از جمله آثار و تبعات بروز مشکلات اقتصادی در یکی دو سال اخیر در کشورمان، تاثیر آن بر زندگی مهاجرانی است که برخیشان سالهاست ساکن کشورمان هستند. مهاجرانی که عمده شان اتباع همسایه شرقی ایران، افغانستان هستند و از آنجایی که عمدتا به دلیل تامین معیشت خانوارشان راهی کشورمان شده بودند، با سقوط ارزش پول ملی مان چارهای برای بسیاری شان باقی نماند جز اینکه به وطن خودشان بازگردند.
موج بزرگی از بازگشت که سال گذشته میلادی (۲۰۲۰) رکورد زد و به ثبت خروج بالغ بر ۸۰۰ هزار نفر از ایشان از کشورمان به مقصد وطنشان منجر شد. افرادی که برخلاف همه سالهای قبل، عمده شان (بالغ بر ۵۰۰ هزار نفر از ایشان) به صورت خود خواسته خاک ایران را ترک کردند در حالی که همیشه تعداد مهاجران غیرقانونی بازداشت شده توسط پلیس بیش از بازکشت اختیاری ایشان بود.
اما آیا تداوم مشکلات اقتصادی و معیشتی در ایران موجب ادامه این روند شده است یا مصائبی که سالهاست همسایه شرقی مان با آن دست به گریبان است، همه چیز را تغییر داده؟ آیا تلاش طالبان برای تصرف مناطق مختلف در افغانستان، موجب داغ شدن بازار مهاجرت در این کشور و رجوع شماری از ایشان به ایران نخواهد شد؟ آیا نبرد خونین اخیر در آن کشور برای ما تبعاتی به دنبال نخواهد داشت؟
با این مقدمه به سراغ دکتر مجتبی نوروزی، کارشناس ارشد مسائل افغانستان رفتیم و با وی به گفتوگو نشستیم. با او که فارغ التحصیل دکتری مطالعات منطقهای از دانشگاه تهران است و در کارنامه کاری اش، سابقه حضور چندین ساله در افغانستان در کسوت معاون رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامیایران را هم دارد.
بعد از این همه سال حضور اتباع کشور افغانستان در ایران، هنوز آمار دقیقی از تعداد این مهاجرین در کشورمان نداریم، تا جایی که اظهارنظرهای متفاوتی در این باره میبینیم که تعدادشان را بین ۱.۵ تا ۳ میلیون نفر و حتی بالاتر عنوان میکند. دلیل این وضعیت مبهم چیست؟
البته آمار اتباع که ساکن ایران هستند به صورت مجاز هستند، تقریبا دقیق است و نزدیک به یک میلیون نفر هستند؛ آنهایی که با کارت آمایش و تحت عنوان پناهنده در ایران حضور دارند و یا آنهایی به اصطلاح دوستان وزارت خارجه کشورمان، پاسپورتی هستند و اقامت یک ساله در پاستورتشان درج میشود که هر ساله نیازمند تمدید است.
البته سرشماری سال ۱۳۹۵ در کشورمان بر حضور بیش از یک میلیون و ۵۸۰ هزار تبعه افغانستانی تاکید دارد.
بله، ولی به دلایل متعددی این تعداد تغییر کرده و میکند تا جایی که میبینیم روند حضور تعداد اتباع قانونی افغانستانی در کشورمان روندی رو به کاهش نشان میدهد و هر ساله تعدادی از این مهاجران کاسته میشود؛ یا به دلیل مهاجرت ایشان به کشور ثالث و یا به دلیل تبدیل وضعیت ایشان از کارت آمایش به پاسپورتی و بازگشت ایشان به افغانستان.
این یکی از دلایلی است که آمارها تغییر میکند، اما چرا اطلاعات دقیقی از تعداد اتباع خارجی در ایران نداریم، موضوعی است که باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
در حالی که تعداد پناهندگان و مهاجران قانونی در کشورمان رو به کاهش است، ولی تعداد پناهندگان و مهاجرین غیرقانونی آمار مشخصی ندارد، هرچند شواهد حکایت از افزایش شان دارد و حتی نشان میدهد که نوع این مهاجران در حال تغییر است که نکته قابل تاملی است؛ به این صورت که مهاجرتها به ایران در مقطعی شامل کارگرانی میشد که برای تأمین معاش خانواده شان که ساکن افغانستان بودند روانه ایران میشدند و بخشی از درآمدهایشان را به کشورشان میفرستادند، اما از یک جایی به بعد، به دلایل اینکه شرایط اقتصادی در کشورمان کمی ضعیف میشود و به ویژه بعد از کاهش ارزش پول ملی مان، شاهد بازگشت این کارگران هستیم، اما میبینیم که جریان دیگری از مهاجرتها جایگزین آن میشود.
