۱۵ سال پیش برای اولینبار به قم رفتم تا چهار سال از زندگی دانشجوییام را در این شهر سپری کنم. برای کسی که به عشق دانشگاه تهران ولی بازیگوشانه درس میخواند، پذیرفتهشدن در «پردیس قم دانشگاه تهران»، پردیس فارابی فعلی، نوعی عقوبت کاهلی در درسخواندن بود؛ چون به اسم، دانشجوی دانشگاه تهران بود، اما به رسم، جایی دور از آن جو سیاسی و پرشور دانشگاه تهران در حاشیه شهر قم قرار داشت. ناامید از تلاشهایی که برای کنکور کرده بودم، از جنگلهای شمال کشور راهی بیابانهای کویر مرکزی ایران شدم. آن زمان هیچ نمیدانستم که این شهر جادویی دارد که حسی مملو از عشق و تناقض را برایم به همراه خواهد داشت و همیشه همراهم خواهد ماند. همچنین نمیدانستم با همه آن فرارکردنها از این شهر در دوران دانشجوییام باز هم قرار است قم به مرکزی برای بازگشت و گردهماییهای سالانه من و دوستانم تبدیل شود.
گذشت ۱۵ سال از اولین حضور من در قم و تأثیرها و تأثرهایی که از این شهر گرفتم، موجب شد تا سرانجام با آن به صلح برسم؛ شهری که کلیشههای فراوانی از آن در ذهنها جای گرفته است، ولی واقعیتهای زندگی در آن با کلیشهها فاصله بسیار دارد. شهری که بیش از هر جایی که تاکنون دیده ام، لایههای پنهان دارد. سبک زندگیهایی جاری که هیچگاه به آنها پرداخته نشده است. چیزی که در زیر پوست شهر جریان دارد و در معرض دید قرار نگرفته است. پس از ۱۵ سال باز به قم بازگشتم تا تصویر جدید این شهر را ببینم؛ شهری که به اسم «قم» میشناسیم و شهری که «قم» هست!
نخستین مواجههام با قم دقیقا شبیه همان چیزی بود که از این شهر انتظار داشتم. دانشجوی پرشروشوری بودم که تا پا به قم گذاشتم شنیدم عبدالکریم سروش بعد از سالها به این شهر برگشته است تا سخنرانی کند. دوم یا سوم مهر ۱۳۸۳ بود. دربهدر دنبال دفتر جبهه مشارکت میگشتم که هیچ تابلویی نداشت و در همین حال شنیدم سخنرانیاش را لغو کردهاند. در خیابان بودم که خبر آمد سروش در خانه یکی از نزدیکان آیتالله شبیریزنجانی سخنرانی خصوصی کرده و حین بیرونآمدن مورد ضربوشتم عدهای معترض قرار گرفته است. پنج سال بعد از آن ماجرا، در سال ۸۸ وقتی سعید حجاریان در سالگرد دوم خرداد و باز هم به دعوت جبهه مشارکت به قم آمده بود، در زیرزمین خانهای سخنرانی خود را با این جمله شروع کرد که ۱۰ سال پیش وقتی در قم سخنرانی میکردم روی زمین با شما حرف میزدم، حالا بعد از ۱۰ سال سخنرانیام به زیرزمین منتقل شده است. سال به سال دریغ از پارسال (نقل به مضمون).
بعید میدانم تصویر ۱۰ سال بعدش هم ازنظر برخورد سیاسی با رویدادها و چهرهها چیزی جز آن باشد که دیدهام؛ چراکه همین چند وقت پیش وقتی به آرامگاه بیات قم رفتم تا سری به قبر مهندس بازرگان بزنم دیدم دستفروشی در مدخل ورودی نشسته که با چند سؤال و جواب مانع ورودت به آرامگاه میشود؛ دیداری که ۱۰ سال پیشازاین با دادن اسکناسی به سرایدار آرامگاه میسر میشد. اما این فقط یک تصویر از قمی است که در آن بیش از یکمیلیون و ۲۰۰ هزار نفر نفوس زنده با دنیاها و تعلقات گوناگون زندگی میکنند. شهری که در سه دهه از جمعیتی ۶۸ هزار نفری به جمعیت یکمیلیون و ۲۰۰ هزار نفری دست پیدا کرده و همچنان هم با نرخ رشد ۲.۳ درصدی یکی از بالاترین نرخ رشدهای کشور را در اختیار دارد. این را میتوان از توسعه عجیب و گسترده این شهر از سه جهت در بیابانهای اطرافش دید.
این جمعیت بزرگ در قمی گرد هم آمدهاند که سالها به دلیل موقعیت آبوهوایی نامناسب، خاک غیرحاصلخیز و آب شور یکی از آخرین گزینهها برای اسکان به شمار میرفت و حالا هفتمین شهر پرجمعیت ایران است. این جمعیت بزرگ که بخش زیادی از آن را مهاجران تشکیل میدهند، در قم چه میخواهند؟
گذری در «شارعالعراقین» قم
خیابان «انقلاب» قم دو نام غیررسمی و مشهورتر از اسم رسمیاش دارد. قمیها آن را براساس نام قدیمش «چهارمردان» میگویند و عراقیهای زائر یا مقیم قم آن را «شارعالعراقیین» مینامند و گذر خان، کوچهای قدیمی در ابتدای این خیابان را «سوقالعراقیین». گذر خان و مغازههای ابتدای خیابان انقلاب محل کسب معاودین از عراق یا مهاجران عراقی است که در دوره صدام به ایران کوچیدهاند و به زائران عراقی قم یا ساکنان آن خدمات میدهند. عراقیهای قم عمدتا در کوی یزدانشهر ساکناند، اما گذر خان بهدلیل نزدیکی به حرم حضرت معصومه و وجود مسافرخانههای زائران عراقی، کانون بازار آنهاست.
