اين روزها يادآور روزهای باشكوه و حضور بینظير مردم در انتخابات سال ۱۳۸۸ است؛ انتخاباتی كه از هر حيث تفاوتهایی كلی با تمام انتخابات گذشته داشت آنچه وجه تمايز آشكار و غيرقابل انكار بود مناظرههای تلويزيونی ۴ نامزد انتخابات و بحثهای محتوايی آن بود؛ بحثهایی كه بعضاً مرزهايی را درنورديد؛ مرزهايی كه شايد تا قبل از آن اطلاق ممنوعه بر آن بی مسما نبود ولی هيجان و تنور داغ انتخابات ثقل و سنگينی آنها را ذوب كرد و حدود و ثغور اين بحثها كلاً بر هم ريخت يكی از موارد شاخص كه انگشت اتهام يكی از نامزدها متوجه چند تن از شخصيتهای شاخص نظام شد، مناظره محمود احمدی نژاد و ميرحسين موسوی بود؛ آنجا كه نام دو نفر از بزرگان باسابقه نظام و فرزندان آنان به ميان آمد.
به گزارش «ابرار»، علی اكبر ناطق نوری، روحانی شناخته شده و باسابقه كه همراهی امام و رهبری و مسئوليتهای والای نظام از نمايندگی امام (ره) در جهاد تا دو دوره رياست مجلس شورای اسلامی و عضويت در مجمع تشخيص مصلحت نظام و مسئول بازرسی و دفتر مقام معظم رهبری آخرين مسئوليت اوست و فرزندش مورد اتهام قرار گرفته كه البته در جمعه بعد از انتخابات مقام معظم رهبری ضمن تأييد سوابق روشن آقايان هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری اذهان عمومی جامعه را نسبت به صداقت و خدمات آنان روشن كردند.
مصطفی ناطق نوری غير از مصاحبه مختصری كه آن روزها انجام داد يكسال سكوت را به لحاظ رعايت مصلحت نظام بر دفاع از خود و خروشيدن بر اتهاماتی كه در اين مصاحبه به روشنی ناروا میداند ترجيح داد اكنون يكسال پس از آن اتفاق او زبان میگشايد و در قالب دفاع از خودش آنچه را لازم میداند توضيح و هم شرح میدهد ما نيز بدون كم و كاست اين مصاحبه را برای اطلاع خوانندگان محترم درج مینماييم.
با تشكر از اينكه قبول كرديد اين مصاحبه صورت بگيرد در مناظره انتخاباتی سال گذشته به هر حال يكی از اسامی مطرح شده در آن مناظره،اسم جنابعالی و پدرتان جناب آقای ناطق نوری بود، آنجايی كه ايشان به صراحت خطاب به آقای موسوی گفت: «.... بی قانونی در پسران همين آقايونی است كه امروز از شما حمايت میكنند، پسر آقای ناطق چه جوری ميلياردر شده... »، عدهای اين اقدام را به عنوان يك ضرورت برای تداوم انقلاب، تحسين میكنند و از آن به عنوان پوست اندازی انقلاب ياد میكنند در مقابل، خيلیها بر اين باورند كه اقدام آقای احمدی نژاد در طرح اين مطا لب غير متعارف راجع به كسانی چون آقای هاشمی رفسنجانی و آقای ناطق نوری و همينطور خانوادههای ايشان، يك اقدام طراحی شده از قبل و بدنبال استراتژی حذف نيروهای قديمی انقلاب از بدنه حاكميت بود، از طرف ديگر كسانی قايلند كه اين بيانات عمدتاً برای كسب رأی از طبقات تهيدست جامعه بود، عدهای هم میگويند اين اقدام ريشه در تسويه حسابهای شخصی داشته و البته هيجانات مناظره هم بر آن بی تأثير نبوده، نظر شما به كداميك نزديك تر است؟اميدوارم نخواهيد مرا مجبور كنيد كه تنها يكی از تحليلهای مذكور را به عنوان باور شخصی ام انتخاب كنم.واقعيت اين است كه تلفيقی از همه اين تحليل ها میتواند به انگيزه طراحان اين مسائل نزديك باشد. بی شك بيان آن مطالب خلاف واقع و بی مبنا، تصادفی نبود و برعكس، محصول يك برنامه ريزی دقيق بود.البته حمله به بزرگان،شگردی بود كه كه در سال ۸۴ هم برای آقای احمدی نژاد ثمراتی داشت و دليلی وجود نداشت كه باز هم از اين ترفند استفاده نشود بخصوص كه اين بار با توجه به شكل و محتوای موضوع، اثرات وضعی ديگری هم،غير از رأی بالا، در انتظارات طراحان اين غائله، قابل تصور است كه از شرح آنها پرهيز میكنم.
