فارس - مهدی امیری پور: دوسال از روزهای اعلام ورود کرونا به ایران میگذرد؛ روزهایی دلهره آور برای اعلام ورود یک بیماری عجیب و غریب که همه از آن ترس و واهمه داشتند. بیماری که بعدها تبدیل به یک پاندمی بزرگ پس از طاعون، وبا و آنفلوآنزا در ایران شد. پیش از ورود این بیماری سهمناک، چندین بیمار مبتلا به کووید۱۹ در چین شناسایی شده بود، برهمین اساس بود که کشورها یکی پس از دیگری، مجبور به بستن مرزها به روی چین و انتقال شهروندان خود از آن کشور شدند. ایران نیز یکی از همین کشورها بود.
آن روزها در چین به عنوان مبدا شناسایی نخستین بیمار مبتلا به کووید۱۹، بلوایی به پا بود، تعداد این بیماران افزایش چشمگیری داشت و از طرفی نیز تمامی پروازها از چین و به چین، ممنوع شده بود، آنجا بود که قرنطینه کامل در شهر ووهان به عنوان اولین شهر درگیر درپاندمی کرونا قرنطینه اجرا شد. پس از اعلام قرنطینه، برخی از کشورها از جمله ایران به عنوان نخستین کشورها به فکر انتقال شهروندان خود از کشور چین افتادند. برهمین اساس، وزارت بهداشت با تشکیل یک تیم، در قالب یک پرواز، ۱۳۰ نفر از شهروندان ایرانی را به کشور بازگرداند تا بتواند آنها را از گزند کرونا به دور کند. به همین بهانه، به سراغ محمد نسیمی رفتیم تا به عنوان عکاس آن پرواز، ناگفتههای پرواز ووهان به ایران را تشریح کند. متن ذیل حاصل گفتوگوی مفصل ما با اوست:
آقای نسیمی، چطور پای شما به عنوان یک عکاس به ووهان چین باز شد؟ایران جزو اولین کشورهایی بود که برای برگرداندن شهروندان خود، تلاش کرد، در آن زمان بحث بسیاری بود که چه کسانی به ووهان بروند، در نهایت قرار شد تا تیمی کاملا داوطلب به این سفر برود. دو پزشک، یک متخصص بیماریهای عفونی و یک میکروب شناس که به اینها تیم بهداشتی نیز میگویند همراهان دانشجویان در این سفر بودند. متولی امر نیز سازمان اورژانس کشور بود و تصمیم گیریها برعهده وزیر بهداشت.
همه اتفاقات به سرعت رخ میداد، معضلی پپیش روی ما بحث جا و مکان بود، موضوع این بود که این دانشجویان را کجا اسکان بدهیم و دراین باره پیشنهادات بسیاری مطرح شد. باید بحثهای بهداشتی، فاصله از شهر، دسترسی داشتن به امکانات بهداشتی و ... تأمین میشد. همه اینها سریعاً تصمیم گیری شد، در آن زمان بسیاری از وزارتخانهها و سازمانها امکانات اسکان داشتند، اما هیچ کدام در اختیار قرار ندادند و میترسیدند.
در نهایت یک سازمان مکانی را در اختیار ما قرار داد، اما امکانات بهداشتی برای استحمام و پذیرایی نداشت و از طرفی نیز تختهای مناسبی برای استراحت نداشت. قرار شد دانشجویان را برای قرنطینه به هتل یکی از دستگاهها در شهر تهران ببرند، بعد از آن که پرواز از ووهان به ایران آمد، آن سازمان نیز جا زد و نگذاشت مسافران به آن هتل بروند.
پیش از سفر به ووهان، پیوست رسانهای برای آن سفر نداشتیم، به آقای نمکی وزیر بهداشت وقت پیشنهاد دادم در کنار این رخداد، حتما یک تیم رسانهای حضور داشته باشد، گفتم بنده هم کار خبر و عکس آن را انجام میدهم، زیربار این موضوع نمیرفتند، چرا که در آن زمان بیماری کرونا بسیار ناشناخته بود و هولناک، اما در نهایت حضور ما را پذیرفتند.
