پیش بینی بادامچیان از میزان مشارکت در انتخابات

دبیرکل حزب موتلفه گفت: برداشت من این است که در این دوره بالای ۵۰ درصد مشارکت خواهیم داشت، از سویی مجلس، نمایندگانی می‌خواهد که تحول‌شناس، تحول آفرین و شجاع باشند.
کد خبر: ۱۲۱۹۴۵۱
|
۱۳ بهمن ۱۴۰۲ - ۲۱:۲۴ 02 February 2024
|
3923 بازدید

به گزارش «تابناک» به نقل از مهر، وقتی وارد ساختمان قدیمی حزب موتلفه اسلامی در خیابان خردمند جنوبی می‌شویم، احساس می‌کنیم به دهه ۶۰ قدم گذاشته‌ایم. عناصر تشکیل دهنده این ساختمان و فضاهای آن ما را به گذشته می‌برد. «اسدالله بادامچیان» دبیر کل حزب مؤتله اسلامی مسوولیت حزبی را برعهده دارد که از قبل از انقلاب و همزمان با قیام امام خمینی (ره) تشکیل شده است.

با آنکه زودتر از موعد قبلی به دفتر کار او رسیدیم، به دلیل جلسه‌های متعدد، گفت‌وگو با تأخیر آغاز شد.

اطلاعات تاریخی او بخصوص از زمان نهضت امام خمینی (ره)، با بیانی پر حوصله اما پراکنده که به پشتوانه تدوین چندین و چند جلد کتاب، موجب شد تا در آستانه انتخابات دوازدهمین دوره مجلس نگاه تحلیلی بادامچیان را از حق رأی مردم بخصوص زنان و نیز موضوع انقلاب سفید در دوران پهلوی داشته باشیم؛ در عین حال به بررسی اهمیت انتخابات مجلس دوازدهم و نیز شرایط احزاب کشور در آستانه ۱۱ اسفند پرداخته شد.

او معتقد بود مردم در دوران پهلوی هیچ نقشی در حکومت نداشتند، اما اکنون آنان حق رأی دارند و اگر کسی در انتخابات شرکت نکند رأی منفی بر علیه افکار و اهدافش داده است. همچنین مجلس نمایندگانی می‌خواهد که تحول‌شناس، تحول آفرین و شجاع باشند و باید فهرست‌ها برای مجلس آینده درست و پاک باشند.

مشروح گفت‌وگوی مهر با «اسدالله بادامچیان» را در ادامه از نظر خواهید گذراند.

حق رأی برای مردم در گفتمان نظام سلطنتی پهلوی چه اندازه محترم بود و اساساً رأی مردم در انتخابات کدام نهادهای رژیم پهلوی صاحب اثر بودند و کدام نهادها با رأی انتخاب می‌شدند؟

مردم در دوران پهلوی هیچ نقشی در حکومت نداشتند. مردم نه در روی کار آوردن پهلوی و نه در اداره حکومت آن نقشی نداشتند، زیرا رضا شاه را انگلیسی‌ها برای دیکتاتوری سر کار آوردند. در غیر این صورت او آدم باسوادی که بتواند کشور را اداره کند، نبود. او یک جلاد بی رحم، پلید و بی سواد بود.

اما در خصوص اینکه چه کسی رضا شاه را اداره می‌کرد؟ باید گفت شبکه فراماسونری انگلیسی به مدیریت فروغی ذکاء‌ الملک که ظاهراً دانشمند و فیلسوف بود این کار را انجام می‌داد. او مزدور و مأمور انگلستان در ایران و برای اداره کشور بود و رضا شاه را اداره می‌کرد. این چنین بود که آنها رضا شاه را با شبکه‌های فراماسونری و افرادی مانند فروغی و علی اصغر حکمت اداره می‌کردند، لذا در جنگ دوم جهانی و روزی که انگلستان به همراه شوروی و آمریکا ایران را اشغال می‌کنند، آقای رضا شاه به سراغ فروغی می‌رود و همان جا فروغی می‌گوید دوران تو تمام شده است؛ بعد انگلیسی‌ها پسر او محمدرضا را سرکار می‌گذارند. آمریکایی‌ها موافق نبودند، اما انگلیسی‌ها آنها را توجیه می‌کنند و محمدرضا شاه سر کار می‌آید.