اشاره داشتيد به «طراحان اين مسائل »،از نظرشما اين افراد، چه كسانی بودهاند؟خوب بديهی است چون من اطلاعات قطعی در مورد عوامل اين قضايا ندارم از پاسخ به اين سؤال به صورت مصداقی عذربخواهم، اما بطور كلی و از سر تحليل ماوقع، میتوان گفت كسانی كه طراح اين نوع هنجارشكنیها و خارج از عرف عمل كردنها و در پی آن تدابير بعدی بودند، قاعدتاً بايد افرادی كم تجربه از نظر سياسی، برخوردار از يك نگاه تنگ نظرانه و يك بعدی آنهم امنيتی و البته متأثر از توهم باشند.
چرا آقای ناطق نوری، بايد مورد حمله قرار بگيرد، كسی كه با نام و نشان اصولگرايی شناخته میشد؟به هر حال ايشان به عنوان يك عنصر با نفوذ در عرصه سياست، كه معتقد بود رييس دولت نهم، الزاماً مناسب ترين فرد برای رياست دولت دهم نيست و جريان اداره امور كشور در چهار سال گذشته را نيز مملو از اشكال و نارسايی میديد و از اظهار اين موضع هم ابايی نداشت بخصوص در مواردی كه میديد دولتمردان ورود خرافه گرايانهای به ساحت دين داشتند، بديهی است كه كانديدای خوبی هم برای كينه توزی و هم برای تحقق ساير اهداف قرار بگيرد.
تأثير اتهامات مطرح شده بر طبقات گوناگون جامعه را چگونه ارزيابی میكنيد؟تأثير اين اين اتهامات بر جامعه را شايد بشود اينگونه دسته بندی كرد، يكی تأثير آنها برطبقه نخبه جامعه كه به نظرم خود واقفند به انگيزهها و حركتهای سياسی و همچنين سبك و سياق شكل گيری اين نوع پديده ها. چون فرض بر اين است كه حوادث را با ريشههای آنها مورد بررسی و تحليل قرار میدهند و بديهی است اگر باور نكنند كه انگيزه اين اقدامات، عدالت خواهی و حق طلبی بوده است.
اما در مورد طبقات محروم تر جامعه، من نه تنها تعجب نمیكنم كه حق هم میدهم به هموطنی كه فرضاً از نظر مالی فرودست و گرفتار است و شب و روز خودش را برای يافتن لقمهای واكاوی میكند و با تقدير سخت و طاقت فرسای خود دست به گريبان است و دايم در پی ريشه مشكلات، ناگهان از زبان رييس جمهور خودش و يا به قول جرج اورول، ناظر كبير، بشنود و باور كند كه علت العلل همه مشكلات، بی قانونی كسانی چون بنده است و بس! و نه سوء تدبير و سطحی نگری دراداره كشور، بی تجربگی وقانون گريزی دولتمردان، اتلاف منابع سرشار درآمدی نفت، سياستهای نادرست بانكی، مديريت خصلتی و توهمی، سياستهای غير مسئولانه بازرگانی و واردات بی رويه كه صنعت و كشاورزی ما را فلج كرده يا ماجراجويیهای بين المللی كه به كلی سرمايه گذاری را مختل كرده و صدها دليل ديگر! نه! اينها هيچكدام عامل مشكلات نيستند!
