یک هنرمند و مدرس تئاتر معتقد است: «هیچ سند چشمانداز روشنی به شکل واقعی و کاربردی درباره آینده فرهنگ و هنر کشور وجود ندارد. در هیچ یک از حوزهها هیچ چشماندازی تعریف نشده است و صرفاً به حل مسائل عادی و روزمره میپردازند.»
به گزارش «تابناک»؛ رضا دادویی در گفتگو با ایسنا نگاه امنیتی به هنر را معضلی با سابقه طولانی میداند و میگوید: مشکلی که با آن مواجهیم، صرفاً متعلق به امروز نیست و سابقهی آن به دههها قبل برمیگردد. اما هیچیک از مسئولین به این موضوع توجه نداشتند که وجود نگاه امنیتی به مسائلِ جامعه، به مرور زمان موجب شکلگیری بحرانهای فردی و اجتماعی میشود. داشتن چنین نگاهی به فضای فرهنگ و هنر هم قطعاً باعث رکود فکری و عقیم شدن فعالیتهای خلاقانه میگردد و بیتردید احساس یأس و ناامیدی را به همراه خواهد داشت. جامعهای که نتواند حرفها، مشکلات، نقدها و اعتراضات خود را از طریق تراوشات ذهنی و هنری در کتاب، تئاتر، سینما و... بیان کند، بیتردید مشکلاتش به غدههای چرکینی تبدیل میشود که در جاهای دیگر و از طرق مختلف سر باز میکند.
موظفم بگویم این وضعیت به حالت بحرانی رسیده
دادویی با ابراز تاسف از نبود آیندهنگری مشخص برای پیشبرد حوزه فرهنگ و هنر بالاخص تئاتر و سینما یادآوری میکند: هیچ سند چشمانداز روشنی به شکل واقعی و کاربردی درباره آینده فرهنگ و هنر کشور وجود ندارد. در هیچ یک از حوزهها هیچ چشماندازی تعریف نشده است و صرفاً به حل مسائل عادی و روزمره میپردازند. من به نوبه خود موظفم بگویم که این وضعیت به حالت بحرانی رسیده و بیش از همیشه شدت یافته است.
او خاطرنشان میکند: لذا از این بابت هشدار میدهم وقتی که مقصد و مسیر حرکت را ندانیم یا راه غیرواقعی و غلطی را انتخاب کنیم، طبیعی است که نمیتوانیم یک جماعت عظیمی را هم به سمت آن مقصد رهنمون شویم و قطعاً نمیتوانیم پاسخگوی نیازهای ایشان باشیم. اما نکته مهم آنجاست که اگر نمیتوانیم اصحاب فرهنگ و هنر را به سمت آیندهای درخشان ببریم، دستکم بتوانیم به خوبی از آنان حمایت کنیم و شرایط زندگی امروزشان را بهبود ببخشیم. اما غمانگیزتر آن است که غفلت مسئولان فرهنگی و هنری از توجه به این امر، معاش و زندگی روزمره هنرمندان تمام شاخههای هنری را نیز دستخوش دشواری بسیار نموده و با رنج و مشقت فراوان همراه کرده است.
این استاد دانشگاه و مدرس تئاتر با اشاره به مقتضیات جوامع مدرن اضافه میکند: در دنیای مدرن به همه چیز نگاه توسعه محور وجود دارد. یعنی هنرمندان و فرهیختگان جامعه با آزادی بیان و اندیشه، مشکلات و معضلات و آسیبهای اجتماعی را میبینند و بیان میکنند و سیاستمداران پیشاپیش به دنبال راهکارهایی برای حل اتفاقات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه میگردند. هنرمند و روشنفکر به دلیل طرح مشکلات به سیاهنمایی محکوم نمیشود. بلکه حمایت میشود تا همین مشکلات و معضلات و موانع را ببیند و به جامعه اعم از مردم و مسئولین هشدار بدهد.
