محمدتقی فاضل میبدی، مدرس دانشگاه و حوزه، در یادداشتی در روزنامه ایران نوشته است: سخنانی را که یکی از مدعوین صدا و سیما درباره رئیس جمهوری بر زبان راند نباید اتفاقی محدود به یک بداخلاقی و بدزبانی شخصی دانست. چنین تفسیری در حقیقت تقلیل دادن یک آسیب بزرگ به مسألهای فردی است. واقعیت این است که زمینهساز آن سخنان و اتهامات سخیف، نه یک رفتار و تصمیم فردی بلکه یک اتفاق مخرب سیستماتیک است که اکنون خود را به این شکل بروز داده.
خصوصاً اینکه این دست رفتارها به شکل مداوم در حال تکرار هستند و مهمتر اینکه با شتابی فزاینده بر تکرار آنها افزوده میشود. کما اینکه نگارنده معتقد است اظهاراتی مانند آنچه در هفتههای اخیر در خصوص غسل مرحوم آیتالله مصباح یزدی ادعا شد و نمونههای پر تعداد دیگری از همین دست را باید در همین چارچوب شناسایی کرد.
اما آن اتفاق سیستماتیک چیست؟ چه چیزی باعث شده تا چنین نوع ادبیات سخیف و غیرقابل دفاعی بتواند در جامعه ما به مهمترین تریبونهای عمومی راه یابد؟ پاسخ این دست سؤالات در سه سرفصل کلی قابل ارائه است؛ اول کنار گذاشتن و به حاشیه بردن و نزول شأن نخبگان و خطیبان و علمای واقعی در جامعه، دوم ایجاد انحصار به موازات مسئولیتگریزی در اداره تریبونهای عمومی کشور و سوم سیاستزدگی بیش از اندازه در حوزههای علمی، دانشگاهی، حوزوی، پژوهشی و فکری.
به عبارتی باید گفت که مجموع این سه عامل بنیادین به همراه عوامل فرعیتر دیگری ما را به شرایطی رسانده که امکان طرح مسائل سخیف، غیراخلاقی و بیپایه از تریبونهای ملی برای برخی افراد و جریانها بدون هزینه شده است.
در این زمینه مراد از «هزینه» برخوردهای قضایی و امنیتی با گویندگان و طرحکنندگان این دست مسائل نیست، بلکه منظور این است که چنین ادعاهایی موقعیتهای سیاسی، اجتماعی، علمی و اداری افراد را نه تنها تهدید نمیکند و برای آنها نگرانی بابتشأن اجتماعیشان به وجود نمیآورد، بلکه گاهی حتی باعث تقویت جایگاههای آنها نیز میشود. واقعیت این است باید بپذیریم در جامعهای که نخبگان و علمای واقعی هر حوزهای به دلایل مختلف حاشیهنشین مباحث و تحولات روز شدهاند، جای خالی آنها توسط عناصری پر میشود که به دلیل نداشتن توانمندیهای فنی لازم، مستعد چنین نوع رفتارهایی میشوند.
وقتی امکان دستیابی گرایشهای مختلف و نخبگان به تریبونهای کشور منطبق با موازین «عدالت»، «انصاف» و «شایستگی» آنها نباشد و در این بین روابط فردی و تعهد سیاسی به برخی گرایشهای مشخص تأثیر اصلی را بگذارند، ایجاد چنین شرایطی کاملاً طبیعی است. بهطور خلاصه باید گفت آلودگی گفتمانی و ادبیاتی فضای فعلی کشور در ساحتهای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بیش از هر چیز دیگر حاصل نخبهکشی مداوم و انحصار تریبونهای عمومی است.
این وضعیت اما باید امروز بیش از هر چیز برای فضای علمی، دانشگاهی و حوزوی کشور جای نگرانی داشته باشد. چرا که توسل افراد به اقدامات موهن و سخیف بیش و پیش از هر بخش دیگری، باعث سیطره ابتذال در آن بخشی میشود که این افراد از آن برخاسته و توسط آن، اعتبار گرفتهاند.
به همین جهت نیز انفعال بخشهای حوزوی، دانشگاهی و علمی کشور در برابر این دست سخنان و رفتارها، بیش از هر چیز دیگر باعث نگرانی و عامل استمرار و شدت یافتن این وضعیت در آینده خواهد بود. اینجاست که باید حسرت خورد که ای کاش حوزههای علمیه و علمای مذهبی ما به عنوان مرجعی که دارای اعتبار تاریخی بین مردم هستند سریعتر و قاطعتر از هر جای دیگری در برابر برخی ادعاها و اتهامات و افتراها، اقدام به موضعگیری میکردند. شکی نیست که چنین اقدامی اول از هر چیز بر اعتبار حوزه و علمای حوزه در چشم مردم میافزود.
معالأسف اما باید گفت که ما هماکنون چه از نظر سطوح مختلف سیاسی و چه در ساحت نهادهای علمی و حوزوی دچار نوعی انفعال در برابر این وضعیت شدهایم. حتی فراتر از این در جاهایی میتوان نشانههایی یافت که برخی در همین سطوح، منافع خویش را در استمرار این دست رفتارها میبینند.
رفتارهایی که اخلاق، اعتماد و اتحاد اجتماعی و عمومی ما را با سرعت بالایی رو به زوال میبرد و خطراتی چند وجهی را پیش روی ما میگذارد که حتی میتواند ارزشهای تمدنی ما را نیز که حاصل انباشت قرنها همزیستی اخلاقی است، در چشم به هم زدنی مانند اسید در خود حل کرده و جامعهای عاری از اخلاق و کرامت را بر پا کند.
بر همین اساس است که اظهارنظرها و بد زبانیهایی مانند آنچه را اخیراً رخ داد نباید صرفاً یک مورد محدود و فردی دید. این تنها یک نشانه از صدها نشانه مشابهی است که فارغ از اینکه گوینده آن چه کسی است و ناظر به چه مقامی آن حرفها را زده، باید زنگ خطر سقوط ارزشها و کرامات اخلاقی را برای همه ما به صدا در بیاورد و منجر به تجدید نظر جدی در راهی که میرویم بشود.