تنها وتنها توهم دست اندازی به بيت المال توسط عدهای معدود اما صاحب نام كه در هيچ محكمهای هم ثابت نشده عامل اصلی گرفتاریها و مشكلات است! واقعأ حيرت انگيز است! وتاريخ قضاوت خواهد كرد اين بی مسئوليتی را كه كسانی بيايند از يك ضايعه فرهنگی اجتماعی، اينگونه سوء استفاده كنند و آدرس غلطی از ريشههای مشكلات را در ذهن مردم جا بدهند آنهم برای مطامع زود گذرشخصی و گروهی، بی توجه به آثار بلند مدت تخريبی آن و بگذاريد اين را هم بگويم كه يكی از غم انگيز ترين تأثيرات اين نوع رفتار ها، در بين تودهها آن هم از طرف يك مقام عاليرتبه سياسی،از بين رفتن قبح تهمت و دروغ است كه بر اساس آموزههای ايمانی و فرهنگی ما، منشأ همه خطاهاست.
اشاره داشتيد به وجود ضايعات فرهنگی جامعه به گونهای كه زمينه را برای حركتهای سياسی عوامفريبانه و در نتيجه تصميم گيریهای هيجانی و خسارت بار فراهم میكند، ممكن است بيشتر توضيح دهيد كه اين ضايعات فرهنگی از نظر شما دارای چه صورتهایی است؟بله به باور من اين مطلب درست است و بايد شوربختانه اذعان كرد كه فرهنگ عمومی ما، نارسايیهای فراوانی دارد و شايد دليل اينكه اينگونه رفتارهای سياسی آغشته به عوامفريبی، همچنان دارای هوادار در ميان برخی گروههای اجتماعی هست، ريشه در همين نارسايیها دارد. متأسفم كه بگويم فرضاًتنگ نظری، بد خواهی و حسادت نسبت به هر توفيقی و نامشروع انگاشتن هر امتياز و هر چيز متفاوت قابل توجهی، فارغ از اينكه ذاتی باشد يا نه، به دليل لياقت باشد يا نه، مفيد برای همه باشد يا نه و اساساً حق باشد يا نه،در سطوح خاصی از جامعه ما در جريان است و پر واضح است مادام كه اين زمينههای باطل در جامعهای وجود داشته باشد،نبايد تعجب كرد اگر فرصت طلبان سياسی، اين اجازه را پيدا كنند كه بين مفهوم مقدس عدالتخواهی و مفهوم غير عادلانه تساوی خواهی، اينگونه خلط كنند آنهم به سمت فقر و بد بختی!واگر شما دقت كنيد میبينيد همين خصلتها در كنار فراموشكاری وصد البته قدرناشناسی، از جمله مسائلی است كه به شكل تاريخی، دمار از روزگار ما ايرانيان بدرآورده و ما را دچار اين عادت خانمانسوز نخبه كشی كرده است، حوادث تأسف باری چون ماجرای اميركبير و حمام فين كاشان كه اين روزها عدهای به دنبال گرم كردن مجدد آن هستند، بدون زمينههای اجتماعی امكان تحقق نداشت والبته بگذاريد در اين ميان سهم به سزای جريانهای سياسی چپ در طول دهههای گذشته را نيز از نظر دور نداريم كه دايماً با سم پاشیها و القائات پوپوليستی خود، بر عفونت اين زخم فرهنگی افزودهاند.آ رزو میكنم روزی روزگاری بزرگان جامعه شناس ما برای رفع اين بلای فرهنگی و اجتماعی، تأملی كنند و چارهای بينديشند.
اگر چه مصاحبه رنگ و بوی آسيب شناسی اجتماعی پيدا میكند ولی سؤالی كه در ذهنم شكل میگيرد اين است كه با توجه به گذشتههای پر افتخار اين ملت، به نظر شما اين مشكلات از چه دورهای وطی چه فرايندی در فرهنگ عمومی ما رخنه كرده است و به صورت يك عادت نمود يافته است؟البته پرداختن به اين بحث دامنه دار ممكن است در فرصت ما و اين گفتگو نگنجد و همانگونه كه پيشتر عرض كردم اگر جامعه شناسان و حكمای ما مصمم به آسيب شناسی و چارهانديشی باشند بی ترديد ريشههای تاريخی برجستهای را میتوانند احصاء كنند، اما در پاسخ به پرسش شما، به اين بسنده میكنم كه ضمن تأييد كلی فرمايش شما مبنی بر افتخارات تاريخی، اجازه بدهيد اذعان كنم كه من هم جزو آن دسته از كسانی هستم كه مخالف اغراق در زمينه افتخارات ملی هستند و بر اين باورند كه زياده روی در خودستايی تاريخی، هيچ كمكی به حل هيچ مشكلی نخواهد كرد و دايماًبر گمراهیها خواهد افزود چنانچه افزوده است و شايد تنها راه، راه اعتدال و قضاوت منصفانه پيرامون ميراثهای خوب و بد فرهنگی است كه میتواند ما را متوجه مشكلات فراوان مان و ريشههای آنها نموده و به تبع آن رهنمون سعادتمان باشد.