مساله رأی مردم در دوران محمدرضا شاه اصلاً مطرح نبود؛ یعنی همه چیز روشن بود زیرا هم فراماسونری حاکم بود و همه وزرای شاه با فراماسونری سر و کار داشتند به جز مصدق، که در گذشته او نقلی می‌شود که او هم عضو فراماسونری بوده است، ولی در هنگام نخست وزیری از این شبکه بیرون آمد و نوکر فراماسونر نبود؛ ولیکن در مورد باقی افراد مانند: هویدا، منصور، صائب مراغه‌ای، علی منصور و اقبال همه این افراد فراماسونر بودند؛ بنابراین حکومت پهلوی، حکومت شاه نبود بلکه حکومت فراماسونری وابسته به بیگانگان بود.

در کودتای ۲۸ مرداد خیلی همه چیز علنی شد و بعد از آن هم ایران در اختیار آمریکا بود و به همین علت هیچ گاه غیر از انتخابات مجلس شانزدهم که در نهضت ملی شدن نفت، واقع شد و چند نفر نماینده که به کمتر از ده نفر وارد مجلس شدند، دیگر نماینده‌های واقعی مردم وارد مجلس نشدند. افرادی مانند: حسین مکی، مصدق، کاشانی و مظفر بقایی و … بودند که آن هم بر اثر تلاش مردم به عنوان نگهبانان آزادی که آیت الله کاشانی، عراقی و فداییان اسلام… آنها راه انداخته بودند، توانستند در حرکتی جدی آقای هژیر را اعدام انقلابی کنند. چون که او می‌خواست دوباره دیکتاتوری تیمورتاش را برای محمد رضا شاه راه بیاندازد، لذا حکم مهدورالدمی او توسط علما داده شد و آقای سید حسین امامی او را به درک فرستاد و در نتیجه آن نقشه به هم خورد؛ بنابراین پهلوی‌ها احساس کردند که امکان ندارد در آن مقطع بتوانند دیکتاتوری را برگردانند.

گفتنی است در زمان هژیر که انتخابات انجام شد، صندوق‌ها در مسجد شهید مطهری که آن دوران سپه سالار بود و انتخابات در آنجا برگزار شده بود، وجود داشت. نیروهای هژیر در نیمه‌های شب خواستند صندوق‌ها را با آرای تقلبی جابه‌جا کنند. طلبه‌ای آن را دید و از بلندی اذان داد.

آن دوران مرسوم بود وقتی زایمان خانمی سخت می‌شد یک نفر بر پشت بام می‌رفت، اذان می‌داد که دیگران دعا کنند زایمان او آسان شود. در آن لحظه از او که اذان می‌داد پرسیدند چه خبر است؟ گفت صندوق‌ها در حال زایمان هستند! بنا بر این مردم ریختند و جلوی جابه‌جایی صندوق‌ها را گرفتند؛ در نتیجه پهلوی‌ها متوجه شدند امکان ندارد نتیجه انتخابات را تغییر دهند، در نتیجه مقداری دریچه را باز کردند و چند نفری وارد مجلس شدند که تقریباً بعد از کودتا ۲۸ مرداد ماه حتی یک نفر نماینده واقعی هم امکان حضور در مجلس را نیافت.

در زمان رضا شاه هم که مشخص است آقای مدرس به مسوول انتخابات مختاری گفته بود، اگر هیچکس به من رأی نداد آن یک رأیی من به خودم دادم چه شد؟ بنابراین در زمان گذشته اصلاً خبری از حق رأی نبود.

