانه امنیت، آزادی را بارها و بارها به مسلخ برده و کارنامهای بسیار ضعیف و بلکه سیاه در این خصوص از خود بر جای گذاشته اند.
گروهی گویی فراموش کرده اند که اسلام از شعارهای اصلی این انقلاب بوده و از بندهای غیر قابل تغییر قانون اساسی است. بحث اجباری بودن یا نبودن حجاب از سوی حکومت بحث دیگری است، اما این گروه بعضا چنان از کلیت مناسک و مثلا اصل حجاب انتقاد میکنند و آن را تقلیل میدهند، که گویی اساسا مناسک و حجاب و مراعات علنی احکام بخشی از دین نیست و خدایی نکرده ساختهی این و آن است و دین فقط مشمول امور باطنی است و حکم و فرم ندارد، و گروه دیگر هم در عرصه اجتماعی مکررا دین را به سطحیترین شکل مناسک و عبوسترین اجبارها و تحکمهای هتاکانه تنزل داده اند و گویی معاذالله دین چیزی جز اجبار و تحمیل نیست و اثری از اخلاق و ایمان و معارف و حقوق و لطافتهای شور انگیز و روح افزای معنوی در آن راه ندارد.
گروهی رهبری استثنایی امام در پیروزی انقلاب، اصل ولایت فقیه و دامنه اختیارات آن در قانون اساسی و نقش آن را به کلی نادیده میگیرند و گروهی گویی اصل تفکیک قوا و توزیع قدرت در کشور و نظام و ضرورت بازگشت همه چیز به قانون اساسی را نادیده گرفته و مغایر با نظر حضرت امام، ولایت فقیه را قدرت مطلق غیر پاسخگو و تعیین ایشان را صرفا نصب و نه از طریق انتخاب میدانند و چنان که میدانیم و مکررا شنیده ایم، نقشی صرفا زینتی برای مردم قائل هستند. حال آنکه انکار ولایت فقیه و نقش ویژه آن در انقلاب و قانون اساسی یا انحصاری ساختن همه قدرت به آن و بی قید و شرط دانستن آن، به روشنی منافی نقش بسیار مهم و متعادل کننده ایست که رهبری باید در موزانهی دوگانه ها، نظیر اسلام و جمهوری یا شرع مقدس و مصلحت ایفا نماید.
بسیاری از آنان که در دوران امام مسلط بودند، سالهاست از خاستگاه و پایگاههای مذهبی (از قرآن تا مسجد)، خاستگاه فکری (اندیشه و خط امام) و خاستگاه طبقاتی (طبقه متوسط به پایین و محرومان) خود در اندیشه و عمل فاصله گرفته اند و بیشتر درگیر شعارهای هویتی سبک زندگی طبقه متوسط به بالا هستند و بسیاری از آنان که پس از امام مسلط شدند نیز سالهاست بی کمترین اعتنا و عمل به اندیشهی متوازن امام، مدعی امام و انقلاب شده و اماکن و تریبونها مذهبی و مذهب را ملک طلق خود دانسته و به انحصار خود درآورده اند و با معرفی چهرهای ناکارآمد از دین و امام و انقلاب، فلسفه دولت - ملت، فلسفه تعامل و مدارا با مردم و تعامل خردمندانه با جهان را گویی فراموش کرده اند و ملت و کشور را در شرایطی طاقت فرسا قرار داده اند. ضمن آن که فساد و ویژه خواری و دنیا طلبی و بی خبری از دردهای تودههای مردم به ویژه محرومان و مستضعفان و تناقض در شعار و عمل و نمونه هایی، چون حقوق نجومی و املاک نجومی و حاتم بخشیها و دست درازیهای جفاکارانه به بیت المال دامن گیر بخشهای مهمی از هر دو گروه اصلی کشور شده است. در حالی که انتظار میرفت وای کاش هر دو گروه اگر کاستیهایی هم در دههی اول به ویژه به دلیل شرایط جنگ احساس میکردند، آنها را رفع و با درس گرفتن از تجربهی آن دوران، جمهوری اسلامی را چند پله ارتقا میدادند نه آن که بسیاری در دام منافع یا یک سو نگری بیفتیم.
