به گزارش «تابناک» به نقل از روزنامه ایران، حالا طناب دار، پاندول ساعتش شده بود و با هر ضربه به او یادآوری میکرد که یک قدم به طناب نزدیک میشوی. دلش اما کنج همان زندان بارها هوای گنبد طلایی رنگی را کرده بود که از بچگی دل به آن سپرده بود. بارها از صاحب این گنبد طلایی راه نجات خواسته بود و این روزنه امید یک روز عجیبتر و غیرقابل باورتر از هر اتفاق دیگری به رویش باز شد. اولیای دم به حرمت ضمانت ضامن آهو و پرچمش، از خون او گذشت کردند. معجزهای که سه پرونده قضایی را به هم گره زد و پس از اتفاقاتی عجیب پایان خوشی پیدا کرد.
زن میانسالی که از خادمین حرم امام هشتم و مسئول یک کانون نیکوکاری در مشهد است و با جلب رضایت خانواده مقتول این مرد زندانی را از مرگ نجات داده درباره این ماجرای عجیب به «ایران» گفت: من آشنایی قبلی با این مرد زندانی و خانوادهاش نداشتم. در واقع من برای آزادی یک زن میانسال که به خاطر ۳۶ میلیون تومان در زندان بود پیشقدم شده بودم. از آنجا که خانواده این زن شنیده بودند کانون ما برای پرداخت دیه زندانیها تلاش میکند پسر وی به کانون «خواهران شهدا» آمده بود تا شاید بتواند کمک بگیرد. پسر جوان که از همه جا ناامید شده بود میخواست برای آزادی مادرش و گرفتن رضایت شاکی، کلیهاش را بفروشد.
آرام محرابی، مسئول کانون در ادامه گفت: دو سالی میشود که خادم امام رضا(ع) هستم و به احترام امام رضا و خون شهدا و برادرم که شهید شده، تلاش میکنیم تا به زندانیان کمک کنیم. وقتی ماجرای این زن را شنیدیم تصمیم گرفتیم برای جلب رضایت متهم به نام شهلا، قدمی برداریم. در تحقیقاتی که انجام دادیم متوجه شدیم شهلا به اتهام سرقت ۳۶ میلیون تومانی به زندان افتاده در حالی که خودش میگفت برای خرید لباس دست دوم به خانه شاکی رفته بود اما در همان روز پول شاکی گم شده و او شهلا را متهم به سرقت کرده است.
زن نیکوکار ادامه داد: از آنجایی که صندوق ما چنین پولی نداشت تصمیم گرفتم از یک فرد نیکوکار وام بگیرم اما زمانی که برای وام اقدام کردیم یک شرط هم برایمان گذاشتند؛ آنها گفتند برای پسری که یک مأمور بدرقه زندان را کشته و به قصاص محکوم شده از خانواده مقتول رضایت بگیرید. وقتی ماجرای قتل را شنیدم مشخص شد این پسرجوان زمانی که متوجه میشود که یکی از دوستانش به حبس ابد محکوم شده است، با هم محلیها و رفقایش تصمیم میگیرد تا او را فراری بدهند. با این تصمیم هنگام انتقال زندانیان به دادگاه، راه را بر مأموران سد میکنند تا همدست خلافکارشان را فراری بدهند. اما دراین میان مأمور بدرقه کشته و متهم دستگیر و به قصاص محکوم شد.
آرام محرابی گفت: پس از شنیدن این ماجرا چندان رغبتی برای قدم برداشتن در این راه نداشتم اما زمانی که متوجه شدم مقتول در روز شهادت امام رضا(ع) به قتل رسیده است و برادر خودم نیز در همین روز به شهادت رسیده بود با خودم گفتم حتماً در این ماجرا حکمتی وجود دارد. برای همین شرط را پذیرفتم و از آنجا که خانواده مقتول ساکن اصفهان بودند ما از مشهد راهی اصفهان شدیم. قبل از سفر میخواستم یک پرچم امام رضا(ع) همراه ببرم تا شاید به احترام این پرچم رضایت بدهند. اما چیزی که برایم عجیب بود، اینکه یک پرچم امام حسین و یک پرچم امام رضا به دستم رسید. اول خیلی ذهنم درگیر بود که چرا دو پرچم به دستم رسید اما بعد حکمتش را متوجه شدم.او ادامه داد: بههمراه خانواده برادرم از مشهد راهی اصفهان شدیم و به خانه مقتول رفتیم اما تلاش ما برای جلب رضایت بیفایده بود و آنها رضایت ندادند.
