به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز پنجشنبه ۱۴ دی ماه در حالی چاپ و منتشر شد که چهارشنبه خونین کرمان و واکنشها به انفجار تروریستی همزمان با سالگرد شهادت سردار سلیمانی، دستهای پنهان سوء مدیریت در بازار ارز و انتخابات، عرصه مهم «جهاد تبیین» در بیانات رهبر انقلاب در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
حسن اصفهانی طی یادداشتی در شماره امروز خراسان با تیتر انتقام از حاج قاسم نوشت: چهار سال از شهادت ابرمرد عرصه جهاد و شهادت حاج قاسم سلیمانی گذشت. شهادتی که باور آن سخت و مواجهه با آن بسیار تلخ بود. چهار سال گذشت و با همه سختیهایی که مردم در زندگی خود دیدند، باز هم عشق به حاج قاسم در دلها فروکش نکرده است و حاج قاسم هنوز در قلب ملت جای دارد.
همین واقعیت است که دشمن را بی تاب کرده و آنها را به جایی رسانده است که در زمان و مکانی منسوب به سردار دل ها، در سالگرد شهادت آن بزرگمرد و در گلزار شهدای کرمان که، چون حلقهای نگین پیکر حاج قاسم را در بر گرفته است، دست به جنایت زده و تروری کم سابقه و دهشتناک را رقم بزند. تروری که خون پاک بیش از ۱۰۳ مرد و زن و کودک را سرازیر کرد و جنایتی را آفرید که در تاریخ این سرزمین کم سابقه است و از نظر تعداد شهدا در حملات تروریستی رقم عجیبی را ثبت کرده است.
این موضوع فارغ از ابعاد سیاسی - امنیتی و ضرورت پاسخگویی به جنایتکاران و تروریست ها، حاوی نکتهای مهم و کلیدی است و آن هم جایگاه ویژه و نمادین شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی است. نگین خاتم شهدای مقاومت، چنان نقش بی بدیلی را در سپهر جهان مقاومت ایفا و چنان نقشههای طراحی شده دشمنان از صهیونیستها تا داعش را با شکست مواجه کرده است که اقدامات جنایتکارانه دشمنان نیز به نوعی، در واکنش به شخص حاج قاسم و به نوعی علاوه بر ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی و ملت بزرگ ایران، حاوی انتقام از آن بزرگمرد است؛ لذا در این جنایت سالروز شهادت حاج قاسم و محل استقرار پیکر مطهر آن شهید والامقام مدنظر قرار میگیرد تا نشان دهد جنایت سحرگاه ۱۳ دی ماه سال ۹۸ در شهادت سردار رشید اسلام و همرزمانش از جمله ابومهدی المهندس، به تنهایی آتش کینه را در درون دشمنان سیلی خورده از سردار، کم نکرده است و این جنایتکاران سعی میکنند به هر نحو ممکن و در هر زمان و مکانی که منتسب به آن شهید عزیز است، زهر خود را بریزند و از عاشقان حاج قاسم انتقام بگیرند.
اکنون ملت ایران عزادار است و قلب همه ما با دیدن تصاویر شهدا و زخمیهای واقعه تروریستی دیروز در کرمان جریحه دار است، اما در کنار این عزا و این احساسات جریحه دار شده، توجه به این واقعیت چشم نواز که چگونه شهید حاج قاسم سلیمانی حتی پس از شهادت خود این گونه الهام بخش است، دلگرم کننده است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب در پیام خود به مناسبت شهادت جمعی از هموطنان در گلزار شهدای کرمان، «جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند.»
تردیدی نیست که جنایتی در این ابعاد باید با پاسخ سخت و متناسب جمهوری اسلامی ایران مواجه شود. حتی در شرایطی که آمر و عامل میدانی این اقدام تروریستی مجزا باشند، باز هم لازم است هر یک از آنها ضرب شست جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت را به گونهای احساس کنند که موجب بازدارندگی آنها در اقدامات بعدی شود.
