غزلی از فتحعلی خان صبا
خرم، دل آنکس که گرفتار کسی نیست
چون من ز گرفتاری دل خوار کسی نیست
زنهار ز یاران مطلب شیوه یاری
کاین جنس گرانمایه به بازار کسی نیست
از سینه هرکس که دلی گم شود امروز
جز در شکن طره طرار کسی نیست
در سایه سروی بود آسایش جانم
سروی که چو آن سرو به گلزار کسی نیست
رحم است بر آن کو چو من از ساده دلی ها
غمخوار کسی گشته که غمخوار کسی نیست
هر چند جفا جوست ولی خرم از آنم
کاین یار جفا پیشه ما یار کسی نیست
جان دادن و خوشنود شدن در ره جانان
کاریست که جز کار صبا کار کسی نیست
حکایت
در تاریخ آمده: یکی از فرماندهان خوارزمشاه در هنگام رویارویی با سپاه مغولان به ایشان پناه برد و درخواست پناهندگی کرد و در عوض قول داد تا نقشه استحکامات و استراتژی های حاکمان وقت ایران را در اختیارشان قرار دهد. فرمانده مغول با اطلاع از قدرت مقاومت و ایستادگی ایرانیان این فرمانده خائن را با گرمی پذیرفت و به اطرافیانش دستور داد تا تمام اطلاعات سیاسی و نظامی او را ضبط و ثبت کنند. پس از اینکار او را نزد حاکم مغول آوردند.
این فرمانده خائن که با اشتیاق منتظر صله و پاداش بود با حکم قتلش توسط حاکم مغول روبرو شد و وقتی علت آنرا جویا شد حاکم مغول گفت: تو که به ولی نعمت خود و کسی که تو را به این مقام و مکنت رسانده است خیانت کردی و اطلاعات او را به دشمنش دادی رحم نکنی ما که دشمنان کشور تو هستیم دیگر اصلا رحم نخواهی کرد و در موقع مقتضی به ما هم خیانت خواهی کرد در نتیجه در همان محل گردن این فرد را زدند تا درس عبرتی باشد برای دیگران».
اسلوب معادله:
یکی از آرایههای ادبی است که اساس آن برگرفته از آرایه تمثیل است و اسلوب معادله آن است که شاعر موضوع و مثالش را بهطور جداگانهای در یک مصراع مستقل جای دهد و امکان جابهجایی دو مصراع بدون برهم ریختن استقلال دستوری دو مصراع وجود داشته باشد.
توجه: در اسلوب معادله هریک از دو مصراع استقلال معنایی دارند به گونه ای که یکی از طرفین معادل و مصداقی برای تایید مفهوم طرف دیگر است.
این آرایه یکی از زیباترین آرایه های ادبی است و در سبک هندی به اوم خود رسید.
مثال:
در بیت زیر شاعر می گوید: آدمی هنگامی که پیر می شود و عمرش رو به تمام شدن است، حرص او جوانتر و بیشتر می شود، همان طور که خواب انسان، در وقت سحر که هنگام بیداری است، سنگین تر می شود:
آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد خواب در وقت سحرگاه گران میگردد (صائب تبریزی)
یا
دود اگر بالا نشیند کسرِشانِ شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد،گرچه او بالاتر است
(صائب تبریزی)
برای تشخیص اسلوب معادله،بین دو مصراع ،در دهنِخود "همانطوری که" را می آوریم.
فتحعلی خان صبا
وی ملک الشعرای دربار فتحعلي شاه قاجار بود. در سال ۱۱۴۴ در کاشان بدنيا آمد. در جواني به آقا فتحعلي شهرت داشت و از شاگردان حاجي سليمان بيگ صباحي بيدگلي بود. فتحعلي خان در سال ۱۱۷۵ خ. به تهران آمد و در جشن جلوس فتحعلي شاه بسال ۱۱۷۶ خورشیدی قصيده غرائي خواند که مورد پسند شاه افتاد و هر روز کارش بالا گرفت تا لقب ملک الشعرايي يافت و عنوان خان و منصب احتساب الممالکي گرفت. چند سالي هم حکومت قم، کاشان، ساوه و نطنز را داشت، و بعد از حکومت دست کشيد و در التزام رکاب بود، و زماني هم به کليد داري آستانه قم منصوب شد.
در اواخر سال ۱۱۸۶ خورشیدی بيماري و خشکسالي در قم افتاد و فتحعلی خان با اجازه و فرمان شاه به تهران آمد. او از طرف شاه يک سفر به آذربايجان و يک سفر به ترکستان ماموريت يافت و در سال ۱۱۹۱ خورشیدی که شاه براي شرکت در جبهه جنگ ايران و روس عازم آذربايجان شد، صبا همراه وي بود، ولي در چند فرسنگي زنجان بيمار شد و به تهران مراجعت کرد. در همين سفر بود که هنگام مراجعت، از شاه دستور يافت تا کتابي به وزن شاهنامه فردوسي بنام شاهنشاه نامه به نظم در آورد و فتحعلیخان آن را در مدت سه سال در چهل هزار بيت به اتمام رسانيد و چهل هزار مثقال طلا صله گرفت. وی در سال ۱۲۰۱ خ. در سن شصت يا پنجاه و نه سالگی، در تهران درگذشت.