او ادامه میدهد: آنچه در جوامع مدرن اتفاق میافتد، آیندهنگرانه است. حتی کشورهای در حال توسعه هم، دستکم کنشمند عمل میکنند. یعنی سعی میکنند نسبت به هر واقعهای که پیش میآید، در اسرع وقت کنشی درست و منطقی و از روی عقلانیت داشته باشند. ولی متولیان فرهنگی ما حتی واکنشی هم عمل نمیکنند. در جامعه ما عموم مردم جامعه از مسئولان فرهنگی عبور کردهاند و کیلومترها فاصله گرفتهاند. این روز به روز شرایط ما را پیچیدهتر میکند و هشدار من این است که اگر واقعا فکری به حال این شرایط نکنیم، با بحرانهای بسیار پیچیدهی اجتماعی فرهنگی رو به رو خواهیم بود. زیرا باور دارم انتقاد و اعتراضی که بیرون از حوزهی فرهنگ و هنر شکل بگیرد، تندتر، هیجانیتر و غیرقابل پیشبینی خواهد بود.
دادویی با ابراز تأسف از اینکه در حوزه کار فرهنگی و هنری هیچ آینده روشنی متصور نیستیم، ادامه میدهد: حیرتآور اینجاست که در طول دهههای گذشته، هیچکس از دولتها که وظیفهشان هماهنگی بین ارکان مختلف خودش اعم از سازمانها، نهادها و وزارتخانههای زیر مجموعه است به فکرش نرسید که وقتی دانشگاههای متفاوتی تأسیس و آحاد جامعه به داشتن تحصیلات عالیه تشویق میشوند، باید برای آینده شغلی و زندگی خانوادگی و معیشت آنها نیز فکری کرد. این وضعیت که در طی دهههای مختلف شکل گرفته، جامعه ما را به ورطه خطرناکی رسانده است. این که نسلهای متفاوتی از افراد را تربیت میکنیم و آموزش میدهیم ولی وقتی به خروجی دانشگاه میرسد، هیچ پوشش حمایتی برای تضمین آینده شغلی و خانوادگی آنها وجود ندارد. وقتی یک دانشجو که در بهترین سالهای زندگی خودش قرار دارد به وضعیت امروز اعتراض میکند، یعنی هیچ چشمانداز روشنی از آینده خود ندارد.
هنرمند که صرفاً مطرب نیست
این نویسنده در پاسخ به این پرسش که بیش از ۱۰۰ سال است در جامعه ما تئاتر به وجود آمده که بستر آن بر مبنای گفتگو است و در حال حاضر چقدر زمینه برای گفتگو فراهم است، تصریح میکند: اگرچه هنرهای نمایشی در ذات خود بر پایه گفتگو استوار است، ولی گویی مدیرانی که در راس تصمیمگیری قرار میگیرند، قائل به گفتمان فرهنگی و لطافت و ظرافتهای آن نیستند. آنچه باید برای ایشان شفاف گردد، این است که هرچند بخشی از کار فرهنگ و هنر ایجاد طرب و شادمانی است ولی هنرمند که صرفاً مطرب نیست. طرب یکی از انواع مختلفی است که میتوان در کار فرهنگی هنری انجام داد اما اگر ۱۰ درصد فعالیت فرهنگی ایجاد سرگرمی و احساس شادمانی باشد، ۹۰ درصد دیگر ایجاد نگاهی تازه، ترویج روحیه تفکر و داشتن نگاه انتقادی در جامعه است.
او خاطرنشان میکند: اصلاً ذات هنر بر پایه نقد جامعه است. یعنی اساساً نمیتوانیم بخش انتقادی هنر جهان را از آن بگیریم. اما وقتی این را به عنوان ذات هنر نمیشناسند، چه باید کرد. در حالیکه شِق درست این ماجرا این است که اگر کسی، سیاستی را نقد کرد، اتفاقا باید او را تشویق نمود و با این نگاه هنرمندان و اندیشمندان را ترغیب کرد که مسئولین را نقد کنند. در آن صورت است که یک جامعه به بلوغ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خواهد رسید.
