اگر اهل سیاست باشید یا حتی نگاه کوچکی به تاریخ 60 سال اخیر کرده باشید حتما با نظام «کمونیستی» آشنا هستید. نظامی که برای اولین بار در شوروی سابق توسط انقلاب بلشویک ها پایهگذاری شد. همچنین جنبش «فمنیست ها» که در این چند دهه اخیر، خیلی سر و صدا کرده است نیز حتما به گوشتان خورده است. در این مقاله به بررسی و مقایسه جنبش فمنیستی و کمونیستی از یکسو و نیم نگاهی به تاثیر رویکرد فمنیستی در رسانه به ویژه فیلم و بازی های ویدیویی خواهیم پرداخت.
پیدایش نظام کمونیستی
در اواخر قرن هجدهم و شروع انقلاب صنعتی، نظم تازه ای به نام «سرمایه داری» بر اروپا حاکم شد. «پیشرفت صنعتی»، «ایجاد کارخانه های جدید» و «تقسیم شدن سرمایه ملی بین بخش کوچکی از جامعه» باعث شد اختلاف طبقاتی سر به فلک بکشد. بقدری وضعیت اقتصادی مردم بد شده بود که ارزش هر فرد بسته به میزان سرمایه و درآمد سالانه اش مشخص می شد؛ چیزی که اکثر مردم از آن محروم بودند. ارزش واقعی مردم در آن زمان، چیزی بیشتر از مرغ و خروس نبود. ساعات کار طولانی با حداقل درآمد از شاخص های دیگر نظام سرمایه داری بود. نتیجه این نظام سرمایه داری شده بود بچه ای که بجای بچگی کردن باید در سن6 سالگی در کارخانه های مملو از دود و خاکستر کار کند. همه این موارد، باعث شعله ورشدن آتش خشم مردم و پدید آمدن کوره ای از جنس «نفرت» و «کینه» شد که خالق عقیده ای که امروز به نام «کمونیست» می شناسیم، گردید؛ عقیده ای که کاملا بر عکس نظام «سرمایه داری» بود و وعده «برابری» و «برادری» را می داد یا حداقل این طور بنظر می آمد. در سال 1917 میلادی انقلاب کمونیستی بلشویک ها به فرماندهی «ولادیمیر لنین» و مشاورش «ژزف استالین» حکومت تزاری روسیه را کنار زد و اولین حکومت رسمی کمونیستی جهان یعنی شوروی را بنیان نهاد. بطور خلاصه، کمونیست ها به دنبال ایجاد یک دولت «عاقل» و «خود مختار» بود که تمام جنبه های اقتصادی کشور را کنترل کند و تعیین کننده سرمایه هر بخش و هر شخص باشد. در این نظام اقتصادی، هیچ کس گرسنه نمی ماند چرا که همه یک «درآمد ثابت» هرچند کم اما کافی برای گذر عمر را داشتند. همچنین هیچ بی خانمانی وجود نداشت؛ چراکه دولت برای همه مسکن فراهم کرده بود. پس ایراد کار کجا بود؟ چرا نظام کمونیستی علی رغم تمام این کارها و تبلیغات گسترده ای که در کل جهان انجام داده بود نتوانست دوام بیاورد؟ مشکل دقیقا اینجا بود که نظام کمونیستی بر خلاف ادعاهایش نتوانسته بود برابری و دادخواهی برای مردم فراهم آورد. هر شخص در نظام کمونیستی فقط یک میزان درآمد ثابت بسیار کم را دریافت می کرد؛ این یعنی اصلا مهم نبود که شما چقدر سواد، استعداد و مهارت دارید. از نگاه دولت یک فرد باسواد و یک فرد معتاد باهم هیچ فرقی ندارد و عملا هردوی آنها به یک میزان درآمد دریافت می کردند و تفاوت آنچنانی از لحاظ اقتصادی وجود نداشت.
