دکتر شکیلا یوسفی، روانشناس سلامت در روزنامه خراسان نوشت: طلاق به معنی پایان قانونی زندگیمشترک و جدا شدن همسران از یکدیگر است. در هنگام ازدواج همه زوجین فکر میکنند که زندگیمشترک آنها پایان بسیار خوشی خواهد داشت اما به مرور مشکلات و اختلافات خود را نشان میدهند که میتواند منجر به جدایی شود. براساس آمار، میانگین سن طلاق برای زنان در کل کشور حدود ۳۳ سال بوده است اما به شکل جزئیتر باید گفت میانگین سن طلاق در متولدان دهه ۵۰ حدود ۳۱ سال بوده و در دهه ۶۰ حدود ۳۰ سال بوده است. در این بین، میانگین سن طلاق برای متولدان نیمه اول و دوم دهه ۷۰ به ترتیب ۲۲ سال و ۱۸ سال و برای دهه هشتادیها به حدود ۱۵ سال رسیده است. این روند به طورمستقیم با کیفیت ازدواج و مدتزمان زندگی مشترک ارتباط دارد و این افراد کمترین زمان زندگیمشترک را داشتهاند(منبع: شرق). در ادامه، نکاتی در همین باره به همراه توصیههایی به دهه هشتادیها برای متاهل شدن و خانوادههایشان خواهیم داشت.
مشکلزا شدن ازدواج بدون آمادگیهای روانی و مالی
افزایش طلاق در متولدین دهه 80، اتفاق ناگوار و زنگ خطری است که اگر به موقع مدیریت نشود، نسل آینده را با دردسرهای زیادی مواجه خواهد کرد. بهترین زمان برای ازدواج وقتی است فردی را که صلاحیت زندگیمشترک با شما را داشته و هم کفو باشد، پیدا میکنید و به نظرتان قادر خواهید بود بقیه زندگیتان را با او سپری کنید. زوجهایی که در زمان نوجوانی با هم ازدواج میکنند، خطر بیشتری برای طلاق دارند. ازدواج در سن زیر 20 سال به خاطر نداشتن آمادگیهای روانی، اجتماعی و مالی میتواند مشکلزا باشد.
مهارتهایی که فراگرفته نشده است
با توجه به این که سن بلوغجنسی در همه کشورهای جهان به دلایل متعدد کاهش یافته، در نوجوانان بلوغ جنسی زودرس شکل گرفته و باعث میشود که کارکرد اصلی خانواده بر اساس نیاز جنسی شکل بگیرد. از طرفی بسیاری از دهه هشتادیها معمولا مسئولیتهای جنسیتی خود را به عنوان یک زن و مرد به طور کامل در خانواده یاد نگرفتهاند بنابراین آمادگی پذیرش مسئولیتهای جدی و جدید را ندارند. یکی از این پذیرشها که نیاز به آمادگی دارد، مسئولیت تشکیل و مدیریت خانواده است. مسئولیت یک مفهوم کاملا اجتماعی است و باید بسترهای اجتماعی آن باشد تا شکوفا شود. نگرانی عمدهای که امروزه با آن مواجه هستیم این است که کودک و نوجوان ما در درون خانواده و محیط اجتماعی بیتعهد، فاقد اعتماد به نفس، بدون عزت نفس و دور از درک و شعور عاطفی رشد کند. در چنین شرایطی، پایداری زندگیمشترک این فرد در آینده با اما و اگرهای زیادی همراه خواهد شد. نداشتن سازگاری یکی دیگر از عواملی است که فرد باید به لحاظ روانی به بلوغ رسیده باشد تا بتواند خود را با شرایط زندگی آماده کند و افزایش مهارتهای زندگی در این زمینه میتواند کمک شایانی به دهه هشتادیها برای پیشگیری از طلاق داشته باشد.
نگاه اشتباه دهه هشتادیها به طلاق
در خانوادههای نوظهور ما، بعضی دختران گاهی برای فرار از شرایط سخت خانوادگیشان تن به ازدواجهایی اتفاقا با هدف طلاق میدهند چون طلاق گرفتن به آنها مشروعیتی برای رفتارهای بعدیشان میدهد یعنی خیلی آگاهانه و ابزاری به این قضیه نگاه میکنند. همچنین و به طور کلی، قبح طلاق در نگاه دهه هشتادیها ریخته و این نگاه اشتباه هم در افزایش آمار طلاقشان بیتاثیر نیست.
احساساتی که زود فروکش میکند
تقلید و الگو برداری در سنین پایین بیشتر از بزرگسالی است. برای همین بعضی دهه هشتادیها زندگی و شرایط خود و همسرشان را با دیگران مقایسه میکنند که میتواند منجر به نداشتن کفایت اقتصادی شود و نارضایتی ایجاد کند. همچنین دهه هشتادیها اگر انتخاب درستی نداشته باشند، بعد از تجربه یک رابطه عاشقانه و پرشور، از هم دلزده خواهند شد زیرا نگهداشتن چنین شدتی از احساسات کار آسانی نخواهد بود. بنابراین نداشتن معیارهای صحیح برای انتخاب همسر هم از دلایل طلاق دهه هشتادیها محسوب میشود.
نکته پایانی
سن دقیقی برای رسیدن به هیچ یک از این مراحل و در نتیجه ازدواج وجود ندارد. ازدواج در سنین پایین و بالا مشکلات خودش را دارد. بنابراین بهتر است افراد پیش از تصمیم به ازدواج، حتما با یک مشاور ازدواج مشورت کنند و از آمادگی خود برای این امر مهم مطمئن شوند.