مشکلِ اصلیِ مسلمانان، پس از فروپاشیِ امپراتوریِ عثمانی (۱۹۱۸)، و در زمانِ شکلگیریِ اِخوان، «استعمار» بود. استعمار، پس از تشکیلِ دولتِ اسرائیل در فلسطین (۱۹۴۸)، وجهی «اشغالگرانه» نیز پیدا کرد که همچنان ادامه دارد. همزمان مشکلِ «استبداد» نیز در قالبِ حکومتهای سلطانی و نظامی مطرح بود و نیز «توسعهنایافتگیِ» مللِ مسلمان (که اِخوان همهی این ملتها را با عنوانِ واحدِ «امتِ اسلام» میشناسد) در برابرِ مللِ غربی (یا «امتِ مسیحی»). اِخوان راهِحلِ همهی این مسائل را در اسلام میجوید. این اندیشه بهخوبی در شعارشان نیز دیده میشود:
«هدفمان خدا، الگومان پیامبر، قانونِاساسیمان قرآن، راهمان جهاد، و والاترین آرزومان مرگ در راهِ خدا ست» («الله غایتنا، والرسول قدوتنا، والقرآن دستورنا، والجهاد سبیلنا، والموت فی سبیلالله أسمی أمانینا»).
این تفکر بعدها در فلسطین و لبنان در قالبِ گروههای جهادی درآمد. به تاریخِ تأسیسِ این گروهها توجه کنید: «جنبشِ جهادِ اسلامی» («حركة الجهاد الإسلامي في فلسطين») (۱۹۸۱) و جنبشِ «حماس» («حركة المقاومة الإسلامية») (۱۹۸۷)، هر دو در فلسطین.
اما در کشورهای مسلمان، به موازاتِ تفکرِ اِخوانی، تفکرِ دیگری نیز با «استعمار» و «استبداد» در مبارزه بود (که راهِحلِ همهی مشکلات را، برخلافِ اِخوان، در اسلام نمیجُست) و آن تفکرِ «ملّی» بود. در فلسطین، این تفکر در قالبِ «جنبشِ فتح»/«جنبشِ آزادیبخشِ میهنیِ فلسطین» («حركة فتح»/«حركة التحرير الوطني الفلسطيني») (۱۹۵۹) جلوهگر شد که چندی بعد، در اتحاد با دیگر گروههای همفکر، «ساف»/«سازمان آزادیبخش فلسطین» («م.ت.ف.»/«منظمة التحرير الفلسطينية») (۱۹۶۴) را تشکیل داد و هماکنون نیز همین سازمان است که دولتِ فلسطینی را در کرانهی باختری در دست دارد.
در لبنان نیز امام موسی صدر (۱۹۷۸ – ۱۹۲۸)، که به همین تفکرِ «ملی» باور داشت، «جنبشِ اَمَل» («حركة أمل»/«أفواج المقاومة اللبنانية») (۱۹۷۴) را بنیان گذاشت که متأسفانه، با توطئهی معمر قذافی (۲۰۱۱ – ۱۹۴۲)، رهبرِ پریشانعقلِ لیبی، موسی صدر ربوده شد.
احسان راستان/با کمی تلخیض