فیلم سینمایی «آنها اول پدرم را کشتند / First They Killed My Father» ساخته آنجلینا جولی، گامی رو به جلو در کارنامه فیلمسازی او محسوب میشود و او با نگاهی مستندگونه برای به تصویر کشیدن یک جنایت تاریخی، توانسته قابلیتهای تازهای از خود به نمایش بگذارد؛ روایتی از کشتار دست کم دو میلیون انسان.
به گزارش «تابناک»؛ تازهترین اثر آنجلینا جولی، بیشک بهترین تجربه فیلمسازی در کارنامه اوست. اثری تکان دهنده در مورد کشتار رژیم خمر سرخ در سال ۱۹۷۵ در کامبوج که به دلیل نگاه مستند و واقع بینانهای که دارد، موفق شده فاصله زیادی با آثار پیشین و دراماتیک این سینماگر پیدا کند. تنها یک سکانس در «آنها اول پدرم را کشتند» وجود دارد که از نگاه قهرمان اصلی داستان یعنی دختر بچهای با نام لانگ اونگ نیست. تمام سکانسهای دیگر برگرفته از تجربه شخصی این نویسنده و فعال حقوق بشر است.
جولی که از مدتها قبل تصمیم گرفت کتاب خاطرات لانگ اونگ را به فیلم بازگرداند، در نهایت موفق شد با همکاری ریتی پان در مقام تهیهکننده، یکی از بهترین مستندهای سال جاری در مورد نسلکشی کشور کامبوج را به تصویر بکشد. نکته جالب اینجاست که پس از ساخت اثر نازل و ناموفقی چون «کنار دریا» کمتر کسی فکر میکرد که جولی بتواند بار دیگر به عنوان فیلمساز هویت مستقل خود را دست یابد. «آنها اول پدرم را کشتند» واجد نگاهی انتقادی و سیاسی به مسائل روز جهان است.
این موفقیت در حالی به دست آمده است که فیلم در حال روایت حادثهای مربوط به دهه هفتاد است. نگاه سیاسی جولی در تازهترین تجربه فیلمسازیاش به دقت، دلایل وقوع چنین جنایتی را واکاوی میکند و دلیل اصلی سر کار آمدن رژیم خمرهای سرخ را در تصمیمات رئیس جمهوری وقت آمریکا یعنی ریچارد نیکسون میبیند. فیلم با تدوین بسیار دقیق میان صحبتهای نیکسون در مورد جنگ ویتنام و عواقب آن در کشور کامبوج ارتباطی مستقیم به وجود آورده است؛ برای مثال در حالی که ما شاهد سوختن جنگلها و جسدسوزیهای بسیار متاثر کننده هستیم، سخنان نیکسون مبنی بر بیارتباط بودن جنگ ویتنام با نزاع داخلی کامبوج پخش میشود و در زیرلایه تصویر نوای ترانه مشهور گروه رولینگ استونز با نام «همدردی با شیطان» پخش میشود.
چنین دستاوردی تنها میتواند حس همدردی عمیق آنجلینا جولی با بازماندگان این فاجعه را در ذهن تداعی کند. شایان ذکر است که سبک فیلمسازی جولی همچنان از الگوهای پیشین خود تبعیت میکند و میتوان تصاویر و گونه دکوپاژش را به قولی شیک در نظر گرفت، ولی همین تصاویر بهانه لازم برای روایت زندگی پر حادثه لانگ اونگ را به او میدهد. خاطراتی بسیار متاثرکننده و دردآور که هر مخاطبی قادر به تحمل آن نخواهد بود؛ زیرا ما در طول اثر ۱۳۶ دقیقهای جولی از چشم یک دختربچه کوچک کشتار بیرحمانه خمر سرخ را با جزئیات میبینیم؛ کشتاری که در یک آمار خوش بینانه منجر به کشته شدن ۲ میلیون نفر شده است.
اقدام جالب جولی قبل از پرداخت به کشتار رژیم خمر سرخ در کامبوج، یافتن دلایل این فاجعه پیش از ورود به داستان زندگی لانگ اونگ است. جولی که در نگارش فیلمنامه نیز با اونگ همکاری داشته است از موقعیت حضور نویسندهای موفق در اثرش نهایت بهره را برده و با تحلیلی صحیح در ابتدای فیلم دلایل اصلی بهوجود آمدن چنین هرج و مرجی در کشور کامبوج را به خط رواییاش اضافه کرده است. این نکته مهم عیار کار جولی را در «آنها اول پدرم را کشتند» بیشتر میکند، زیرا ما پیش از ورود به دنیای یک دختر بچه و همراه شدن با او سعی داریم، مسئولین چنین فاجعه بزرگی را شناسایی کنیم.
در حقیقت یکی از حرفهای تاثیرگذار فیلم به این واقعیت بازمیگردد که گرچه عاملین جنایت بیش از ۲ میلیون انسان در کامبوج، رژیمی خشونتطلب و نژادپرست بودهاند، شرایط سیاسی جهان در دهه ۷۰ که دستخوش اقدامات اشخاصی چون ریچارد نیکسون بود، چنین جنگ نا عادلانهای را به افراد بیگناه این سرزمین تحمیل کرد.