می‌توان گفت رأی مردم هیچ نقش و حرمتی نداشت، اما ظاهراً برای مجالس فرمایشی رأی ظاهری می‌گرفتند مانند خاطره‌ای که شما فرمودید اما نقش جدی نداشته است؟

مردم اصلاً به انتخابات علاقه‌ای نشان نداده و اصلاً شرکت نمی‌کردند، چون می‌دانستند اشخاص از قبل تعیین شده‌اند به طور مثال: نماینده یزد اصلاً در طول عمر خود حتی برای انتخابات هم به یزد سفر نکرده بود.

شاه تلاش کرد با بحث انقلاب سفید بر روی مساله حق رأی بانوان مانور کند و خود را حکومت مدرنی جلوه دهد، اساساً این حق ظاهری را چرا داد؟ آیا این امر در سرنوشت جامعه اثرگذار بود؟ در این خصوص بفرمائید؟

انقلاب سفید به عنوان انقلاب نبود، سفید هم نبود بلکه خیلی خون آلود بود که از فیضیه گرفته شد تا ۱۵ خرداد و ۱۷ شهریور خون آلود بود؛ بعلاوه اینکه شاه اصلاً نمی‌خواست انقلاب کند و این مساله برای اصلاحات اراضی، حق رأی بانوان، سپاه دانش یا سهیم شدن کارگران در کارخانجات و… نبود و اصلاً اینها را قبول نداشت.

در واقع طرحی را از کندی رییس جمهور آمریکا قبول کرد و بعد از رحلت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و مرحوم آیت الله کاشانی اینها تصور کردند با تعدد مراجع در ایران امکان اینکه بتوانند حکومت را از حکومت قانون اساسی مشروطه که در متمم آن نوشته بود، نظام ایران دین اسلام است لذا آن را بین ببرند. به دنبال آن بودند رفراندوم در ایران راه بیاندازند که آیا نظام ایران که طبق مشروطه نظام اسلامی است را قبول دارید یا اینکه یک نظام لائیک و غیر دینی و ملی را قبول دارید؟

چون در قانون اساسی مشروطه چنین قانونی وجود نداشت و این امر نیاز داشت که قانون اساسی و نظام عوض شود، بنابراین نیاز به یک رفراندوم مردمی داشت که همه پرسی کنند، بنابراین در نظر گرفتند که این رفراندوم را برای براندازی اسلام از ایران که خیال خودشان برای همیشه راحت شود، شروع کنند.

ابتدا کندی جبهه ملی را برای این کار در نظر گرفت اما دیدند آنها عرضه و توانایی لازم را نداشته و در میان مردم موقعیتی ندارند. بعد آقای علی امینی را آوردند که در جریان قرارداد نفت و کنسرسیوم با اینکه خاندان او انگلیسی بودند، خدمت بزرگی به آمریکایی‌ها کرد و آن را سر کار آورد و بعد متوجه شدند این هم نمی‌شود. بنابراین شاه در آمریکا با کندی دیدار کرد و در آنجا به کندی گفت مصلحت نیست که شما در ایران اسلام را براندازید، برای اینکه با همین وضعیت در حال بردن منافع خود هستید، هم نفت و معادن ایرانی را می‌برید لذا این کار را نکنید؛ اما آمریکایی‌ها گوش ندادند و گفتند ما می‌خواهیم اسلام را از ایران براندازیم و به شاه گفتند اگر تو نمی‌توانی این کار را انجام دهی ما شخص دیگری را روی کار می‌گذاریم.