تابلوی میراث فرهنگی بر دیوار گذرخان، از قدمت ۳۰۰ ساله آن حکایت میکند، اما از ۳۰۰ سال پیش که سنگبنای مدرسه خان در زمان مرحوم مهدیقلیخان در سال۱۱۲۳ (ه. ق) در این منطقه گذاشته شده تا کنون بافت آن تغییر گستردهای کرده است که این نکته را بهوضوح میتوان در سبک زندگی رایج در این منطقه دید؛ مدل اغذیهفروشیها و کافهها، اجناسی که در مغازهها فروخته میشود، آداب طبخ و سرو چای و ساعت کاری مغازهها همهوهمه چیزی متفاوت از جریان رایج در ایران است. گذر خان در دل قم مثل دولتآباد در جنوب تهران تکهای از عراق در ایران است با تمام آداب و سنن عراقیها! گوشه و کنار کوچههای گذر خان مغازههای خوراک عراقی را میبینید که منوی طولانیشان را به زبان عربی به دیوار زدهاند. «معلاک»، «قوزی»، «تشریب لحم»، «تمن و مرق» از جمله غذاهایی است که در این رستورانها سرو میشود.
من سالها پیش در حسینیه هیئت نجفیهای قم در ایام محرم «قیمه عراقی» خورده بودم که هنوز خاطره آن غذای جذاب در ذهنم باقی مانده است، ولی اینبار اسامی گوناگون و سبک رستوراننشینی عراقیهای ساکن گذر خان ترغیبم کرد تا غذای جدیدی را تجربه کنم. اگرچه حدس میزدم به دلیل جنگ یک دهه اخیر در سوریه شاید مهاجران سوری و در پی آن غذای سوری هم در این منطقه پیدا شود، اما جستوجوهایم بینتیجه بود و غیر از یک دکه پخت فطائر سوری که آن هم دکهاش را تعطیل کرده بود، چیز دیگری یافت نمیشد.
سرانجام در همان خیابان چهارمردان که این روزها به پیادهراه تبدیل شده است، در یک مغازه کوچک جاگیر شدیم تا کبه برغل بغدادی بخوریم. کبه چیزی شبیه به کوفته رایج در ایران است که تفاوتهایی اساسی در ساختار دارد. مهمترینش پوشیدهشدنش با یک لایه آرد برغل، نوعی بلغور گندم است. محمدجواد که در مغازه کوچکش «کبه برغل»، «کاهی» و «مخلمه» میفروشد فارسی را کاملا بیلهجه صحبت میکند. حتی لهجه مردم قم در فارسی حرفزدن را هم ندارد. با این حال میگوید که اهل کربلاست ولی سالهاست در ایران زندگی و در اینجا یک کسبوکار خانوادگی را اداره میکند. شوهرخالهاش با مهارت خاصی کبههای برغل را در خانه آماده میکند و او آنها را در مغازه میفروشد. عمده مشتریهایش هم عراقیهای ساکن قم هستند و تکوتوک ایرانی یا قمی وارد مغازهاش میشوند. همین هم موجب شده بود ابتدا از حضور ما در مغازهاش تعجب کند.
غذاهای عراقی باوجود حضور چندسالهشان در برخی رستورانها و سالنهای غذاخوری اطراف حرم نتوانستهاند راهشان را به زندگی عمومی مردم در قم باز کنند و جز در جغرافیای خیابان چهارمردان بهندرت در جاهای دیگر شهر اثری از آن میبینید. این موضوع از یک منظر عجیب است، چراکه از یکسو عراقیها با سابقه پنجدههای سکونت در قم، جمعیت قابل توجهی در این شهر دارند و از سوی دیگر رستورانگردی و تفریحات خوراکی یکی از بزرگترین سرگرمیهای مردم قم است. محمدجواد علت این ماجرا را نگاه منفی ایرانیها به غذاهای عراقی میداند و میگوید بیشتر مشتریها فکر میکنند غذاهای عراقی بهداشتی نیستند. بهرام موسایی، رئیس اتحادیه چلوکبابی و تالارهای قم، اما نظر دیگری دارد. او معتقد است قمیها عاشق چلوکباب هستند نه چیز دیگری!
گذر خان و کوچههای اطراف آن، مینیاتور جذابی از سبک زندگی عربی در قلب ایران است. مانند کشورهای عربی که گرمی هوا ساعات شلوغی بازار را سهم اوقات پس از اذان مغرب میکند و زندگی گرمی در خیابانها جاری میشود، کاسبی اغلب مغازههای خیابان انقلاب و کوچههای اطرافش از ابتدای شب سکه میشود. در کوچهپسکوچهها آدمهای زیادی روی چارپایههای کوتاهی نشستهاند و چای عراقی مینوشند. عراقیبودن چای ربطی به اقلیم کشت یا حتی فراوری برگ چای ندارد، تفاوت چای ایرانی و عراقی بهدلیل فرایند دمکردن آن است؛ برخلاف ایرانیها که چای را با گرمای بخار آب عمل میآورند، عراقیها قوری را روی حرارت مستقیم آتش گذاشته و چای را میپزند. در نتیجه چای بهشدت تیرهرنگ و تلخ میشود. عراقیها از قند نیز استفاده نمیکنند و این چای تلخ را با چند قاشق شکر، شیرین میکنند. ظرف شکر نیز بخشی از بساط چای عراقی است.