ما آماده شدیم برای پرواز، عوارض خروج از کشور را خودمان پرداخت کردیم، تیم رسانهای را این گونه دیده بودند و هنوز هم این هزینهها را دریافت نکردیم. من از اورژانس، لباس مخصوص گرفتم و میدانستم تجهیزات کافی در آنجا یافت نمیشود. حرکت کردیم و به نزدیکیهای ووهان رسیدیم در مسیر با تیم صحبت میکردیم، داشتیم ارزیابی میکردیم که کارها تعریف شده بود، من به عنوان عکاس _خبرنگار در آن پرواز حضور داشتم. ۲۰ دقیقه مانده به فرود، شروع به پوشیدن لباسهای حفاظتی کرونا کردیم، پرواز در ووهان نشست و خلبان آن پرواز کاپیتان احمد نژاد بود.
پیش از رسیدن پرواز به ووهان، از خلبان درباره علت حضور او در این پرواز سوال کردم، میگفت چندپرواز را با حاج قاسم بوده ام، پروازهایی در کشورهای مختلف، از وقتی حاج قاسم را دیده بسیار متحول شده است چرا که جاذبه داشته و بسیار در او اثرگذار بوده است و این پرواز را به عشق حاج قاسم قبول کرده بود، این روایت برای من جالب بود.
فضای ووهان زمان حضور شما چگونه بود و مسافران را چگونه وارد هواپیما کردید؟
خلبان میگفت هر بار که به ووهان آمده باید ۴۰ دقیقه را در آسمان پرواز میکرد تا باند فرودگاه خالی شود، اما این بار بدون هیچ تاخیری هواپیما بر زمین ووهان نشست، شهر کاملا تعطیل بود و این تنها پرواز ووهان در آن روز بود. شهر در قرنطینه کامل بود، کاملا بی سر و صدا، سوت و کور و بسیار برای ما عجیب بود.
ما وقتی به فرودگاه ووهان رسیدیم، دانشجویان را دیدیم، سفارت ایران در چین دانشجویان را به فرودگاه آورده بود، از ظهر در فرودگاه ماندند، این پروسه ۲۴ ساعت بود که آغاز شده بود و آنجا منتظر بودند.
پوشش حفاظتی مأموران چینی نسبت به ما بسیار کمتر بود، یادم هست یکی از ماموران بهداشتی آنها وقتی ما را دید ماسک و شیلد را زد. هنوز برای من جای سوال دارد، آن فیلمها و اخبار ترسناک که میدیدیم چه بود و چرا تجهیزات ما بسیار کاملتر بود؟
دانشجویان سوار بر هواپیما شدند، هواپیما به سه قسمت تقسیم شد، بخشی کابین خلبان بود که نباید هیچ عبور و مروری در آن صورت میگرفت. منطقه دیگری بخش خدمه پرواز و امنیت پرواز بود که در آن نقطه مستقر بودند، از آنجا به بعد نیز با فاصله دو صندلی دانشجویان ایرانی سوار شدند. یادم هست برای دانشجویان و مسافران تجهیزات ما بسیار جالب بود، حتی برای چینیها چرا که این همه تجهیزات کامل است.
قبل از ورود به هواپیما تب سنجی کردند، هیچ کدام علائم ابتلا به کرونا نداشتند، اولین چیزی که دانشجویان از ما خواستند آب و غذا بود، ما هم تدارک دیده بودیم، میدانستیم در قرنطینه ووهان چیزی نتوانسته اند پیدا کنند. برخی از اینها میگفتند ۲ تا ۳ هفته از خانه بیرون نیامده بودند، در ایام قرنطینه، سفارت ایران نیز با همکاری چند تن از همین دانشجویان به شهروندان ایرانی در چین خدمات ارائه داده است.