در نتیجه این امر موجب شد که شاه قبول کرد. وقتی آقایان علما آقای کمالوند را نزد شاه فرستادند که چرا این کار را انجام می‌دهی، او به مرحوم آیت الله کمالوند گفت، این از التزامات بین‌المللی است و اگر من این کار را انجام ندهم، من را می‌کشند و به جای من شخص دیگری را می‌آورند که محراب و مدرسه را بر سر علما خراب می‌کند؛ شما به علما و مراجع بگویید با من مدارا کنند من هوای آقایان را دارم. با همین صراحت این حرف را گفته بود ولی امام در صحبت‌های خود گفته بودند ما به الزامات بین‌المللی کاری نداریم، ما هستیم و قانون قرآن و اسلام.

پس این بحث که انجام شد برای حق حضور مردم و اعطای حق رأی به بانوان نبود، بلکه برای این بود که توده‌هایی که مذهبی بودند و از نظر آمریکایی‌ها نهادینه است مانند طبقه فرودست جامعه از جمله کشاورز و کارگر و بخش بانوان و … را از مراجع و روحانیت جدا کنند.

شما ملاحظه می‌کنید شاهی که صاحب املاک آن چنانی بود و پدرش املاک مردم را گرفته بود، ناگهان طرفدار این شد که اصلاحات اراضی کرده و زمین‌ها را بین کشاورزان تقسیم کند. در اینجا آمریکایی‌ها دو نقشه داشتند، یک نقشه جداسازی مردم از روحانیت و اسلام بود که عرض کردم و دیگری اینکه کشاورزی ایران را از بین ببرند و زمین‌های کوچک را تقسیم کنند و بعدها که کشاورزی از دنیا می‌رود، زمین بین چند فرزند او تقسیم می‌شود و در نتیجه اینکه آن زمین چند پاره شده و دیگر امر کشاورزی نتواند تأمین هزینه زندگی یک کشاورز را بدهد. در مساله سهیم شدن کارگران در سود کارخانه‌ها، آن هم یک بازی نمایشی بود برای اینکه به کارخانه داران بگویند کارگران در شما سهم پیدا می‌کنند.

در سال ۴۱ در کشاورزی کاملاً خودکفا بودیم و حتی صادرات گندم داشتیم ولی با اصلاحات ارضی از صادرات دور و وارد کننده محصولات کشاورزی شدیم؟

البته تمام این مساله این گونه نیست بلکه مشکل بزرگ اینجا است که سیاست شهر نشینی هم مؤثر است، آن زمان تقریباً بالای ۷۰ درصد مردم ما در روستا بودند، شغل در روستاها کشاورزی و دامداری بود، به گونه‌ای که دام ایام حج در عربستان را ایران تأمین می‌کرد، البته آن زمان تعداد حجاج زیاد نبود و حدود ۳۰۰ هزار نفر می‌شد؛ اما دام مورد نیاز همان تعداد از ایران می‌رفت، همچنین صادرات حبوبات داشتیم ولی سیاستی بود تا ایران را از نظر کشاورزی و مواد غذایی محتاج کنند.

به موضوع حق رأی بانوان بازگردیم؟ واقعیت ماجرا چه بود؟

در بحث حق رأی بانوان هم این مساله بود که در قانون اساسی مشروطه بانوان حق رأی نداشتند و اینها گفتند ما می‌خواهیم به بانوان حق رأی بدهیم. به همین دلیل امام فرمودند، اینکه شما می‌گویید بانوان حق رأی داشته باشند که به مجلس بروند، مگر مردها در رأی دادن خودشان و اینکه به مجلس بروند آزاد هستند؟ اینکه شما می‌گویید به این دلیل است که می‌خواهید اسلام را از بین ببرید و ما تا خون در رگ‌هایمان است اجازه این کار را نمی‌دهیم وقتی که ما نبودیم تکلیفی نداریم. بنابراین ملاحظه می‌کنید نقشه‌ای که حضرات داشتند چه بوده است.

قصد شاه و آمریکا که ارباب آنها بود و فراماسونری مدیر حکومت شاه این بود که مراجع و مردم مخالفت با رفراندوم نکنند و رفراندوم به صورت امر مشروع در بیاید و مقبول مردم شود و در رفراندوم دوم بگویید شما کشور نظام اسلامی یا کشور لائیک می‌خواهید؟ مقصود دوم بود و اولی مقدمه دومی بود.

