چند سالی است که ۱۶ آوریل به عنوان «روز جهانی صدا» نام گذاری شده و یکی از اهداف این کار، آگاهیبخشی برای مراقبت از صدا، پژوهش دربارۀ عملکرد و کاربردهای صدا و یادآوری به افرادی است که از صدای خود بهره میبرند و به زبان ساده تراز صدایشان نان میخورند یا شهرت و اعتبار کسب میکنند همچون صداپیشگان، گویندگان و خوانندگان یا کسانی که از صدای خود در جذب مخاطب یا مشتری استفاده میکنند و مانند اینها.
امسال، اما یک اتفاق دیگر میتواند و باید موجب توجه بیشتر به صدا باشد و آن هم راه اندازی یک شبکۀ اجتماعی جدید با محوریت صداست؛ کلاب هاوس.
درست است که «پادکست»های ضبط شده در شبکهها همرسانی و ارسال میشد و میشوند، اما این که شبکهای صدای زنده را مانند کلمه، عکس و فیلم به عنوان محور اصلی ارتباطی رایج کند تازه است.
صدا ما را به یاد فروغ فرخزاد میاندازد که میگفت: «تنها صداست که میماند».
صدا را میتوانیم به آوای خوش محمدرضا شجریان ترجمه کنیم که جایی گفته است: «من خیلی به صدای بلبل و پرندگان دیگر توجه داشتهام و خودم چند قناری هم داشتهام. آنها برای من آواز میخواندند و من همیشه صدایشان را در گوش داشتهام. در طبیعت هم که راه میروم همیشه گوشم به صدای پرندگان است... تحریرهای ما شبیه چهچهۀ بلبل است که در کوهستان انعکاس پیدا کرده است.»
صدا، یادآور صدای اذان «مؤذن زادۀ اردبیلی» است که با همۀ اذانهای دیگر متفاوت و هر بار انگار تازه است.
شعر شاملو با صدای خود او دل نشینتر است و رنگ حماسی میگیرد و صدای احمدرضا احمدی چه خوش مینشیند بر اشعار نیما: در شبِ سردِ زمستانی...
صدا یعنی خسرو شکیبایی با آن تلفظ سینهایش و عشوهای که به صدایش میداد.
صدا یعنی آن صدا که ایرانیها به پایان فیلم «پیام» یا «محمد رسول الله» اضافه کرده بودند.
در وصف صدا، اما بالاتر از حافظ چه، که سروده: «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر» یا «بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید»؟
بی گمان صدای هر کس در تصویری که از او ترسیم میشود تأثیر دارد، اما به راستی چیست صدا؟
بیسبب نیست که انجمن برزیلی حنجرهشناسی ایدۀ اختصاص یک روز به عنوان صدا را پیشنهاد کرد تا دربارۀ این راز بزرگ گفتگو شود و ۹ سال قبل هم ۳ پژوهشگر صدا گروهی بینالمللی برای جشن روز جهانی صدا تشکیل دادند.
با این همه و اگرچه صدا ما را یاد شعر فروغ و صدای خود شاملو و اوج و فرودهای علی شریعتی میاندازد و انگار ۵۰ سال است که از در و دیوار حسینیه ارشاد آن صدا شنیده میشود. با این حال داستان از این هم فراتر است.
گاه، صدا خود تاریخ است وقتی از آنِ مظفرالدین شاه قاجار باشد و بشنوی موافقت خود را با مشروطه اعلام میکند یا وقتی صدای دکتر محمد مصدق باشد که از روی تخت، اما متصل به میکروفون رادیو با مردم سخن میگفت در حالی که «اصغر بشیر فرهمند» رییس ادارۀ تبلیغات دولت ملی کنار او نشسته و برای رادیو ضبط میکند.
صدا، هم میتواند ما را به دورۀ قاجار ببرد با صدای همان شاه بیمار و هم به نهضت ملی شدن صنعت نفت با صدای دکتر محمد مصدق که با جملات طولانی به مردم گزارش میداد و هم یادآور کودتای سیاهی باشد که او را برانداخت وآن صدای نحسِ میر اشرافی: الو، الو! اینجا تهران، خبر بشارت آمیز! مصدق خائن فرار کرده!