اگر گذرتان به گذر خان افتاد و هوس چای عراقی کردید میتوانید به جای شکر آن را با شیرینیهای عربی صرف کنید که در کارگاههایی در قم تولید میشوند و در مغازههای گذر به فروش میرسند. برای خوردن شیرینیهای عربی مانند حلوای دهین، باقلوا، شعریه و بُرمه لازم نیست تا نجف و کربلا بروید.
فراتر از کلیشه
من علی را سالها با اسم «قنبیط» میشناختم. «قنبیط» نوعی کلم است که در قم طرفداران فراوانی دارد. با آن آبگوشت جذابی میپزند که در آخر هفتهها، میان سفرههای خانوادههای اصیل قمی بهوفور یافت میشود. در دوران طلایی وبلاگستان فارسی علی وبلاگی با اسمی از ترکیبات قنبیط داشت. این برای من یکی از اولین تجربههای دوستی در فضای مجازی بود که با کامنتگذاری و «وبلاگ زیبایی دارید. به وبلاگ من هم سری بزنید» شروع شد و نهایتا به آشنایی در دنیای حقیقی رسید. وبلاگ علی البته بهدلیل دغدغههای سیاسی و اجتماعی و روایتهایش از زندگی در قم نهایتا در چاله فیلترینگ فرو رفت، اما خودش و دغدغههایش نه. بعد از سالها بار دیگر قصد کردم علی را هم در قم ببینم تا بدانم آن جوان پرشر و شور و دغدغهدار الان کجاست و چه میکند. در یکی از خیابانهای بالاشهر قم فروشگاه لباس معروفی وجود دارد که متعلق به علی است. لباسهایی که در این فروشگاه وجود دارد خیلی شبیه به سبک پوششی است که در تهران یا سایر شهرهای ایران موجود است. همان پوششی که این سالها در قم هم رواج داشته و میتوان بهوفور آن را در مناطق گوناگون قم و حتی بافت مذهبی و سنتی آن هم دید. چیزی که البته در فضای رسانهای اعتراض برخی نهادهای مذهبی و سیاسی قم را هم درپی داشته است. با این حال، علی معتقد است گرچه وجود فروشگاههایی مانند فروشگاه لباس او ممکن است مورد پسند تفکر مذهبی نباشد، اما حاصل تقاضایی است که در بازار قم وجود دارد. علی میگوید که از میان مذهبیها هم مشتریهای زیاد و پروپاقرصی دارد، چون یک خوششانسی تاریخی در حمایت از تولید داخلی باعث شده است تا بخش زیادی از مذهبیهای قم هم مشتری فروشگاه او باشند. علاوه بر اینها، او معتقد است که در فضای قم چنین تقاضایی وجود داشته و تا پیش از این مردم سعی میکردند این نیاز را از بازاری مانند تهران تأمین کنند، اما حالا و با وجود فروشگاه علی و فروشگاههایی مانند آن دیگر نیازی به سفر به تهران نیست. همچنین علی معتقد است در سالهای اخیر تغییراتی در طیف مذهبی قم هم پدید آمده است. او میگوید که بارها اتفاق افتاده یک خانواده مذهبی وارد فروشگاهش شدهاند و مثلا والدین درباره پخش موزیک در فروشگاه تذکر داده و خواستار قطع آن شدهاند، اما هیچوقت چنین تذکری را از طرف فرزند این دست خانوادهها دریافت نکرده است.
حجتالاسلام مهراب صادقنیا، جامعهشناس عضو هیئتعلمی دانشگاه ادیان و مذاهب قم هم درباره نگاه کلیشهای که از بیرون نسبت به قم وجود دارد به ما میگوید که این حاصل یک هراس اخلاقی است که انتظار دارد تراکم اخلاقی و چگالی فرهنگی شهر قم بیشتر از جاهای دیگر ایران باشد. این در حالی است که قم شهری معمولی مانند سایر شهرهای ایران است و برای مثال روند تغییر پوشش در آن مانند سایر نقاط دیگر رخ داده است و دیدن چنین پوششهایی در قم چندان هم عجیب نیست.
با این حساب، این سؤال به ذهن متبادر میشود که آیا قم از مرز یک شهر صرفا مذهبی عبور کرده و در صف شهرهای عادی ایران با جریان معمولی زندگی جای میگیرد؟ مهراب صادقنیا در پاسخ به این پرسش میگوید: «واقعیت این است که من قم را یک شهر کاملا معمولی و مَدنی میدانم و طیف وسیعی از این مردم کارمند هستند که اقتضائاتی کاملا کارمندی دارند. باقی جمعیت شهر هم بالاخره در بازار شغلی دارند یا به حرفهای مشغولاند. جریان اقتصادی بسیار بزرگی هم در قم وجود دارد و گردش پول در بازار آن عدد قابل توجهی است. الان قم فروشگاههای بزرگی دارد که تفاوتی با دیگر جاها ندارند. نه اینکه ضدمذهب باشند، ولی از دل مذهب بیرون نیامدند. در قم موسیقی تدریس میشود، مراکز خیلی زیادی وجود دارند که از خوانندگی تا نوازندگی را آموزش میدهند. بنابراین ما نمیتوانیم قم را به آن معنایی که دیگران علاقهمند هستند بشناسند، یک شهر مذهبی بدانیم. به نظر من قم یک شهر است و باید با همان مقیاس شهرهای معمولی هم ارزیابی شود».