به دلیل توسعه ناامنیها در افغانستان و کاهش امید مردم این کشور به آینده، شاهد مهاجرت خانوادههایی هستیم که به ایران میآیند. نوعی از مهاجرت معکوس که افراد بازگشته به افغانستان با خانواده هایشان به انجام میرسانند. اینها مهاجرانی هستند که اساسا نیتی به بازگشت به افغانستان و امیدی به وقوع این رویداد ندارند، بر خلاف کارگرانی که میآمدند تا کار کرده و بعد از مدتی به کشور خودشان بازگردند.
نکته قابل تامل در این میان این است که تلاشی برای ثبت این وضعیت در آمار صورت نگرفته و اینجاست که آمارها متفاوت میشود؛ البته بر اساس دستوری که رهبر انقلاب برای ثبت نام همه دانش آموزان اتباع خارجی در مدارس صادر کردهاند، در سایه آن طرح آمار نسبی از مهاجران غیرقانونی در سالهایی که این طرح به طور کامل اجرا شده (مثل سالهای ۹۵، ۹۶ و ۹۷ تا حدودی)، به دست آمده است.
البته آن اطلاعات هم به طور نسبی است چراکه برخی اطلاعات را به طور کامل نمیدادند، اما بر اساس آن، به حدود ۵۰۰ هزار دانشآموز رسیدیم که از این تعداد تنها ۱۶۰ تا ۱۷۰ هزار تایشان مهاجران قانونی بودند که مدارک اقامتی داشتند یا وضعیت اقامتی شان در ایران مشخص بود. ولی متاسفانه باز هم دسترسی به آمار دقیق نداریم و حتی دسترسی به آمایش دقیقی از ایشان هم نداریم که در کدام مناطق پراکنده هستند نداریم و مسائل و مشکلات شان چیست؟
یکی دیگر از نکاتی که بایستی مد نظر قرار دهیم، این است که متاسفانه دولت افغانستان هم همکاری مناسبی با ما ندارد؛ اینکه این دولت تلاش نمیکند برای این مهاجران اسناد هویتی (حتی بعضا تذکرهها یا شناسنامههای افغانستانی) صادر کند تا اگر خدای نکرده برای این افراد اتفاقی رخ داد، حتی اگر مهاجران غیرقانونی هستند، مشخص باشد هویت شان چیست. این در حالی است که در برخی موارد خاص دیده شده که دولت افغانستان حتی نمیپذیرد این افراد تابعه آن کشور هستند و این عدم مسئولیت پذیری دولت افغانستان و عدم توجه شان به این حوزه هم موجب بروز مشکلاتی شده که همواره یکی زا موضوعات محل بحث در گفتگوهای دو طرف بوده است.
این در حالی است که حتی آنها وزارتخانهای به نام «مهاجرین» دارند.
بله، این در حالی است که کشور افغانستان وزارتخانهای به اسم «وزارت امور مهاجرین و عودت کننده گان» دارند و حتی با این وجود که این وزارتخانه در تهران و در سفارت خانه افغانستان نماینده دارد و مسئول رسیدگی به امور مهاجران است. این در حالی است که در مقطعی طرحهایی با حمایت برخی از نهادهای بین المللی مطرح شد تا به این افراد تذکره (شناسنامه افغانستانی) داده شود و هنوز هم این طرح در دستور کار قرار دارد و دولت افغانستان هم برای انجام آن نماینده تام الاختیار ویژه تعیین کرده است که تاکنون موفقیتهای زیادی نداشته و امیدواریم در آینده روند حداقل از این جهت تغییر کند.
اما برسیم به وضعیتی که موجب شده که افغانستان این روزها در کانون توجه در جهان قرار گیرد؛ تحولاتی که در حال حاضر در افغانستان در حال وقوع است و از جمله تبعات آن ممکن است تضعیف دولت مستقر باشد که میتواند تشدید اشکالات یادشده را به دنبال داشته باشد و یکی دیگر از آثار آن برای ما، شکل گیری موج جدیدی از مهاجرت به ایران باشد.
