تابناک: در سالهای پایانی جنگ، قرارگاه سری نصرت به فرماندهی شهید سردار علی هاشمی، فرمانده سپاه ششم امام صادق (ع) تشکیل شد و بعد از آنکه دشمن پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ دست به هجومی دوباره زد، او و یارانش با دلاوریهای فراوان شهید شدند. پیکر سردار علی هاشمی مفقود شد و از آنجایی که برخی فرماندهان احتمال اسارت او را میدادند از ذکر نام او خودداری میکردند. سالها گذشت تا اینکه پیکر مطهر این فرمانده سردار هور، توسط آب در سال ۱۳۸۹ به سوی کنارههای خاکی هورالعظیم آورده و این گونه شد که یادمان سرلشکر شهید علی هاشمی در آن منطقه ساخته شد.
سرلشکر پاسدار شهید علی هاشمی در دهم دی ماه سال ۱۳۴۰ در شهر اهواز به دنیا آمد. او در ۱۷ سالگی وارد مبارزات انقلاب و در ۱۹ سالگی فرمانده شد. در ۲۱ سالگی فرماندهی چند تیپ را بر عهده گرفت، در ۲۷ سالگی در ۴ تیر ماه سال ۱۳۶۷ در جزیره مجنون به شهادت رسید و ۲۲ سال بعد، پیکرش در نزدیکی محل استقرار قرارگاه فرماندهی سپاه ششم پیدا شد. در آن زمان محسن رضایی برای اولین بار اعلام کرد علی هاشمی فرمانده قرارگاه فوق سری نصرت بوده است.
سرانجام در روز ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹ پیکر علی هاشمی تفحص شد. پیکر مطهر سردار هور همراه با شهدای دیگری از سالهای دفاع مقدس روز ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹، از محل نماز جمعه تهران تشییع شد و سپس پیکر مطهرش در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
رهبر معظم انقلاب در خصوص این شهید بزرگوار فرمودند: در خوزستان جوانهای عرب در مقابل تهاجم رژیم صدّام ایستادند. آنها هم عرب بودند، اینها هم عرب بودند، امّا این عرب ایستاد. اسم شهید علی هاشمی سردار جوان عرب خوزستانی، اهل اهواز- و اسم اینها فراموش نخواهد شد؛ اینها ایستادند. او هم عربی حرف می زد، این هم عربی حرف می زد، امّا این حقیقت را فهمید، توطئهی دشمن را شناخت و ایستاد؛ بقیّهی اقوام ایرانی همینجور.
همچنین محسن رضایی به همین مناسبت در توییتر شخصی خود نوشت: چهارم تیر، سالروز شهادت برادر شهیدم سرلشکر علی هاشمی است. او نماد غیرت و وفاداری هموطنان عرب درمقابل ارتش بعثی صدام بود. علی، قهرمان دوران تنهایی و غربت ملت ایران و بن بست شکنِ جبهه های نبرد بود. یاد او را گرامی می دارم و به هموطنان عربم، با داشتن چنین قهرمانانی، درود می فرستم.
ذکاوت شهید «علی هاشمی» در اجرای عملیاتی فوق سری
سردار علی هاشمی از فرماندهان سپاه در جبهه جنوب بود که از ابتدای جنگ حضور فعالی داشت، به ویژه زمانی که جنگ در جبهه سوسنگرد شدت گرفت، وی در آن منطقه فعال بود، اما نام شهید علی هاشمی با قرارگاه نصرت و تلاشهای شبانه روزی و گروه وی برای بررسی منطقه هورالهویزه برای انجام عملیات خیبر و بدر گره خورده است.
شهید علی هاشمی در دوران دفاع مقدس توانست قرارگاه نصرت را در منطقه هورالهویزه راهاندازی کند. در شرایطی که عملیاتهای نظامی ایران به بن بست رسیده بود، قرارگاه نصرت توانست منطقه هورالهویزه و جزایر مجنون را برای عملیات آماده سازد. در ادامه روایتی از یکی از عملیات برون مرزی نیروهای قرارگاه نصرت با هدایت سردار شهید علی هاشمی را از زبان یکی از رزمندگان به نام ابوحسین میخوانید.
«عملیات والفجر ۴ را که سپاه در غرب انجام داد، محسن رضایی بواسطه احمد غلام پور، علی هاشمی را جهت ماموریت سری و جدیدی فرا خواند. طبق اولین جلسه این دو، قرار شد، هیچ کس حتی معاون محسن از این ماموریت مطلع نشود.
آن روز بعد از دو ساعت حرفهای خصوصی قرار شد علی هاشمی، قرارگاهی را بنام نصرت در منطقه هورالهویزه تشکیل دهد و با استفاده از نیروهای کار بلد و مطمئن، منطقه هور را مطالعه و اطلاعات لازم را از وضعیت عراقیها به دست آورد تا بلکه به لطف و مدد الهی، بن بست نظامی در جنگ شکسته شود.
آن روزها هیچ کس حال و حوصله نداشت. شکستهای پی در پی روحیه همه را ضعیف کرده بود. همه نگران وضعیت جنگ بودند. فرماندهان و رزمندگان، چون عادت به پیروزیهای بزرگ کرده بودند، طاقت شکست و رکود جبههها را نداشتند.
