مرد جوان که پس از قتل ناخواسته 11 سال در حبس بود با تلاش اعضای صلح و سازش مستقر در دادسرای امور جنایی تهران و پرداخت دیه به خانواده مقتول و جلب رضایت آنها زندگی جدیدی را آغاز کرد.
به گزارش ایران، ساعت 5:30 بامداد 10 آذر سال 89 خودروهای عبوری در بزرگراه تندگویان متوجه جسد مرد جوانی شدند که کنار بزرگراه افتاده بود. گزارش کشف جسد بلافاصله به پلیس اعلام و تیم تحقیق راهی محل شد.
در بررسیهای اولیه به نظر میرسید مرد جوان بر اثر تصادف جان خود را از دست داده است. اما وقتی در بازرسی لباسهایش کارت شناسایی او بهدست آمد و تیم جنایی به سراغ خانوادهاش رفتند همسر وی به مأموران گفت: شب حادثه شوهرم از محل کارش به خانه آمد و بعد از لحظاتی برای خرید از خانه خارج شد. این آخرین باری بود که او را دیدم. برای یافتنش همه جا سر زدم و تماس گرفتم تا اینکه از کلانتری خبر دادند و گفتند همسرم تصادف کرده است.
در حالی که به نظر میرسید مرد جوان قربانی تصادف غیرعمدی شده باشد اما مأموران راهنمایی و رانندگی در صحنه تصادف آثاری از رد ترمز بهدست نیاوردند. از سویی در تحقیقات میدانی اطلاعاتی بهدست آوردند که نشان میداد تصادف عمدی بوده و احتمالاً مرد 33 ساله، قربانی جنایتی شده است.
در ادامه تحقیقات نیز معلوم شد همسر مقتول با مرد جوانی بهنام حامد رابطه پنهانی داشته است. بدین ترتیب به دستور بازپرس جنایی زن جوان بازداشت شد.
زهرچشم گرفتن
همسر مقتول ابتدا مدعی بود در این ماجرا بیگناه است اما در مواجهه با مدارک پلیسی لب به اعتراف گشود و گفت: شوهرم اذیتم میکرد و با اینکه دخترم 7 ساله شده بود اما او مدام مرا کتک میزد و تحقیرم میکرد. خیلی سعی کردم از او جدا شوم، در بلاتکلیفی بدی بودم از یک طرف اذیتهای همسرم قابل تحمل نبود و از طرف دیگر مخالفت خانوادهام برای جدایی و طلاق مرا مستأصل کرده بود تا اینکه سه ماه قبل وقتی میخواستم به خرید بروم سوار خودروی عبوری شدم که رانندهاش حامد بود. آن روز به قدری از دست همسرم و کارهایش ناراحت و عصبانی بودم که ناخودآگاه شروع به درد دل با راننده کردم. همین موضوع مقدمه آشنایی من و حامد شد و مدتی با هم ارتباط داشتیم تا اینکه از او خواستم کاری کند که شوهرم تنبیه شود و از او زهرچشم بگیرد.
زن جوان ادامه داد: قصد ما کشتن شوهرم نبود، قرار بود که حامد با ماشین طوری به او بزند که فقط آسیب ببیند و مدتی در خانه بستری شود. آن شب طبق قرار قبلی حامد با تلفن شوهرم تماس گرفت و به بهانه اینکه بستهای پیدا کرده که اسم و شماره تلفن شوهرم روی آن نوشته شده است و میخواهد آن را تحویل دهد، او را به محل قرار کشید. شوهرم نیز از خانه بیرون رفت اما نیم ساعت بعد حامد سراسیمه با من تماس گرفت و گفت طوری با خودرو به شوهرت زدم که فکر کنم مرده باشد. از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شدم و به او اعتراض کردم اما دیگر فایدهای نداشت.
با اعتراف زن جوان، حامد بازداشت شد و به جرم خود اعتراف کرد اما مدعی شد زمانی که با خودرو به مرد جوان زده وی سرش به جدول کنار خیابان خورده است و وقتی میخواسته او را به مرکز درمانی ببرد ناگهان خودروی پلیس را دیده و از ترس فرار کرده است. با این حال لحظاتی بعد دوباره به محل برگشته اما متوجه مرگ مرد جوان شده است.
با اعتراف متهمان، قضات شعبه 74 دادگاه کیفری تهران با درخواست اولیای دم که پدر و مادر و دختر مقتول بودند، حکم قصاص مرد جوان را صادر کردند. با تأیید این حکم در دیوانعالی کشور، پرونده برای اجرای حکم به شعبه دوم دادسرای امور جنایی پایتخت ارجاع شد.
با توجه به اینکه متهم مدعی بود ناخواسته مرتکب این جنایت شده و قصدی برای کشتن مرد جوان نداشته است و از گناه خود ابراز پشیمانی میکرد، واحد صلح و سازش دادسرای جنایی تهران وارد عمل شده و با تشکیل چند جلسه موفق شدند پدر و مادر مقتول را راضی کنند تا با دریافت مبلغی بهعنوان دیه از قصاص مرد زندانی گذشت کنند. بدین ترتیب زوج میانسال اوایل امسال رضایت خود را اعلام کردند اما دختر مقتول که حالا 18 ساله شده بود همچنان خواهان قصاص بود. این بار نیز واحد صلح و سازش مستقر در دادسرای جنایی از تلاش خود برای کسب رضایت دست نکشید و در نهایت دختر مقتول نیز به شرط دریافت دیه که آن هم مبلغ اندکی بود با رضایت موافقت کرد.
از آنجایی که حامد توانایی پرداخت دیه را نداشت، واحد صلح و سازش مستقر در دادسرای امور جنایی پایتخت و گروه چتر نجات، در اقدامی خداپسندانه دیه درخواستی را جمعآوری کرده و بدین ترتیب با پرداخت آن به دختر مقتول صبح روز یکشنبه با حضور در دادسرای امور جنایی پایتخت برگه رضایت را امضا کرد.
با امضای این برگه رضایت و از آنجایی که حامد بیش از 11 سال در زندان حبس کشیده بود و مطابق قانون، حکم او برای حبس از جنبه عمومی 3 تا 10 سال است. مرد زندانی ظهر یکشنبه، پس از گذشت 11 سال و 3 ماه از جنایتی که مرتکب شده بود، از زندان رجایی شهر کرج آزاد شد تا زندگی جدیدی را آغاز کند.
با خدا معامله کردم
دختر مقتول که بهعنوان آخرین ولی دم پدرش رضایت داده بود، گفت: ابتدا نمیخواستم قاتل پدرم را ببخشم، اما با خودم گفتم با اجرای حکم قصاص که پدرم زنده نمیشود. از طرفی شنیده بودم که او در زندان متنبه شده و سعی میکند به زندانیان کمک کند و کارهای خداپسندانه انجام میدهد.
از طرفی من که جای خدا نیستم تا جان کسی را بگیرم. خدا خودش جان داده و خودش هم میگیرد. من با خدا معامله کردم و میدانم که خداوند عادل و منصف است. این مرد محکوم سالهای جوانی اش را در زندان از دست داد و دلم نمیخواست بیشتر از این عمرش را در آنجا بگذراند. چند روز دیگر سال نو است و میخواستم با آزاد کردن او به خانوادهاش عیدی بدهم، مطمئنم که خداوند هم برای من بهترینها را رقم خواهد زد.