صلحطلبان معمولاً با شعار «نه به جنگ!» موضع خود را مشخص میکنند. آنها میگویند: «ما صلحطلب هستیم، چرا که از نظر ارگانیک چارهای جز این نداریم.»این جمله، یک اجتماع جدید میسازد، هویتی مشترک را تثبیت میکند و به همین دلیل، کارکرد اجتماعی دارد:«ما باید از جنگ بیزار باشیم، اصلاً تاب تحمل آن را نداریم. این دیگر صرفاً یک امتناع عقلانی یا عاطفی نیست—برای ما صلحطلبان، این یک ناسازگاری ذاتی است، بالاترین درجهی بیزاری.».
اما حالا وقت آن رسیده که با یک پرسش تازه روبهرو شویم: چرا صلح؟
چطور این پرسش مطرح شد؟
پس از پایان مهلت آتشبس در لبنان، رژیم صهیونیستی بار دیگر اقدامات سیاسی و نظامیای را آغاز کرد که نشان از تداوم سیاست تجاوزگری آن داشت. این در حالی بود که طی ماههای گذشته، بحث آتشبس به ایجاد پیوندهای جدیدی انجامیده بود—همانهایی که میتوان پیوندهای گفتمانی نامید—و چشماندازی برای پایان جنگ پدیدار شده بود.
در این میان، پدیدهای نمایان شد که مرا بهتزده کرد و به تفکر واداشت: همان صلحطلبانی که تا دیروز در نفرت از جنگ متحد بودند، ناگهان—و آن هم به تعداد قابلتوجهی—از عدم آمادگی خود برای پذیرش چنین صلحی سخن گفتند.
تا همین اواخر، جنگ چیزی بود که دربارهاش طوری حرف میزدند که گویی نوعی سوءهاضمه است. اما حالا ناگهان مشخص شد که صلح هم برای برخی غذایی است که نمیتوانند طعمش را تحمل کنند!
جنگ و صلح
اگر نگاه دوبارهای به تفکر صلحطلبانهی اندیشمندان بیندازیم، درمییابیم که برای آنها، مسئلهی اصلی نه توضیح چرایی وقوع جنگ، بلکه چگونگی حفظ صلح است.
اگر بخواهیم ساده بگوییم: جنگ زمانی آغاز میشود که انسان میکوشد کمبودهای خود را جبران کند. اما صلح رایگان به دست نمیآید؛ صلح یعنی پذیرش کمبود، ناتمامی و فقدان.
در این میان، جنگ باعث میشود که صلحطلبان به یک اجتماع متحد بدل شوند، اما بهمحض اینکه کورسویی از صلح پدیدار شود، برخی درمییابند که این فقدانِ پیشِرو برایشان خوشایند نیست—و اینجاست که هویت جمعی از هم میگسلد.
اما این فقدان چیست؟
غریزهی انسان معطوف به حفظ خویشتن و آن چیزی است که به آن تعلق دارد. حال اگر چیزی منِ من یا آنچه از آنِ من است را تهدید کند، تهاجم از همینجا آغاز میشود. این همان نقطهای است که در آن، صلح به یک تهدید تبدیل میشود!
در چنین شرایطی، چگونه میتوان صلح را پذیرفت، اگر تحقق آن در تضاد با ایدهآلهای ما باشد؟
ایدهآلهایی که بنیان من را شکل میدهند!
اگر پذیرش صلح مستلزم این باشد که از برخی از اصول بنیادی باورهایمان دست بکشیم، در نهایت یعنی بخشی از خودمان را از دست دادهایم.
به بیان دیگر: من آمادهام صلح را بپذیرم، اما فقط به این شرط که مجبور نباشم برای آن، با پای خود به مسلخ بروم!
تاریخ نشان داده است که کم نبودهاند صلحطلبانی که به امید رهایی از جنگ، شمشیر را بر زمین نهادند—و با همان شمشیر سلاخی شدند!
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.