بزرگان هر صنعت به تعداد انگشتان دست هم نمیرسند! به ویژه در صنعت بتن که نیاز به دانش عمیق و ممارست فراوان نیاز دارد، چهرههای ماندگار این حوزه به مانند درختانی تنومند و سرسبز میمانند که هر کویری را آباد میکنند.
جناب مهندس از خودتان بگویید، در کجا متولد شدید؟
اصالت پدری من از قزوین است اما در محله چهارراه اناری (سرسبیل) به دنیا آمدم. من در سال 1329 در یک خانواده با شرایط نه چندان خوب مالی متولد شدم. ما یک خانواده هشت نفری بودیم، چهار خواهر، دو برادر به همراه پدر و مادر.
دوران کودکی شما چگونه بود؟
از همان بچگی دغدغه من برطرف کردن فقر پدر و مادرم بود. به همین دلیل که بتوانم زندگی خانواده ام را تغییر دهم، درس خواندن را شروع کردم؛ اما به دلیل فقر مجبور به کار کردم هم بودم. من روزها درس میخواندم و در غروب کار میکردم. در دوران تعطیلی تابستان نیز از صبح تا غروب مشغول به کار بودم. عموماً کارهایی از یک نوجوان مدرسهای ساخته بود را انجام میدادم و برای خودم درآمد داشتم.
سطح تحصیلاتتان در مدرسه چگونه بود؟
به دلیل هوش بالا همیشه در مدرسه بالاترین نمرات داشتم و از من تقدیر میشد. ریاضیاتم عالی بود و با خواندن یک دفعه کتاب، آن را کامل در ذهن به خاطر نگه میداشتم. به همین دلیل بود که در 14 ساله در خود این توان را دیدم تا به دانش آموزان سطح پایینتر آموزش دهم.
پس شما به تدرسس علاقه داشتید؟ این کار را ادامه دادید؟
من هر کاری که از دستانم بر میآمد تا را برای داشتن درآمد بالا انجام میدادم. کار خلاصه را در حدود 16 یا 17 سالگی انجام دادم تا بتوانم درآمدی برای خود داشته باشم. در آن زمانها بود که به دلیل تدریس دوستان زیادی در اطراف داشتم. همین مسئلهای شد که بتوانم به دانش آموزانی که در خانواده ها عیان بودند، تدریس کنم و درآمد کسب کنم.
یک روز تصمیم گرفتم به چند تا از آموزشگاههای خصوصی برای تدریس سَر بزنم. در این زمان دیپلم خود را گرفته بودم و توانسته بودم در اطراف محل زندگیمان در یک آموزشگاه مشغول تدریس خصوصی شوم.
بعد از اخذ دیپلم، تحصیلات را ادامه دادید؟
از آنجایی که در خانواده و اقوام راهنمای خوبی نداشتم، در انتخاب رشته دانشگاهی تردیدهای زیادی داشتم. به پزشکی علاقه داشتم ولی به دلیل درآمد پایین نمی توانستم در این رشته تحصیل کنم. در آن زمان کلیه درآمد من خرج خانوادهام میشد.
به آدمهای اطرافم نگاه میکردم هر کدام که از نظر خود ظاهری آراستهتر داشتند را برای راهنمایی گرفتن انتخاب میکردم. از آنها سؤال میکردم در چه رشتهای درس بخوانم که درآمد خوب داشته باشد! آنها اغلب به من می گفتند: «به چه چیزی علاقه داری؟» من هم در جواب میگفتم: «ریاضی.» همین شد که به من پیشنهاد تحصیل در رشته راه و ساختمان را دادند.
من حتی در سال 1348 در دانشگاه تهران و در رشته حقوق سیاسی قبول شدم؛ اما بعد از شش تا هفت ماه درس خواند در این رشته، احساس کردم هیچ علاقه ای به این حقوق سیاسی ندارم. انصراف دادم و برای تحصیل در دانشگاه علم و صنعت، در رشته راه و ساختمان کنکور دادم. قبول شدم و با علاقه تحصیل در این رشته را شروع کردم.
به همراه تحصیل کار هم میکردید؟
در کنار تحصیل تصمیم گرفتم دنبال کار نیمه وقت بگردم. دوستان زیادی اطرافم داشتم، به کمک آنها در یک شرکت خاک شناسی در میدان فردوسی استخدام شدم. حدود یک سالی آنجا کار کردم. مدیر عامل آن شرکت ابتدا احساس میکرد کاری از دست من بر نمیآید اما خیلی زود نظرشان عوض شد، به طوری که قرار بر این شد در ماه اول 460 تومان دستمزد بگیرم که 760 گرفتم، ماه بعد 950 و ماه سوم 1200 تومان گرفتم. ولی کنار این کارم باز به کارهای دانشجویی که درآمد زیادی داشتن نیز مشغول بودم. بعد از این زمان بود که زندگی من دچار تحولات مثبتی شد.