محرابی در ادامه گفت: از اینکه نتوانسته بودیم کار مثبتی انجام دهیم خیلی ناراحت بودم قرار شد فردای همان روز به مشهد برگردیم اما وقتی برای خرید بلیت هواپیما رفتیم مشخص شد که پروازهای ساعت 2 بعد از ظهر به مشهد پر شده است و تمام پروازهای عصر نیز به شکل عجیبی کنسل شده است. بدین ترتیب مجبور به ماندن در اصفهان شدیم.
یک ساعتی از ماندنمان گذشته بود که زنگ خانهای که در آنجا اقامت داشتیم را زدند و گفتند خانواده دیگری نیاز به کمک دارند تا از خانواده مقتول رضایت بگیرید. آن زمان بود که راز دومین پرچم و کنسل شدن پرواز و ماندن در اصفهان برایم برملا شد.
ساعت هفت بعداز ظهر بود که به خانه دومین مقتول در یکی از روستاهای چادگان اصفهان رفتیم. خانوادهای که پسرشان قربانی دوستش شده بود و حالا مانده بودند که قاتل پسرشان را قصاص کنند یا از خون قاتل بگذرند. مقتول بهنام محسن از دوستان صمیمی و قدیمی مهدی بود و بیشتر روزها، با هم برای کار به اصفهان میرفتند و باهم برمی گشتند. تا اینکه مهدی، تصمیم به اجاره مغازه آپاراتی و باتریسازی میگیرد و در این میان محسن از او میخواهد که اجازه دهد در گوشه مغازهاش او نیز مشغول کار شود. اما مهدی با درخواست دوست قدیمی اش مخالفت میکند و اختلاف بین آنها بالا میگیرد. تا اینکه یک روز مقتول بههمراه دو نفر از دوستانش راهی مغازه آپاراتی میشوند. مهدی که در حال کار بود به تصور اینکه آنها برای دعوا آمدهاند با آنها درگیر شد و نوک تیز قیچی که در دست داشت به گردن رفیق قدیمی اش خورد و جنایتی تلخ را رقم زد.
زن نیکوکار در ادامه گفت: در خانه مقتول پرچم امام حسین(ع) و امام رضا(ع) را مقابل خانوادهاش گذاشتیم و شروع به صحبت کردیم از آنها خواستیم به حرمت امام رضا(ع) و خون سالار شهیدان قاتل را ببخشند. تا ساعت سه صبح با خانواده مقتول صحبت کردیم، تا اینکه توانستیم رضایت این خانواده را جلب کنیم فردای آن روز با خوشحالی راهی مشهد شدیم و با وامی که دریافت کردیم، موفق شدیم شهلا را آزاد کنیم. چند روز بعد هم اولیای دم محسن، رضایت کتبی خودشان را اعلام کردند و متهم این پرونده نیز از قصاص رهایی یافت. البته برای آزادی عامل شهادت مأمور زندان نیز تلاش خود را پیگیری میکنیم.
پدر محسن، درباره ماجرای رضایت قاتل پسرش به «ایران» گفت: با قتل پسرم نمیتوانستم قاتل او را ببخشم، محسن پسر آرام و مهربانی بود و چطور میتوانستم باور کنم که او کشته شده است. برای همین تصمیم به قصاص گرفتم و حتی زمانی که خانم محرابی و همکارانش به خانه ما آمدند جوابم منفی بود. اما پرچم امام رضا(ع) و امام حسین(ع) را که جلوی رویم قرار دادند به حرمت ائمه و امام هشتم، تصمیم گرفتم از خون پسرم بگذرم. قرار است به پابوسی امام رضا(ع) بروم و بعد از ۱۰ سال، با این امام رئوف دیدار کنم.