گویا پرواز دانشجویان ایرانی در ووهان، مسافران خارجی هم داشته است، این را روایت کنید.
در این پرواز چند دانشجوی عراقی هم بودند که در مجموع حدود ۱۳۰ نفر همراه ما بودند. پرواز پس از نشستن در ایران دانشجویان عراقی را به کشور عراق منتقل کرد، این به خاطر آن حس همدلی دو ملت بود.
پرواز ۶ صبح به تهران رسید، بعد از آن که هواپیما بر زمین نشست فضای فرودگاه را دیدم که خودروهای آتش نشانی و.. برای استقبال آمده بودند، اما همه با وسایل محافظتی و تانکرهایی که پشت جیب بودند و شبیه به آب پاش، نمیدانستم چه چیزی داخل آن تانکرها بود، همه دانشجویان در بهت بودند، آن زمان ویروس بسیارناشناخته بود و همه ترس داشتند!
میخواستم از نحوه خروج مسافران از هواپیما عکس بگیرم که با صدای آقا عکس نگیر، مرا متوقف کردند و به داخل هواپیما برگشتم. بعد از ساعتی از هواپیما خارج شدیم، آنجا تصمیمات آنی گرفته میشد، دیدیم که پلاستیکهایی را آوردند که روی باند پهن است، میگفتند وسایل و تجهیزات را باید در اینجا بگذارید، آن هم برای ما جالب بود، اما ترسناک.
پس از یک ساعت توانستیم از هواپیما خارج شویم، در فرودگاه چندجایی ما را چرخاندند، منتظر ماندیم، گویا منتظر بودند جایی را بتوانند برای انجام قرنطینه هماهنگ کنند، سرانجام مجبور شدیم به جایی در نزدیکی فرودگاه امام (ره) برویم.
ماجرای حضور دانشجویان در شهریار چه بود؟ گویا تجمعاتی هم شکل گرفت، از آن روز بگویید.
پس از فرودگاه ما را به هتلی در شهریار حومه تهران بردند، در همین حین نیز مردم عکس میگرفتند و فیلم، چرا که ما لباسهای عجیب و غریب کرونایی داشتیم. بعضیها بوق میزدند، حتی ناسزا هم شنیدیم، چرا که ما را به آنجا برده اند و مردم از همین میترسیدند!
وارد باغ شدیم، دیدیم مردم آنجا به نشانه اعترض جمع شده اند، پایین این هتل نیز چند مغازه بود و در میان گرد و خاک نجاری، آن نجار هم از ترس ما، چند ماسک زده بود. دادستان شهریار آمد و گفت اگر کسی اعتراض کند با او برخورد میشود، در نهایت تمام پرسنل و مجموعه هتل تخلیه شد و همه را به ما سپردند تا آنجا باشیم. بچههای اورژانس با محوریت آقای کولیوند کار را در دست گرفتند. بچههای بهداشت نیز در آنجا اتاقی داشتند و موضوعات بهداشتی، علائم تب، اکسیژن، آزمایشهای روزانه و. را انجام میدادند.
در قرنطینه دانشجویان ایرانی در ووهان چه گذشت؟
اصل قرطنینه این بود که تمامی گوشیهای دانشجویان گرفته شود، اما ما این کار را نکردیم. اما برخیها از مردم که فهمیده بودند ما اینجا هستیم، میآمدند سنگ و گوجه پرتاب میکردند و یا ناسزا میگفتند. «من و تو» و حتی «بی بی سی» آمد و گفت که اینها را برده اند به یک منطقه نظامی، ما هم اینها را دست مایه طنز قرار دادیم، فیلم حلیم خوردن بچهها را میگرفتیم و میگفتیم تصویر شکنجه دانشجویان و یا حلیم بدون شکر! حلیم با قاشق یکبار مصرف! و ...، اینها پاسخ ما به ادعاهای دروغ رسانههای ضدانقلاب بود.