این یک سو نگری و نگرش تک بعدی به مسائل پیچیده تقریبا در بسیاری از سطوح مختلف فکری و عملی، و ملی و بین المللی گریبانگیر شده است تا جایی که در نمونههای عینی نیز که جای مناقشه ندارد، باز قدم و قلم بسیاری از ما را میلرزاند. همین سالها، گروهی میلیونها شرکت کننده در اربعین حضرت سید الشهدا (ع) و راهپیمایی ۲۲ بهمن و اخیرا تشییع شهید سلیمانی و یا اقتدار نظامی و زدن پهپاد جاسوسی آمریکا و پاسخ موشکی ایران را با تحلیلهای عجیب و غریب تقلیل داده و آسان از کنار آن گذشتند و گروهی میلیونها معترض ۸۸ و حیرت ملی در آبان ماه را ندیدند و دلیل اعتراض مردم به کتمان حقیقت در ماجرای دردناک سقوط هواپیمای اوکراینی را درک نکردند، حال آنکه بسیاری از این مردم همانها بودند که در تشییع شهید سلیمانی هم شرکت کرده و در ۲۲ بهمن ماه هم به خیابان آمدند. گروهی از ما فقط برای شهید سلیمانی بیانیه داده و یا همدردی میکنند و گروهی فقط برای آبان و دی و ... تلویزیون رسمی نیز سرکوب پلیس در دولتهای غربی را وحشیانه میداند و همه خشونتهای صورت گرفته در ۸۸ و دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ را حجامت نظام و نوازش اسلامی معرفی و آن را توجیه میکند. هر کس هر جای دنیا اعتراض کند انقلابی است و اینجا هر اعتراضی ضد انقلابی است. گویی نمیدانیم بسیاری از فریادها در جهان امروز از کرامت است و کرامت اینجا و آنجا ندارد. چنان که بسیاری از انتقادات به عملکرد شورای نگهبان در انتخابات نیز از جنس دفاع از حق انتخاب و کرامت مردم بیدار این سرزمین است وای کاش شورای نگهبان نیز به ندای گروه بسیار بزرگی از انسانهای عادل کشور که خواهان تجدید نظر در روش و شیوه عملکرد این شورا در انتخابات هستند عنایت کند و با بازنگری سریع و اعادهی حق حضور بسیاری از شخصیتهای ارزشمند کشور در انتخابات، موجبات انتخاباتی متوازن را فراهم آورد. چرا کسی توضیح نمیدهد شرایط امروز کشور خطیرتر است یا دوران جنگ و چرا آن روز نظارت شورا چنین ضیق نبود و هر چه میگذرد این نظارت ضیقتر میشود؟ مگر در انتخابات شوراها که نظارت استصوابی نیست مصالح کشوربرباد رفته است و شعور ملت در انتخابات مجلس با شورا متفاوت است؟ چگونه است که هیچ یک از آن ۹۹ تن که مستقیما در برابرامام برای تایید نخست وزیر دولت دفاع مقدس آن هم در شرایط جنگ ایستادند، از سوی شورای نگهبان یا هیچ جای دیگر رد صلاحیت نشدند و امروز شخصیتهای با وجدانی، چون علی مطهری و بسیاری دیگر که نه در برابر امام که مدرس گونه در برابر کژیها ایستادند رد صلاحیت میشوند؟
بر همهی این موارد، علاوه کنیم دغدغههای بسیاری از نسلهای بعدی انقلاب و نسل جوان را که با آنچه در این نوشته بیان شد چه بسا تفاوت اساسی داشته باشد ومسئله ایشان و توقعات ایشان از حکومت چیزهایی باشد که امثال این حقیر از درک و طبیعتا بیان صحیح آن ناتوان باشم و باید از لسان خود ایشان شنید. ضروری است که مسئولان و قانون نویسان و کارشناسان امر به آن عنایت ویژه داشته باشند تا بیش از این دچار شکاف نسلی نشده و خدایی نکرده حق مسلم ایشان در مقدرات امروز و سرنوشت آینده کشور ناحق نشود.