حرکت از «زی طلبگی» به زندگی کارمندی
پرداختن به بودجه مؤسسات فرهنگی، مذهبی و پژوهشی قم در این سالها به یکی از ژانرهای محبوب خبری تبدیل شده است. اگر در خیابان جمهوری یا بلوار دانشگاه پردیسان قم قدم بزنید میتوانید تابلوی مؤسسات فراوانی را ببینید که در اخبار ردیف بودجههایشان را میخوانید. در یک دهه اخیر تعداد این مؤسسات در قم افزایش چشمگیری داشته است. احتمالا اینکه در یک دهه اخیر رئیس مجلس هم نماینده مردم قم بوده و توانسته با چانهزنی از دولتهای احمدینژاد و روحانی با یک روند صعودی برای این مؤسسات و در نهایت اقتصاد قم بودجه جذب کند، هم بیتأثیر نبوده است. محمد که پژوهشگر یکی از این مؤسسات است، به ما میگوید: «یکی از اتفاقاتی که در ساختار اجتماعی قم در یک دهه اخیر رخ داده تغییر چهره شهر از یک شهر آکادمیک به شهری کارمندی است. نهادینهسازی پژوهش در قم به تأسیس مؤسسات فراوانی انجامید که عموما ستادهایی به گستردگیِ صف دارند و این نیروهای ستادی گسترده بهمرور طبقهای کارمند را در قم به وجود آوردند که با مطالبات و روحیات کارمندی زندگی میکنند. همین مسئله موجب شده قم از یک شهر پژوهشی، دانشگاهی، حوزوی با سطحی از زندگی که به زندگی طلبگی معروف بود، به شهری پژوهشی، اداری با سطح زندگی کارمندی تبدیل شود».
تغییری را که این موضوع در سبک زندگی مردم قم پدید آورده است بهوضوح میتوان در کسبوکارهایی که در شهر پدید آمده مشاهده کرد. در چند سال اخیر فستفودها در قم رواج گستردهای پیدا کردهاند و در خیابانهای پرتردد شهر بهوفور میتوان رستورانهای فستفودی بزرگی را مشاهده کرد. این شاید بزرگترین تغییری باشد که در سطح شهر و در یک دهه اخیر پدید آمده است. پیش از این بیشتر سالنهای غذاخوری در اطراف حرم و برای زائران و مسافران متمرکز بود. البته رستورانهای خوبی هم در سطح شهر و در محلههای اعیاننشین قم دیده میشد، اما اینطور نبود که در هر خیابانی شما بتوانید چندین و چند رستوران پیدا کنید. الان، اما بهوفور در خیابانهای مختلف قم فستفودهایی میبینید که مملو از جمعیت است. طبیعتا رشد این جمعیت از کارمندها موجب میشود تا برای برآوردهکردن نیازهای آنها هم مراکز خدماتی متعددی راهاندازی شود. ورود این دست کسبوکارها بودجه سبک زندگی طلبهها و روحانیون را هم دستخوش تغییراتی کرده است. آنچه در گذشته به عنوان «زی طلبگی» در قم معروف و اساسش بر سادهزیستی بود، با تغییر سطح درآمدی روحانیون و طلاب به عنوان عوامل مؤثر اصلی در این دست مؤسسات جای خود را به زندگی جاری معمول طبقه متوسط داده است. مهراب صادقنیا در این زمینه به ما میگوید: «درباره تأثیر این بودجهها در سبک زندگی مردم قم و تحول آن، خیلی قصد ندارم براساس «تئوری توسعه» یا «بازسازی» به این مسئله نگاه کنم. یا حتی تلاش ندارم براساس نظریه مارکسیستها که میگویند اگر وضع معیشت مردم تغییر کند، وضع فرهنگی آنها هم تغییر میکند مسئله را تحلیل کنم. اما قاعدتا نباید از این قضیه غافل شویم که وقتی وضعیت مردم و نوع درآمدشان تغییر پیدا میکند، سبک زندگی آنها هم دستخوش تغییر میشود. سبک فکرکردن و مدل اندیشهورزی آنها هم تغییر میکند. این مراکز فارغ از سودمندبودن یا نبودن مطالعات و پژوهشهایشان، کنشگرانی را که با آنها در ارتباطاند، به کارمندانی با زندگی کارمندی و اقتضائات کارمندی تبدیل میکنند».
طبیعتا زندگی طلبهای که در دوران طلبگی با شهریه ماهی یک میلیون تومان زندگی میگذرانده است، با زندگی طلبهای که دو تا سه برابر آن را بابت یک شغل اداری حقوق دریافت میکند، یکسان نیست. وقتی بخشی از این بودجهها از طریق همین مؤسسات وارد زندگی طلبهها میشود سبک زندگی آنها را هم دستخوش تغییر میکند. یحیی طلبه جوانی است که در مسجد جامع قم با او ملاقات کردم. او از نوجوانی برای تحصیل علوم دینی به قم آمده و این روزها هم مشغول درس و مباحثه است. حرفهای زیادی باهم زدیم، ازجمله درباره تغییر سبک زندگی طلاب در چند سال اخیر با توجه به اتفاقات مالیای که در سطح درآمدشان پدید آمده صحبت کردیم. او دراینباره میگوید: «برای مثال طلبهها الان در خانهشان مایکروفر، میز ناهارخوری و مبلمان دارند. اضافهشدن این وسایل صرفا افزودهشدن یک حجم به زندگی طلبهها نیست، بلکه این وسایل با خودشان فرهنگی را هم به زندگی آنها وارد میکنند. اضافهشدن یک مایکروفر به خانه بهتنهایی سبک تغذیه آن خانه را تغییر میدهد و موجب میشود غذایی متناسب با آن وسیله در خانه تهیه شود. یک دست مبل مدل نشیمن خانه را عوض میکند و با میز ناهارخوری دیگر خبری از غذاخوردن دور سفره و روی زمین نیست. اینها چیزهایی است که رهاورد همین مدرنیزاسیون است که با تزریق این بودجهها به سبک زندگی مردم در قم وارد شده است».