دولت باید شرایط کار را تسهیل کند
وی با اشاره به تفاوت شرایط تئاتر در دهههای اخیر یادآوری میکند: زمانی تئاتر کار کردن کار پیچیدهای نبود. یعنی سه دهه قبل گروههای محدودی فعال بودندکه اگر به یکی از آنها راه پیدا میکردید، سالی یکی دو بار در سالنی نوبت اجرا میگرفتید ولی الان شرایط پیچیدهای شده که تقریبا با این کار، تجاری برخورد میشود به طوری که برای اجرای سادهترین تئاترها دیگر کمتر از ۱۵۰ میلیون تومان نمیتوان هزینه کرد. حالا تصور کنید وقتی هزینههای یک هنرمند چند برابر شده، شرایط تولید اثر بسیار پیچیده گشته و هیچ گونه حمایتی هم وجود ندارد، او چگونه باید یک اثر فرهنگی بر پایهی دغدغههایش تولید کند. تنها کاری هم که دولت میکند، کنترل و نظارت است. در حالی که دولت وظیفه دارد شرایط را برای کار ایجاد و سرمایهاش را هم تامین کرده و یا روند تولید را تسهیل کند. اما وقتی هیچ یک از این کارها نمیشود، چنین روندی، ایجاد نارضایتی میکند. درک این مساله اصلا پیچیده نیست.
او اضافه میکند: وقتی مسئولان هیچ رابطهای بین خودشان و اهالی فرهنگ و هنر تعریف نمیکنند و به عنوان متولی فرهنگ و هنر حتی خود را موظف به گفتمان تعاملی نمیدانند که دستکم مشکلات را بشنوند، بنابراین از جامعه فرهنگ و هنر چگونه انتظار تعامل و همراهی دارند. وقتی شما به عنوان یک وزارتخانه در مواقع سختی و مشقت در کنار هنرمندان نیستید، چگونه در مواقع نیاز انتظار دارید که هنرمندان در کنار شما بایستند. وقتی که اکثر قریب به اتفاق اهالی هنر نزدیک به ۳ سال است که با شرایط دشوار ناشی از کرونا تا مسائل متعدد دیگر دست و پنجه نرم کردهاند و نتوانستهاند پروژهای تعریف و تولید کنند و شما به عنوان بخش دولتی هیچ حمایتی از او نکردهاید، چگونه توقع دارید در مواقعی که نیاز دارید در کنار شما باشند.
این استاد دانشگاه با ابراز تاسف از اینکه دانشجویان تئاتر و سینما آیندهای برای خود متصور نیستند، اضافه میکند: میدانید در دانشگاه چه حجمی از نومیدی وجود دارد؟! بنده به عنوان یک استاد هر چقدر هم که تلاش کنم تا روحیه امید را در افراد تزریق کنم، شدنی نخواهد بود. زیرا این امید دادن باید واقعی و قابل لمس باشد. نمیتوان به زور و اجبار دانشجو را امیدوار کرد.
دادویی در پاسخ به این پرسش که وقتی هنرمندی دچار چنین سرخوردگیها و مشکلاتی است، آیا میتواند فضای جامعه را که دچار عصبیت و خشونت شده، تلطیف کند؟ پاسخ میدهد: یک نگاه مدیریتی وجود دارد که هر جا احساس کردیم حال جامعه خوب نیست، با کمی چاشنی جشن و جشنواره فرمایشی میتوان حال او را عوض کرد در حالی که واقعا چنین نیست. بلکه انجام این کار به تغییرات ساختاری و رویکردی نیاز دارد.
او اضافه میکند: چگونه ممکن است در سال ۲۰۲۳ کل سند جامع ما در حوزه تئاتر یک صفحه و نیم مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی باشد که متعلق به ۳ دهه پیش است. حتی اگر قرار بر بازنگری آن باشد، افرادی که این کار را انجام میدهند، تفکراتشان مال ۳ دهه قبل بوده است. چنین افرادی چه نسبتی با جوانان و مشکلات امروز یا نوجوانان نسل دیجیتال و فضای مجازی دارند. هیچ یک از اینها در این سند دیده نشده و همه آنچه وجود دارد، واکنشی است. این یعنی رفتار دولت در برخورد با اینها واکنشی و کنترلگر است و خلاقانه و روشمند و آموزشی نیست.
