اعترافات تلخ نوجوان 15 ساله ای که در اقدامی جنون آمیز مادربزرگ و پدرش را به طرز فجیعی کشت و اجساد آنان را به آتش کشید، بار دیگر زوایای وحشتناکی از گسترش اعتیاد و طلاق را در جامعه فاش کرد.
به گزارش خراسان، دو آسیب اجتماعی که به گفته این نوجوان از وی یک قاتل ساخته است، تعمق در این پرونده جنایی و کنکاش در ریشه های این ماجرای هولناک، برخی از پدیده های خطرناک اجتماعی را نمایان می کند که امروز در زیر پوست شهر، آرام آرام جولان می دهند و بیشتر از هر حادثه طبیعی و غیرطبیعی قربانی می گیرند اما خود یا دیده نمی شوند یا خیلی از مسئولان قصد مشاهده این وضعیت تاسف بار را ندارند چرا که سن اعتیاد به مواد مخدر صنعتی، ازدواج با اتباع بیگانه و طلاق در این پرونده جنایی تنها بخشی از گسترش آسیب های اجتماعی است.
آن چه می خوانید گفت و گوی اختصاصی خراسان با نوجوان 15 ساله پشت میله های بازداشتگاه است که بیست و هشتم مرداد پس از قتل مادربزرگ و پدرش در شهرک مهرگان مشهد، اجساد آنان را در منزل مسکونی به آتش کشید و به شمال کشور گریخت اما با ردزنی های اطلاعاتی وصدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی دکتر حسن زرقانی در ساری دستگیر و به مشهد منتقل شد.
این نوجوان که در اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی و با نظارت سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفته بود به صراحت ارتکاب جنایت را پذیرفت و به فیلم برداری از صحنه هولناک قتل نیز اقرار کرد.
نامت چیست؟ احسان- الف
تا کلاس چندم درس خواندی؟ تا ششم ابتدایی
چرا ادامه تحصیل ندادی؟ به درس و مدرسه علاقه ای نداشتم.مدیر مدرسه مرا درک نمی کرد. از سوی دیگر هم به خاطر طلاق مادرم تحقیر می شدم و دوست داشتم با دوستانم به تفریح و خوش گذرانی بروم!
پدر و مادرت ایرانی هستند؟ نه! پدرم از اتباع خارجی است.نمی دانم چرا مادرم با تبعه خارجی ازدواج کرد که امروز من با این بدبختی ها روبه رو شوم. اگر او می دانست عاقبت این ازدواج چه می شود و حتی فرزندانش هم نمی توانند شناسنامه بگیرند، شاید از تصمیم خودش منصرف می شد و من هم فرزند طلاق نام نمی گرفتم!
مگر پدر و مادرت از هم جدا شدند؟ بله! من هیچ وقت پدرم را ندیده بودم چون زمانی که من چند ماهه بودم مادرم طلاق گرفت.
چرا؟ چون پدرم به جرم مواد مخدر دستگیر و به تحمل 20 سال زندان محکوم شد. آن زمان من نوزادی یک ماهه بودم. مادرم نیز از این شرایط استفاده کرد و از پدرم که در زندان بود طلاق گرفت اما بعد از گذشت 11 سال، پدرم با شرایط عفو از زندان آزاد شد.
یعنی تا یک سال قبل پدرت را ندیده بودی؟ نه! مادرم اجازه نمی داد با پدرم تماس بگیرم. او می گفت پدرت اعتیاد دارد و می ترسد مرا هم معتاد کند.
پدرت بعد از آزادی از زندان ازدواج نکرد؟ نه!
دلیل طلاق مادرت فقط دستگیری پدرت بود؟ شاید این عامل اصلی بود اما مادرم می گفت: زمانی که با پدرت ازدواج کردم او موضوع اعتیادش را از من پنهان کرده بود و ادعا می کرد که اعتیاد ندارد اما هنگامی که تو را باردار شدم دیگر سیخ و سنجاقش را در خانه پهن کرد.به همین دلیل هم سال 85 وقتی پدرم دستگیر شد مادرم از او طلاق گرفت.
مادرت ازدواج کرده است؟ بله! او دو سال قبل با مرد دیگری ازدواج کرد و اکنون نوزاد دختری هم دارد ولی در شهر جدید گلبهار زندگی می کند.