علی هاشمی بلافاصله مشغول راهاندازی قرارگاه شد و از نیروهای مورد نظرش مثل محسن نوذریان، علی ناصری، سعید خزاعلی، بهنام شهبازی، حمید رمضانی و... دعوت کرد، تا کار را شروع کنند.
با شروع کار، هیچ کس از قصد علی هاشمی خبر نداشت. او خیلی ماهرانه همه را به کار گرفت و طوری حرف میزد که کسی ذهنش به این که این جا قرار است عملیات شود نمیرفت.
این جوان حصیرآبادی اهواز، کارش را خوب بلد بود. هر چه بچهها سوال میکردند که شناسایی هور چه سودی دارد میگفت شما کارتان را بکنید، چون وظیفه ما فقط و فقط شناسایی است. آن قدر شیرین و با اخلاص حرف میزد که هیچ کس تردیدی به خودش راه نمیداد و حرفهایش را با جان و دل عمل میکردند.
آن روزها حال و هوای قرارگاه نصرت دیدنی بود. هر روز موقع نماز شور و حالی بین بچهها بود. نیمههای شب، نماز شب بچههای شناسایی صفایی داشت... هنوز وقت عملیات نیامده بود، ولی حس و حال معنوی خوبی در بین نیروها پیدا شده بود.
هر روز که تیمهای شناسایی از ماموریت برمیگشتند، علی هاشمی با دقت به حرفهای تک تک آنها گوش میداد و در سالنامه اش تند و تند چیزهایی مینوشت.
فرماندهی کل سپاه معلوم نبود بر چه اساسی ذهنش به منطقه هور کشیده شده است. ویژگیهای هور منحصربفرد بود.
علی هاشمی در جلسهای با بچههای گروه شناسایی در برابر سوال بهنام شهبازی که هورالهویزه چه اهمیتی دارد که این همه روی آن حساس شدی میگفت: به چند دلیل شناساییهای ما ارزش دارد؛
۱. عراق اصلا حواسش به این منطقه نیست.
٢. در هور عراقیها نمیتوانند از پروازهای هوایی استفاده کنند و اگر بتواند، برتری بر ما ندارند.
٣. نیزارها و وضعیت خاص هور بهترین پوشش برای ما است.
۴. هیچ استحکامات و رده پدافندی قویی در هور نیست. این نقطه ضعف عراق است.
۵. در هور روییدنیهایی است که کار ما را سهل و آسان میکنند. مثل نی، بردی و چولانها.
علی هاشمی آن قدر دقیق و زیبا هور را برای نیروهایش توصیف میکرد که آنها بعدها با تمام وجود متر به متر آن را شناسایی کردند و گزارشش را برای فرمانده شان آوردند.
آن روزها که عملیات والفجر مقدماتی تمام شده بود، چند روزی یک بار محسن رضایی با لباس عربی و یک محافظ و با ماشین مزدا وانت به قرارگاه میآمد و گزارش کار بچهها را میگرفت و علی هاشمی مفصل برای او از روند کار بچهها میگفت.
هیچ کس نمیدانست، چرا فرمانده کل سپاه این چنین تنها و بی ریا به منطقه میآید تا از وضعیت منطقه باخبر شود. در سومین باری که فرماندهی کل سپاه به قرارگاه آمد، اولین سوالی که در جلسه از علی هاشمی کرد، این بود که هور الهویزه را برایم تعریف کن.
علی هاشمی گفت: آقا محسن هور منطقهای هم سطح دریاست که گاهی در بعضی جاها دو سه متر از دریا بالا میزند. هور نسبت به سایر مناطق اطرافش گودتر و در مسیر رودخانههای قدیمی و دائمی بوجود آمده است. آب رودخانه سوئیب که ادامه نهر سابله است از وسط هور میگذرد که بعدها به علت عدم خروج آب از منطقه، در زمینهای اطراف پخش شده و به آب هورالهویزه اضافه شده است.
على آن قدر دقیق و مسلط حرف میزد که آقا محسن پلک نمیزد و گوش میداد. با چوب دستی اش روی نقشه اشاره کرد و گفت: کل منطقه هور که طول آن ۹۰ تا ۱۵۰ کیلومتر است، در حد فاصل چزابه تا طلائیه است و در مقابل دو استان کشور عراق یعنی بصره و عماره قرار دارد.
وجود جادههای مهم عماره ـ بصره، مخازن و ذخائر نفتی از ویژگیهای هور است. تصرف و تسلط بر کل هور استانهای مهم بصره و میسان را در خطر سقوط قرار میدهد. سپاههای مقابل ما سپاههای سوم و چهارم عراق هستند.
حرفهای فرمانده قرارگاه سری که تمام شد نوبت فرمانده کل سپاه بود. هنوز موی سفیدی در سر و صورت او دیده نمیشد. قبراق و سر حال بعد از شنیدن حرفهای علی هاشمی گفت: برادر هاشمی! ممنون. بچهها خیلی زحمت کشیدند، فقط حواست باشد که این کار لو نرود. دشمن در منطقه ستون پنجم زیادی دارد. تمام نگرانی من هم از اینجاست.
علی گفت: مطمئن باش آقا محسن. هیچ چیز لو نمیرود.»