زیر پوست قم
در ورودی بازار کهنه قم از خیابان عمار یاسر یک مغازه سراجی قرار دارد که متعلق به خانوادهای کرمانشاهی است که بیش از صد سال است در قم زندگی میکنند و به شغل ساخت زین اسب مشغولاند. دیدن همین مغازه در نگاه اول برایم عجیب بود که مگر چنین کسب وکاری هنوز چرخش میچرخد! اما گشتی در بازار نشان داد که بیش از پنج مغازه سراجی در این راسته فعالیت میکنند که همه میراثدار شغلی خانوادگی هستند و هنوز با جدیت به کارشان ادامه میدهند. نکته جالب درباره این بازار این است که مشاغل موجود در آن برخلاف بازارهای سنتی شهرهای معروف درگیر تولید محصولات توریستپسند و دکوری نشدهاند و هنوز وسایلی سنتی و قدیمی را که در زندگی عادی مردم کاربرد دارد، تولید میکنند. نجاریهایش هنوز وافور برای تریاک میسازند و قفس برای کبوتربازهای قمی. همین مغازه سراجی هم گردش اصلی کسب وکارش فروش زین است و عمده مشتریانش هم سوارکاران باشگاههای سوارکاری قم. آقای طیبی که مدیر یکی از این باشگاههای سوارکاری در قم است، میگوید که سوارکاری یکی از تفریحات رایج در میان خانوادههای قمی است که البته چندان طرفداری در میان جریان مهاجرانی که در قم هستند، ندارد. او به ما میگوید که برخلاف تصور، سوارکاری یک تفریح ارزان است و به همین دلیل، میان قمیها محبوبیت فراوانی دارد. همچنین وجود چندین باشگاه سوارکاری مجهز در قم موجب شده تا این شهر پذیرای سوارکارهایی از شهرهای دیگر هم باشد. قیمت ارزان خدمات در قم باعث شده است بسیاری حتی از تهران اسبهایشان را به اسطبل باشگاههایی مانند چابک منتقل کنند و به دلیل فاصله کوتاه تهران تا قم، آخر هفتهها را در باشگاههای سوارکاری این شهر سپری کنند. با این حال، جامعه افرادی که در قم سوارکاری تفریح محبوبشان به شمار میرود، زیاد نیست.
سوارکاری یکی از تفریحات جنبی زندگی در قم است. جالبترین تفریحی که در این شهر رایج است و در جاهای دیگر اثری از آن نیست و برای بهدستآوردنش تلاش میکنند، زندگی شبانه است. قم یکی از معدود شهرهای ایران است که زندگی شبانه در آن جریان دارد و این جریان فقط محدود به خیابانها و مغازههای اطراف حرم نمیشود؛ تقریبا در همه خیابانهای مهم و اصلی شب تا پاسی از نیمهشب میتوانید فروشگاههایی با چراغ روشن را ببینید که پذیرای مشتریانی هستند. شاید زیست شبانه در قم بهدلیل جریان اطراف حرم و زائران شکل گرفته باشد، ولی کمکم به جریانی غالب در سراسر شهر تبدیل شده است و بخشی از زندگی مردم را تشکیل میدهد. عجیب است شهری که به داشتن آبی شور معروف است، شما را عاشق «آب برگههایی» کند که نیمهشبها در خیابانها بساطش به راه میشود و این یکی از همان اسراری است که قم دارد. حدود ساعت ۱۰ شب به بعد بساط آب برگهفروشی در خیابانهای قم به راه میافتد و حقیقتا یکی از بهترین گزینهها برای خوشگذرانی بعد از شامی مفصل است؛ چراکه رستورانگردی و تفریحات مرتبط با خورد و خوراک اولین و مهمترین تفریح رایج در قم است. چیزی که البته در حوزه تفریحات و سرگرمیها در این شهر عجیب است تلاش برای تعطیل کردن خدمات عمومی در این زمینه است. اما همین بستن فضاهای عمومی منجر به شکلگرفتن مراکزی در بخش خصوصی شده است که همان نیازها را برآورده میکند؛ برای مثال مهمترین مراکز تفریحی قم یعنی «شهربازی ۷۲ تن» در سال ۹۵ تعطیل شد. بعد از تعطیلی این مرکز تفریحی در قم ازسوی یک نهاد عمومی و با توجه به بازارسنجیهای صورتگرفته ازسوی بخش خصوصی، چندین و چند مرکز تفریحی خصوصی در شهر راهاندازی شده است. یکی از این مراکز «خانه بازی» است. با یکی از مادرانی که فرزندش را برای بازی به «خانه بازی» آورده بود، حرف زدیم. او معتقد است: «پدیدآمدن مجموعههایی مانند خانه بازی فلسفهای دارد که با فلسفه خانواده اسلامی در تضاد است؛ یعنی در فلسفهای که خانواده اسلامی را ترویج میکند، اصل بر این است که مادر در خانه فرزند را تربیت کند و با او وقت بگذراند و او را سرگرم کند، اما در مجموعههای تفریحی «خانه بازی» اغلب والدین فرزند را در فضای سرپوشیده رها میکنند و به سراغ امورات دیگرشان میروند و بعد از ساعتی سراغ فرزندشان میآیند. در واقع وقتی کسی در یک نهاد بالادستی برای قم تصمیم میگیرد که شهربازی تعطیل شود ناخواسته به این جریان که مخالف دیدگاه خودش است، کمک میکند تا سبک زندگیاش را در شهر ترویج کند. در واقع این کمکی است که همان گروهی که میخواهند قم را شهری متفاوت نشان دهند، به مدرنشدن آن میکنند».
