به گزارش تابناک به نقل از شفقنا؛ جوی نیومیر کارشناس تاریخ روسیه در آتلانتیک نوشت: اکنون شباهت های تهاجم آمریکا و شوروی به افغانستان به خوبی روشن هستند: یک ابرقدرت جهانی نیروهایش را به افغانستان می فرستد، رهبری تازه را در آنجا روی کار میآورد و میخواهد ظرف چند ماه از آنجا خارج شود. اما در جنگی چند ساله با یک گروه شورشی مصمم گیر می افتد و پایان این منازعه، تنها یک عقبنشینی خفت بار است.
درسی که از این دو تهاجم میتوان گرفت این است که قدرتهای بزرگ برای تغییر افغانستان مطابق با خواستههای خودشان از فرصت استفاده کرده و شکست خوردهاند. اما توجه چندانی به مسیر مخالف نشده است: چگونه تهاجم به افغانستان شرایط داخلی این کشورها را تغییر داد. در اتحاد جماهیر شوروی، تهاجم به افغانستان باعث شد که شهروندان یک ابرقدرت به بازسنجی اهداف و نیز ابزار امپراطوری بپردازند.
جنگ شوروی همانند جنگ آمریکا فرایندی طولانی بود که تعداد محدودی سرباز در آن مشارکت داشتند. همانند آمریکا، پوشش رسانههای داخلی شوروی از این جنگ محدود بود و –همانند دوران ریاست جمهوری بوش – اجساد کشتهشدگان در تاریکی شب به بازماندگانشان تحویل داده میشد.
البته تفاوتهای چشمگیری هم وجود دارد. مخالفتهای داخلی با جنگ در شوروی به شدت محدود و فقط در نشریات مخالف منتشر میشد. اما با بازگشت سربازان به خانه، پنهان کردن وسعت منازعه دشوار شد.
جنگ افغانستان تاثیر عمدهای روی حزب کمونیست داشت، چرا که رهبران این حزب تلاش میکردند بین اشتیاق برای حفظ جایگاه شوروی به عنوان قدرتی جهانی و عدم اشتیاق برای پذیرفتن هزینههای مداخلات خارجی توازن ایجاد کنند.
همزمان، شرایط افغانستان باعث شد که میان رهبران شوروی نوعی اکراه و بیمیلی برای استفاده از زور در سایر مناطق جهان ایجاد شود.
میخاییل گورباچف در سال ۱۹۸۵ با هدف پایان دادن به جنگ افغانستان روی کار آمد. هرچند رهبران پیشین شوروی در پی آن بودند که جنگ افغانستان را یک ماموریت بشردوستانه باشکوه جلوه بدهند، کاهش سانسور توسط گورباچف این امکان را به نشریات داد تا جنبههای تاریک این جنگ را آشکار کنند و این آزادی را به مردم داد تا خشم سرکوبشده علیه پیامدهای این جنگ را با صدای بلند ابراز کنند.
با آگاهی مردم از جنایتهای جنگی، سوءمصرف مواد مخدر و بیتوجهی به بازگشت کهنهسربازان، تردید عمومی به انزجار شدید تبدیل شد. همزمان کهنه سربازان از انتقاداتی که از نظر آنها سیاهنمایی ناعادلانهی خدماتشان بود، به خشم آمدند.
این بحث عمومی درباره جنگ به بخشی از بازسنجی گستردهی شوروی از هویتش تبدیل شد. تصاویر بازگشت سربازان معلول از افغانستان – همراه با پوششی از جنایتهای استالینیستی، فساد رسمی و مراقبتهای بهداشتی ناکافی – به آتش این باور که جامعه شوروی «بیمار» و نیازمند درمان اساسی است، دامن زد.
خروج نیروهای شوروی از افغانستان، برای برخی از شهروندان فرصتی بود برای بازسنجی تاریخ مداخلات خارجی این کشور و ایجاد دولتی دموکراتیکتر که از مردمش مراقبت میکند: ساخاروف که از تبعید بازگشته بود پایان جنگ را پیشزمینه سایر اصلاحات از جمله کاهش تسلیحات، آزادی بیان و پایان حاکمیت تکحزبی معرفی کرد.
رهبری شوروی، تا لحظه آخر، درباره حفظ یا خارج کردن نیروهایش از افغانستان بحث میکرد. اما افکار عمومی و سنجشهای سیاسی به شدت مخالف حضور در افغانستان بود. پس از خروج نهایی، کنگره نمایندگان خلق اتحاد جماهیر شوروی تحقیق درباره علل و نتایج جنگ را شروع کرد. در اکتبر ۱۹۸۹، این کنگره تهاجم به افغانستان را بنا به دلایل «اخلاقی و سیاسی» محکوم کرد.
طبق دکترینی که در دوران حکومت گورباچف شکل گرفت، جنگ «ابزاری کاملا منسوخ، غیرقابل قبول و ناپسند برای رسیدن به اهداف سیاسی» معرفی شد.
آثار این جنگ ادامه داشت و در روسیهی پساشوروی برخی از کهنهسربازان جنگ افغانستان درگیر جرایم امنیتی و سازمانیافته شدند، جرایمی که ارتباط نزدیکی با کسب و کار یا سیاست داشتند. این کهنهسربازان که خودشان را قربانیان غفلت و بیتوجهی رسمی دهه ۱۹۹۰ میدیدند، در دوران حکومت پوتین نقش متحدان دولت و حامیان ایدئولوژی نظامیگری-وطندوستی آن را بازی کردند.
در ۱۹۹۹، رهبری اتحاد کهنهسربازان روسیه در جنگ افغانستان به تاسیس سازمانی کمک کرد که بعدها حزب روسیه واحد، حزب وابسته به پوتین، شد. برخی از افراد که در جنگ افغانستان و چچن خدمت کردند به نیروهای ویژه اومون (OMON) پیوستند که به عنوان پلیس ضدشورش در اعتراضات فعالیت دارد. کهنهسربازان افغانستان در الحاق کریمه توسط روسیه در سال ۲۰۱۴ نیز نقشی کلیدی بازی کردند.
امروزه، با تلاش پوتین برای احیای نقش روسیه در صحنه جهانی، ناسیونالیستها تلاش میکنند تا جنگ افغانستان را هدفی درست معرفی کنند. همزمان با هماهنگ شدن حافظهی عمومی از جنگ افغانستان با اهداف دولتی، نرخ محبوبیت این جنگ نیز افزایش یافته است: در یک نظرسنجی در سال ۱۹۹۱ میلادی، ۸۸ درصد از شرکت کنندگان گفتند که تهاجم به افغانستان غیرضروری بود؛ این رقم در نظرسنجی سال ۲۰۱۹ به ۵۵ درصد کاهش یافت.
انعکاس خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در رسانههای روسیه با آمیزهای از شادمانی بیمارگونه، دلسوزی و نگرانی از تاثیر بیثباتکنندهی این خروج در منطقه همراه است. در آمریکا، این باور که ماموریت شوروی در افغانستان به فروپاشی این کشور انجامید به نگرانیها درباره پایان امپراطوری خود آمریکا دامن زده است.
با اینحال، جنگ یکی از نشانههای فروپاشی شوروی بود، نه علت آن. زیر سوال بردن فرضیاتی که عامل پیشبرد تهاجم شوروی به افغانستان بود، چشماندازی هر چند زودگذر را به سوی آیندهای متفاوت گشود.