به گزارش تابناک به نقل از جماران؛ تهاجم تمام عیار روسیه به اوکراین در فوریه 2022 درک بسیاری از کشورهای اروپایی درباره روسیه را به چالش کشید. با این حال اروپا و جهان غرب در حال ارزیابی این موضوع هستند که چگونه میتوانند رفتارهای روسیه را بهتر از گذشته درک کنند و روابط و سیاستهای خود را درباره روسیه با درک بهتر امروز و پیش بینی فردای آن، تنظیم کنند.
به هرحال، تصورات امروز از روسیه الگوی روابط فردا را شکل میدهد. روسیه را در سال 2030 تصور کنید. آیا شبیه امپراتوری خواهد بود؟ آیا یک دموکراسی خواهد بود؟ آیا با وجود پهناوری و گستردگی عظیم و همچنین وجود جمهوریهای خودمختار، فدراسیون روسیه اصلا وجود خواهد داشت؟
با ادامه تهاجم بی منطق روسیه به اوکراین، پرسشهای بعدی هرگز به این مهمی نبوده است. در حالی که مسائل مربوط به تحولات آتی در اوکراین همچنان در واشنگتن و بروکسل بر گفتمانهای دیگر غالب است و توجه کمتری به آنچه در مسکو و در سرتاسر فدراسیون روسیه رخ میدهد، معطوف شده است. حتی پس از کودتای نافرجام یوگنی پریگوژین؛ رهبر سابق شبهنظامیان واگنر در سال گذشته، بحثهای جدی در مورد آینده بالقوه روسیه تا حد زیادی فروکش کرد.
در ادامه به یکی از مهمترین سناریوها درمورد آینده روسیه میپردازیم.
جنگ و ظهور ناسیونالیسم
در ژوئن 2023، پوتین بدون شک با بزرگترین تهدیدی که تا به حال دیده بود برای تسلط خود بر قدرت مواجه شد. اعضای شرکت نظامی خصوصی واگنر به رهبری یوگنی پریگوژین، عملا کنترل شهر روستوف در جنوب روسیه را به دست گرفتند و صدها کیلومتر به سمت مسکو حرکت کردند. در حالی که خود نیروها هرگز به کرملین نرسیدند و سردرگمی قابل توجهی در مورد هدف نهایی این شورش همچنان وجود دارد، نشان داد که پایههای حمایت از پوتین ضعیف است. یعنی حتی زمانی که نیروهای واگنر به سمت شمال حرکت میکردند، تعداد کمی از روسها حاضر به ایستادن در راه آنها بودند.
به عبارت دیگر، امپراتور ممکن است برهنه نبوده باشد، اما مطمئنا با لباسهایی کمتر از آنچه قبلا تصور میشد ظاهر شد. در اظهارات قبلی پریگوژین در مورد جنگ اوکراین که نه تنها رهبری نظامی روسیه بلکه در وهله اول کل منطق تهاجم را مورد انتقاد قرار داد، این سکوت در حمایت از پوتین بیش از پیش آشکار شد.
با این حال، حتی با مرگ پریگوژین، سطحی بودن حمایت پوتین چیزی نیست که به سادگی فراموش شود. علاوه بر این، همراه با اشتباهات راهبردی آشکار و فزاینده پوتین در اوکراین و افزایش تعداد کشتهها، دلیل کمی وجود دارد که فکر کنیم او میتواند به این زودیها حمایت از خود را تقویت کند.
همه اینها دستورالعمل و نشانی از موفقیت برای گروهی (ملی گرایان روس) است که به طور فزایندهای در انتقادات خود از رهبری فعلی روسیه یعنی پوتین، پر سر و صداتر از گذشته ظاهر شدهاند.
در واقع، با تصور سناریویی که در آن پوتین که به دلیل شکستهای مستمر خود در اوکراین محاصره شده است، درمییابیم که حمایت داخلی پوتین رو به افزایش نیست و احتمالا فرو میریزد. به هر حال، پوتین متهم ردیف اول و شخصی است که آینده روسیه را با راه اندازی یک جنگ قمار کرده است.
در همین حال، بدنه سیاسی روسیه شروع به شکسته شدن کرده است. کمیتههای کهنه سربازان روسی حمایتی از پوتین ارائه نمیدهند، جوانان بیکار روسی به طور فزایندهای به سمت شعارهای ناسیونالیستی گرایش پیدا میکنند و سیاستمداران محلی که قادر به پرداخت هزینه خدمات اولیه نیستند، برای باقی ماندن در قدرت به پوپولیسم ملی گرایانه روی میآورند.
