تابناک: به طور حتم جايگاه قرآن برای شخص شهيد بابايی از ارزش و قداست بالايی برخوردار بود، به طوری كه همواره اين كتاب آسمانی را تلاوت میکرد و به معنای آن هم توجه زيادی داشت.
يكی از نكاتی كه شهید عباس بابایی همواره به خانواده، دوستان و همرزمان خود خيلی زياد توصيه میكرد اين بود كه قرآن را با معنی آن بخوانند و با دقت از دستورات آن پيروی كنند.
او از من میخواست كه فرزند دخترمان را در حوزه قرآن كريم ثبت نام كنيم تا او بتواند قرآن را كامل فرا گيرد و معتقد بود كه همه چيزهايی كه ما در درسهای تئوری فرا میگيريم بر گرفته از قرآن است و هركس بتواند معانی آن را به طور كامل فرا گيرد، به نوعی درس زندگی را ياد گرفته است.
با آنکه درزمان رژيم شاهنشاهی پهلوی همراه داشتن كتابهای مقدس از جمله قرآن در محيط نظامی بهويژه نيروی هوايی ممنوع بود، اما عباس به اين مسائل اهميتی نمیداد و هميشه در اتاق خود و حتی در هنگام پرواز یک جلد قرآن به همراه خود داشت و هيچ وقت آن را از خود جدا نمیكرد. او سه سال قبل از پیروزی انقلاب ، كتابهای مذهبی از جمله قرآن را با دقت جلد میكرد و زمانی كه در محيط كار سفری نداشت، قرآن تلاوت میكرد . همه اين مسائل در حالی اتفاق میافتاد كه حساسيت روی نيروی هوايی رژيم شاهنشاهی خيلی بالا بود، به طوری كه هر شخصی كه خواهان حضور در خلبانی نيروی هوايی میشد بايد خود شاه تأييد حضور آن فرد را صادر میكرد.
سرلشکر شهید عباس بابایی در حال تلاوت قرآن کریم
شهید عباس بابایی بر اساس آیات قرآن کریم به برپایی نماز پایبند بود و هیچگاه نمازاول وقت او ترک نشد . دراین باره خودش تعریف می کرد :
دوره خلباني من درامريكا تمام شده بود و بهترين نمرات را درامتحانات پروازي به دست آورده بودم ،ولي به دليل گزارش هايي كه درپرونده ام وجود داشت ،گواهي نامه خلباني ام صادر نمي شد . سرانجام روزي به دفتر رئيس دانشگاه كه يك ژنرال آمريكائي بود ،احضار شدم . به اتاقش رفتم واحترام گذاشتم. او آخرين فردي بود كه بايستي مورد قبولي يا رد شدنم در خلباني نظر مي داد. پرسش هايي کرد كه من پاسخ دادم و از سوال هاي ژنرال بر مي آمد كه ميانه خوبي با من ندارد . ناگهان در اتاق به صدا درآمد ومنشي ژنرال وارد شد وپس ازاحترام ،ازاو خواست تا براي كار مهمي از اتاق خارج شود .
با رفتن ژنرال مدتي دراتاق تنها ماندم ، به ساعتم نگاه كردم ، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم اي كاش دراينجا نبودم ومي توانستم نمازم را دراول وقت بخوانم .انتظارم براي آمدن ژنرال طولاني شد ،انديشيدم هيچ كاري مهم تر از نماز نيست وبا خود گفتم : خوب است نمازم را همين جا بخوانم . وضو داشتم و به گوشه اي از اتاق ژنرال رفتم و روزنامه اي را برداشتم وروي زمين پهن كردم . مهرم را از جيبم درآوردم و مشغول خواندن نماز شدم . در همين حال ژنرال وارد اتاق شد . باخود گفتم :چه كنم ؟ نماز را ادامه دهم و يا آن را قطع كنم ؟ تصميم گرفتم نماز را ادامه دهم ، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد . نماز را تمام كردم و از ژنرال به دليل اينكه معطل شده بود ، عذر خواهي كردم. ژنرال پس از چند لحظه سكوت از من پرسيد : چه مي كردي؟! گفتم: عبادت مي كردم . گفت: بيشتر توضيح بده . گفتم : دين اسلام به ما مسلمانان دستور مي دهد كه درساعت هاي خاصي از شبانه روز، با خداوند مناجات كنيم و نام اين عبادت ، نماز است . ژنرال نگاه عميقي به من كرد و گفت : پس اين گزارش هایي كه در پرونده ات نوشته اند براي همين كارهايت بوده است ؟ گفتم : شايد.
نمي دانم خداوند با اين نماز چه اثري در دل او گذاشت كه خود نويسش را برداشت و گواهي نامه خلباني مرا امضاء كرد. آن روز به اولين جاي خلوتي كه رسيدم به پاس اين نعمت بزرگي كه خداوند به من داده بود ، دوركعت نماز شكر خواندم.
سرانجام این خلبان نامدار و مؤمن دفاع مقدس در ۱۵مرداد ۱۳۶۶ پس از سالها خدمت در نیروی هوایی، اجر اخلاص و ایمان خود را از خداوند دریافت کرد و بهشتی شد.
راوی: همسر سرلشکر خلبان شهيد عباس بابايی