یکم در مورد اولین تحولات مثبت زندگیتان برای ما میگویید؟
معجزه اصلی زندگی من از زمانی آغاز شد که یک روز در تابلوی اعلانات دانشگاه اگهی استخدام کفش وین را دیدم. در آگهی نوشته شده بود به چند نفر جوان حرفهای و ویترین زن جهت امور دکوراتیو نیاز داریم. به دلیل آنکه در ذهنم ایدههای زیادی داشتم، صبح زود رفتم به آدرسی که در آگهی آمده بود.
مدیر عامل کفش وین به من گفت که در صورت بالا بردن فروش، به علاوه دستمزد به تو جایزه هم میدهیم. من هم قبول کردم و کار دکوراسیون اولین فروشگاه را در میدان خراسان شروع کردم. بعد از اولین فروشگاه، چندین فروشگاه دیگر را هم به من داند. سپس یک روز از من برای تقدیر و تشکر دعوت شد و گفتن که سه تا از فروشگاههای ما فروش خیلی بالایی داشته است.
از سال 1350 تا 1354 در شرکت کفش وین مشغول کار بودم. درآمد بالایی داشتم و در زندگیام به عنوان معجزه از آن یاد میکنم. اوایل سال 1354 با کفش وین خداحافظی کردم و به سمت علاقهام یعنی ساختمان سازی و بتن رفتم.
چطور شد که در کار ساختمان سازی و سپس بتن موفق شدید؟
کارهای مختلف ساختمانی انجام میدادم. اردوگاه نخست وزیری بابلسر را ساختم. مجتمع انبارهای نخست وزیری را ساختم. در مناقصههای مختلف شرکت میکردم. در آن زمان دیگر اوضاع زندگیام عوض شده بود.
تصمیم گرفتم یک چیزی تولید کنم که ماندنی باشد. با چند تا از دوستانم دنبال کار بتن رفتیم. چند تا ماگ قدیمی تراک میکسر خریدم و با دوستام از کارخانههای مختلف، بتن تهیه و بعد توزیع میکردیم. سال 1354 توانستم مکانی را اجاره کنم. کم کم در این مکان شرکت فهاب بتن را تاسیس کردم. در این زمان تمام تلاش ما رسیدن به موفقیت در حوزه بتن بود.
چطور فهاب بتن را گسترش دادید؟
من عاشق بتن بودم و دوست داشتم کاری کنم با بقیه فرق کنم. در زمانی کوتاه به آن چیزی که میخواستم رسیدم. هدفم دیگر پول نبود! هدفم برند شدن بود. هدف اصلی من این بود فهاب بتن توسعه پیدا کند. هدفم این نبود که خودم دیده بشم. بتن زندگی من شده بود و دوست داشتم در این حوزه کار بزرگی انجام دهم.
در سالهای گذشته ما نوعی بتن به نام بتن خود متراکم (SCC) را که علمش از کانادا بود را وارد کردیم. این بتن تنها مختص فهاب بتن است. خوشبختانه در راستای اهداف شرکت فهاب آزمایشگاه بسیار علمی با تجهیزات زیاد تآسیس کردیم. تعداد زیادی از همکاران من که تحصیلات عالیه دارند در آزمایشگاه شرکت مشغول هستند. فرزندان خود را برای ادامه تحصیل به کشور کانادا فرستادم تا در رشته راه وساختمان ادامه تحصیل دهند.
در چه سالی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟
در حال حاضر سه فرزند دارم، دو پسر و یک دختر که محصل ازدواج من و همسرم از سال 1357 هستند.
آینده بتن کشور را چگونه میبینید؟
امید من این است که با بالا بردن کیفیت بتن در کشور عزیزم ایران بتوانم از حوادث طبیعی همانند سیل و زلزله و غیره جلوگیری کنم. ما با تولید بتن خاص با سنگ دانههای نرمال فعلی، دانه بندی خاص و افزودنی به مقاومت بالای C80 رسیدیم. خواسته بنده این است که در این حدود 50 سال از کار اجرایی که انجام دادهام، به کمک فرزندان و همکارانم در تولید و توسعه بتن آماده به سطح کشورهای بزرگ برسیم.
دستاوردهای چهار دهه تولید و تحقیق صنعت بتن را با تدوین استاندارد بتن آماده به شماره 6044 به انجام رساندم. استفاده از این استاندارد در سراسر کشور اجباری است. از دیگر افتخارات می توانم به این موارد اشاره کنم:
یک جمله به جوانان بگویید؟
جوانان پس نزنید جا نزنید، قرص و محکم بایستید و مطمئن باشید که به سر منزل مقصد خود میرسید. زندگی بدون هدف معنا ندارد، من برای یک ساعت دیگر خودم هم هدف دارم. من از هیچ برند ساختم و میخواهم شما هم همین گونه باشید.
خیلی ممنون هستیم از شما جناب مهندس حسین فروتن مهر، هم صحبتی با شما برای ما بسیار مسرتبخش و زیبا بود.