نظام کمونیستیف نظام سرمایهداری را نابود نکرده بود؛ بلکه یک نظام سرمایه داری بسیار قوی تر را بناکرده بود که همچون سیاهچاله، سرمایه ملی یعنی زمین، مواد غذایی و پول را حتی از دست همان سرمایه داران هم خارج کرده و تحت منافع خود خرج می کرد. در واقع افرادی که قبل از انقلاب کمونیستی فقیر بودند هنوز هم فقیر بودند و وضعیتشان تغییر نکرده بود، به غیر از این که طیف گسترده تری به جمع فقرا اضافه شده بود. از آنجا که جایی برای پیشرفت جایگاه و بالارفتن رفاه اجتماعی وجود نداشت، انگیزه و امید به آینده بهتر، از میان مردم ناپدید شده بود. از اینرو، خیلی ها تصمیم به مهاجرت گرفتند و برخی هم به مبارزه با این نظام پرداختند. چندی بعد جنگ سرد بین شوروی با آمریکا و کشورهای اروپایی شروع شد و کشور شوروی را متحمل ضررهای اقتصادی فراوانی کرد و باعث ضعف در تامین اقتصادی مردم حتی بیش از گذشته کرده بود به طوری که حتی قادر به پرداخت همان اندک حقوقی که با خفت به مردم می داد هم نبود. در همین میان، با بالاگرفتن جنگ و اعتراضات، دولت شوروی یک قحطی مهندسی شده را در خاک اکراین (که در آن زمان جزو خاک شوروی محسوب می شد) به وجود آورد و تمام مواد غذایی آن ناحیه را تصاحب کرد. بسیار خنده دار است، حکومتی که وعده آینده بهتر را به حامیانش می داد کارش به جایی رسید که آب و برق و مواد غذایی را از مردم خود دریغ می کرد. بالاخره، در سال1991 میلادی، شوروی به همراه نظام کمونیستی از بین رفت و این پایان حکومتی است که به جای خدمت رسانی، ثروت اندوزی می کند.
شکل گیری یک عقیده خطرناک دیگر بنام فمنیست
31 سال از فروپاشی کمونیست می گذرد (1917-1991) و جز یک لکه تاریک و خاطرات تلخ بر تاریخ چیزی از آن باقی نمانده است اما بنظر می رسد، گویا انسان، خطرناک بودن حزب ها و عقاید چپ گرایانه را فراموش کرده است؛ زیرا اصلا ظهور یک تهدید جدیدی بنام «فمنیست» را که توسط همین عقاید چپ گرایانه دوباره ایجاد شده را نمی تواند درک کند. به بیان دیگر، «فمنیست، یک کمونیست دیگریست» که به راه افتاده است.
فمنیست ها به گروهی از زنان یا حتی مردانی که به گفته خودشان فعالان حقوق زنان هستند گفته می شود که هدفشان «برابری حقوق بین زن و مرد» و «دادخواهی و صدای زنان در مقابل مردسالاران» می باشد. آیا این سخن، برایتان آشنا نیست؟ خارج از تشابه اسمی کمونیست و فمنیست، هر دو ادعای «دادخواهی» و «برابری» بین انسانها را دارند. البته این تنها شباهت آنها باهم نیست. بگذارید نگاهی به منشاء به وجود آمدن فمنیست ها بیندازیم. مانند هر حزب چپ دیگری، منشاء بوجود آمدن این تفکرات، «نفرت» و «عقده» است. این نفرت و کینه به 1500 سال پیش در قرون وسطی بر می گردد. متاسفانه، نه در سرزمین های اسلامی و نه در سرزمین های مسیحی یا حتی قبل تر از آن، یعنی6000 سال پیش در یونان و رم باستان، با زنان رفتار درستی نمی شد و از زنان استفاده ابزاری می کردند. زنان تقریبا هیچ حق انتخابی نداشتند نه در انتخاب همسر و نه در روش زندگی خود، زنان مانند برده، بی اختیار باید ار شوهر خود تحت هر شرایطی اطاعت می کردند و اگر سرپیچی می کردند تا سرحد مرگ کتک می خوردند یا از خانه رانده می شدند و حتی پدران، مادران و برادرانشان هم از آنها حمایت نمی کردند بلکه آنها را طرد می کردند. با گذشت سالها و پیشرفت علم و از بین رفتن بسیاری از خرافات، وضعیت زنان کمی بهتر شده بود و آنها توانستند برای اولین بار در سال 1893 میلادی در نیوزیلند، «حق رای» و «مشارکت سیاسی» را بدست آورند. البته در تاریخ شاهد یک استثناء در زمینه رفتار با زنان هستیم که خوب است اشاره مختصری به آن کنیم.