چه شد که تصمیم گرفتی نزد پدرت بروی؟ مادرم خیلی از پدرم بدگویی می کرد که آدم خوبی نیست! از سوی دیگر وقتی پدرم از زندان آزاد شد با مادرم تماس می گرفت که مرا نزد خودش ببرد. بااین حال مادرم اجازه نمی داد تا این که سال گذشته مادرم به یک مسافرت رفت. من هم که می خواستم بدانم اصلا پدرم کیست و چگونه مردی است، شماره تلفن او را از گوشی مادرم خارج کردم و برای اولین بار با او تماس گرفتم و با دعوت پدرم به مشهد آمدم.
برخورد پدرت چگونه بود؟ او از دیدن من ابراز خوشحالی می کرد ولی دیگر اجازه نمی داد نزد مادرم بازگردم. او هم به شدت از مادرم بدگویی می کرد و او را زن خوبی نمی دانست.
چگونه معتاد شدی؟ مصرف مواد مخدر را از 12 سالگی شروع کردم. آن زمان در گلبهار و کنار مادرم بودم که یکی از دوستانم حشیش مصرف می کرد (البته همه دوستان من معتادند) او برای اولین بار سیگاری (حشیش) را به دستم داد و گفت بیا چند پک بزن، خیلی حال می دهد! من هم در حالی که در خیابان قدم می زدم، حشیش کشیدم و از آن به بعد هم ادامه دادم.
ولی در بازجویی ها گفتی شیشه و کریستال مصرف می کنی؟ بله!در همان 12 سالگی و زمانی که به حشیش معتاد شده بودم برای یافتن کار به تهران رفتم و در یک طباخی مشغول شدم.
آن جا اتاقی بود که شب ها را در آن مکان می خوابیدم. یک روز وقتی در حال استعمال حشیش بودم یکی از دوستانم که آن جا کار می کرد مقداری شیشه به من تعارف کرد و گفت: اگر می خواهی خوابت نبرد، از این ماده مصرف کن! من هم که پسری کنجکاو بودم و هیچ راهنمایی در زندگی ام نداشتم، خیلی راحت پذیرفتم و از آن روز به بعد به مصرف شیشه آلوده شدم.
چه شد که به مشهد بازگشتی؟ یک روز پدرم تلفنی تماس گرفت و از من خواست به مشهد بازگردم . من هم گفتم اگر قول می دهی برایم گوشی تلفن هوشمند بخری، برمی گردم. او قول داد و من هم به مشهد آمدم و بعد از آن هم گوشی را برایم خرید.
پدرت می دانست تو شیشه مصرف می کنی؟ بله، من در حضور او شیشه می کشیدم.خیلی هم خوشحال بود! برخلاف مادرم هیچ وقت مرا منع نکرد. من آزادانه در خانه شیشه می کشیدم و او هم شیره و تریاک خود را مصرف می کرد.
هزینه های اعتیادت را چگونه تامین میکردی؟ همه هزینه ها را پدرم می داد تا نزد مادرم نروم! البته خودم نیز در کنار عمویم کار می کردم ولی در سرویس بهداشتی شیشه می کشیدم.
روزی چقدر هزینه اعتیادت بود؟ روزی 4 بار و هر بار 10 هزار تومان مصرف می کردم البته به جز کریستال و حشیش!
خودت دوست داشتی نزد مادرت بروی؟ مادرم را دوست داشتم اما او اجازه نمی داد مواد مصرف کنم. مجبور بودم کنار پدرم بمانم. ولی پدرم نیز گروکشی می کرد .او می گفت: هر وقت شناسنامه گرفتی بعد اجازه می دهم نزد مادرت بازگردی!
شناسنامه چه ربطی به دیدار با مادرت داشت؟ همان طور که گفتم پدرم از اتباع خارجی بود و طبق قانون من می توانستم برای خودم شناسنامه بگیرم. اگر این اتفاق می افتاد پدرم نیز با همین مدارک می توانست مدارک اقامت در ایران را بگیرد. به این دلیل می ترسید که من نزد مادرم بروم و او اجازه ندهد تا پدرم با استفاده از شرایط و موقعیت من بتواند مجوز اقامت بگیرد.
پدرت چه کاره بود؟ او با بیل مکانیکی کار می کرد و مخارج زندگی را می پرداخت.
چرا تصمیم به قتل پدرت گرفتی؟ چون خیلی مرا کنترل می کرد، حتی با گوشی تلفن هم مرا زیرنظر داشت. یک بار وقتی می خواستم نزد مادرم بروم و تا اول قاسم آباد رفته بودم ، ناگهان از راه رسید و مرا کتک زد. از سوی دیگر هم من مواد بیشتری مصرف می کردم و او فقط پول شیشه را می داد.