قبل از اینکه به این موضوع ورود کنیم، بهتر است به این نکته فکر میکنیم که چرا فرد یا خانواده مهاجرت را برمیگزیند و خانه و کاشانه خود را را رها کرده و با همه مشکلاتی که مهاجرت در پیش دارد، این راه را بر میگزیند؟ چگونه میشود که به این نتیجه میرسند که دیگر در وطن شان جای ماندن نیست؟
به نظر میآید که مهمترین مسئلهای که موجب میشود افراد دست به مهاجرت بزنند و خانه و زندگی شان را رها کنند، حس ناامنی و ناامیدی است که موجب میشود فرد یا خانواده مهاجرت را انتخاب کرده و به جایی بروند که بتوانند از امنیت یا امید نسبی به آینده در آنجا برخوردار شوند. در حال حاضر مهمترین مسئله در افغانستان، حس ناامیدی است که وضعیت را پیچیده میکند.
دست کم در سه چهار سال گذشته این حس ناامنی در افغانستان رو به افزایش بوده است و همیشه شرایط به سمتی پیش رفته که مردم این کشور احساس کرده اند که شرایط روز به روز هم به لحاظ اقتصادی و امیدشان به آینده و هم به لحاظ امنیت دچار خلل شده و میشود.
در یکی دو سال گذشته، یعنی از زمانی که آمریکاییها با طالبان وارد مذاکره شدند و به نوعی به آنها رسمیت و مشروعیت دادند، با این کار طالبان را هم دچار نوعی توهم قدرت کردند و موجب شدند که تصور کنند «برنده هستند» و توانسته اند ابر قدرت بزرگ جهان را به پا درآورده و به مذاکره مجاب کنند و این توهم موجب شکل گیری شعارهایی از این دست شده که هم به بدنه اجتماعی ایشان جرات داده و هم موجب جذب افراد تندروی دیگری به ایشان شده است.
این وضعیت در نهایت کار را به جایی رسانده که طالبان تصور کنند میتوانند دوباره قدرت را در افغانستان به دست بگیرند و با این تصور، شروع به ناامن سازی فضای افغانستان کردهاند. البته بعضی از دوستان بر این باور هستند که اتفاقات و ناامن سازیها کار طالبان نیست و کار گروهی مانند داعش است که خود این موضوع محل بحث است و میشود پرسید که اساساً داعش کیست؟ قطعا این گروهی که در افغانستان داعش نامیده میشوند با داعش شاماتی به لحاظ ساختار، به لحاظ اجزا و ترکیب افراد و حتی به لحاظ نوع نگرش و خواسته هایشان متفاوت است.
یعنی اینها گروههای معارض آسیای مرکزی هستند که بخش عمده شان طی دهههای گذشته در مناطق مرزی افغانستان و پاکستان مستقر شده بودند و بعضی از آنها گروههای جدا شده از طالبان هستند که از بدنه و رهبری طالبان ناراضی بودند و حالا به داعش پیوسته و پرچم داعش برافراشته اند. البته مردم منطقه بارها دیده اند که فرمانده یا به قول خودشان «قوماندان»، گاهی پرچم سفید برافراشته که پرچم طالبان است و گاهی پرچم سیاه برافراشته که پرچم داعش است.
برای مردم خیلی تفاوت بین اینها احساس نمیشود و همه را به یک چشم میبینند، مضافا اینکه اگر ناامنیها در افغانستان کار طالبان نباشد، میدانیم که طالبان به دو دلیل مقصر بروز این وضعیت هستند؛ اولاً به این دلیل که مقصر بروز ناامنیها در طالبان هستند و دوم اینکه آنها الگوی ناامنی را در افغانستان به وجود آوردند. یعنی به این دو دلیل حتی اگر طالبان عامل بروز این وضعیت نباشند، میتوان آنها را مقصر دانست.
پس چرا مقامات کشورمان تاکید دارند که طالبان تغییر کرده است؟
نکته اصلی در پاسخ به اینکه بعضی میگویند طالبان تغییر کرده، این است که باید ببینیم آیا مردم افغانستان که در آنجا زندگی میکنند و رفتار و منش طالبان و فرماندهان محلی طالبان را میبینند، به ویژه مردمی که در مناطق مرکزی شمالی و غربی افغانستان ساکن هستند، این موضوع را میپذیرند؟ مردمی که ساکن مناطقی هستند که امروزه اکثر منازعات در آن مناطق در حال وقوع است، برخلاف منازعات دهههای قبلی که عمدتاً در مناطق جنوبی و شرقی افغانستان بوده است.
