به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز پنجشنبه ۱۳ مهرماه در حالی چاپ و منتشر شد که دوگانه ارز دونرخی، گزارشی از ویرانیهای سیل آستارا، موضع ایران در قبال قفقاز، اطلاعات محرمانه دفتر نتانیاهو در دست ایران و ماجرای معلمان غایب در نظام آموزشی در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
سیدمصطفی هاشمیطبا طی یادداشتی در شماره امروز شرق با تیتر گوشت و قرمهسبزی نوشت: میگویند دو نفر ادیب با هم مشاجره میکردند که قرمهسبزی را با قاف مینویسند یا با غین. فردی اختلاف آنها را مشاهده کرد و گفت، قاف یا غین قرمهسبزی مهم نیست، مهم گوشتی است که باید در آن ریخته شود.
حال توسعه کشور و رشد اقتصادی پایدار و متوازن کشور مانند گوشتی که در قرمهسبزی کشور وجود ندارد، بهمثابه غین و قاف ذکرشده بین دوستان فرهیخته و اقتصاددان و جامعهشناس به بحث گذاشته شده و هیچکس مصداق توسعه ایران را بیان نمیکند.
در متنی که از استاد محمود سریعالقلم در تحلیل مهمی با عنوان آیا رشد ایران امکانپذیر است؟ آمده است که رشد و توسعه اقتصادی چندان ارتباطی با نظام سیاسی ندارد، زیرا ویتنام یک کشور کمونیستی، امارات یک کشور پادشاهی، اندونزی نیمهدموکراتیک و سنگاپور اقتدارگرا (و همچنین کره جنوبی قبلا دیکتاتوری و حالا تقریبا دموکراتیک) کشورهای متفاوتی از لحاظ نظام سیاسی هستند، ولی همه دارند پیشرفت میکنند.
آقای دکتر علی صادقی در نقد این نظریه در روزنامه «شرق» با ذکر مثالهایی این توسعهیافتگی و رشد پایندگی را امری ظاهری و غیرپایدار شمردهاند و گفتهاند در نبود یک نظام سیاسی دموکراتیک و فراگیر، «سرمایه خلاق» چندان شکل نمیگیرد و این نوع توسعهیافتگی و رشد اقتصادی زیر چتر نهادهای سیاسی و استبدادی و غیردموکراتیک هرگز نمیتواند پایدار باشد و در حقیقت در یک بحث مفصل و پر از حکم میخواهند بگویند که اگر ایران بخواهد رشد و توسعه یابد، نظام سیاسی باید نظامی دموکراتیک بشود (حال اینکه با وجود انتخابات پیدرپی و شکل دموکراتیک انتخاب مسئولین بیواسطه یا با واسطه رأی مردم، میتوان نظام ایران را دموکراتیک خواند یا نخواند جای بحث دارد و اینکه تعریف دموکراتیک از نظر ایشان چیست، حاکمیت اکثریت یا مشارکت همه؟). آقای سعید لیلاز که جامعهشناس و اقتصاددان بیشتر ژونالیستی است (یعنی از حرفهای ایشان چیزی نمیتوان فهمید، اما جذاب است!) میگوید ما خیلی رشد داشتهایم، ۱۴۰ میلیون تن محصول کشاورزی، ۸۰ میلیون تن تولید پتروشیمی، ۵/۱ میلیون دستگاه اتومبیل در سال (۹۰ میلیون تن سیمان، ۷۰ هزار مگاوات برق و چیزهای دیگر) تولید داریم و رشدمان از عربستان و امارات (که آخر آکواریوم شیشهای میخواند) بیشتر است و ایران را کشوری بسیار متکثر و بسیار دموکراتیک خواندهاند و هزار بار به آینده ایران امیدوار هستند.