اجازه بدهيد برگرديم به موضوع اصلی اين مصاحبه و آن مناظره تاريخی، عدهای از حاميان آقای احمدی نژاد، معتقدند كه اقدام ايشان در مناظره، بخشی از يك نوع پالايش جريان انقلاب بود برای بازگشت به آرمانهای اوليه انقلاب، پاسخ شما به اين تحليل چيست؟صرف نظر از ايرادهای ساختاری اين نوع نگاه، تا آنجايی كه ما متوجه میشويم و در منش و دعب امام خمينی(ره) هم آشكار است، آرمانهای اوليه انقلاب كه پسوند اسلامی را نيز به همراه داشت، بنا شده بود بر معيارهای شرعی، اخلاقی و آموزههای دينی و همانطور كه میدانيد درآن هيچ هدف حتی مقدسی!، وسيله را توجيه نمیكند يعنی راه رسيدن به هدف، خود موضوعيت دارد، موضوعيت از اين حيث كه آن راه و وسيله هم بايد مشروع باشد.فرضأ ريختن آبروی مؤمن كه در شريعت ما از خون او محترم تر است آن هم با توسل به افترا و دروغ، چگونه میتواند وسيلهای برای رسيدن به يك هدف مقدس باشد؟ در مورد ساير اقدامات خلافی هم كه آقايان قبل از انتخابات انجام دادند و موجب نا بسامانیهای بعدی شد نيز اشكال همان است!
وانگهی اجازه بدهيد، اگر چه مايل نيستم به همان سبكهای آقايان، كسانی را زير سؤال ببرم، اما به طور عمومی، كمتر كسی است كه نداند اين دولت، دست كم در سی سال نظام جمهوری اسلامی، يكی از پر حاشيه ترين دولتها در حوزه انضباط مالی و پرهيزگاری اقتصادی بوده است و صد البته آنچه كه بايد در نقد اينگونه مفاهيم ملاك باشد، قانون هست وگزارش های سازمانهای نظارتی و بازرسی،ديوان محاسبات وغيره هم چنانكه اعتراضات برخی ازاين نهادها را در اين سالهای اخيربه كرات ديده ايم. بنا بر اين ترديد نكنيد كه آبروی افراد را به هيچ انگاشتن و بدون محكمه و محكوميت، مرتكب افترا شدن، آنهم در برابر ديدگان ميليونها نفر، به هر بهانه ای،در هيچ قاموسی موجه نيست همانگونه كه در قاموس انقلاب اسلامی! به همين دليل، شايد برای تبيين چنين اقداماتی، واژه آلايش، واژه گوياتری باشد ازپالايش!
آيا پس از اين اتفاق، شما و يا پدرتان، اقدامی از نوع قضايی در قالب شكايت يا در قالبهای ديگر انجام داده ايد واگر پاسخ منفی است، سؤال بعدی من اين است كه چرا؟پاسخ كوتاه من به اين پرسش اين است كه بلی، اقداماتی را انجام داده ايم و البته با موانع گوناگونی از نظر ماهيت هم مواجه شده ايم كه ناچارم بعضی از آنها را برای شما بيان كنم.ضمنأ ما اين پرسش را، بارها در طول اين ماهها شنيده ايم،چه از سر دلسوزی از دوستان و چه با كنايه از افراد نه چندان خوش دل!باری، بد نيست در اينجا يك كشف شگفت انگيز قضايی را كه ما در پيگيری اين ماجرا با آن مواجه شديم،با شما در ميان بگذارم و آن، نقص عجيب موجود در آيين دادرسی و قوانين جزايی ماست با اين توضيح كه: طبق قانون مجازات اسلامی، اگر كسی جرمی را به دروغ به كسی نسبت دهد، خوب اين افترا تلقی میشود و در قانون هم فهرستی از جرمها بيان شده مانند قتل، تجاوز،سرقت و غيره كه شوربختانه عناوينی همچون دست اندازی به بيت المال،ويژه خواری،رشوه خواری، بی قانونی و تعابيری از اين دست كه آقای احمدی نژاد در مناظره و يا در تريبونهای ديگر مطرح كردند، اگر چه اعمال خلافی به نظر میرسند ولی چون در آن فهرست جايی ندارند و به عنوان جرم مصرح در قانون نيستند، نسبت دادن آنها به افراد هم، اگر چه دروغ باشد،افترا تلقی نمیشود! ملاحظه میفرماييد كه اين بنا از كجا ويران هست!