زندگی در قم برای زنان هم البته تغییراتی داشته است. آمنه که دانشآموخته حقوق است و در این سالها بین قم و تهران در رفتوآمد بوده از تجربه طولانیمدت زندگی خودش در قم برای ما میگوید: «۱۰ سال پیش در قم یکی، دو جا به اسم کافیشاپ پیدا میشد و کافه و کافهنشینی اصلا معنایی نداشت. حتی با موج جدیدی که از سبزشدن کافههای مختلف در قم پدید آمد، بازهم در اوایل چندان کافهنشینی برای زنان معنایی نداشت». او از تجربه کافهنشینی خودش در قم میگوید که در این سالها تغییرات گستردهای کرده است. همچنانکه این روزها برخلاف ۱۰ سال پیش، بهراحتی میتوان در قم کافه پیدا کرد. فضای کافهها هم از جایی که صرفا برای خورد و خوراک بود، به مکانی برای گعده و دورهمی تبدیل شده است. آمنه میگوید چند سال پیش اصلا معنی نداشت که در کافه بنشینی و مثلا کار کنی. حتما باید چیزی سفارش میدادی و بعد از پایان سفارش هم باید کافه را ترک میکردی. همه این فرایندها هم البته برای زنان بسیار سختتر و غیرقابلپذیرشتر بود. با این حال، آمنه میگوید این روزها فضای کافهگردی برای او از آن وضعیتی که فقط خودش تنها در کافه مینشست و نگاههای سنگین را تحمل میکرد، به یک وقتگذرانی معمولی و پذیرفتهشده در قم تبدیل شده است. البته آمنه میگوید همه اینها و این پذیرفتهشدگیها در محلههای غیرسنتی قم مثل سالاریه و زنبیلآباد و چند محله دیگر اتفاق افتاده و در محلههای سنتی همچنان ممکن است به شما برای حجابتان تذکر بدهند.
غیر از کافه، اماکن فرهنگی هم که این روزها در قم تعدادشان زیاد شده، به محلی برای تجمع جوانان تبدیل شده است. قم از شهری با یک سینما تربیت، آن هم با قوانین خاص ورود و خروج، به شهری بدل شده که در چند سال اخیر سینمایی مخصوص اکران فیلمهای گروه هنر و تجربه هم در آن پذیرای علاقهمندان است. گرچه، هنوز برخی فیلمها در قم اکران نمیشوند و مثلا قمیها برای دیدن فیلم «خانه پدری» مجبورند به تهران سر بزنند. ۱۵ سال پیش شغل موردعلاقه من کارکردن در خانه کتاب قم بود؛ مغازهای کوچک که چشم و چراغ علاقهمندان ادبیات بود. حالا، اما در قم چندین و چند کتابفروشی بزرگ با تابلوهایی چشمنواز دیده میشوند که به مکانی برای دیدارهای فرهنگی در قم تبدیل شدهاند. سعیده هم که در قم ساکن و شاغل است، از کمبود فضای تفریحی در قم میگوید و محدودیتهایی که برای بانوان وجود دارد. او میگوید بیشتر بوستانها و پارکهای قم که برای ساکنانی مثل او نوستالژیک بودند، در سالها اخیر تعطیل شدهاند و دیگر خبری از پارکی که او کودکیاش را در آن گذرانده، نیست. حتی در بوستانی مانند نرگس که در جای پرترددی مانند زنبیلآباد قرار دارد هم محدودیتهای عجیبی وجود دارد. مثلا یک ساعت قبل از غروب پارک را تعطیل میکنند یا در چنین پارکی که ویژه بانوان است، زنان نمیتوانند با پوشش دلخواهشان یا بدون روسری تردد کنند.
شهر آبانبارها و بناهای سلجوقی
وقتی وارد تیمچه فرش یا تیمچه بزرگ بازار نو قم شدیم، همراهم گفت: «مواظب گردنت باش!» حقیقتا هم در آن تیمچه زیبا رقابتی شدید برای اول دیدهشدن بین فرشهای طرح قمی روی زمین و شمسهکاریهای سقف ضربی برقرار است. سقف ضربی که به آن بزرگترین سقف ضربی کشور هم میگویند از سه چشمه تشکیل شده که وسطی بزرگتر و زیباتر است. این تیمچه یکی از چهار تیمچه بازار نو قم متعلق به دوران قاجار است. قم دو بازار سنتی دارد: بازار کهنه و بازار نو که بازار کهنه آن جذابتر است؛ بازاری که در محله عربستان و در قلب بافت تاریخی قم و خیابان آذر قرار دارد. در دل بازار یک مناره زیبا قرار دارد که به مناره بازار کهنه قم مشهور است. آقایی که در مقابل مسجد مغازه خواربارفروشی دارد، کلیددار این مناره است و میگوید هنوز از این مناره استفاده میشود. او میگوید که در ابتدا زیر این مناره مسجدی وجود نداشت و سالها بعد زیر آن مسجدی برای بازاریان ساخته شده است. همچنین از سبک عجیب معماری پلههایش و نوع چرخش آنها سخن میگوید که یک سیستم دفاعی در حین حملههای احتمالی بوده است. به جز این مناره، در محله بازار کهنه قم یکی دیگر از مساجد دوران سلجوقی وجود دارد که با داشتن قدمت ۸۰۰ ساله، همچنان سرپاست و قرارگرفتنش در کنار مدرسه جهانگیرخان موجب شده به محلی برای تجمع طلاب نوجوان تبدیل شود.