بنا بر این شما ملاحظه می‌کنید که هر دو آن را تصویب کردند و شش ماده را تصویب کردند و بعد هم نوزده ماده را تصویب کردند. حتی در مقطعی در همان سال‌های ۴۰ رأی الکترال اجرا کردند و گفتند همه باید رأی دهید و هر کسی هم رأی ندهد و کارت رأی نگیرد اجازه هیچ کاری به او نمی‌دهیم یعنی حتی رأی گیری اجباری هم داشتند، یعنی دیکتاتوری در گرفتن رأی داشتند. همه هم بیم داشتند که اگر رأی ندهند برای شأن مزاحمت ایجاد می‌شود.

با پیروزی انقلاب رأی مردم دچار چه تحولاتی شد؟ نگاه امام اساساً نسبت به رأی مردم چه بود؟

امام از ابتدا انقلاب را با مردم انجام داد، در سال ۴۱ حاج عباس مصلی نژاد که آدم خیلی خوبی بودند و به امام گفتند ما باید مراقب باشیم و مردم باید در صحنه باشند و بیرون نروند و مانند دوران کاشانی نشود و باید در مورد مردم خیلی کار کنیم که امام با نگاه عتاب آلود به ایشان گفتند من و شما چه کاره هستیم؟ ما وظیفه داریم که مردم را آگاه کنیم وقتی مردم آگاه شدند، خودشان بلدند چه کار کنند.

به تدریج وقتی انقلاب جلو آمد امام همیشه بحث مردم را داشتند لذا امام در صحبت‌های خود با عمق جانشان می‌گفتند که مردم ولی نعمت ما هستند و لذا دولت را مردمی اداره کردند، جنگ را مردمی اداره کردند و رهبری ایشان رهبری مردمی بود.

روزی که به ایران آمدند آن استقبال گرم از ایشان صورت گرفت داشتند و سال ۴۲ مردم برای امام خمینی (ره) جان دادند اینها خیلی مهم است. در هنگامی هم که امام از دنیا رفتند، تشییع جنازه بسیار پر از جمعیتی داشتند و هنوز هم مردم به امام اعتماد ویژه دارند، چون امام واقعاً مردمی بود.

در همان روز ۱۶ بهمن ماه ۵۷ که من در اقامتگاه داشتم ترتیب معرفی آقای بازرگان توسط امام را سامان می‌دادم که شهید آیت آمد و خیلی هم عصبانی بود؛ به من گفت شنیده‌ام امام می‌خواهد آقای بازرگان را نخست وزیر بگذارند؟ گفتم بله. گفت یعنی چه؟ گفتم یعنی بله، گفت انقلاب در حال پیروز شدن است و باید یک آدم انقلابی مسوول امور شود این بازرگان که لیبرال است و امام که اطلاع دارند بازرگان لیبرال است؛ من هم گفتم بله می‌دانند. او گفت به من وقت بدهید با امام صحبت کنم. گفتم نمی‌شود چون امام در حال استراحت است و کار تمام شده است و امام ساعت سه می آیند و متن نخست وزیری آقای بازرگان همان جا خوانده می‌شود.

سپس گفت مقصر این مساله آقای بهشتی است او به امام گفته‌است. در پاسخ گفتم من و تو آقای بهشتی و امام را هم می‌شناسیم؛ نه آقای بهشتی کسی است که بر امام تحمیل کننده باشد و نه امام کسی است که تحمیل بپذیرد، بنابراین این تصمیم خود امام است و بعد به او گفتم من مقلد امام هستم وقتی امام چیزی را مصلحت می‌دانند حتماً چیزی می‌دانند؛ امام بازرگان را کاملاً می‌شناسند.