آیا مردم این مناطق، طالبان را گروهی تغییر یافته میدانند یا نه؟ آیا تجربه زیسته شان و تجربه حال آنها موجب میشود که طالبان را گروهی تغییر یافته ببینند؟ افرادی ببینند که دست از خوی و خصلت وحشیانه شان برداشته اند و از تندرویها دست کشیده اند یا نه؟ مردم به این جمع بندی و نتیجه نرسیده اند و این بسیج مردمی که در مناطق محل منازعه شکل میگیرد و خیلی جاها حتی حاوی هیچ ابتکاری نیست، نشان میدهد که مردم باور ندارند که طالبان تغییر کرده اند و لذا ترس در وجوشان هست.
مردم از این گروه میترسند و به ترس از طرف گروه طالبان دامن زده میشود؛ با اعمالی مانند آتش زدن همه هست و نیست مردم بعد از گرفتن روستاهایشان و آواره کردن شان. اینکه حتی علوفه دامهای مردم را هم آتش میزنند و حتی لباس هایشان را میسوزانند تا مبادا به روستایشان برگردند. یا این نکته که طالبان طی سالهای گذشته بارها و بارها در مسیر هرات به قندهار و قندهار به کابل که شاهراه حیاتی افغانستان است مردم را پیاده کرده و مورد آزار و اذیت قرار داده اند.
اینکه طالبان در مهمترین شاهراه ترانزیتی افغانستان که مردم مجبورند این مسیر را طی کنند، مردم را از خودروها پیاده کرده و به اقوام خاص، به زبانهای خاص، به مذاهب خاص تقسیم کرده و مورد آزار قرار داده اند و حتی کار را به کشتار و سربریدن نیز کشانده اند، واقعیت جامعه افغانستان است، ولو دوستان ما منکر این واقعیت شوند. همه این نکات موجب شده که مردم از ایشان ترس داشته باشند؛ با این اوضاع چگونه میشود بپذیرند که طالبان تغییر کردهاند؟ اینکه مردم عادی کوچه بازار از طالب میترسند و بسیاریشان حاضر نیستند شاهراه اصلی کشورشان را زمینی طی کنند، نشانه چیست؟
سوای این طی سالهای گذشته یکسری ترورهای هدفمند در مناطق مشخص مانند کابل صورت گرفته تا مردم مجبور به هجرت از آن مناطق کرده یا دستکم به سکوت وادار شوند. حتی در مواردی که اسناد و مستندات آن موجود است، از مردم باج خواسته اند. مثلاً به فلان مدرسه خصوصی تاکید کرده اند که اگر به ما باج ندهی، با شما به گونه دیگر رفتار میکنیم. همه این موارد موجب میشود که حس ناامنی به مردم منتقل شود و یکی از نتایج آن، مجاب کردن مردم به مهاجرت به رغم همه سختیهای آن است.
یعنی تصمیم آمریکاییها به خروج از افغانستان هم موجب افزایش مهاجرت افغانستانیها میشود؟
بله. در روزهای اخیر و بعد از آنکه خروج نیروهای آمریکایی به قطعیت اعلام شد و بایدن اعلام کرد که از افغانستان خارج میشوند، میبینیم که طالبان شروع به تصرف برخی مناطق کرده که در مواردی با مقاومت مردم هم مواجه نشدند، چراکه از ایشان میترسند.
این مسائل حتماً منجر به شکل گیری موج جدیدی از مهاجرت میشود تا جایی که آمریکاییها رسماً اعلام میکنند که کشورهای همسایه افغانستان بایستی آماده پذیرش موج جدید مهاجران باشند و طبیعی است که بیشترین مهاجرتها به ایران و پاکستان آن صورت خواهد گرفت؛ این امر دلایل مختلفی دارد از جمله اینکه احساس میکنند در این دو کشور جایگاه و پایگاهی دارند؛ اینکه در این کشورها پشتوانه دارند یا خانوادهها و اقوام شان در این کشورها سکونت دارند که مهاجرت را برایشان به این نقاط تسهیل میکند.