آری، صدا همیشه هم سعد نیست و میتواند مانند بعد از ظهر ۲۸ مرداد نحس باشد یا «به هنگامی که هر سپیده به صدای هم آواز دوازده گلوله سوراخ میشود»، اما بامداد شاعر هم اینجا موسیقی دلانگیزی با صدای حروف «ه»، «س» و «ز» به راه انداخته است.
از سال ۳۲ گفتیم و صداهای نهضت و کودتا. اما میتواند ما را به ۱۰ سال بعدتر هم بیاورد؛ صدایی که بالای منبر، شاه را نصیحت میکرد و هشدار میداد و تبعید شد تا همان صدا خاموش شود، ولی ۱۵ سال بعد با نوار کاست انقلابی با صدا برپا کرد و این بارهمان شاه بود که نه خطاب به او که رو به مردم گفت: «من صدای انقلاب شما را شنیدم».
صدا میتواند ما را به یاد انکارهای ژنرالی بیندازد که دقیقۀ ۹۰ به جای گزینۀ اول ریاست دولت نظامی – ارتشبد اویسی- نخست وزیر شد و در صحن مجلس صداهای شبانه بر بالای بامها را انکار کرد و گفت نوار است و در راه پیمایی میلیونی، صدایی رساتر را شنید.
صدا، میتواند ما را به سالهای جنگ ببرد و هشدار قبل از آژیر حملۀ هوایی: «توجه، توجه! صدایی که هم اکنون میشنوید.» یا صدای گویندهای که خبر آزادی خرمشهر را اعلام کرد یا صدای بُغض آلود محمد رضا حیاتی در اخبار ۷ صبح ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ رادیو.
صدا، تنها صدا نیست. تاریخ است. هویت است چندان که طالقانی را با صدایش بیشتر میشناسم تا سیمای او.
بیرون از سیاست، اما صدا یعنی سهراب سپهری که میپرسد: «چه کسی بود صدا زد سهراب؟» و میگوید: «صدا کن مرا صدای تو خوب است».
همان سهراب که «صدای نفَس باغچه» را میشنود و دعوت میکند «روی ادراک فضا، پنجره، گل، رنگ، صدا نم بزنیم.»
صدای آدمها تأثیر فراوانی در میزان نزدیکی و دوریام به آنها دارد. انگار در صدا مغناطیسی نهفته است و آدمی در شگفت میماند که چیست این صدا.
میتوان گفت موسیقی جاری در کلمات شاعران نیز نوعی صدا آفرینی است تا صدای شعر و شاعر را بشنوی و میشنوی و لازم نیست همه مثل احمد شاملو بخوانند.
نمیدانم تا چه حد درست است، اما شنیدهام که این نظر مطرح است که صداهای پیشینیان در فضای هستی باقی ماندهاند و چه بسا روزی بتوان صداهای ضبط ناشدۀ آدمیان گذشته را هم شنید!
زیبایی جهان به صداست. به صداها، اما ستایش صدا، سرزنش سکوت نیست که سکوت خود زمان گوش سپردن به صدای درون خود است و آن هم صداست. سهراب سپهری در سکوت، «صدای پای آب» را میشنید و سکوت برای شنیدن صداست؛ صدای خود و صدای طبیعت. علیه صدا نیست. علیه همهمههاست.
صدا مرا به یاد قصههای خانم عاطفی در رادیو میاندازد و قصه گویی حمید عاملی که یکی دیگر آمد جای او را گرفت تا به جای قصههای او که غیر ایدیولوژیک بود قصههای هدفدار بگوید و نسلی باب میل پرورش دهد و نتیجه البته مشهود است.
در روز صدا میتوان و سزد که از صدای خاموش شده به خاطر کرونا گفت. از چنگیز جلیلوند و این فهرست را میتوان ادامه داد، اما شاید هیچ شاعری صداییتر از سهراب نباشد که میگوید: صدا کن مرا صدای تو خوب است.
روز جهانی صدا را باید بیش از اینها گرامی داشت و به بهانۀ آن سپاس گفت همۀ کسانی که امکان ضبط و پخش صدا و انتقال آن از راه دور را فراهم آوردند.
همچنین روزی برای آن که بگوییم تک صدایی و خاموش کردن صداهای دیگر راه به جایی نمیبرد.
کاری کنیم تا صدای کسانی را که دوست داریم بیشتر بشنویم. در این فقره «وُیس» هم خوب است. چون پاسخی اگر باشد صدایی ضبط شده و ماندگار به جا میماند. چون «تنها صداست که میماند» ...