شبکه معاند «من و تو» گزارشی را پخش کرده بود که قرنطینه در فضایی است که پنجرهها بسته است، مکانی سربسته و امکان برقراری ارتباط با بیرون وجود ندارد و از این قبیل دروغ گوییهای همیشگی. من فیلمی گذاشتم و گفتم هیچ خبری نیست. حتی فیلمهایی را با عنوان این که چه امکاناتی در اختیار این دانشجویان گذاشته ایم را ضبط کردم و در اختیار شبکههای اجتماعی قرار دادم، این رسوایی بود بر دروغ آن شبکه ها.
کریستف هملمن نماینده سازمان جهانی بهداشت در ایران از قرنطینه بازدید کرد، باورش نمیشد که آنجا قرنطینه است، لابه لای سوالاتش از دانشجویان متوجه شدم که آنها را راستی آزمایی میکند، چرا که میزان سطح رضایت را باور نمیکرد. بعدا در مصاحبهای هم اعلام کرد باور نمیکردم این سطح از خدمات و کیفیتها در خاورمیانه باشد.
پس از پایان روز چهاردهم قرنطینه، با کیتهایی مخصوص از ما تست کرونا گرفتند گواهی سلامت تأیید شده از سوی سازمان بهداشت جهانی به ما دادند، پس از خروج ما از آن قرنطینه، ۲ روز بعد گفتند کرونا وارد ایران شد.
نکته جالب و طنز ماجرا آنجا بود که برخی خانوادههای این دانشجویان از حضورشان در منزل خودداری کردند. مثلا خانواده یکی از همین قرنطینه شدگان به فرزندان قرنطینه شده گفت پس از پایان قرنطینه کرونایی بروید به ویلایی در شمال کشور، خانواده طرف آنها را نمیپذیرفت و بچههای آنها مجبور شدند در شهرهای شمالی یک قرنطینه ۱۵ روزه را بگذرانند. این همان حقیقتی است که این روزها کمتر باور داریم، فضا در آن زمان واقعا به گونهای دلهره آور و ترسناک بود.
از ناگفتههای کرونا و تلاش خبرنگاران بگویید.
بحرانهای قبلی در کشور این گونه بود که ما آنها را میدیدیم، سیل و بحرانهای دیگر را میدیدیم و در آن حوادث هیچ خبرنگاری آسیب ندیده است، چون بحران را به خوبی میداند و میشناسد، اما کرونا به نظر بنده ابر بحران قرن است، شما خبرنگار میروید در بیمارستان میخواهید گزارش تهیه کنید و عکاسی هم کنید، اما هیچ مکانیزم دفاعی ندارید. یادم هست در روزهای اول میگفتند چرا ما باید به شما لباس و ماسک بدهیم، در صورتی که پرستاران و پزشکان ما در اولویت اصلی هستند، آنها این دید را ندارند که باید تاریخ این روزها ثبت شود.
حقیقتا خبرنگاران در ایران نشان دادند که کمتر از خبرنگاران دوران جنگ نیستند، واقعا در وسط بحران بودند، تصاویر و گزارشهایی که از دوران بحران کرونا در ایران داریم را هیچ جایی از دنیا نداریم.
یادم هست برخی از شهرستانها را میرفتم، شاید به ما کم لطفی میکردند، تجهیزات مقابله با کرونا در اختیار ما قرار نمیدادند و یا یک جاهایی هماهنگیها را انجام نمیدادند، آن طرفتر هم مسئولی میآمد و میگفت نمیشود عکس بگیرید.