در 8000 سال قبل از میلاد، زنان در «ایران» مشارکت در سیاست که هیچ، بلکه به مقامات بالا از جمله مدیران، مهندسان، فرمانده ها و ساتراپ ها که استانداران آن زمان محسوب می شدند، می رسیدند و شهبانو های ایران زمین نه فقط به عنوان همسر پادشاه بلکه به عنوان یک شخصیت سیاسی و در زمان نبود شاه به عنوان حاکم شناخنته می شدند. برای مثال می توان به «کاساندان» شهبانوی ایران زمین و همسر کوروش، شاه شاهان اشاره کرد که بر اساس سنگ نوشته ها و سنگ نگاره ها، وی مهم ترین و بهترین مشاور کوروش بزرگ بوده است و او را در زمینه سیاست همراهی می کرد. به همین دلیل اگر به سنگ نگاره های کوروش بزرگ نگاه کنید، همسرش را همیشه در کنارش خواهید یافت نه فقط به دلیل پیوند زناشویی شان بلکه به دلیل کشورداری که هردو در آن مشارکت داشتند. شهبانو «کاساندان» به عنوان مهمترین شهبانوی باستان شناخته می شود؛ حتی مهم تر از «کلوپاترا»؛ چرا که «کلوپاترا» مجبور شد به واسطه «ژولیوس سزار» با برادرش فرعون برای قدرت بجنگد چون مردم، «فرعون زن» را به رسمیت نمی شناختند و بعد از به قدرت رسیدن «کلوپاترا» وی مصر را دودستی تقدیم رم کرد و به عنوان یکی از بدترین فرعون های مصر شناخته می شود و پس از مرگ «ژولیوس سزار» حکومت او هم به پایان رسید. اما در جامعه ایران شهبانو «کاساندان» توانست کارهای شگفت انگیزی انجام بدهد و در کنار شوهرش کوروش بزرگ، «آزادی» و «برابری» را بین تمام جنسیت ها و اقوام ادیان ایجاد سازد. به هرحال از این استثناء که بگذریم، حق مشارکت سیاسی اولین پیروزی زنان اروپایی بود که منجر به پیدایش حزب «فمنیست» شد.
عقاید فمنیستی
امروزه جهان برای زنان نسبت به صدها سال پیش بسیار بهتر و امن تر شده است و این اتفاق نه بخاطر حزب فمنیست و فعالیت های آنان، بلکه بخاطر رشد شعور و فرهنگ مردم است که امروز زنان آزادی بیشتری نسبت به گذشته خود دارند. پس چه نیازی به حزب فمنیست هست وقتی درک و شعور مردم به جایی رسیده که زن را نه یک ابزار بلکه بعنوان یک انسان می بینند؟ چون حزب فمنیست واقعا برای برابری مردان و زنان به وجود نیامده بود بلکه پوششی بود برای پنهان کردن نیت اصلی شان یعنی «انتقام» نه فقط از مردان بلکه از زنان. بله درست است از زنان!!