مرزهای طولانی غیرقابل کنترل هم مهاجرت به این دو مقصد را تشدید خواهد کرد. البته نکته قابل تأمل آنجاست که احساس میشود در این موج جدید مهاجرت، سهم جمهوری اسلامی ایران بیشتر از پاکستان خواهد بود چرا که ناامنی در مناطقی در حال وقوع است که مردم گرایش به مهاجرت به ایران دارند. به این دلیل که در مناطق جنوبی و شرقی که مردم گرایش به مهاجرت به پاکستان دارند، آرامش نسبی حکمفرماست، ولی در مناطق مرکزی و غربی و مناطق شمالی که مردم عمدتاً فارس زبان هستند منازعات در حال وقوع است که علاقمند به مهاجرت به ایران هستند.
این در حالی است که ایران هرگز رسما راه را به روی اتباع افغانستان باز نکرده و در نتیجه این تصمیم، اغلب مهاجرتها کشورمان به صورت غیرقانونی صورت میپذیرد؛ مهاجرتی که فرجام چندان خوشایندی هم برای طرفین نداشته، چه برای آنها که میهمان کشورمان هستند و چه برای ما که میزبان آنها هستیم.
البته من جمله شما را به این شکل اصلاح میکنم که مدل میهمانی و میزبانی ما مدل قابل ارجی بوده است، به این صورت که مردم طی سه یا حتی چهار دهه گذشته در کنار هم زندگی کردهاند بدون اینکه مشکلی داشته باشند، منتها متاسفانه بازتاب نوع حضور مهاجران افغانستانی در ایران و میزبانی ما در رسانه، بازتاب خوبی نبوده است.
البته این ممکن است ناشی از طبیعت رسانه باشد که معمولاً دنبال نقاط منفی و اخباری میگردد که جذاب باشد و کمتر اتفاقات خوب را منعکس میکند، که خیلی هم زیاد بوده و مهمترین شان حضور این همه دانش آموز و دانشجو در کشورمان است و من فکر نمیکنم در هیچ جایی وجود داشته باشد؛ رویدادی که نتیجه و اثر آن در افغانستان هم قابل مشاهده است. البته نباید از رسانههای بیرونی هم غافل شد که به خیلی مسائل دامن زدهاند و بازتاب منفیای از این میهمانی و میزبانی ارائه کردهاند.
اما آیا با توجه به مشکلات معیشتی شدیدی که در حال حاضر در کشورمان با آن مواجه هستیم، باز هم میهمانی و میزبانی قابل قبولی رخ خواهد داد یا موجب بروز چالشها و حتی تنشهایی خواهد شد؟ آن هم در شرایطی که میگویید با مهاجرانی متفاوت مواجهیم و خانوادهها به جای کارگران راهی کشورمان خواهند شد. آیا ورود خانوادهها ما را با مسائل جدیدی، مثلا در حوزه بهداشت و درمان یا آموزش مواجه نخواهد کرد؟
قطعا این موج جدید مهاجرتها برای ما تبعاتی جدی به دنبال دارد. به دلایل مختلف از جمله دلیلی که من در سالهای اخیر بارها گفتهام؛ اینکه نیازمند بازنگریهای جدی و اساسی در سیاستهای مهاجرت پذیری مان هستیم چراکه قوانین اقامت و تابعیت در کشور ما قوانینی قدیمی هستند که نزدیک به یک قرن از تصویب شان میگذرد و نیازمند بازنگری و به روزرسانی هستند.
به طور کلی نوع ادبیات و رفتار سازمانی مان مشکلاتی ایجاد میکند که هنوز نتوانسته ایم به نقطه مشخصی در آنها برسیم؛ اینکه بدانیم چگونه بایستی رفتار کنیم. نوعی سردرگمی در رفتار سازمانی مان وجود دارد که قطعاً با افزایش تعداد افراد مهاجر، مشکلات بیشتری برایمان ایجاد میکند.
کافیست به این نکته دقت کنیم که در حال حاضر ما با افرادی مواجه هستیم که بعضاً ۳ تا ۴ نسل است که در ایران مهاجر هستند و به لحاظ جامعه پذیری کاملاً در جامعه ایران حل شده و هیچ گونه مشکل فرهنگی با ایشان نداریم، چون به شهروندانی که دارای فرهنگ جامعه ایرانی هستند، تبدیل شدهاند، اما نوع مهاجرتهای جدید که به طور ویژه از مناطق دور دست افغانستان و از مناطق روستایی اتفاق خواهد افتاد، متفاوت است و چنین شهروندانی پیش رویمان قرار نمیدهد چراکه برخی از این مهاجران برای رسیدن به جامعه شهری فاصلههای جدی دارند.