برخلاف آخرین باری که روسیه، در سال 1991 پس از تلاش نافرجام کا.گ.ب شوروی برای سرنگونی میخائیل گورباچف، یک کودتای راست افراطی را تجربه کرد، یک جریان تفکری روبه افزایش وجود دارد که مایل است از ظهور یک رژیم ملیگرا برای جایگزینی پوتین استقبال کند و چنین سناریویی به لطف پریگوژین دیگر قابل رد نیست.
با این حال تفکر ملی گرایانه در صورت موفقیت، پوتین را با فاشیسم آشکار روسی جایگزین خواهد کرد که بر اساس احیای «ملت اسطورهای روسیه» و هدف قرار دادن همه دشمنان داخلی و خارجی، استوار است. این ناسیونالیستها ادعا میکنند که روسیه یک بار دیگر قیام خواهد کرد و استدلال میکنند، میتوانند روسیه را به جایگاه واقعی و روسهای قومی را به شکوه خود بازگردانند.
نسخههای سیاست داخلی
مانند سناریویی که در آن پوتین در قدرت باقی میماند، ظهور یک رژیم راست افراطی و ناسیونالیستی در روسیه تا حد زیادی محتمل به نظر میرسد. تمدید و تداوم تحریمها، حفظ سقف قیمتی برای صادرات هیدروکربن روسیه، توقیف داراییهای بانک مرکزی روسیه به عنوان ابزاری برای تامین مالی بازسازی اوکراین و افزایش قابلیت عملیات پیشروی ناتو، همگی عواملی است که به احتمال زیاد ریشههای نارضایتی از پوتین و همچنین افزایش حس ناسیونالیستی در روسیه را تقویت میکند.
با توجه به کمبود منابع در دسترس ارتش روسیه، یک رژیم ملیگرای در حال ظهور، حداقل در کوتاهمدت، ترجیح میدهد درگیری در اوکراین را متوقف کند و بدون مشروعیت سرمایه سیاسی برای دعوت به بسیج سراسری، در حالی که شکستهای استراتژیک در اوکراین را به پوتین نسبت میدهد، چنین رژیم ناسیونالیستی ممکن است از تشدید تنش با اوکراین و غرب اجتناب کند.
چنین توقفی فرصت کافی را برای غرب فراهم میکند تا بازی بزرگ خود به ویژه در مورد حمایت از اوکراین را گسترش دهد. چنین سناریویی فرصتهای بیشتری را برای بازسازی و تقویت روابط با همسایگان روسیه بهویژه کشورهایی که هدف لفاظیهای ناسیونالیستی روسیه قرار گرفتهاند، در اختیار غرب قرار میدهد. از گرجستان و ارمنستان تا قزاقستان، غرب میتواند تلاشهای دیپلماتیک و تا حدی امنیتی را بر تقویت پیوند با این کشورها متمرکز کند.
اما باید به این موضوع توجه داشت که هر رژیم ملی گرایانه خطوط و تئوریهای ژئوپلیتیکی مشابه پوتین را دارد و حتی ممکن است در برخی از موارد از پوتین رادیکالتر، عمل کند. به خصوص زمانی که جنگ اوکراین و یا رابطه با غرب به یک بن بست تاریک نزدیک شود.
افق سیاست داخلی
با توجه به شکست پریگوژین و پیامدهای آن، بهویژه مرگ تماشایی او، احتمال چنین کودتای راستگرای دو جنبه دارد، یکی ممکن است بسیاری از ملی گرایانِ راست افراطی در روسیه از مرگ پریگوژین ترسیده و عقب نشینی کنند، اما در جنبه دیگر ممکن است بسیاری از این ملی گرایانِ افراطیِ حاضر در قدرت، اشتباه پریگوژین مبنی بر عقب نشینی و عدم تکمیل شورش یا کودتای را تکرار نکنند و علت شکست و مرگ پریگوژین را عقب نشینی و توقف وی بدانند.
بدون وجود رویدادهای پیش بینی نشده، احتمالا دومین سناریوی محتمل در هر افق زمانی باقی میماند و با افزایش تلفات روسیه در اوکراین، احتمال وقوع چنین سناریویی در طول زمان افزایش مییابد.
در نهایت، با ادامه شکست یا توقف روسیه در اوکراین، احتمال وقوع سناریوی کودتای ملی گرایان بسیار زیاد است و این همان روایت شکستی است که ناسیونالیستها از آن علیه پوتین استفاده خواهند کرد.