فمنیست ها غیر از نفرتی که از مردان داشتند از خودشان نیز متنفر بودند چراکه «زن بودن» خود را دلیل این همه تحقیر در تمام این سالها می دانستند. آنها زن را نه به عنوان یک جنسیت بلکه به عنوان یک «زخم (ضعف)» نگاه می کردند. در واقع فمنیست ها نه به دنبال تغییر و برابری بلکه به دنبال «تصاحب» بودند. این هم یک شباهت دیگر فمنیست به کمونیست که بجای از بین بردن سرمایه داری و ایجاد برابری بین مردم، یک «هیولای سرمایه داری جدیدی» را خلق کرد که از تمام سرمایه داران پیشین خود بدتر بود و حتی ثروت آنان را نیز تصاحب کرد و این درست همان چیزیست که فمنیست ها می خواهند به جای بالابردن ارزش زن و نابودی افکار زنگ زده و پوسیده، افکاری پوسیده تر و در جهت نابودی زن بکار بگیرند.
اعتقاد فمنیست ها بر این پایه است که هیچ تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد چه ظاهری و چه روانی. هیچ تفاوتی! که بسیار احمقانه است. با یک نگاه ساده و بدون هیچ سواد خاصی می توان به راحتی به تفاوت های ظاهری و فیزیکی زن و مرد پی برد و اگر در زمینه علم ژنتیک و روان شناختی اطلاعاتی داشته باشید، می دانید که تفاوت ژنتیکی و روانشناختی یک زن نسبت به مرد حتی از لحاظ فیزیکی و ظاهری هم بیشتر است. شاید با خودتان بگویید که منظور از برابری زن و مرد از نگاه «مدنی و اجتماعی» است. بله این درست است که زن و مرد باید از «نگاه جامعه» برابر باشند؛ هردو به یک اندازه برای جامعه «ارزش» داشته باشند و در چشم قانون و دادگاه برابر و یکسان با آنها برخورد شود؛ اما منظور فمنیست ها نه فقط از منظر اجتماعی بلکه از منظر فیزیکی، روانشناختی و ژنتیکی نیز می باشد. این افراد اصلا با «زنانگی» مخالفند. اگر به تیپ و ظاهر این افراد نگاه کنید، در اکثر مواقع با لباس های پسرانه، موهای بسیارکوتاه شده و تراشیده و فلزاتی که همچون میخ در صورت شان فرو رفته است مواجه می شوید. فمنیست ها علی رغم نفرت شدیدی که نسبت به مردان دارند، بسیار خواهان هرآنچه که آنها دارند هستند. چون در تمام این سالها مرد بودن را نشان قوت و زن بودن را نشان ضعف و تحقیر می دانستند.
طلوع قدرت فمنیست
اما چه شد که این گروه چپ گرا به قدرتی رسید که حال کل اروپا را کنترل می کند؟ همه چیز از آمریکا شروع شد. در آمریکا، سیاست مداران برای انتخابات با حزب های چپ وارد مذاکره می شوند و با دادن وعده هایی به آنها رای آنان را برای خود جمع آوری می کنند. سپس بعد از منصوب شدن به پست های بالا همچون ریاست جمهوری و دیگر پست های دولتی از آنان حمایت می کنند و قوانینی به نفع حزب های چپ تصویب می نمایند (مثل قانونی شدن ازدواج همجنس گرایان یا نامزد شدن اجباری زنان و مردان سیاه پوست برای دریافت جایزه اسکار بدون درنظر گرفتن صلاحیت کافی، که در مقالات آینده بیشتر درباره این موضوع صحبت خواهیم کرد). بعد از گذشت مدتی این احزاب مهره های خود را در دولت قرار می دهند و با اتحاد با احزاب چپ دیگر، حتی نیازی به سیاست مداران نیز ندارند. در آمریکا احزاب چپ بسیاری، فعالیت می کنند مثل «ال. جی. بی. تی(LGBT)» یا همان «همجنسگرایان» و «انجمن رنگین پوستان» که بطورمستقیم با حزب فمنیست در ارتباطند. برخی از احزاب چپ مثل «انجمن گیاه خواران» هیچ ارتباطی با فمنیست ها ندارند (در مقالات آینده به تفصیل درباره هرکدام از آنها صحبت خواهیم کرد).