دولت و مجلس هم که گویی این حرفها را نمیفهمد و برای خود برنامه جامع هفتم را نوشته و حال به بحث درباره آن پرداخته، خود میداند که با توجه به عدم اجرای برنامههای گذشته، برنامهای که چندین ماه صرف تدوین و بحث و دعوای بین دولت و مجلس و کمیسیونها و صحن مجلس بوده، اجرا نمیشود، اما وقت کشور را صرف تصویب میکند که خوب ما حالا برنامه داریم! برخی از افراد از جمله قشری از روحانیان معتقدند که ما توسعه اسلامی داریم، اما نمیگویند توسعه اسلامی چیست؟ و برخی، چون حجتالاسلام مصباحیمقدم که همیشه دستی در تصمیمات اقتصادی داشتهاند، میگویند که ما در ۴۰ سال گذشته الگو نداشتهایم، ولی نمیگویند حالا الگویشان چیست؟ چنین میشود که اگر بر فرض محال مجلس و دولت به خود آیند و متواضعانه به اقتصاددانان و جامعهشناسان بگویند ما نمیتوانیم تصمیم بگیریم لطفا شما بفرمایید چه کنیم؟ الگوی توسعه کدام است و راه آن چیست؟ نه سریعالقلم و نه صادقیتهرانی و نه لیلاز و البته نه مصباحیمقدم و نه هیچکدام از مدعیان اقتصادی و برنامهریزی و علاقهمندان به اقتصاد اسلامی و توسعه اسلامی نمیتوانند الگو و راه توسعه را نشان دهند و برخی هم میگویند اول حکومت دموکراتیزه شود تا بگوییم چه کنیم؛ یعنی نمیگویند اگر دموکراتیزه شد، راه توسعه و رشد چیست؟
سرزمین ایران هم به راه خود که یک چشم گریان و یک چشم خندان است، پیش میرود. سرزمین مادری از ابعاد مختلف درحال تکیدهشدن و ازدستدادن نعمتهای خداداد است و البته بهصورت بخشی مثل موشکسازی و نانوتکنولوژی و برخی تکنولوژیها حسب اخبار منتشرشده پیشرفت دارد و همچنان اقشاری از جامعه مصرفزده و اسرافگرای بیمصرف به کار خود یعنی اسراف مصرف منابع طبیعی مشغولاند و دولت هم به نظاره نشسته و تدبیری برای جلوگیری از این راه ندارد. خلاصه بهجای بحث درباره غین و قاف توسعه باید شیرمردی پیدا شود که تصویر توسعه ایران و جلوگیری از نابودی منابع ایران را به تصویر بکشد و الا با روش علمنمایی تحصیلکردگان و روشنفکران و با جزمیاندیشیدن ایدئولوگنماها و بیخیالی مردم و تماشاگربودنشان (که تقصیری هم ندارند)، گوشت این قرمهسبزی یعنی طرح توسعه کشور فراهم نمیشود و برنامه هفتم توسعه که بهصورت جامع به همه بخشهای کشور ورود دارد و احکام غیرقابل اجرا صادر خواهد کرد، به تصویب میرسد و مانند دیگر برنامههای توسعه جایگاه محکم خود را در میان کتابخانهها، کمدها، قفسهها و فایل رایانهها محکم خواهد کرد که دست هیچکس به آن نخواهد رسید؛ زیرا احکام آن نه قابل اجراست و نه امکان مالی، اعتباری و اجرائی برای این برنامه مطول و همهجانبه وجود خواهد داشت.
البته این حرفها قابل شنیدن نیست؛ چراکه سالهاست گروهی رسمی با اعتبار دولتی و با تأسیس اندیشکدههای متعدد برنامه ۵۰ سال آینده را تدوین میکنند و یکی، دو بار هم پیشنویس برنامه ۵۰ سال آینده را به رهبر معظم انقلاب دادهاند، اما دریغ از آنکه به سرنوشت و آینده نزدیک کشور که یک تخریب همهجانبه است، بیندیشند. میگویند در شهری تعدادی خیابان را در یک مسیر برای لولهگذاری میکندند و گروهی دیگر خاکها را به جایش برمیگردانند و روی آن آسفالت میکردند. ظریفی پرسید این چه کاری است که میکنید، گفتند قرار بوده لولهگذار بیاید و نیامده؛ ما به وظیفه خود عمل میکنیم. حکایت ما هم همین حکایت است. هرکه به کاری مشغول است، اما نهایتا لولهگذاری نمیشود و فقط سطح جاده تخریب شده و هزینه به کشور و ملت تحمیل میشود. حتما هریک از دوستان ذکرشده اگر بخواهند میتوانند پاسخهایی متکی به تئوری و علم و دین بنویسند، اما میگویم هرکه ادعای علم و دین دارد، بگوید که توسعه را چگونه معنا میکند و نقشه راه آن را هم نشان دهد. تا سیهروی شود هرکه در او غش باشد.