چرا امام بازرگان را برای این سمت قرار می‌دهند؟

من در کتاب نهضت آزادی این امر را باز کرده‌ام، چون در آن روز اگر می‌خواستیم از مردم رأی بگیریم که چه کسی نخست وزیر موقت بشود آقای بازرگان نفر اول بود، چون سابقه زندان و مبارزه با شاه داشت و صاحب کتب مذهبی بودند.

امام به رأی مردم احترام می‌گذاشتند؟

بله، ضمن آنکه امام همین آدم را برای این سمت قرار دادند و آمریکایی‌ها را خام کردند و آنها هم خیال کردند امام کسی را گذاشتند که در نوفل لوشاتو به امام می‌گویند باید با آمریکا ساخت آمریکا قدرت شر است باید با این قدرت شر ساخت و آمریکا اجازه نمی‌دهد در ایران انقلاب شود و امام آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند امام این آدم را بگذارد و آمریکا تصور می‌کند که امام کسی را سر کار می‌گذارد که با آمریکا سازش کرده باشد

در واقع امام خواست عمومی مردم را پذیرفتند. در مورد بنی‌صدر هم همین گونه است، وقتی بنی‌صدر آمد امام می‌دانستند بنی‌صدر مهره است و وقتی او با کلک‌ها و فریب‌هایی که در نظام داشتند، نامزد ریاست جمهوری شد امام به او نگفتند نمی‌توانید نامزد شوید اما چون مردم به بنی‌صدر رأی می‌دادند و امام شخصیتی آزاد اندیشی بودند امام میدان دادند و گفتند به کسی که بیشتر رأی می‌آورد می‌توانید رأی بدهی.

یعنی حاضر بودند به رأی مردم احترام بگذارند ولو اینکه می‌دانستند اشتباه است؟

امام در هدایت امامت بودند، امام با فرمانده و پیشران و لیدر متفاوت است. امامت یعنی بر حسب ظرفیت مردم رهبری از درون و همراه مردم و در جهت اهداف عالی؛ امام مفهوم خود را دارند، امام معنای رهبر ندارند بلکه معنای امام دارد.

این نوع امامت و رهبری امام است از این رو که وقتی متوجه می‌شوند که مردم به بنی‌صدر علاقه مند هستند و نگاه و نگرش شأن نسبت به او نگاه مثبت است به جای آنکه بنی‌صدر را از مردم بگیرد به او میدان می‌دهد. البته خود امام شرایط را اداره می‌کند کما اینکه ایشان در پیام ریاست جمهوری می‌فرمایند رییس جمهور اگر مسیر خطا برود مردم او را به جهنم خواهند فرستاد و هر روز هم در این زمینه‌ها بحث می‌کنند و در نهایت ملت متوجه می‌شوند که بنی‌صدر سپه سالار پینوشه است. این شعار را مردم ساختند و چون دوستان بنی‌صدر می‌گفتند: «سپه سالار بنی صدر»، مردم هم شعار می‌دادند: «سپه سالار بنی‌صدر ایران شیلی نمیشه» و نشد و در نتیجه او فرار کرد.

در این نبرد قدرت بنی‌صدر با جمهوری اسلامی در هر کشوری که اتفاق می‌افتاد تعداد زیادی کشته می‌داد اما در ایران ما یک نفر زخمی هم نداشتیم؛ امام او را اعدام نکردند و حتی نگذاشتند بنی‌صدر را بگیرند و او را رها کرد که فرار کند و او هم خودکشی سیاسی کرد، لذا این نوع هدایت مردمی امام درس بسیار بزرگی برای رهبران نظام آینده و دولت مردان آن است. در عین حال ولی امر ما مقام معظم رهبری هم همان روش را دارند و در نماز جمعه می‌فرمایند انتخابات حق قانونی شما است و حتی اگر من را هم قبول ندارید می‌توانید رأی بدهید، کمااینکه در یازده فروردین امام در انتخابات جمهوری اسلامی رأی دادند و فرمودند به هر نوع حکومتی که بخواهید می‌توانید رأی دهید.