این موج مهاجرت جدید موجب خواهد شد که حتی در بین کلونیهای جامعه مهاجران افغانستانی در ایران هم اختلافات ایجاد شود و این اختلافات منجر به شکلگیری نوعی ناامنی شود. قطعاً با این دست مسائل مواجه خواهیم بود و مشکلات اجتماعی، اقتصادی و حتی به لحاظ امنیت اجتماعی، خیلی چیزها را تحت الشعاع قرار خواهد داد. بماند که حتی ممکن است بعدها منجر به مسائل و مشکلات جدیدی با دولت افغانستان در شناسایی و بازگشت این افراد شود.
با این تفاسیر، چی میشود کرد و چه تدبیری باید اتخاذ شود؟ آیا بایستی به سیاست فعلی مان که تاکید کردهایم طالبان تغییر کرده ادامه دهیم؟ برای کاهش آسیبهای احتمالی چه میتوانیم بکنیم؟
طی دهههای گذشته ما یک سیاست کلی و کلان و اصولی را درباره افغانستان دنبال کردهایم و آن هم حمایت از مردم مظلوم افغانستان و دولت مرکزی افغانستان بوده است که دولت مشروع مردم افغانستان است و با حمایت از آن دولت، از خواست مردم این کشور حمایت کردهایم.
این یک نگاه داخلی در کشورمان است که بایستی کماکان مد نظر قرار دهیم. چه به لحاظ انسانی و چه به لحاظ امنیتی بایستی این خط را دنبال کنیم چراکه بستن مرزها امکان پذیر نیست و ما حتماً با موج جدید مهاجرت مواجه خواهیم بود. بایستی همه ارگانها و نهادها در کشورمان آماده این موج جدید شوند تا بتوانند با کمترین آسیبها پذیرای این مهاجران جدید باشند.
یک نگاه دیگر هم به مسائل داخلی افغانستان بر میگردد، به این صورت که بایستی تکلیفمان را با جریانات سیاسی که در افغانستان اتفاق میافتد، مشخص کنیم. به نظر میرسد که آمریکاییها نقشی را که میخواستند در افغانستان ایفا کنند، پوشش آن منافع را و به دست آوردن آن منافع را به طالبان واگذار کردهاند و این عجله در خروج غیرمسئولانه آنها و باز گذاشتن دست طالبان، همه و همه موید همسویی و همراهی طالبان و ایالات متحده است.
به عبارت دیگر، برخلاف دورههایی که میشد طالبان را در نقطه مقابل آمریکاییها ترسیم کرد، اکنون میشود طالبان را گروهی در راستای منافع آمریکا ارزیابی کرد؛ این را از همان روزهای نخستی که شخص آقای خلیل زاد نماینده ویژه ایالات متحده در امور صلح افغانستان، میشود، میشد پیش بینی کرد، چون این فرد یک سابقه طولانی در ارتباط با طالبان و توجیه عملکرد ایشان دارد و همچنین یکی از موانع جدی حل مسئله طالبان در دوران گذشته است؛ در زمانی که زمینههای اجتماعی و سیاسی حل مساله طالبان وجود داشت.
بر این اساس بایستی این نکته را متوجه باشیم که اکنون طالبان دارد بازی ایالات متحده را پیش میبرد. البته نبایستی مسیر مذاکره را بست، اما در عین حال باید به یاد داشته باشیم که آنها در دوحه تعهد کرده بودند که بعد از خروج آمریکا بیایند و به گفتگوهای بین الافغانی بپیوندند، که به تعهدشان پایبند نماندند. همین عدم وفاداری شان به تعهد نشان میدهد که نمیشود چندان به عملشان به تعهدات حسابی باز کرد؛ لذا فکر میکنم بایستی در سیاستهای مان بازنگری کرده و مردم افغانستان را در اولویت قرار دهیم و به ایشان کمک کنیم که بتوانند زندگی خودشان را در داخل افغانستان سامان دهند، تا شاید جلوی بخشی از مهاجرت و آسیبهای آن برای ایشان و جامعه ایران گرفته شود.
*دکتری مطالعات منطقهای از دانشگاه تهران و معاون سابق رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامیایران در کابل