محمدهادی جعفرپور طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی نوشت: پیرو انتشار اخباری پیرامون خودکشی تعدادی از هموطنان عزیزمان در ایلام، آبدانان و... که ظرف چند ماه گذشته با این اتفاق تاسفبار درگیر شدهاند این پرسش مطرح میشود که چه اتفاقی رخ میدهد که برخی تنها طریق عبور از مشکلات زندگی را تمام کردن زندگی میدانند؟
در علوم اجتماعی و سایر شاخههای وابسته به آن در راستای شناسایی علل و عوامل وقوع ناهنجاریهای اجتماعی آنچه بیش و پیش از همه خودنمایی میکند، بررسی سطح توقع شهروندان از زندگی و میزان تحقق این توقعات از سوی دولتهاست. در این راستا آنچه وجهه مشترک تمامی کشورها و رژیم سیاسی تلقی میشود تامین نیازهای ابتدایی بشر و رفع توقعات اساسی یک انسان است که مصادیق آن را در عبارت حق حیات و ملزومات این حق شناسایی میکنند. به عبارتی برای شکلگیری این حق به نحو مطلوب تامین نیازهایی، چون خورد و خوراک، پوشاک، مسکن، اشتغال، امنیت در ابعاد متنوع آن، تحصیل و مواردی از این دست با فرض پذیرش برخی تفاوتها تکلیفی است بر گُرده حکومتها با هر نوع رژیم و ساختار سیاسی که بر کشورها حاکم است، خواه آن رژیم مبتنی بر شایسته سالاری و به غایت دموکرات اداره شود خواه نظامی بسته و پادشاهی ولو با برخی فسادها در حکمرانی دیده شود آنچه در این بین قابل اهمیت و موضوع مطالبه ملت است، تامین این نیازهاست، لذا عدم تامین چنین امتیازات ابتدایی و دم دستی از هیچ دولتی پذیرفته نشده. در تایید چنین دیدگاهی جرم شناسان با کمک اندیشمندان علوم اجتماعی ناهنجاریهای اجتماعی را شناسایی کرده، سپس با تکیه بر مختصات و تئوریهای ارائه شده به تحلیل و شناسایی نقش و تاثیر عدم تامین حقوق ابتدایی انسانها در وقوع ناهنجاریهای اجتماعی یا هنجارشکنیها میپردازند.
به موازات موارد فوق الذکر توجه به نقش عواملی، چون ساختار رسانهها، سیستم آموزشی، سیاست حاکم بر جامعه، برنامههای اقتصاد و... در بروز یا پیشگیری از هنجارشکنیها تحلیل کرده، بنا بر مقتضیات زمانی- مکانی ضمن معرفی علل و عوامل وقوع چنین رفتارهایی، راهکارهای پیشگیرانه را در قالب طرحهای پژوهشی با هدف لحاظ قراردادن دادههای حاصل شده در تصمیمسازیهای ارکان حکومت ارائه میدهند تا ایشان در سیاستگذاریهای خرد و کلان جامعه به کار گیرند! بنا بر چنین دیدگاهی لازم است حاکمیت در جزء به جزء اعمال حاکمیتی خویش تامین نیازهای ابتدایی موصوف را سرلوحه و تیتر برنامهها و سیاستهای اتخاذ شده قرار دهد. مکتب محیط اجتماعی در علم جرم شناسی مورد توجه اندیشمندانی، چون لاکاسانی ومانوریه قرارگرفته، آنان در تحلیل تاثیر عوامل محیطی بر رفتار افراد جامعه علاوه بر توجه به نقش سایر عوامل مانند تربیت، ژنتیک و... بر این باور بودهاند که تمایل شهروندان به هنجارشکنی و میل به ارتکاب جرم مانند میکروبی است که اگر در محیط مساعد وآماده برای رشد قرار نگیرد، پرورش نیافته به مرور از آن محیط محو میشود، با چنین تئوری و نظریهای و بنا به بازتاب و بازخورد حاصل از خودکشیهای اخیر که غالب افراد درد معیشت، عدم امنیت شغلی، ناتوانی در تامین مسکن، شرایط ازدواج، ادامه تحصیل و سایر نیازهای دم دستی سبب اصلی وقوع چنین امری به ساختار حاکمیتها در عدم تامین نیازهای اساسی ملت مرتبط بوده، مسئولیت چنین وقایعی و پاسخگویی به این قِسم هنجارشکنیها بر عهده دولتهاست.
در تایید این ادعا طرفداران مکتب اجتماعی بنا بر مقتضیات قرون ۱۸ و ۱۹ و عوامل اجتماعی آن دوران به تحلیل اثر بخشی عوامل اجتماعی و نقش حاکمیت در نظم بخشی به روابط اجتماعی و شرایط زندگی شهروندان اشاره میکنند. نظر به تنوع روابط اجتماعی و تغییر ذائقه بشر در قرن حاضر به نسبت قرون ۱۸و۱۹ که روابط اجتماعی افراد پیچیدگیهایی به مراتب بیشتر از گذشته دارد بلاشک عوامل مورد بحث در بروز و ظهور هنجارشکنیها موثرتر است. عطف به چنین امری سالهاست که حقوقدانان، فلاسفه، جامعهشناسان، روانشناسان و... در بررسی و شناسایی دلایل هنجارشکنیهای اجتماعی به عواملی مانند فقر، بیسوادی، تبعیض طبقاتی و... اشاره کرده، در هر مقطع زمانی- مکانی یکی یا چند عامل از سایر عوامل موثرتر نمایان شده، در تقابل و حذف عوامل موثر دادههای جرمشناسان و... در سیاست جنایی کشورها لحاظ و در قالب قانون یا برنامههای متنوع اجتماعی به بطن جامعه تزریق میشود تا به نسبت سطح سواد اجتماعی جامعه یا قانون مدار بودن شهروندان درپیشگیری از بزهکاری و هنجارشکنی ایفا نقشی موثر داشته باشد.