اگر به دیدن اماکن تاریخی عصر سلجوقی علاقه دارید، قم یکی از بهترین و البته بدترین جاها برای آن است. بهترین از این نظر که در این شهر تمرکز زیادی از آثار باستانی عصر سلجوقی به چشم میخورد و بدترین به این دلیل که در بیشتر ساعتهای روز درشان بسته است و راهی برای بازدید آنها وجود ندارد. برای مثال گنبدهای سبز قم، با معماری دوران ایلخانی، از معدود گنبدهای سالم و سرپا در ایران بهجامانده از قرن هشتم هجری هستند. این گنبدها در منطقهای معروف به دروازه کاشان، در انتهای خیابان چهارمردان قم، جنب گلزار شهدا و در بخش شرقی شهر درون باغ کوچکی به نام باغ گنبد سبز قرار دارند. وقتی به گنبد سبز قم رسیدیم، دو اتوبوس زردرنگ از زائران پاکستانی هم آنجا توقف کرده بودند، بااینحال، درهای مجموعه بسته بود و کسی هم برای پاسخگویی در آنجا نبود.
قم علاوهبر مجموعه آثار باستانی دوره سلجوقی، شهری مملو از آبانبار است. آبانبارهایی که اغلب در شرایطی بد نگهداری میشوند. سوسن بیات استاد معماری دانشگاه شهاب دانش قم است و تحقیقاتی هم درباره آبانبارهای این شهر انجام داده است. او میگوید در جریان یک پژوهش در قم و در اسناد و مدارک تاریخی شهر به تعداد آبانبارهای شهر پی بردیم. چیزی نزدیک به ۷۰ آبانبار در قم وجود داشت که از عصر صفوی تا پهلوی دوم قدمت داشتند. بااینحال، درحالحاضر تعداد کمی از آنها در شهر مشهور و قابل رؤیت هستند. حتی آنهایی که مشاهده میشوند هم به دلیل شرایط بد نگهداری امکان بازدید عمومی ندارند. بیات میگوید برخی از این آبانبارها در نزدیکی حرم بودند که در طرح توسعه حرم از بین رفتند. همچنین برخی دیگر در زمان آیتالله مرعشینجفی و به دلیل دسترسی خانگی به آب شرب، به وضوخانههای مساجد تبدیل شدند. بخش دیگری از آنها به آشپزخانه مساجد و حسینیههایی که روی آن ساخته شدند، بدل شدند؛ ازجمله آبانبار تکیه یزدیها. بااینحال، وضع نگهداری آبانبارهای باقیمانده قم چنان بد است که مثلا در یکی از این آبانبارها در خیابان معلم عدهای زندگی میکنند و آن را به محل سکونت تبدیل کردهاند. سوسن بیات همچنین درباره وضعیت بد نگهداری آثار باستانی در قم، بهویژه خانههای تاریخی متعدد آن میگوید: چندی قبل مقابل خانه تاریخی شیرازی در پارکینگ شرقی حرم تابلوی میراث فرهنگی نصب شد، اما این تابلو برای آن بنا مصونیتی ایجاد نکرد و در عرض دو ماه بنا از درون دچار تخریب و آسیبهای جدی شد. سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که هدف از ثبت بناهای تاریخی از جانب میراث فرهنگی قم دقیقا چیست؟ آیا این تابلو عنصری بیارزش است که صرفا جنبه تزیینی دارد و قرار است نقابی بر اتفاقات دیگر باشد؟ صحبت از یک بنا نیست، صحبت از یک رویه و تصمیمی است که سرنوشت دانههای ارزشمند شهر را رقم میزند. خانه شیرازی آیا تا قبل از ثبت میراث اوضاع بهتری نداشت؟ چند وقت قبل که برای بازدید از مسجد سیداسماعیل و آبانبار آن رفته بودیم، یکی از اعضای هیئتامنای مسجد بهجای بازکردن در مخزن آبانبار، مصرانه از ما میخواست که به قسمت توسعهیافته مسجد که حاصل دست یک معمار خارجی در چند سال گذشته بود، سر بزنیم، چون فاخرتر و دیدنیتر (!) از آبانبار تاریخی مسجد بود. چه چیزی در فرهنگ معاصر شهر تغییر کرده که فرقی میان اثر ارزشمند تاریخی و یک اثر بیارزش وجود ندارد؟ چه اتفاقی افتاده که ثبت یک اثر در قم آن را بیارزشتر میکند؟ شهر قم که باید پاسدار فرهنگ باشد، با چنین شاخصههایی چگونه به حفظ داشتههای تاریخی پایبند میماند؟ از کجا معلوم سرنوشت هر خانه تاریخیای مانند خانه سلامت و خانه شیرازی و... نباشد؟
طبقه فراموششده در قم