ورود گروه های چپ گرا در رسانه ها
بعد از شکل گیری و به قدرت رسیدن فمنیستها، حال زمان آن رسیده که تفکرات خود را به دیگران منتقل کنند. برای اینکار نیاز به «رسانه» دارند و همانطور که اشاره کردیم چه رسانه ای بهتر از «فیلمها» و «بازی های ویدویی». بر این اساس، فیلمها و بازی هایی با هدف تبلیغ عقاید چپ گرا خلق شد که از آن جمله میتوان به بازی «لست او آس قسمت2 (Last of Us 2)»، بازی «اساسینز کرید اودیسه(Assassin Creed: Odyssey)» و بازی «والهالا (Valhala)»، فیلم «ماتریکس4 (Matrix4)»و سریال تلوزیونی«100» اشاره کرد.
اینها یکی از معروف ترین نمونه های چند سال اخیر هستند که فقط با هدف تبلیغ فمنیست و دیگر عقاید چپ ایجاد شده اند. در تمام این آثار شما با یک شخصیت زنی طرف هستید که بعضا «سیاه پوست»، «بسیار قوی» (نه از لحاظ بدنی و زور ماهیچه، اتفاقا بدنی نحیف اما بسیار قوی) و «مستقل» (از لحاظ مبارزه کردن و شکست دادن صدها مرد سفید پوست قوی هیکل) «خشک و بی احساس» و «بدون شخصیت پردازی پرمحتوا و حساب شده» می باشند، گویی این زنان از «زیر بته» به عمل آمده اند و هیچ جوره جذاب و قابل درک نیستند. این شخصیت ها یا اصلا دچار رابطه عاطفی با کسی نمی شوند یا با همجنس خودشان وارد رابطه احساسی می شوند. مثلا در سریال100 خلاصه داستان این است که بعد از یک نبرد هستهای، انسانها زمین را ترک می کنند و بعد از گذشت سالها به آن باز می گردند. انسانهایی که به زمین برگشتند خود را «مردم آسمان» می نامند و با دسته ای از انسانها که هرگز زمین را ترک نکرده بودند مواجه می شوند که با گذشت زمان تمدن خود را فراموش کرده و قبیله ای زندگی می کردند. در تمام این قبایل، رهبران و فرماندهان، فقط زنان هستند و مردها حق ریاست را به هیچ عنوان ندارند و جالب اینجاست که با این که نسبت به سربازان خود از قد و هیکل کوچکتری برخوردار هستند، بسیار قوی تر از آنان مبارزه می کنند. در سرزمین مردمان آسمان نیز وضع همیطور است.
قهرمان داستان دختریست به نام «کلارک» که با وجود خودخواهی ها و تصمیمات غلطی که هربار می گیرد، همیشه مورد تحسین کاراکترهای فیلم قرار می گیرد. در فیلم ماتریکس چهار که برعکس قسمت های 1، 2، 3 کاراکترهای مرد یا بی ارزش شده بودند و ایفای نقش زیادی نداشتند یا به کاراکتر زن تغییر جنسیت داده بودند. در بازی «بتلفید 5 (Battlefield 5)» که بازی با محوریت جنگ جهانی دوم بود، در کمال تعجب در کنار سربازان مرد، سربازان زن نیز دیده می شد.