با اين وصف، يعنی امكان طرح شكايت قضايی برای چنين چيزی وجود ندارد؟چرا، راههای ديگری هست. طبق همين قانون مجازات اسلامی،عناوين ديگری در مواد ديگر وجود دارد كه شامل حال ما میشود از قبيل تشويش اذهان عمومی به قصد اضرار و يا مواد ديگر كه وكلای حاذقی روی آنها كار كردهاند، لايحهای هم تنظيم كرده ايم و در كل آمادگی لازم وجود دارد اما فعلأ بدليل ديگری از پيگيری آن صرف نظر كرده ايم.
اتفاقاً اين مسأله، يعنی علت عدم پيگيری موضوع، همان چيزی است كه ما كنجكاويم بدانيم چه بوده البته اگر مايل هستيد بيان بفرماييد؟واقعيت اين است كه عامل اصلی بازدارنده برای پيگيری قضايی، مصلحت انديشی پدرم بوده است با اين توضيح كه: اگر چه در ابتدا موافق بودند و پيگيری هم میكردند ولی پس از وقوع حوادث تند و تلخی كه پی در پی رخ نمود، به من گفتند با توجه به آشفتگی شرايط سياسی و التهابات اجتماعی كه تهديدی برای كشور و انقلاب است، من مايل نيستم سهمی در دميدن بر اين هيمه دود آلود داشته باشم كه اگر شعله ور شود دامان مملكت را میگيرد و اگر چه دفاع از حيثيت و آبروی خانوادگی مان، يك بايد عقلی، توصيه شرعی و حق قانونی است اما با عنايت به مجموع شرايط من از تو میخواهم دست كم در شرايط فعلی از حق خودمان بگذريم و به تعبير ايشان كارمان را با خدا وا بگذاريم.در نهايت، فارغ از اينكه من قانع شدم يا خير، به هر تقدير، فعلأ خواست پدرم عملی شده و به تعبيری، دندان به جگر داريم تا شرايطی ديگر.
آقای ناطق اگر مقدور هست مقداری از تأثيرات عاطفی اين حوادث بر احوالات شخصی خودتان و خانواده بفرماييد؟بگذاريد از پدرم بگويم، من احوالات ايشان را در بيشتر روزهای سخت بياد دارم بدون ترديد، ايشان سخت ترين روزهای عمرش را در اين ماههای پس از انتخابات تجربه كرد حتی در مقايسه با سالهای مبارزه، زندان و شكنجه قبل از انقلاب و به رغم روحيه قوی وپرنشاطی كه از ايشان سراغ داريم، ما هيچگاه ايشان را تا اين اندازهاندوهناك ونگران نديده بوديم ونا گفته پيداست كه ناراحتی و نگرانی ايشان به هيچ روی،جنبه شخصی ندارد و به دنبال برخوردهای غير منصفانه با شخص ايشان نيست بلكه نگرانی عميق برای آينده انقلاب و كشور از يكسو، وبرخوردهای غير منصفانه و خشن با مردم وحوادثی چون كهريزك وغيره از سوی ديگر، روی هم رفته روزهای غمباری را برای اين سرباز پاكباخته انقلاب دست و پا كرده است.
خودتان چطور؟والله چه بگويم! طبيعتأ اين چند ماه را جزو بهترين روزهای زندگيم، محسوب نخواهم كرد و تا جايی كه مسائل جنبه ملی و عمومی دارد، احساسات بنده هم مثل سايرين، احساس نارضايتی است ولی در مورد اقدام آقای احمدی نژاد در مناظره با آقای مهندس موسوی، كه برای من جنبه شخصی هم دارد، بايد بگويم به رغم مشكلاتی كه در مناسبات اجتماعی و تعامل با افراد جامعه، در پی اين تهمت برای ما بوجود آمده است، ولی به بركت ممارست ذهنی كه دارم از آقای احمدی نژاد نفرتی در دل ندارم و تنها برای ايشان آرزوی آرامش روح دارم.