۴۰۰ سال پیش وقتی حکومت مرکزی و برخی علما از دست ملاصدرا به ستوه آمده بودند، او را به قریهای به اسم کهک در حوالی قم تبعید کردند. تبعید به جایی در حومه قم در آن زمان میتوانست به خودی خود یک تنبیه سخت باشد؛ چراکه آبوهوای نامناسب قم، شوری آب و خاک سترون آن کمتر کسی را ترغیب میکرد در آنجا زندگی کند. حالا، اما کهک ییلاقی است که از خانوادههای قدیمی قم و همچنین متمولان شهر حتما در آن یک ویلا ساختهاند و تعطیلات آخر هفته را در آنجا سپری میکنند. همچنین جمعیت بزرگی که در شهر قم زندگی میکنند برای پیکنیک آخر هفته راهی روستاهای کهک میشوند. گردش روزگار چه کرده که جایی که سالها در میان اقوام گوناگون و ساکنان متعدد این آب و خاک از نامرغوبترین اماکن برای زندگی بود، حالا به یکی از مهاجرپذیرترین شهرهای کشور تبدیل شده است؟ برای شهری مانند قم طبیعی است که همیشه سهمی از مهاجران را داشته باشد، زیرا هم در میانه یک شاهراه پرتردد در ایران قرار داد و هم اینکه به دلیل وجود حوزه علمیه و حرم حضرت معصومه مقصد مناسبی برای طلاب علوم دینی در ایران است. با این حال، رشد جمعیت قم در دو دهه اخیر و همچنین شکلگرفتن پررنگ طبقه متوسط در این شهر نشان میدهد که قم در این سالها به دلایل دیگری برای مردم شهرها و استانهای دیگر جذاب شده است. شاید در ۲۰ سال پیش افرادی که به قم مهاجرت میکردند هدفی جز تحکیم دینداری خود نداشتند. به هر دلیلی در شهر و روستای خودشان امکان آن سبک زندگی دیندارانه مهیا نبود، بنابراین برای ارتقای کیفیت زندگی دیندارانه خویش راهی قم میشدند. اما آنچه در یک دهه اخیر از موج مهاجرت در قم معلوم است، اینکه بیشترین انگیزه مهاجرت به قم انگیزه اقتصادی است. قم یک شهر صنعتی است که در کنار منطقه آزاد اقتصادی سلفچگان قرار دارد و فرصتهای صنعتی فراوانی در آن برای اشتغال وجود دارد. ازاینرو، دیگر مهاجرتهای این سالها به قم آن رویکرد صرفا مذهبی گذشته را ندارد. علاوه بر این، در یکی، دو سال اخیر به دلیل گرانی قیمت مسکن در تهران مهاجرت از تهران به قم هم افزایش پیدا کرده است. به این ترتیب که برخی که در تهران کار میکنند، محل سکونتشان را به قم تغییر دادهاند و هر روز میان قم و تهران تردد میکنند؛ بنابراین درآمد قابل توجهتری را که در تهران دارند، در شهری با هزینههای کمتر صرف میکنند. اما ورود این حجم از افرادی که در بخشهای گوناگون بدنه صنعتی در قم مشغول به فعالیت هستند منجر به شکلگرفتن جریان طبقه متوسطی در قم شده که در ساختار رسمی برای آنها برنامهای دیده نشده است. به همان دلایلی که در بالا گفته شد، در ساختار رسمی سعی شد برای مطالبات آنها خدماتی دیده نشود و همین موجب شکلگیری جریان بخش خصوصی خدمات شد. ازاینرو، مجتمعهایی مانند مهروماه در نزدیکی قم بنا شده است تا هم برای مسافران بینراهی فرصت مناسبی باشد و هم تأمینکننده نیازهای اهالی شهر در فاصله پنج کیلومتری از عوارضی باشد.
مهراب صادقنیا معتقد است طبقه متوسط طبقهای فراموششده در قم است و آن را نتیجه «پرتابشدگی هویتی» میداند که در این شهر رخ داده است. او دراینباره میگوید: «تلاشی برای جدا نگهداشتن قم و متمایزکردنش نسبت به باقی شهرها وجود دارد که متأسفانه منجر به نوعی پرتابشدگی فرهنگی یا هویتی در قم شده است؛ یعنی از یکطرف رویکردی مایل است قم را بهگونهای بازنمایی کند که الزاما همه مردم قم به آن متمایل نیستند. مردم قم هم مثل همه جاهای دیگر به سینما، کنسرت و ورزشگاه برای اوقات فراغتشان نیاز دارند. در حالیکه رویکرد پیشگفته چندان تمایلی به آن ندارد. آنها تلاش میکنند قم را بهگونهای جلوه دهند که نیازی به اینها ندارد. این نگاه موجب شده است که نوعی پرتابشدگی فرهنگی یا هویتی در قم پدید بیاید».
یعنی ذهنیتی در قم وجود دارد که میخواهد این شهر را آنچنان که ساکنانش میخواهند بازنمایی نکند. همین مسئله موجب شده که طبقه متوسط به طبقه دیدهنشده در آن تبدیل شود. هیچجای برنامهریزیهای قم برای این طبقه برنامهریزی نمیشود، به همین دلیل این طبقه از نظر فرهنگی سهم خودشان را از مدیریت شهر جدا میکنند و سرگرمیهای خود را در بخشهای دیگری میجویند. این جریان مهاجرت همچنین منجر به گستردهترشدن طبقه فرودست در قم شده است. همین تغییر جهت جریان مهاجرت و جاگرفتن گروههایی از افراد که قم را به دلایل اقتصادی برای زندگی انتخاب کردهاند، موجب شده که در دیماه ۹۶ و حتی به صورت محدود در آبان ۹۸ شاهد اعتراضاتی در قم باشیم. مهراب صادقنیا درباره اینکه چرا جنبش فرودستان در قم به اندازه سایر نقاط دیگر ایران با جریانهای اعتراضی همراه نبود، میگوید: «هویت رسمی در قم بسیار قوی است. با این حال و علیرغم قدرتی که در این شهر هست، جنبش فرودستان در قم وجود دارد و حتی در آبان ۹۸ شاهد اعتراضات محدود مردمی هم بودیم».