هنرمند چگونه پرخاشگر میشود؟
او هشدار میدهد: یکی از پیامدهای نگاه امنیتی به همه امور، نومید کردن و خسته کردن همه افراد است. مشکلات اقتصادی و روحی و روانی که کنار هم جمع بشود، افراد را پرخاشگر میکند. هنرمند هم به عنوان عضوی از این جامعه، پرخاشگر و اثرش تند و عصبی و حتی اندیشههایش کوتاه مدت میشود. یعنی او هم به نوشتن حتی یک جمله اعتراضی اکتفا میکند و تصور میکند دارد کار ویژهای انجام میدهد و نمیتواند نگاه توسعهمحور داشته باشد و به مسائل مهم و بلندمدت بیاندیشد چون فشار روانی که بر اثر مسائل مختلف اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بر او حادث میشود، راه را بر اندیشه او میبندد.
دادویی با اشاره به برخورد کشورهای پیشرفته با بحران کرونا یادآوری میکند: تمام کشورهای پیشرفته برای اندوه بعد از دوران کرونا برنامهریزی کردند چون به این میاندیشیدند که آدمها تنها و درگیر غم و اندوه شدهاند و باید برای آن راه چارهای یافت. حالا ما که غیر از اندوه کرونا و اشکالاتی که پیش آمد، در جامعه خودمان هزار و یک مشکل دیگر هم داشتهایم، مسائل اقتصادیمان هم روز به روز بدتر شده که بهتر نشده است، بنابراین افراد چگونه میتوانند خوشحال یا به آینده امیدوار باشند. خوشحالی که دستورالعملی نیست. ای کاش مسئولان شرایط را درک و برایش فکری میکردند. ولی مساله این است که مدیریت کلان اجتماعی و فرهنگی در مسیر غلطی حرکت میکند و برنامههای روزمرهشان به هیچ جا نخواهد رسید.
یک بار برای همیشه تکلیف هنرمند را معلوم کنیم
او با انتقاد از تصمیمگیری نهادهای متعدد برای سینما و تئاتر توضیح میدهد: یکی از مسائل عجیبی که کار فرهنگی هنری را نابود میکند، تصمیمگیری افراد و نهادهای مختلف درباره این حوزه است. فرهنگ و هنر مملکت مانند گوشت قربانی از این سو به آن سو کشیده میشود و گویی هیچ کس در این بین نمیتواند وضعیت هنرمند و اثر هنری را مشخص کند. باید یک بار برای همیشه تکلیف هنرمند را مشخص کرد و مثلا به قطعیت گفته شود از امروز تئاتر، سینما یا موسیقی تعطیل است تا ما هنرمندان هم بدانیم و دستکم شغلمان را عوض کنیم. الان هم تئاتر هست و هم نیست. هم سینما هست و هم نیست. هم موسیقی هست هم نیست. هنرمند بلاتکلیف است. بخشنامههای کنترلکننده متعدد است. قوانین مندرآوردی و نظرات شخصی بسیار است. بنابراین ما هنرمندان ظاهراً شاغلیم ولی نمیتوانیم کار کنیم. حتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حاضر نیست مصوبات دولت قبلی را مبنی بر تشکیل اصناف و به رسمیت شناختن شغل هنری اجرا کند و آن را معلق نگه داشته است.