وقتی از مدیر پروژه بازی Battlefield 5 سوال شد که سربازان زن در جنگ جهانی دوم چه می کنند؟ او پاسخ داد که: «مرز بین زن و مرد در جهان نوین شکسته شده و نباید بگذاریم که تاریخ مانع برابری زن و مرد شود، این عقاید، مردسالارانه است؛ هرکس که با این قضیه مشکلی داشته باشد می تواند بازی را نخرد». آمریکایی ها، سابقه طولانی و کثیفی در تحریف تاریخ دارند اما بنظر می آید که حال حتی زحمت مخفی کردنش هم به خود نمی دهند و با کمال پررویی در چشم مخاطبان می گویند: «همین است که هست. هرکس که راضی نیست می تواند برود». متاسفانه با گسترش قدرت چپ گرایان، اینجور شخصیتها و صحنه ها را فقط در این آثار نمی بینید بلکه راه خود را در بسیاری از فیلمها و بازیها باز کرده اند و چیزی که یک زمان مظهر محتوای با ارزش بود را به یک وسیله تبلیغاتی تبدیل کردند؛ به گونه ای که تعداد بازیها و فیلم هایی که به عنوان یک اثر فاخر و پر محتوا در طی این چند سال اکران شده است حتی از انگشتان دست هم کمتر است.
درک مردم از دموکراسی و آزادی در عصر حاضر بسیار بالا رفته است و همین باعث شده کسانی که در گذشته مورد سرکوب قرار گرفته اند از لاک خود بیرون بیایند. با اینکه مردم چشم و گوش شنواتری نسبت به گذشتگان دارند اما بسیار ساده لوحانه و ناپخته عمل می کنند و بدین گونه به راحتی تحت تاثیر تبلیغات گروه های چپ قرار می گیرند.
تناقضات عجیب عقاید فمنیستی
گفتیم عقاید فمنیست به «برابری کامل مرد و زن» تاکید دارد به این معنا که زن و مرد هیچ تفاوتی باهم ندارند، پس این یعنی تمام احترام هایی که مردها برای زنان قائلند مثل «زنان مقدم ترند» و یا «دست بلند نکردن بر روی زنان» و دیگر تابوهایی که بر اساس زنانگی و ویژگی های زنان طراحی شده است، دیگر نباید مورد استفاده قرار بگیرد؛ چرا که بین زن و مرد هیچ تفاوتی وجود ندارد.
جالب اینجاست که همین فمنیست ها که به برابری کامل زن و مرد اعتقاد دارند زمانی که یک مرد به تابوها احترام نمی گذارد او را به مردسالاری متهم می کنند و حتی بیشتر از زنانی که خود را فمنیست نمی دانند به این جور مسائل واکنش نشان می دهند. یا مثلا شخصیتهای بازی های ویدیویی یا تلویزیونی مثل ابرقهرمانها که طبق عقیده برابری زن و مرد در ازای هر «یک شخصیت مرد ابرقهرمان»، «یک شخصیت زن ابر قهرمان» وجود داشته باشد تا تعادل بر قرار شود پس چرا در ازای هر یک از قهرمانان مرد، دو تا شخصیت زن داریم؟ مثلا یک ابرقهرمان مرد بنام «بتمن/مردخفاشی(BatMan)» داریم ولی در مقابل دو ابرقهرمان زن بنامهای«بت وومن/زن خفاشی(BatWoman) و «بت گرل/دختر خفاشی(BatGirl)» وجود دارد یا به عنوان نمونه دیگر یک «سوپرمن(SuperMan)» و در مقابل آن دو ابرقهرمان زن به نامهای «سوپرگرل(SuperGirl)» و «پاور وومن(PowerWoman)» وجود دارد ولی چرا در ازای هر یک قهرمان زن، یک شخصیت مرد هم نداریم؟ مثل «کت وومن/زن گربهایCatWoman)»، «واندر وومن/ زن شگفت انگیز (WonderWoman)» و «ناتاشا».
گویی، فمنیست ها، زنانگی یا برابری را فقط تا جاییکه برای شان نفع داشته باشد قبول دارند مثل عهدنامه ترکمنچای که فقط یک طرف برنده است.