تا به امروز آثار زیادی در مورد کشتار رژیم خمر سرخ در کشور کامبوج ساخته شده که میتوان مهمترین و برجستهترین آنها را اثر حماسی رولاند جافی با نام «مزارع کشتار» دانست. اما نباید فراموش کرد که تقریبا تمامی فیلمهای ساخته شده بر اساس این فاجعه از چشم بیگانهها و خارجیهای حاضر در کامبوج بوده است. برای مثال در اثر جایزه رولاند جافی تمام ماجرا از چشم روزنامهنگاری با نام سیدنی شنبرگ با نقشآفرینی سام واترسون روایت میشود.
بنابراین فیلم «آنها اول پدرم را کشتند» را میتوان اولین اثر برجستهای دانست که این فاجعه را از دل اتفاقات و از چشم مردم داغدیده کامبوج به تصویر کشیده است. با این اوصاف باز هم این رویکرد را نمیتوان به عنوان دلیل اصلی موفقیت جولی در ساخت این اثر به شمار آورد. جولی که خود سالها قبلتر دختری را از کامبوج به فرزندی قبول کرده، شاید در نگاه اول متهم به خرج کردن احساسات مادرانه یا زنانه شود، ولی با عبور چند دقیقه از فیلم متوجه میشویم که اثر او به میران بسیار زیادی به منبع اصلی خود، یعنی کتاب لانگ اونگ وفادار است.
اثر جولی و اونگ به اندازهای صریح، بیتعارف، واضح و حقطلبانه است که تمام حرف و حدیثهای پیش از اکران فیلم را مردود میکند. یکی از نکات مثبت جولی در مقام یک فیلمساز درک صحیح او از وجود جواهری در اثر است. جواهری با نام ساریوم سری موچ که در این مستند نقش کودکیهای لانگ اونگ را ایفا میکند و نقشآفرینی بینهایت زیبا و مدهوش کننده دارد. جولی که متوجه توانایی برجسته او شده و به خوبی دوربینش را در اختیار این بازیگر کوچک گذاشته و ترسی از پرداخت بیش از حد به این نکته طلایی اثرش نداشته است. این کودک کامبوجی به اندازهای هنرمندانه از چشمهایش در برخورد با فجایعی که در اردوگاه کار اجباری شاهد است، استفاده میکند که گویی به صورت واقعی این تجربیات را از سر گذرانده است.
عملکرد هوشمندانه دیگر آنجلینا جولی دوری جستن از جزئیات جنگ داخلی کامبوج است؛ جایی که دولت کمونیستی دیکتاتور کامبوج یعنی پل پوت جرقه ابتدایی چنین کشتارهایی را به وجود آورد و در نهایت پس از مدتی با افول کمونیسم، سقوط کرد. این مسائل در مقابل جنایتهایی که دختر بچه فیلم از نزدیک شاهد آن است، از درجه اهمیت ساقط هستند و ما از جایی که هفت کودک در شهر پنوم پن زندگی خود را میگذرانند، وارد داستان میشویم. پدر لانگ اونگ که یک مقام دولتی است، بهترین هدف برای شورشیان خمر سرخ محسوب میشود. با کشته شدن پدر، بیشتر تمرکز جولی به روی چهره بازیگر خردسالش جلب شده و این راهکار توانسته است احساسات لازم از وقایعی که با فاصله چند متر با دختر اتفاق میافتد را به نمایش بگذارد.
فیلم «آنها اول پدرم را کشتند» اثر متفاوت دیگری از رسانهای چون نت فلیکس است. این رسانه به خوبی نشان داده است که تنها به ساخت مجموعههای شیک و عامهپسند قناعت نمیکند و آثار متفاوت زیادی را در برنامه تولیدی خود قرار داده است. مستند متفاوت جولی، یکی از همین آثار غیرمتعارف این رسانه است که اکنون به قطبی در فیلم و سریالسازی نیز محسوب میشود.
«آنها اول پدرم را کشتند» بیشک اولین پیروزی آنجلینا جولی به عنوان کارگردان محسوب میشود. شاید این مدیوم اصلی جولی فیلمساز باشد، زیرا او پس از دو اثر ناامید کننده پیشینش با اثری به عرصه کارگردانی بازگشته که شما بدون دیدن تیتراژ، ساخته شدن چنین فیلم کاملی را توسط او باور نمیکنید. پتانسیل خاطرات لانگ اونگ به خودی خود توان برانگیخته کردن احساسات مخاطبین را دارد و جولی با هوشمندی اجازه داده است که روایت بدون دخالتهای دراماتیک او، راهش را ادامه دهد.
شاید هنگام تماشای فیلم به این فکر بیفتیم که او نمیتواند دل از کلیشههای کلاسیک سینمایی که در ذهن دارد، بکند و در نهایت این فیلم نیز پر از تصویرهای شیک و دکوپاژهایی دیکته شده است، ولی نباید فراموش کرد که هر فیلم، با هر شیوهای که ساخته میشود تنها یک رسالت ساده دارد؛ آن هم چیزی نیست جز تحت تاثیر قرار دادن مخاطب. بنابر همین دستورالعمل فیلم «آنها اول پدرم را کشتند» اثری ارزنده و موفق است، زیرا به سادگی با طیف مختلفی از مخاطبین ارتباط برقرار میکند و آنها را تحت تاثیر قرار میدهد.