فیلم سینمایی «فیل» اثر گاس ون سنت بازنمایی کشتار در مدارس به ویژه کشتار در دبیرستان کلمباین است که ایالات متحده را تکان داد، ولی باز هم نتوانست خرید و فروش سلاح را در این کشور محدود کند؛ برداشتی متفاوتی از زاویهای کمتر مورد توجه قرار گرفته در پرداخت به چنین حوادثی که تماشاگر را تحت تاثیر قرار میدهد.
به گزارش «تابناک»؛ «فیل / Elephant» به کارگردانی «گاس ون سنت / Gus Van Sant»، روایتی از روزی مشابه روز «کشتار دبیرستان کلمباین» را ثبت میکند که نزدیک به سیزده کشته بر جای گذاشت. فیلم هیچگونه تفسیری برای این فاجعه، بینشی در رابطه با روان قاتلان، نظریهای دربارهی نوجوانان، جامعه، اسلحه یا رفتار ضد اجتماعی ارائه نمیدهد. در عوض به وقایع آن روز دقیقا مشابه آنچه اتفاق افتاد نگاه میکند، که این خود حرکتی شجاعانه و رادیکال قلمداد میشود.
فیلم از ارائه دلایل منطقی و تخصیص راهکارهای علاجبخش خودداری میکند، بنابراین میتوانیم پرونده را ببندیم و رو به جلو حرکت کنیم. به نظر میرسد ون سنت اعتقادی به وجود دلایل منطقی در حادثه کلمباین ندارد و هیچ درمانی را برای جلوگیری از خشونت بیمعنی و تکرار چنین حوادثی راهگشا نمیداند. بسیاری از تماشاگران بعد از اتمام فیلم ناراضی و عصبانی بودند، چون شاید از فیلمساز «نسخه درمان» میخواستند اما واقعیت آن است که این نه کار فیلمساز است و نه تخصصش.
زمانی که این فیلم در سال ۲۰۰۳ نخل طلای جشنواره کن را تصاحب کرد، تا مک کارتی منتقد مشهور ورایتی آن را فیلمی «در بهترین حالت بیمعنی و در بدترین حالت عاری از حس مسئولیت» خواند. در مقابل راجر ایبرت دیگر منتقد شاخص، تاکید کرد که مسئولیت فیلم دقیقا در امتناعش از ارائه یک معنی مشخص شکل میگیرد.
ایبرت در این زمینه درباره این فیلم نوشت: اجازه بدهید برایتان خاطرهای نقل کنم. روز بعد از کشتار کلمباین، من برای مصاحبه به برنامه خبری تام بروکا دعوت شده بودم. برای خبرنگار فرضیهای مطرح کرده بودند و او به دنبال تصدیق آن میگشت. خبرنگار از من پرسید:
- شما موافق نیستید که چنین قتلهایی تحت تاثیر فیلمهای خشونتآمیز هستند؟
پاسخ دادم: خیر، موافق نیستم.
- در مورد فیلم خاطرات بسکتبال چطور؟ آیا در آن سکانسی وجود ندارد که پسری با اسلحه وارد یک مدرسه میشود؟
+ گفتم: البته. فیلم گمنامی در سال ۱۹۹۵ با بازی لئوناردو دیکاپریو، صحنهی مختصری از خیالپردازی در رابطه با چنین خلق و خویی در خود دارد، اما فیلم در گیشه شکست خورد، تنها ۲.۵ میلیون دلار فروخت و به نظر نمیرسد قاتلان کلمباین آن فیلم را دیده باشند.
خبرنگار دلسرد شد، سپس من نظر خودم را بیان کردم: اگر قرار باشد چنین حوادثی از چیزی تاثیر بگیرند، تحت تاثیر برنامههایی مانند برنامهی شما خواهند بود. زمانی که یک نوجوان نامتعادل وارد مدرسه میشود و شروع به تیراندازی میکند، تبدیل به یک رویداد رسانهای مهم میشود. شبکههای خبری برنامههای همیشگی خود را رها میکنند و بیوقفه آن حادثه را پوشش میدهند. سپس به گزارش یک آرم مشخص و موسیقی پسزمینه اختصاص داده میشود؛ این دو نوجوان همانند افراد مافیا لباس پوشیدهاند. پیغام آن دو برای دانشآموزان عصبی در سراسر کشور واضح است: اگر من مدرسهام را به رگبار ببندم، میتوانم مشهور شوم. تلویزیون راجع به هیچ چیز جز من حرفی نخواهد زد. کارشناسان سعی میکنند تا بفهمند من به چه چیزی فکر میکردهام. معلمان و بچهها در مدرسه متوجه خواهند شد که نباید سر به سر من میگذاشتند. من در هالهای از افتخار قرار خواهم گرفت.»