اینها تنها چند نمونه و گواهی است بر این حقیقت که ما در بخشهای مهمی دچار دگرگونی و بعضا اعوجاج پارادایمی شده و از فلسفه اصلی فاصله گرفته ایم و در آن بخشها نه تنها پیشرفتی نداشته ایم بلکه متاسفانه عقبگردهایی غیر متوازن ساز در اولویتها صورت گرفته است و لذا نیازمند نیل و بازگشت به تعادل و توازن در اموری هستیم که به دلایل پیش گفته از آن خروج کرده ایم. شاید وقتی احدبانانی، چون شهید بهشتی، شهید مطهری و امثال ایشان از میان ما حذف شده و خود نیز بسیاری از نخبگان را خانه نشین ساختیم، این اشکالات تشدید شد. دین ما، تمدن ما و ملت ما، دین، تمدن و ملتی متوازن است و باید این توازن در حیات سیاسی و فکری جریانات مختلف، در ساخت و بافت حکومت و روابط دولت ملت، و روابط ما در عرصهی بین الملل بازتاب واقعی پیدا کند. امام عظیم الشان انقلاب اگر امروز در قید حیات بودند قطعا اجتهادهای جسورانه و گره گشا در نظریات و روشهای خود برای ایجاد توازن پایدار و کارآمدی حداکثری در این کشور داشتند کما این که در همان دوران نیز مکررا نوآوریهای فقهی و سیاسی ایشان را شاهد بودیم. چه کسانی که امام و اندیشه متعادل ساز ایشان را قبول دارند و چه کسانی که منتقد ایشان بوده و در جستجوی مکتب و فلسفه دیگری هستند، شایسته است بدانیم که این کشور و مردم، دین و ملیت و عقلانیت و ایمان را با هم میطلبد و نیازمند نهادها، قانون، اندیشه و شخصیتهای متعادل کننده ایست که آزادی و استقلال و امنیت و پیشرفت و عدالت و جمهوریت و اسلامیت را با هم ببیند و از تحمیل هر یک بر دیگری بپرهیزد. هر گونه خروج از این توازن، خروج از ماهیت متوازن ملت و انقلاب اسلامی و ورود به بی تعادلی یا موازنهای جعلی است که حفظ آن نیازمند هزینههای بسیار است و خدایی نکرده در صورت غفلت، سرنوشتی جز ناکارآمدی، ناهنجاری، بی ثباتی، شکاف، خشونت، ناامیدی و بن بست ندارد و چه بسا این عدم توازن ما را در برابر طمع شرق و تهدید غرب نیز آسیب پذیر میکند؛ و البته در خصوص همه آنچه بیان شد، منطقا مسئولیت کسانی که در حاکمیت هستند بسیار بسیار بیشتر از کسانی است که در حاکمیت نیستند و بیشتر بروز و ظهورشان در قالب جریانات فکری و سیاسی است. این گونه نیست که در اشکالات مطروحه بالا مسئولیتها یکسان باشد. همه واقفیم که طیفی حاکمیت بسیار وسیعی بر منابع قدرت کشور دارد و هر اشتباه در تصمیماتشان میتواند کیان کشور را به خطر بیاندازد.
تنها و بهترین راه حل آینده، موازنهی واقعی مبتنی بر ارزشهای بنیادی تمدن ایران و اسلام و پذیرش حقوق اساسی ملت، متجلی در قانون اساسی است. نظام باید بازتاب تمام نمای ملت تمدن ساز ایران و ارزشهای بنیادی دین و میهن باشد و در جهت تحقق آن، حفظ توازن نظام از اوجب واجبات است.
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته
ابوالفضل فاتح
۲۲ بهمن ماه ۱۳۹۸