سید محمد بحرینیان طی یادداشتی در شماره امروز رسالت با عنوان در کمیت مانده ایم کیفیت پیشکش نوشت: یک. روند استخدام معلم در وزارت آموزشوپرورش از ابتدای دهه ۷۰ کند شد و این یعنی در چند سال اخیر با پایان دوره خدمت معلمان جذبشده در آن سالها، با فشار کمبود معلم روبه رو شدهایم. از سوی دیگر، با وعده رتبهبندی، بسیاری از معلمان منتظر آن ماندند تا پس از اعمال شرایط رتبهبندی خود را بازنشست کنند. حال امسال با اجرای رتبهبندی، بسیاری از معلمان از آموزشوپرورش رفتهاند و دقیقا همین ماجرا، ریشه تکانه شدید امسال در حوزه کمبود معلم است. آمارهای رسمی از بی معلم بودن ۲۳ هزار کلاس درس میگوید و شاید آمار غیررسمی بیش از این باشد.
دو. مهمترین مسئله در حوزه آموزشوپرورش حتی کمبود معلم و هزاران کلاس درس خالی هم نیست، بلکه پیامی است که این خبر تداعی میکند. چه پیامی؟ «نظام تعلیم و تربیتی که درگیر کمبود عددی معلم است و در حقیقت درگیر و دار مسائل کمی این حوزه است، چگونه میخواهد متوجه کیفیت باشد.» پدری که نگران است فرزندانش گرسنه نمانند، حتما به تأمین غذا با هر کیفیتی تن میدهد و این یعنی باید نگران همان کلاسهایی که معلم دارند هم باشیم.
سه. گاهی که بحث عدالت آموزشی است، سخن مسئولان به بیراهه میرود و بحث از مافیای کنکور و مدارس غیرانتفاعی و بخش خصوصی به میان میآید. حالآنکه بیعدالتی آموزشی دقیقا از همینجا شروع میشود، از کلاسهای خالی، از دانشآموز دبستانی که صبح از مدرسه برگردانده میشود، چون معلم به مدرسه هنوز معرفی نشده، از دانشآموز ابتدایی که سر کلاسی نشسته که معلمش یا اصلا انگیزه تدریس ندارد، یا انگیزه دارد، ولی مهارت ندارد.
چهار. حال چه باید کرد؟ اول آنکه باید تأکید کرد که کمترین تقصیر متوجه متصدیان فعلی وزارتخانه است و انتقاد به افرادی که وارث سالها بیتوجهی به حوزه تعلیم و تربیت بودهاند، بیانصافی است. چند پیشنهاد سریع و ساده برای حل مشکل شامل این موارد است:
الف. پیشازاین نوشتهام که بازنشستگی پس از ۳۰ سال خدمت، مرتبط با شاخصهای بهداشتی و زندگی اوایل انقلاب است.
آن سالها سن امید به زندگی در ایران ۵۸ بود و امروز حدود ۱۶ سال افزایشیافته. آن سالها فرض بر این بود که کسی در بیستوچندسالگی استخدام میشود و در پنجاهوچندسالگی باید ترک کار گوید، حالآنکه امروز، یک معلم ۳۰ سال کارکرده، در اوج تجربه است و هنوز انرژی و توان بالایی برای تدریس دارد. جالب است که اغلب کشورهای موفق در حوزه نظامهای بازنشستگی هم در حال افزایش سن بازنشستگی هستند. ما هم میتوانیم در گام اول، از معلمان داوطلب تدریس بخواهیم به تدریس تا ۳۵ سال ادامه دهند و در گامهای بعد به فکر اصلاح اساسی رویههای قانونی باشیم. افزایش ساعات هفتگی تدریس معلمان موجود، توزیع معلمان در مناطق محروم و برخوردار بهصورت سهمیهبندی از دیگر راهکارها هستند که برخی همین حالا هم تا حدودی اجراشدهاند. اما راهکار اصلی، تأمین منابع مالی پایدار، ثبات در ساختار و مدیران ارشد وزارتخانه و پرهیز از روزمرگی و داشتن پیشبینی برای سالهای بعد است.