البته مصاحبه ایبرت هرگز در جایی پخش نشد. به باور ایبرت، تاثیرپذیری عاملان حوادثی مانند کلمباین از فیلمهای خشن، بسیار کمتر از تاثیرپذیری آنها از سیانان (CNN)، اخبار شبانگاهی انبیسی (NBC) و باقی رسانههای خبری است؛ رسانههایی که به جای «تشریح» انگیزههای قاتلان، از آنها بت میسازند.
«فیل»، از این منظر که در آن افراد بیگناهی به ضرب گلوله کشته میشوند، فیلمی خشونتآمیز به شمار میرود، اما خشونت آن در نحوه به تصویر کشیدن مرگ افراد نمایان نمیشود. فیلم در صحنههای کشتار از سبکهای هیجانی، تعلل کردن، نمایش جان دادن افراد و بزرگنمایی پرهیز میکند و در عوض با چهرههایی بیروح، یخزده و میخکوب شده به هنگام مرگ، مواجه هستیم.
«تروفو» گفته بود ساختن یک فیلم «ضد جنگ» دشوار است، زیرا جنگ مقولهای هیجانانگیز به شمار میرود، حتی اگر با آن مخالف باشید. ون سنت با زدودن خشونت از عناصری مانند انگیزش و هیجان، زرق و برق، عدالت خواهی و مناسبات اجتماعی، یک فیلم ضد خشونت ساخته است. او فقط آنچه اتفاق افتاده نشان میدهد. در مقایسه با فیلمهای ملالآوری که در کلاسهای مطالعات اجتماعی نمایش داده میشوند، این فیلم میتواند در شکلگیری بحثهای مفید و بررسی دقیق احساسات و هیجانات دانشآموزان دبیرستانی، تاثیر بسیار بیشتری داشته باشد.
ون سنت تعدادی دانشآموز و معلم را از لحظه ورودشان به مدرسه دنبال میکند و امور روزمره آنها را نشان میدهد. بعضی از آنها از کنار قاتلان رد میشوند و بسیاری به قتل میرسند. برخی دیگر نیز بدون دلیل خاصی از مدرسه خارج میشوند. فیلم غالبا در نماهای تعقیبی بلند روایت میشود. ون سنت در عین حال با اجتناب از برش زدن میان نماهای نزدیک و متوسط، قواعد فیلمسازی مربوط به کاربرد چنین برشهایی را کنار میگذارد؛ بنابراین، ساختار بصری او سعی نمیکند چیزی را بر ما تحمیل کند و تنها به نظاره مینشیند.
در سکانسی از فیلم، دوربین در نمایی طولانی یک دانشآموز بلندقد و با اعتماد به نفس آمریکایی-آفریقایی را از لحظه ورودش به مدرسه تا داخل راهرو دنبال میکند. حافظه سینمایی ما میگوید این صحنه قرار است به یک اتفاق مهم ختم شود، چراکه آن دانشآموز تداعیکننده قهرمانانی است که در فیلمها وارد صحنه گروگانگیری میشوند و با زبان اسحله با گروگانگیر حرف میزنند. اما چنین اتفاقی رخ نمیدهد؛ ون سنت تمام شیوههای مرسوم مورد استفاده در فیلمها را کنار میگذارد و تنها یک مرگ ناراحتکننده، ناگهانی و بیغرض را نشان میدهد.
ون سنت در کن گفت: «من میخواهم هر کس از زاویه دید خودش فیلم را ببیند و نتیجهگیری کند. چه کسی میداند چرا آن دو نفر چنین کاری را کردند؟» او به اندازه کافی صداقت دارد تا اقرار کند پاسخ این سوال را نمیداند. بدون شک فیلمی که موضوع آن تراژدی باشد، اما به تشریح و تبیین «دلایل» اجتماعی آن نپردازد و راه حلی پیشنهاد ندهد، برخلاف قوانین صنعت سرگرمی آمریکا عمل کرده است.
ون سنت برای جذب سرمایه ساخت هر نسخهای از این داستان به مشکل برمیخورد؛ اما تصور اینکه کسی آن را با بودجهای کم، بدون حضور ستاره و فیلمنامهای قاعدهمند بسازد، دشوار است. او به علت موفقیت فیلم «ویل هانتینگ خوب»، توانست به استقلال مالی دست یابد و این فیلم را بسازد؛ فیلمی که در کارنامه او بسیار مهم و تاثیرگذار است.