دادویی با تایید بر اینکه تعیین تکلیف کردن، نیازمند مسئولیتپذیری است، ادامه میدهد: کسی حاضر نیست این وظیفه را به گردن بگیرد. بنابراین تعداد نهادهای تصمیمگیر درباره فرهنگ و هنر آنچنان زیاد شده که هر کسی به خود اجازه میدهد برای این جامعه تعیین تکلیف کند. منِ نوعی که از سال ۷۲ در سمتهای گوناگونی در تئاتر فعالیت کردهام، جوانی ۲۴، ۲۵ ساله که معلوم نیست آبشخور فکریاش از کجاست، به صِرف شاغل بودن در یک نهاد خاص به خود اجازه میدهد تمام حیثیت کاری مرا و همکارانم را زیر سئوال ببرد چون در صندلی بالاتری نشسته و جالب است که به خودش حق میدهد فکر کند این کشور را بیشتر از من دوست دارد. چه کسی گفته شمای مسئول فلان اداره و وزارتخانه و نهاد بیشتر از منِ هنرمند این کشور را دوست داری و نسبت به آن دلسوزتری؟ ما که همه زندگیمان را بابت این کار گذاشتهایم و حتی امرار معاشمان هم با سختی و مکافات همراه است. بعد فردی بیربط که امروز اینجا مسئول است و فردا جایی دیگر، میخواهد برای ما تعیین تکلیف کند! و فکر میکند صلاح جامعه و فرهنگ و هنر را بهتر از منِ هنرمند میشناسد. اینها سبب میشود جامعه در همه بخشها و صنوف پرخاشگر شود. با همین نگاه، فعالیتها به حداقل رسیده و نظارتها و کنترلها و فشارها و مالیاتها به حداکثر. هنرمند عوارض گوناگونی را پرداخت میکند بدون اینکه از سرویسهای آن بهرهمند شود. معلوم است که هر آدمی در این وضعیت عصبانی میشود و مهربانی جای خود را به پرخاشگری میدهد.
سلبریتی که معیار جامعه هنری نیست
او با اشاره به اینکه همیشه میزان درآمد چند ستاره هنری به عنوان ملاکی برای کل جامعه هنری در نظر گرفته میشود، اضافه میکند: یکی از سختیهای کار ما این است چند سلبریتی انگشتشمار، معیار جامعه هنری شدهاند و وقتی میگویی نویسنده، کارگردان یا بازیگر هستم، مردم فکر میکنند به اندازه آن سلبریتیها، داری از این موهبتهای مادی بهرهمند میشوی و نمیتوانی برای عالم و آدم اثبات کنی که اصلا چنین نیست.
دادویی تنها راه نجات سرزمینمان را تغییر نگاهها میداند و هشدار میدهد که اگر چنین نشود، دائمالبحران خواهیم بود. یعنی بیوقفه برایمان مشکلات عیجب و غریب پیش میآید.
آسیبی که از کارنابلدیهای میخوریم
او تاکید میکند: بخش اعظمی از مشکلات ما از کارنابلدیهای داخل است و نیازمند یک پاکسازی مدیریتی هستیم. ادامه این وضعیت به جامعه آسیب میزند، نه هنرمندی که مشکلات را میبیند و نقد اجتماعی مطرح میکند. مدیری که فکر میکند با برگزاری جشنوارههای مختلف موضوعی میتواند بیلان کاری خوبی ارائه بدهد، متوجه نیست اگر در تئاتر ما امثال علیرضا نادری وجود دارد، جشنوارههای مختلف دفاع مقدس او را وادار نکردهاند که درباره جبهه و جنگ متن بنویسد. این تعهد شخصی آن هنرمند است به جامعهاش، واکنشی است به آنچه لمس کرده و دیده. صد جشنواره دیگر برگزار کنید، یک علیرضا نادری از آن بیرون نمیآید.
رضا دادویی در پایان خاطرنشان میکند: مسئولیت اجتماعی دستوری و یا با تزریق پول ایجاد نمیشود و جز تأمین منافع عدهای برگزار کننده، نتیجهای نخواهد داشت. اگر مدیر فرهنگی حال خوب و احساس آرامش برای هنرمند فراهم کند، هنرمند خودش میداند باید به چه چیزی واکنش نشان بدهد. اما هنگامی که تمام پول و اعتبار را صرف جشنوارههای سفارشی و موضوعات زودگذر و دستوری میکنیم، هیچ خروجی ارزشمندی از آن بیرون نمیآید و اعتباری ایجاد نمیشود. با این وصف چگونه حال هنرمند خوب بشود که او نیز بتواند روحیه نشاط را در جامعه ایجاد کند.