به گزارش تابناک، کاهش تورم از ۹.۱ درصد به ۲ درصد قابل قبول شامل کاهش دستمزدهای واقعی، فشار بر سود شرکت ها، بازده کمتر سهامداران و کاهش هزینههای دولت است که به نوبه خود منجر به خدمات کمتر نیز خواهد شد و به طور خلاصه فداکاریهای زیادی را میطلبد.
به گزارش فرارو از اسپکتیتر، «ویرانگر برای جامعه»، «مالیاتی بر پسانداز مردم عادی» و «تهدیدی برای نظم اجتماعی». لازم نیست مدت زیادی را صرف جستجو در کتابهای تاریخ کنید تا نقل قولهای کوبندهای از «رونالد ریگان» رئیس جمهور اسبق امریکا یا «مارگارت تاچر» نخست وزیر اسبق بریتانیا را بیابید که افزایش قیمتها را به عنوان «عاملی شیطانی» عنوان کرده بودند که باید آن را شکست داد و امروز؟ حتی با وجود افزایش قیمتها در بریتانیا در حال حاضر ۹.۱ درصدی سریعترین نرخ در ۴۰ سال گذشته تنها چند عذرخواهی به همراه برخی بهانههای طفره آمیز دیده میشوند. این کافی نیست. اگر بخواهیم دوباره تورم را شکست دهیم به رهبری نیاز دارد.
امروز تورم در بریتانیا دوباره افزایش یافته و این بار از مرز ۹ درصد گذشته است. بانک مرکزی انگلستان پیشبینی میکند که ممکن است نرخ تورم به بالای ۱۱ درصد برسد. دستمزدهای واقعی با سریعترین نرخ در یک نسل در حال کاهش است و استانداردهای زندگی در حال فشرده شدن است. با این وجود، ما در مورد این که چرا افزایش قیمتها اهمیت دارد بسیار کم شنیده ایم. به نظر میرسد «بوریس جانسون» نخست وزیر و «ریشی سوناک» وزیر دارایی فکر میکنند این موضوعی است که میتوان با چند خیریه دیگر و چند ترفند آن را برطرف کرد.
به نظر میرسد «اندرو بیلی» رئیس بانک انگلستان گمان میکند که این موضوع هیچ ربطی به او ندارد و مطمئنا ربطی به میلیاردها پوندی که بانک در چند سال اخیر چاپ کرده ندارد. کارگر از تورم به عنوان چوبی برای ضربه زدن به دولت استفاده میکند، اما دولت هیچ چیز برای رفع بحران به جز تسلیم شدن در برابر هر اتحادیه کارگری که مقداری پول میخواهد ارائه نمیدهد.
در واقع، همان طور که تاچر و ریگان به درستی درک کرده بودند تورم تهدیدی برای نظم اجتماعی و ثبات اقتصادی است. پسانداز را تضعیف میکند، سخت کوشی را مجازات کرده، بازار را مخدوش ساخته و ارز را از بین میبرد. میتوان تورم را شکست داد، اما به تعهد، تمایل به انتخابهای سخت و جسارت مقابله با مخالفت نیاز دارد.
کاهش تورم از ۹.۱ درصد به ۲ درصد قابل قبول، شامل کاهش دستمزدهای واقعی، فشار بر سود شرکت، بازده کمتر سهامداران و کاهش هزینههای دولت است که به نوبه خود منجر به خدمات کمتر خواهد شد. خلاصه فداکاریهای زیادی را میطلبد. با این وجود، اگر مردم احساس کنند که ارزش دارد معمولا حاضر به فداکاری خواهند بود. رهبران باید استدلال کنند که راه سختی در پیش است، اما هیچ جایگزینی وجود ندارد. در حال حاضر، هیچ نشانهای از آن وجود ندارد و تا زمانی که وضعیت این گونه باشد قیمتها هم چنان در حال افزایش خواهند بود.