کجا دلتان سوخت و ناراحت شدید؟
برخی اتفاقها میافتاد که برای من همیشه سخت بود و هیچگاه به آن عادت نکردم. بیماران بدون ملاقاتی و جوانانی که از دنیا میرفتند برایم سخت بود. در سال اول کرونا، در بیمارستان امیر اعلم، دختری ۲۶ ساله را دیدم که مبتلا به بیماری ام اس بود و در آی سی یو بستری بود، پرستاران به اسم کوچک او را صدا میزدند، دو هفته بعد، روز پزشک میخواستم عکسهایی با موضوع روز پزشک برای پوستر وزارتخانه بگیریم، برگشتم به بیمارستان امیراعلم، میخواستم از سرنوشت آن دختر اطلاعی کسب کنم، چرا که ارتباط عاطفی با پرستاران گرفته بود. آن روز دختر را دیدم که آخرین بیمار کرونا در آی سی یو امیرعالم بود، وضعیت تهران هم در حال سفیدن شدن بود، در آن یک و دوساعتی که آنجا بودم، یک دفعه دیدم که دور تخت این دختر شلوع شد و رفت و آمد پرستاران و پزشکان زیاد شد، پس از آن همه زیر گریه زدند و گفتند آن دختر از دنیا رفت. این تصویر برای من بسیار سخت بود و آن را فراموش نکردهام. پرستاران نیز میگفتند تلاش بسیاری برای او کردیم و دوست داشتیم بماند، اما نماند و ناراحتیم.
جای دیگری که دلم سوخت، تشییع آدمهای بزرگ بود، مظلومیت جان باختگان کرونایی، اگر در شرایط عادی از دنیا میرفتند، شاید یک شهر و چندین روستا برای آنها تعطیل میشد، اما در عین سادگی، غریبانه جان باختند و تشییع شدند.
خانوادهای را دیدم که خود آن جوان، خواهر و برادرش به کرونا مبتلا شدند و پدر و مادرشان نیز یکی پس از دیگری به موجب ابتلا به کرونا از دنیا رفتند، ببینید چه بر سر آن خانواده میآید؟! این صحنهها بسیار سخت است. یا همین مرحوم روح الله رجایی خبرنگار فقید و اهل قلم، در عین ناباوری دیدیم که هیچ کسی نتوانست کاری کند و از دنیا رفت. اینها همه سخت بود.
در یکی از روستاهای کرمانشاه، بزرگ و ریش سفید آن روستا در اثر کرونا از دنیا رفت و دیدیم با چند نفر آمدند و او را تشییع و خاکسپاری کردند، سالها اثرش در ما میماند، دیدن این صحنه ها...
یا همین ماجرای آهک ریختن روی اجساد، چگونه عزیزانمان را به خاک سپردیم و دیدیم که آهک روی آن ریختیم تا اجساد آنها منهدم شود. این عکسها باعث شده تا روح ما آنجا بماند و هر روز آن تصاویر و خاطرهها را تکرار کنیم.
حقیقتاً من هیج عکسی را برای هیچ جشنواره داخلی و خارجی نفرستادم، معتقدم که از درد مردم نباید پله بسازم، دوست داشتم تاریخ ثبت شود و رنج مردم را، آینده بداند.
در حین همین عکاسیها، کسانی را دیدم که هیچگاه در کرونا دیده نشدند، تلاشهای بسیاری کردند، اما کسی نامی از آنها نبرد، مانند همین بچههای بهورز، موتورخانه، خدماتیها، فنیها و سردخانه بیمارستانها؛ اینها را هیچ گاه ندیدند و توجه نکردند، در واقع باید گفت نظام سلامت فقط پرستاران و پزشکان نیستند، همینها فعالیت داشتند و هیچ جا نشان داده نشدند، شاید به خاطر همین نداشتن جذابیت بصری بود.
ووهان و تلاش برای بازگردان دانشجویان چه درسی داشت؟
پرواز ووهان نشان داد که هیچ گاه نظام، مردم و شهروندان خود را تنها نمیگذارد و برای بازگردان شهروندان به منطقه امن تلاش میکند، اینجا نیز در کشور گروههای جهادی را دیدیم که بدون هیچ چشم داشتی در اهواز و در بحرانهای کرونا و علی رغم تهدیدات پای کار آمدند، برخی از همین گروهها بودند که در کنار بیماران قرار گرفتند و برای بیمارستانها آب و غذا و آب میوه رساندند تا مردم در سختی نباشند و این همدلی را باید قدر بدانیم.