چه حسی درباره پدرت داشتی؟ احساس پدرانه نداشتم.من او را هیچ وقت در دوران کودکی ندیده بودم و نمی توانستم او را دوست داشته باشم!
نقشه قتل را چگونه کشیدی؟ اول با یکی از دوستانم که معتاد است تماس گرفتم (همه دوستان من یا ساقی مواد هستند یا مصرف کننده) و درباره قرص های خواب آور پرسیدم چون قصد داشتم او را در خواب بکشم! وقتی نام قرص را فهمیدم به گلشهر رفتم و تعدادی قرص از داروخانه خریدم و بعد هم پودر قرص ها را درون دوغ ریختم که مادربزرگ و پدرم آن را خوردند و من نقشه ام را اجرا کردم.
مادربزرگت را چرا کشتی؟ اول قصد کشتن او را نداشتم اما هنگامی که پدرم را با متکا خفه کردم، ناگهان مادربزرگم را بالای سرم دیدم و به ناچار او را هم خفه کردم تا جنایتم پنهان بماند.
چرا خانه و اجساد را آتش زدی؟ می خواستم آثار جرم را از بین ببرم.
ولی مدت زیادی جسد پدرت را روی زانویت گذاشته ای و از لحظه های وحشتناک قتل فیلم می گیری، چرا؟ آن لحظه نمی فهمیدم چه می کنم ، وقتی خودم فیلم را روز بعد دیدم سکته کردم! باورم نمی شد که با سه مدل مختلف پدرم را کشته ام!
اما فیلم های ترسناک قتل را روی فلش ریختهای؟ باز هم نفهمیدم چرا این کار را کرده ام!
در فیلم نه تنها از این جنایت ناراحت نیستی بلکه لبخند می زنی؟ آن لحظه هیچ کدام از اعضای بدنم در اختیار خودم نبود.
مادرت از این دو جنایت هولناک خبر داشت؟ نه! ولی به طور غیرمستقیم به او گفتم که پدرم را از روی زمین برمی دارم. ولی مادرم گفت: این حرف ها را نزن که بعد پشیمان می شوی.
پول هایی که از کیف پدرت سرقت کردی چه شد؟ در کیف پدرم فقط 100 هزار تومان بود که با آن ها مقداری شیشه، کریستال و حشیش خریدم تا خمار نمانم. خماری خیلی بددردی است!
ماشین پدرت را کجا بردی؟ بعد از قتل می خواستم صحنه سازی کنم به همین دلیل پراید 141 پدرم را سوار شدم و به جاده کلات رفتم تا رد گم کنم. خودرو را آن جا رها کردم و خودم با نیسان به گلبهار رفتم و روز بعد هم به ساری گریختم که در آن جا هم دستگیر شدم.
مادرت را دوست داری؟ بله! مادرم را خیلی دوست دارم اما ای کاش از پدرم طلاق نمی گرفت.
چرا؟ چون یکی از بدبختی های من طلاق آن ها بود. اگر پدر و مادرم بالای سرم بودند و مرا راهنمایی می کردند شاید عاقبتم این گونه نمی شد.
ریشه این جنایت را در طلاق می دانی؟ تنها طلاق نه! چرا که اعتیاد به شیشه و حشیش هم نقش مهمی داشتند.
در این سه سال آیا سعی کردی اعتیادت را ترک کنی؟ نه! هیچ راهنمایی نداشتم که مرا از این کار بازدارد یا کمکم کند که آن را کنار بگذارم.
الان چه احساسی داری؟ خیلی پشیمانم! غلط کردم! عذاب وجدان دارم.
اگر به گذشته برگردی چه می کنی؟ اعتیادم را کنار می گذارم و پاک زندگی می کنم. با دوستان نابابی که سیگار تعارفم کردند قطع رابطه می کنم.
آن ها زندگی مرا نابود کردند اما پدر و مادر و خودم نیز مقصر هستیم.
توصیه ای برای نوجوانان داری؟ نوجوان ها مقصر نیستند. فقط باید شرایط سخت را تحمل کنند و با هر ماجرای کم اهمیتی مدرسه را رها نکنند اما پدر و مادرها باید قبل از طلاق به فکر فرزندان شان باشند. معلمان و مدیران مدرسه هم به نوجوانان توجه کنند و آنان را به خاطر بی احترامی یا هر اشتباه دیگری از خود نرانند.