آسیب ها و پایان فمنیست
کاملا واضح است عقیده ای که با «کینه و «فریب» خود، بخواهد در مقابل طبیعت ایستادگی کند، باعث از بین رفتن «نظم» و ایجاد «فساد اجتماعی» از «سیاسی شدن رسانه ها و مدارس» گرفته تا «انتخابات» و «استخدام»هایی که بر پایه عقاید و جنسیت می باشند می گردد. همانطور که اشاره کردیم فمنیست ها از زنانگی و هرچیزی که مربوط به زن می شوند بیزارند از جمله مادرشدن. از نگاه فمنیست ها هیچ لزومی ندارد که یک زن مادر شود. چرا که مادر شدن راهیست که مردان برای کنترل زنان و بازداشتن آنان از تعامل و شکوفاشدن در جامعه و سرگرم کردن زنان با کارهای پوچ بچه داری از آن استفاده می کنند. می توانید تصورکنید که زندگی کردن در جامعه ای با چنین عقایدی یعنی چه؟ یعنی جامعه ای که با وجود شرایط کافی برای تشکیل خانواده، هیچکس خواهان تشکیل خانواده نیست و جامعه را به پیری سوق داده و در نهایت مرگ آن جامعه را در پی خواهد داشت. بی شک این بدترین بلایی بود که فمنیست ها و دیگر احزاب چپ بر سر جوامع غربی آوردند. عقایدی که اکنون کل اروپا را فراگرفته است. در همین حال، جوامع شرقی که از چنین عقاید اهریمنانه ای در امان مانده اند هر ساله رشد جمعیت بسزایی را داشته اند. کشورهایی همچون چین، مصر، ژاپن، هند، روسیه و حتی ایران خودمان. با این که بخاطر وضعیت بد اقتصادی آمار طلاق در ایران بالاست جامعه ایران نسبت به غربیها بسیار بیشتر است. سرمایه ای که به لطف مهاجرت جوانانمان دودستی تقدیم غربیها کرده ایم و آنها را از مرگ جوامع شان نجات داده ایم. در نهایت مردم غرب هم دارند کم کم از خواب بیدار می شوند و اگر زودتر دست بکار نشوند و با این احزاب و تفکرات چپ مقابله نکنند در نهایت با دلی آکنده از نفرت و با آسیب بیشتر، به کار فمنیست ها خاتمه خواهند داد و احتمال اینکه یک حزب چپ دیگر با عقاید خشن تر در برابر زنان ایجاد شود و وضعیت زنان را حتی بدتر از صدها سال پیش بکند بیشتر خواهد شد.
سخن آخر
فمنیست جنبش آزادی بخش زنان در مقابل مردسالاری که به زن سالاری تبدیل شد و همان مردسالاری را در جهتی دیگر پیاده کرد، درست همانند کمونیست که به جای نابودی سرمایه داری، خود به نظامی بدتر از سرمایه داری رسید.
من بارها راجع سیاسی بودن مردم ایران و اینکه این یک مشکل است میشنیدم و بنظرم درست نمیآمد. این که مردم ایران سیاسی هستند، نشانه دانش آنان از وضعیت کشور است که باعث می شود مانند غربی ها در مسائل کشورمان ساده لوحانه تصمیم نگیریم چرا که در ایران هم احزاب چپ وجود دارند مثل تجزیهطلبان که از سر کینه به دنبال نابودی این کشور کهن هستند. در پایان زن و مرد هر دو، دو روی یک سکه هستند. هیچ یک از آنان از دیگری برتر نیست بلکه هر دو دارای نقاط قوت و ضعفی هستند که فقط در صورت ازدواج و پیوند، کامل می شوند و بر نقاط ضعف خود چیرگی پیدا می کنند.
این مقاله را به تمام زنان و مردان عزیز کشورم تقدیم می کنم. به تفاوت های هم احترام بگذارید و همدیگر را دوست داشته باشید. سپاس
مقالهای از نوید محمدی؛ بازیشناس ، کارشناس فیلم و بازیهای رایانهای
Satrapgame80@gmail.com