اجازه بدهيد فارغ از اين حوادث از شما خواهش كنم مقداری از خودتان برايمان بگوييد، اينگونه كه به نظر می رسد شما حضور پر رنگی در عرصههای سياسی و بهتر بگويم دولتی نداريد و كاملأًيك زندگی دور از موقعيت سياسی پدرتان برگزيده ايد، اگر ممكن هست بيشتر به ما بگوييد؟كم و بيش همينطور است كه میفرماييد. خوب آدمها از نظر علايق ذاتی و خصوصيات فردی متفاوتند و بنده هم از همان اوان جوانی، شايد به فحوای اين شعر حافظ تأسی كردم كه:
«غلام همت آنم به زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است»
و تقريباً همانگونه كه گفتيد اگر چه به شيوه روزنامه نگاران، پيوسته پيگير مسايل سياسی بوده ام وچه بسا به خاطر موقعيت پدرم در حاشيه بسياری از تحولات، اما به هر تقدير، فضای سياسی حاكم در ايران و همينطور مشاغل دولتی را، عرصه پر جذبهای نيافتم و از آنها پرهيز كرده ام. علايق شخصی من به گواه تقويم هايم، عمدتأًفرهنگی، اجتماعی و هنری است كه در يك خلوت بی نشان هم قابل تحصيل است.بگذاريد اين را هم بگويم شايد برای شما جالب باشد، من در طول هشت سال رياست مجلس پدرم، بنظرم هشت بار به دفتر ايشان مراجعه نداشته ام و اگر هم مراجعهای داشته ام، غالبأ دليلش احضار پدرم بوده و كار فوتی به حدی كه فرضاً امكان اينكه تا شب صبر كنند و يكديگر را در منزل ملاقات كنيم نبوده است و همينطور دفتر بازرسی رهبری كه بد نيست بدانيد پس از قريب به ۲۱ سال، بسياری از كارمندان آنجا، حتی با چهره من نا آشنا هستند.
تحت تأثير اين اطلاعات، سؤالی كه برايم بوجود آمده است اينكه: فكر میكنيد ريشه اين روش به شخصيت خودتان مربوط هست يا به شيوه رفتاری پدرتان؟اجازه بدهيد جنبه احتياط را رعايت كنم و بگويم هر دو.
اگر اشكالی ندارد، مقداری از وضعيت معيشت و اقتصاد خودتان به ما بگوييد، به هر حال شايد وجود يك خلأ اطلاعاتی در باره شما آقايان باعث بعضی سوء تفاهمها شده است؟ضمن تأييد بخش آخر پرسش شما واقعأ جای تأسف است از اينكه در يك جامعه آرمانی(!)، به صرف خلأ اطلاعاتی در مورد يك فرد، او را متهم به تباهی كنند، چيزی كه با آموزههای اصولی ما مثل مفهوم برائت، سازگار نيست كه اصل را بر برائت مید اند !باری، وضع معيشتی بنده، البته رقت بار نيست! واين درحالی است كه ضمناً وبه هيچ روی در تعاريف مصطلح ميلياردرهم نمیگنجم برخلاف اظهارات آقای احمدی نژاد.
ورود من به فضای كسب و كار، مقارن با سالهای تحصيل در دانشگاه بود واجمالاً اين فعاليت ها، اگر چه همراه با تلاشهای فراوان بود، اما به دلايلی كه برای خودم البته روشن هست، توفيق چشمگير ومتناسبی به همراه نداشت.بگذاريد كمی فاش تر بگويم چه باور كنيد چه تعجب! اما شرايط كسب و كار، برای كسانی چون بنده، كه در حاشيه موقعيتهای سياسی بالای كشور بودهاند، چنان اسفناك و سرشار از محدوديت و محروميتهای گوناگون سازمانی و غير سازمانی است كه سر بسته، گاهی از حقوق اوليه شهروندی هم محروم بوده ايم و در مورد اينجانب، همه اين موانع ذاتی را اگر در وسواسهای پدرم ضرب كنيد، اذعان خواهيد داشت كه چه فرايند مرد افكنی را میبايست طی میكرديم برای فراهم ساختن به تعبير عاميانه يك لقمه نان حلال.