این نوع مردمی اداره کردن حکومت حق مردم است بنابراین شما ملاحظه می‌کنید که در طی این چهل و خورده‌ای سال این مردم هستند که انتخاب می‌کنند؛ حتی دروغ می‌سازند که در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ گفتند می‌نویسند خاتمی و می‌خوانند ناطق نوری و دیدند دروغ است و می‌نویسند خاتمی و همان خاتمی را می‌خوانند و آقا هم همان روز پیام می‌دهند که امروز ستاره درخشانی در نظام جمهوری اسلامی است؛ نه انتخاب خاتمی که اصلاح طلب است و نگاه پنجره رو به غرب دارد، خیر این افتخار نیست بلکه نگاه این است که هر چه مردم رأی دادند، انتخاب شد، بنابراین امام این گونه مردمی بودند. امام صادقانه نظام مردم سالاری را قبول داشتند و از ابتدا هم با مردم بودند تا پایان هم نظام را به گونه‌ای ساختند که مردم سالار است.

اجازه بدهید به انتخابات برسیم به نظر می‌آید بستن لیست‌ها در نظام حزبی ما مقداری مبهم است چرا این گونه است؟

خیر اصلاً مبهم نیست و خیلی جالب است. ابتدا ما در انتخابات‌هایی که از آغاز داریم چون نظام آزاده و آزادی رأی و آزادی عقیده و بیان است لذا شما ملاحظه می‌کنید که حتی در تعیین نظام مخالف و موافق رأی می‌دهند. یعنی آن روزی که امام فرمودند شما چه نظامی را می‌خواهید؟ روزنامه‌های آن روز را نگاه کنید؛ نظام جمهوری، جمهوری ملی، نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی و نظام جمهوری دموکراسی اسلامی هم یک نظام است و انواع و اقسام اینها مطرح هستند، امام همه را شنیدند و فرمودند اولاً نظر من جمهوری اسلامی است نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر اما هر کسی آزاد است و می‌تواند رأی خود را بدهد.

از آن زمان جریان انقلاب و جریان خط امام و اسلام ناب علوی و نبوی و عاشورایی و مهدوی در مقابل خطوط دیگر قرار گرفته است، یعنی جریان بعد از انقلاب یک جریان نظام جمهوری اسلامی نظر امام است و جریانات پراکنده دیگری هم هستند که مخالف هستند و درصدی هم بیش نیستند. برخی‌ها هم مانند سازمان منافقین و کمونیست‌ها هم نیامدند رأی دهند؛ بعداً که مسعود رجوی می‌خواستند برای ریاست جمهوری نامزد شود گفتند شما که به قانون اساسی رأی ندادی.

بنابراین می‌بینید که اینجا دو جریان داریم که رقابت جریانی است. بعد از این قضایا رقابت‌ها تبدیل به رقابت‌های سیاسی می‌شود که در آنجا خط بنی‌صدر و خط امام است؛ در انتخابات مجلس اول که من در جامعه روحانیت و … با افراد آنها صحبت می‌کردم و یک شبانه روز در آنجا بحث می‌کردیم، بحث این بود که بنی‌صدر می‌خواست مجلس را با دفتر هماهنگی‌های رییس جمهور در اختیار بگیرد و چون می‌دانست فقط مردم هستند لذا اسم باند خود را دفتر هماهنگی مردم با رییس جمهور گذاشته بودند، جریان ائتلاف بزرگ در حزب گروه‌های مختلف روحانیت و… شکل می‌گرفت. مساله بعدی بخش مربوط به جریان خط دوم و سوم و … بود که مطرح شد، خط سه به گروه اصفهانی‌های آقای مهدی هاشمی و… می‌گفتند.