حسن رشوند طی یادداشتی با عنوان چه کسانی در قرهباغ ساکن میشوند؟! در شماره امروز جوان نوشت: آنچه برای منطقه قرهباغ و جنگ آن پیش بینی میشد یکی یکی در حال وقوع است. اتفاقاتی که در یک ماه گذشته برای ساکنان منطقه کوهستانی قرهباغ رخ داده، بیشباهت با کوچ اجباری مردم سوریه به دست عناصر داعش با کمک امریکا به ویژه در مناطق شمال و شرق این کشور نیست.
آنچه برای منطقه قرهباغ و جنگ آن پیش بینی میشد یکی یکی در حال وقوع است. اتفاقاتی که در یک ماه گذشته برای ساکنان منطقه کوهستانی قرهباغ رخ داده، بیشباهت با کوچ اجباری مردم سوریه به دست عناصر داعش با کمک امریکا به ویژه در مناطق شمال و شرق این کشور نیست. هرچند مقامات باکو به دروغ، هدف از عملیات نظامی خود را زدودن قرهباغ از گروههای تروریستی اعلام کردهاند، اما در پس این اقدام، خواسته یا ناخواسته حضور تروریستها را در این منطقه دنبال میکنند. به این جمله رئیس سابق سرویس ویژه «ناتیو» اسرائیل و کارشناس علوم سیاسی توجه کنید: «الان چند نفر ارمنی در باکو زندگی میکنند؟ هیچ کس. در آرتساخ، یعنی دهمین استان ارمنستان و غنیترین منطقه از لحاظ بناهای تاریخی و مذهبی هم همین اتفاق خواهد افتاد. ارمنیها در آینده نمیخواهند در آنجا زندگی کنند و برای اولین بار پس از هزاران سال، هیچ ارمنیای در آرتساخ زندگی نخواهد کرد». این جمله یعنی صهیونیستها پازلهای خود را از خیلی وقت پیش در این منطقه چیدهاند و دولت علیاف و اردوغان فقط پیاده کنندههای آن هستند.
همان گونه که پیش بینی میشد منطقه قرهباغ خالی از سکنه شد و دفتر نخستوزیری ارمنستان شنبهای که گذشت از ورود ۱۰۰ هزار ارمنی منطقه قرهباغ کوهستانی به خاک ارمنستان خبر داد تا جمعیت ارامنه قرهباغ در کمتر از ۱۰ روز تقریباً به صفر برسد. هرچند وزارت خارجه جمهوری آذربایجان روز پنجشنبه در بیانیهای آمیخته به تعارفات قومی- نژادی از ارامنه خواست که قرهباغ کوهستانی را ترک نکنند، ولی پیشتر با اعلام اینکه آماده ایجاد «یک گذرگاه امن برای ارمنیهایی است که درصدد ترک قرهباغ هستند»، عملاً راه را برای پاکسازی نژادی این منطقه باز کرد. در حالی که بر اساس آمارها، جمعیت ارمنیهای ساکن قرهباغ پیش از کنترل و تسلط جمهوری آذربایجان بر این منطقه، حدود ۱۲۰هزار نفر بوده، معنی ورود بیش از ۱۰۰هزار آواره ارمنی قرهباغ به ارمنستان، این است که «تقریباً هیچ ارمنیای در قرهباغ نمانده است.» این جمله آرتاک بیگلریان، وزیر داخلی پیشین قرهباغ که در کانال تلگرامی خود نوشته بود «طبق اطلاعات غیررسمی من، آخرین گروه از مردم آرتساخ (ناگورنو- قرهباغ) در حال حاضر در راه ارمنستان هستند و در آرتساخ، حداکثر چندصد نفر باقی ماندهاند که اکثر آنها مقامات، کارکنان خدمات اورژانس، داوطلبان و برخی افراد با نیازهای ویژه هستند وآنها نیز در حال آماده شدن برای رفتن هستند»، کار تخلیه قرهباغ از سکنه را باید تمام شده دانست و از این پس باید شاهد اجرای سناریوهایی بود که از خیلی پیشتر برای این منطقه طراحی شده است.