آيا اين پيچيدگی ودشواری، مختص شما بود يا در مورد ساير اصطلاحاً آقازادهها هم وضعيت به همين شكل است؟اجازه میخواهم كه در اين فرصت و به قصد قربت مطلقه، نكتهای را با شما در ميان بگذارم، بدون ملاحظه اين جو ظالمانهای كه در طول اين سالها در جامعه ما شكل گرفت و باعث شد مفهوم محترمی چون آقازادگی كه به حق بايد گفت ريشه در هزاران سال زندگی بشری دارد و منشأ بسياری از مواهب اجتماعی است، اينگونه و بسان برخی ديگر از مفاهيم مورد احترام اين ملت،ناجوانمردانه تعبيروارونه گشت وبه مسلخ نا آگاهی رفت. به هر شكل، وضعيتی را كه من خودم تجربه كردم، بايد بگويم به استقراء، در مورد اكثريت كسانی درموقعيتهای شبيه به بنده صدق میكند و بيشتر تابع يك نارسايی ارگانيكی وفقدان يك تعريف روشن از حقوق افراد در پيرامون مناصب بالای سياسی است تا چيز ديگر.صد البته نفی نمیكنم كه اين قاعده اولاًيشتر در مورد موقعيتهای حساس سياسی است و ثانياً مثل هر قاعده ديگری استثناء هم شايد داشته باشد.
و واقعيت اينكه هرچه از سطوح بالايی مناصب به پايين كه بياييم،محدوديتها كم رنگ تر و دست برای كسب و كار و حتی بی مبالاتی ها، باز تر میشود چنانچه نبايد تعجب كرد اگر فرضاًميدان مانوريك رييس اداره و يا مدير كل به مراتب از يك وزيربيشتر باشد كه هست.
اگر اجازه بدهيد برگرديم به وضعيت خودتان؟بله، در كش و قوس شرايطی كه پيشتر توضيح دادم، به نظرم در سال ۷۴ بود، يعنی يك سال و اندی مانده به دوم خرداد و آن ماجرای تاريخی كه تأثيرات شگرفی در زندگی شخصی من داشت و بماند! درپی يك تصميم سرنوشت سازو در حالی كه تنها ۲۷ سال داشتم، دچار تقدير خانه نشينی و بازنشستگی زود هنگام در امر فعاليت اقتصادی شدم كه تا هم اينك نيز ادامه دارد.شرح اين ماجرا را در يادداشتی آورده ام كه در زمان مناسب و در قالب خاطرات منتشر خواهم كرد اما اجمالاً در همان مقطع زمانی بود كه بدليل حساس تر شدن موقعيت پدرم و انتخابات پيش رو، به طور دايم و پی در پی، من در معرض سؤالات، هشدارها و وسواسهای ايشان در مورد روابط كاری ومسائل مربوط به كار، قرار داشتم كه خوب در پی شايعات، حرف و حديثها وگاهی سعايتها بوجود میآمد.در مقطعی، ايشان مرا خواستند و پس از يك جلسه طولانی كه من هم به گلايه از سبك وسياق سخت گيرانه ايشان، سخن گفتم واينكه ما چه گناهی كرديم كه با شما نسبت داريم و بالاخره حق زندگی كردن داريم يا خير؟ و،.... در نهايت و در يك فضای عاطفی به من گفتند: پسر جان، موسم انتخابات در حال فرا رسيدن هست و به همين نسبت حساسيتها و دشمنیها هم در حا ل فزونی است و خدای را شكر در طول اين سالها، ما بگونهای عمل نكرده ايم كه كمترين شائبهای از آلودگی مالی و غيره در ذهن جامعه بوجود بيايد و من مايل هستم همين گونه منزه باقی بمانيم بخصوص نمیخواهم از ناحيه نزديكانم، آسيبی به وجهه من و در نهايت آبروی نظام وارد شود و چه و چه...همين شد، يعنی من همان شب به پدرم گفتم: بسيار خوب، با اين كيفيت، من يك انتخاب بيشتر ندارم و آن اينكه دفتر و دستك را تعطيل كنم و كليه ارتباطات كاری را هم قطع. چون ارتباط، لازمه كسب و كار است و اين هم كه مقدور نيست من هر روز بيايم اينجا و پاسخگوی كار كرده و نكرده باشم و اين نقطه پايان تجارت پيشگی ما شد
به همين سادگی!