در انتخابات بعدی مساله جریان لیبرالیست‌های اصلاح طلب‌ها پیش آمد که تیپ اصلاح طلب‌ها و این سمت هم گروه‌های هماهنگ با همدیگر بودند و به تدریج به دو بخش اصلاح طلب‌ها و اصول گرایان تبدیل شدند. الان هم در بین اصولگرایان و گروه‌های گوناگون اختلاف است و همچنین در بین اصلاح طلبان این اختلاف‌ها صدها برابر بیشتر است. پس شما ملاحظه می‌کنید که به علت مردمی بودن انقلاب اسلامی جریان‌های مختلف در جریان انتخابات و سیاست کشور، گروه‌ها گوناگون و افرادشان خودشان را دارند که دسته بندی می‌شوند و از هم جدا می‌شوند.

اصلاح طلب‌ها از نظر من به عنوان تحلیل‌گر سیاسی موقعیتی در میان مردم ندارند، البته در عرصه سیاسی حضور دارند و نامزد هم معرفی کردند؛ مظلوم نمایی، مخالف خونی و قهر و انتقاد هم می‌کنند اما در مقابل جمع اصولگرایان هم زیاد شده است.

معتقدید در حکمرانی نوین که در گام دوم انقلاب باید تحقق یابد، نظام اداری ما باید دچار تغییرات اساسی شود؟

باید دچار تحول شویم؛ حضرت آقا امسال در مشهد فرمودند و در خصوص بحث‌های انتخاباتی چند اولویت را مطرح کردند، لذا شعار ما هم در حزب موتلفه برای انتخابات مجلس تحول و تکامل است و باید نقاط قوت‌مان را تکامل ببخشیم و در بخش‌هایی که ضعف داریم، باید دچار تحول شویم. جامعه نمونه اسلامی همین است.

با توجه به اینکه مجلس باید برای آینده ریل گذاری کند نقش مشارکت مردم در انتخابات را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

از نگاه من مردم حتماً در این انتخابات شرکت خواهند کرد و حضور آنان به دو علت خواهد بود. دلیل اول آنکه نفر قبلی را قبول ندارند، مانند زمان آقای احمدی نژاد که چون مردم نفر قبلی را قبول نداشتند به احمدی نژاد رأی دادند و دلیل دیگر آنکه به نفر جدید اعتقاد پیدا می‌کنند، لذا اگر نمایندگان خوب کار کرده باشند مردم به همان نمایندگان رأی می‌دهند که با قدرت بیشتری کار کند.

از سویی اگر در فهرستی که برای انتخابات ارائه می‌کنیم، مردم توانستند به نمایندگانی اعتماد کنند و مردم به آنها اعتماد کردند متوجه شدند که سوابق، تجربیات تعهد و تدین این فهرست و خدماتی که در گذشته انجام داده‌اند چگونه است و آنها می‌توانند مشکلات را با یک تحول عمیق گام دوم حل کنند، بنابراین به آنها رأی خواهند داد و حتی آمار مشارکت به ۶۰ درصد هم خواهد رسید.

نرخ مشارکت را چقدر پیش بینی می‌کنید؟

برداشت من این است که در این دوره بالای ۵۰ درصد مشارکت خواهیم داشت، از سویی مجلس، نمایندگانی می‌خواهد که تحول‌شناس، تحول آفرین و شجاع باشند.

نکته‌ای را هم باید گفت و آن اینکه کسی که در انتخابات شرکت نمی‌کند، در واقع یک رأی منفی به خودش می‌دهد چون افراد دیگری می‌روند و به نمایندگان خود رأی می‌دهند و زمانی که من رأی ندهم آن کسی رأی می‌آورد که من نمی‌خواستم. در واقع کسی که رأی نمی‌دهد شرکت منفی بر علیه خود داشته و نماینده و اهداف او با این رأی منفی دنبال نمی‌شود.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب ها
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