یک روز که با گروهی از برادران پاسدار از یک مأموریت برمیگشتیم رو به بچهها کردم و پرسیدم: میخواهید یک تلاوت جانانه با صدای استاد منشاوی برایتان پخش کنم؟ بچهها گفتند: خیلی دوست داریم، ولی شما که ضبط صوت ندارید. گفتم: شما کاری نداشته باشید. میخواهید یا نه؟ گفتند: بله که میخواهیم. در این غروب چقدر صدای منشاوی میچسبد!
بلند شدم و خودم را به صندلیهای عقب اتوبوس رساندم و نشستم پشت سر شهید رضا پورعابد. کمی که گذشت آرام آرام شروع کردم به تلاوت سوره یوسف به سبک استاد منشاوی. رضا که صدایم را شنید با من همصدا شد. من صدایم را پایین آوردم و صدای رضا اوج گرفت. سرش پایین بود و میخواند.
تقلیدش از استاد منشاوی و اجرای فراز و فرودهایش حرف نداشت. بچهها سکوت کرده و به رضا گوش سپرده بودند. برای چند دقیقه حال بچهها منقلب شد. این را میتوانستم از سکوت آنها دریابم. ناگهان رضا سرش را بلند کرد و به بچهها نگاه کرد. دید که هم غرق تلاوت او هستند. شرمنده شد. حاج صادق آهنگران که با صدای رضا بیدار شده بود، برگشت و پرسید: این صدای چه کسی است؟
رضا عرق کنان نگاهی از روی ناراحتی به من انداخت که یعنی تو مرا دست انداختی!
آن روز بچهها دریافتند که رضای شاد و شنگول و لطیفه گوی جمع رزمندگان صدایی زیبا و محزون دارد که میتواند دلها را منقلب کند.
چند سال بعد در مراسم تشییع رضا صدای تلاوت استاد منشاوی که از بلندگو پخش میشد دلها را به آتش میکشید.
راوی: محمدعلی صبور
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.