اجازه بدهيد اين را هم بگويم كه در طول اين سالها، به غير از سه چهار سالی كه در يك شركت حسابرسی مشغول به كار بوده ام،امرار معاش بنده از طريق فعاليت كشاورزی بوده است و هيچگاه (تأكيد میكنم هيچگاه) در هيچ قرارداد دولتی و يا نيمه دولتی،مستقيم و يا غير مستقيم، حضور نداشته ام و از هيچ امكان خاص، امتياز ويژه و يا رانتی هم منتفع نبوده ام.
من از گشاده دستی شما در بيان مسائل خصوصی تان، سوء استفاده میكنم و سؤالی هم راجع به پدرتان جناب آقای ناطق نوری میپرسم، آيا مقدور هست مختصری هم در اين رابطه برای ما بگوييد؟در مورد پدرم و حساسيتهای ايشان، پيشتر توضيح دادم اما بد نيست برای نمونه راجع به منزل مسكونی ايشان كه چند نوبت، بهانه دروغ پراكنی برخی از نشريات و افراد غير متعهد به اخلاق شد، برايتان بگويم كه: منزل پدر من از قبل از انقلاب تا سال ۶۰-،۶۱ كه ايشان مسئوليت وزارت كشور را عهده دار شدند،در قلهك شميران واقع در منطقه زرگنده بود و از تاريخ مذكور بدلايل امنيتی آن روزها و پرهيز از تردد زياد تا پايين شهر، به ناچار محل سكونت را به خيابان فخرآباد منتقل كردند كه حالا از نظر معيارهای سطحی بالا و پايين شهری، كه شوربختانه اين روزها به گفتمان غالب هم تبديل شده، تصادفاً ايشان به عكس عمل كردند به عكس كسانی كه شايد قبل از انقلاب جز نامی از شميران نمیدانستند وپس از انقلاب البته آشناتر شدند! وشايد برای شما جالب باشد كه بدانيد آقای ناطق، در طول اين سالها، به دلايل شخصی، نسبت به اقامت در املاك دولتی و يا اصطلاحاً مصادرهای و حتی معامله آنها به شدت اكراه داشته و پرهيز میكردند واين در حالی بود كه حفاظت سپاه بطور دايم، نسبت به امنيت فيزيكی ايشان اظهار نگرانی میكرد.
به عنوان آخرين سؤال، مايلم پيش بينی شما از آينده تحولات سياسی ايران را جويا بشوم؟پيش بينی كه كار پيش گوهاست و ای كاش من میتوانستم آينده را پيش بينی كنم اما به هر تقدير و به رغم خوش بينی كلی، به عنوان سرباز كوچكی از اين ملت كه بارها برای حراست از حتی يك وجب از خاك مقدس وطن، جنگيده و سلامت خود را تقديم آن داشته است، بايد اعتراف كنم كه تصور تهديداتی كه مالاً يكپارچگی ايران را هدف بگيرد و كشور را طعمه كش مكشهای داخلی و هرج ومرج قرار بدهد، كابوسی است كه پشتم را میلرزاند و بايد بی تعصب پذيرفت كه اين چرخ گردون با هيچ قومی و ملتی پيوند اخوت ندارد و سوء تدبير، افول و سر شكستگی تاريخی را در پی دارد.
آرزو میكنم تدابير عقلايی، مانع از تحقق هر تهديدی بشود، نام ايران جاودان باشد، اهداف بی پيرايه انقلاب كه خواست مردم بود، جامه عمل بپوشد و در عين حال سعادت و دل خوش نصيب ملت رنجديده ما گردد.
بی ترديد ملت ايران استحقاق در آغوش كشيدن سعادت و رفاه را در پس اين همه سال، تلاش جانكاه دارد.
از وقتی كه در اختيار ما گذاشتيد سپاسگزارم.من هم از شما ممنونم.
منبع: ابرار