ملک الشعراي صبا شاگرد صباحی بود و در ادبيات فارسي تبحر، و به لغات عربی تسلط کافي داشت. وي اشعار زيادي از غزل و مثنوي و رباعي و ترجيع بند، سروده، اما هنر بزرگ او قصيده سرايي است. او در اين فن، در عين پيروي از انوري، داراي سبک و شيوه خاصي است که بعدا” قاآني و اديب الممالک فراهاني و بسياري از شعراي قرن سيزدهم، از آن سبک و شيوه تقليد کرده اند. صبا صنايع لفظي و معنوي را به دقت رعايت مي کند، حتي لغات و اصطلاحات نامانوس و نامتجانس را در چکامه هاي خود با مهارت زياد به کار مي برد.
فتحعلی خان، همانند مشتاق و آذر و هاتف و صباحی و عبدالرزاق بیگ، در جریان نهضت بازگشت ادبی نقش عمده ایفا کرد. پیروان این نهضت که ملک الشعراء بهار آنرا بازگشت ادبی نام نهاده، اعتقاد به بازگشت به شيوه استادان سبك عراقي و رها كردن شيوه هندي بودند. نهضت مذکور موجب گردید روح تازه ای در قالب شعر فارسي دميده شود. برخي از قصائد وی به درجه اي از قدرت كلام و انسجام رسيده و تا حدي در آن معاني دقيق و عبارات فخيم آمده است كه به درستي يادآور قصايد فصحاي قرن ششم است.
ديوان صبا شامل ده تا پانزده هزار بيت است. غير از شاهنشاه نامه، مثنوي دیگری به نام خداوندنامه در بيان معجزات پيغمبر اسلام و جنگها و دليريهاي علي اميرالمومنين، و دو رساله منظوم بنام عبرتنامه به تقليد تحفة العراقين خاقاني و گلشن صبا در اندرز به فرزند خود (محمد حسين خان ملک الشعراء، متخلص به عندليب) دارد. گلشن صبا از جمله بهترين اشعار صباست. اين اشعار به پيروي از سبک سعدي و بي اندازه پخته و ساده و روان سروده شده است.
حکایت ادبی
گویند: ناصرالدین شاه در شعر بداهه نیز دستی داشت.در شب اخر ماه مبارک رمضان روی بام کاخ آمد تا بلکه ماه بدر را ببیند و در پشت بام خانه ای،دختری را بدون نقاب مشاهده کرد که او نیز بدنبال ماه بدر می گردد. شاه قاجار بلافاصله گفت:
"در شب بدر آن پریرخ بی نقاب آمد برون"
و هرچه تلاش کرد نتوانست مصراع بعد را کامل کند.
وزیر که شاه را در فکر دید علت را جویا شد .وزیر با همین فکر به خانه اش رفت و موضوع را به دختر خود گفت.
دخترش که در واقع خود بدون نقاب روی بام آمده بود گفت: پدر جان،به شاه بگو: مصراع بعد را اینچنین بگوید:
"ماه می مستند مردم، آفتاب آمد برون"
شاه از شنیدن این مصراع هدیه گرانبهایی به وزیر بخشید.
قسمتی از مثنوی احمد عزیزی
یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس ما را رو به پاکی میبرد
رو به عشقی اشتراکی میبرد
یاس در هر جا نوید آشتی ست
یاس دامان سپید آشتی ست
در شبان ما که شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما که میخندید؟ یاس
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح، پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو کردهاند
یاس را پیغمبران بو کردهاند
یاس بوی حوض کوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
میچکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک میریزد علی مانند رود
بر تن زهرا: گل یاس کبود
گریه آری گریه چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ نسترن
زمینه خرق عادت
گاه زیبایی شعر در برخی خصوصیات منحصر بفرد خود است.فی المثل برعکس انچه وجود دارد در شعر نمود پیدا می کند و اثر را جداب می کند. از دیگر شرایط شعر، جریان یافتن حوادثی است که با منطق و تجربه ی علمی سازگاری ندارد. در هر شعری ، رویدادهای غیرطبیعی و بیرون از نظام عادت دیده می شود که تنها از رهگذر عقاید دینی عصر خود، توجیه پذیر هستند.
هر ملتی، عقاید ماورای طبیعی خود را به عنوان عاملی شگفت آور، در شعر خویش به کار می گیرد و بدین گونه است که در همه ی شعر ها، موجودات و آفریده های غیرطبیعی، در ضمن حوادثی که شاعر تصویر می کند، ظهور می یابند.
و مخصوصا در اشعار حماسی نمونه های بیشتر و موثرتری را شاهدیم. مثلا در شاهنامه وجود سیمرغ، دیو سپید، رویین تن بودن اسفندیار و عمر هزار ساله ی زال... عناصر و پدیده هایی هستند که همچون رشته هایی استوار، زمینه تخیلی حماسه را تقویت می کنند.