سؤال این است که چه کسانی و از کدام ملیتها قرار است جایگزین کوچ کنندهها و به تعبیر درست آن اخراج شدههای ارمنی این منطقه شوند. در این خصوص سه احتمال وجود دارد؛
الف) سکونت شهروندان جمهوری آذربایجان: همزمان با خروج ارامنه از قرهباغ، دولت آذربایجان روند جایگزینی نژادی در قرهباغ کوهستانی را مطرح کرده است. الهام علیاف، رئیسجمهور آذربایجان چند روز پیش گفته بود تعداد ساکنان آذربایجانی که به خانههای خود در قرهباغ بازمیگردند تا پایان سال ۲۰۲۳ یعنی حدود سه ماه دیگر به ۵ هزار و ۵۰۰ نفر خواهد رسید. وی گفت: «تا امروز ۲ هزار و ۳۰۰ نفر که مجبور به جابهجایی شده بودند، بازگشتهاند.» این عدد سکونت در مقابل خروج ۱۲۰ هزار ارمنی که این منطقه را ترک کردهاند بسیار ناچیز است و نشان از آن دارد که شهروندان آذربایجانی علاقهای به بازگشت به منطقهای ندارند که در سال ۱۹۹۳ با فشار ارمنستان خانه و کاشانه خود را ترک کرده بودند. این شهروندان حتماً از خودشان این سؤال را میکنند که چرا باید آرامش فعلی خود را یک بار دیگر به خطر بیندازند و با جنگی دیگر در آینده آواره شوند! اما دو احتمال دیگر در کنار اندک شهروندان آذربایجانی که در این منطقه ساکن خواهند شد، وجود دارد.
ب) سکونت آفریقاییتبارهای معترض رژیم صهیونیستی: این روزها رژیم صهیونیستی یک پای ماجرای درگیریهای جمهوری آذربایجان با ارمنستان است. این رژیم با یک مشکل اساسی در سرزمینهای اشغالی مواجه است و آن شهروندان آفریقاییتبار ساکن در سرزمینهای اشغالی است که تحمل آنها اکنون برای مقامات صهیونیستی غیر ممکن شده است و در پی راه حلی برای کنترل آنها است. بنابراین، چه بسا با تخلیه قرهباغ از سکنه، این رژیم در آینده تلاش کند بخشی از این افراد را در توافق با دولت علی اف در این منطقه سکونت دهد. طبیعی است که با این اقدام، از حجم اعتراضات داخلی به این رژیم کاسته خواهد شد. از سوی دیگر با نفوذ و اسکان شهروندان خود در نزدیکی مرزهای جمهوری اسلامی به گمان باطل خود میخواهد تهدید خود علیه جمهوری اسلامی ایران را معتبر جلوه دهد.
ج) اسکان تروریستها و تکفیریهای داعشی:، اما مهمتر از این موارد، علایمی است که برای سکونت تروریستها و تکفیریها در این منطقه وجود دارد. امریکا، رژیم صهیونیستی، برخی دولتهای مرتجع عرب منطقه که از سال ۲۰۱۱ همواره پشتیبانی مالی و لجستیکی تروریستها را برعهده داشتند و حتی دولتهای اروپایی که نگران بازگشت شهروندان تروریست خود از سوریه به کشورشان هستند، در یک سناریوی از پیش طراحی شده، به دنبال آن هستند پس از تخلیه قرهباغ، تروریست هاو تکفیریهای ساکن در اردوگاه «الهول» در شمال شرق سوریه را که تحت کنترل ائتلاف امریکا و کردهای متحد امریکاست و عدد آنها با خانواده هایشان اکنون به ۲۰ هزار نفر میرسد در این منطقه سکونت دهند. اتفاقی این روزها در این اردوگاه افتاده که نشان از تحقق سناریوی انتقال تروریستهای این اردوگاه به منطقه قرهباغ را قریب به ذهن کرده است و آن ناپدید شدن ۵۰۰ داعشی از اردوگاه «الهول» است. این سناریو در صورت اجرا وضعیت منطقه را به روزهای سالهای پس از سال ۲۰۱۱ برمی گرداند. روزهایی که هم تهدیدی بر جمهوری اسلامی خواهد بود و هم کشورهایی که بیمحابا زمین بازی در این منطقه را برای تروریستها هموار میکنند. حتی جمهوری آذربایجان و علی اف که به خاطر خوشحالی کودکانه کوچ ارامنه از قرهباغ، خود را پیروز بلامنازع فرض میکند، نباید نسبت به سناریویی که امریکا و رژیم صهیونیستی برای این منطقه و تحولات آینده آن با حضور تروریستها چیدهاند، بیتوجه باشند که در صورت عدم درک شرایط حساس منطقه، هزینهای به مراتب سنگینتر از جنگ را خواهند پرداخت.