ری جفری، روانشناس آمریکایی در دانشگاه ایالتی آریزونا به مطالعه این نظریه پرداخته از مجموع مطالعات وی چنین نتیجهای حاصل شد که اگرچه رفتار مجرمانه و هنجارشکنی یادگرفتنی است، اما به همین نسبت احترام به ساختارهای اجتماعی و اخلاقی نیز آموختنی بوده لذا با تکیه بر این نظریه باید پذیرفت به موازات این امر که افراد جامعه مستعد در یادگیری هنجارشکنی و ارتکاب جرم هستند، قابلیت اصلاح و یادگیری رفتارهای منطبق بر ارزشهای اجتماعی (اعم از اصول اخلاقی و مذهبی و...) را نیز دارند با این تفاوت که دعوت شهروندان به تمکین از قانون و اخلاق حسنه جامعه مستلزم تامین مقدماتی است که به عنوان حقوق ملت و تکلیف دولت خودنمایی میکند.
سید مصطفی هاشمیطبا طی یادداشتی در شماره امروز شرق با عنوان سبک غرب- ربط شرق نوشت: این روزها پس از مشارکت روسیه در ادعای امارات درخصوص جزایر سهگانه خلیج فارس که برای دومین بار اتفاق افتاد، اظهارنظرهایی درباره رفتار روسیه در قبال ایران در رسانهها و مطبوعات مشاهده میشود که بهطور کلی بر سوءسابقه روسها در رابطه با ایران، ایرانیان و سرزمین ایران تمرکز یافته و بر این اشاره میشود که چگونه سیاست «نه شرقی، نه غربی» به سیاست «نه غربی، بلکه شرقی» شبیه شده است. این را باید یادآوری کرد که شرقی که از آن صحبت میشود، خود یک پایه غربی دارد. چه روسیه که همواره از عناصر غرب و اروپا بوده و هست و علاوه بر فرهنگ تزاری از آبشخور کمونیسم که خود یک پدیده غربی است، برخوردار است و چه چین که هماکنون نیز تحت لوای کمونیسم اداره میشود.
شاید به همین دلیل بود که نفی هر دو یا به قول شهید مطهری دو لبه قیچی که انسان را در میان خود خرد میکند، در شعار «نه شرقی، نه غربی» متجلی شد. اما چگونه این شعار به شعار «نه غربی، بلکه شرقی» تبدیل شده است؟ میتوان گفت سیاستهای در پیش گرفتهشده در سالهای مختلف، حکمرانی ایران را به این امر ناخواسته سوق داده و ناگهان منفعلانه این سیاست را برگزیدهاند. مجریان سیاستهای انقلابی باید دگرگونیهای جهان را ببینند و البته نباید نفی سیاستهای ظلم و سلطه جهانی را منکر شوند. اگر در برخورد با عناصر ظلم و سلطه جهانی سیاستی انقلابی در پیش گرفته میشود، روابط و سیاستهای داخلی باید همترازی با سیاستهای خارجی داشته باشد.
نمیتوان کوس انقلابیگری در خارج از مرزها را سرود و در داخل سیاستهای ظاهرفریب، سطحی و زودگذر را در پیش گرفت. امروز که ما از ناترازی بانکها، صندوقهای بازنشستگی، مصرف آب و مصرف انرژی صحبت میکنیم، باید بدانیم این ناترازی ریشه در ناترازی سیاستهای خارجی با سیاستهای داخلی دارد. ما که به غربستیزی پرداختهایم، برای ادامه وضع و جریان موجود در جامعه باید جانشینی برای آن مییافتیم؛ زیرا شاکله جریان اقتصادی- اجتماعی کشور در روندی سامان داشت که شیوه حکمرانی مایل به ادامه آن بود و امروز آن را به عیان در مظاهر آرایش شهری، عبور و مرور، تفاوت طبقاتی و سایر مشخصههای اجتماعی شهری میبینیم و نتیجه آن باوجود گرایش به شرق، ادامه فرهنگ اسراف در مصرف آب، برق، انرژی و ... است؛ زیرا الگوی زندگی آمریکایی در شهرنشینی را نتوانستهایم فراموش کنیم. یک دلیل واضح و روشن آن، اصالت وجود توسعه کمی اتومبیل شخصی (یعنی یک ابتکار آمریکایی) در زندگی روزمره و ادامه و تشدید آن است و در جهت ادامه این اصل، تأسیساتی مانند پل صدر و تونل توحید ساخته میشود. این در شرایط سیاست نفی غرب، به معنای اصالتدادن به الگو و فرهنگ غربی و آمریکایی است.
وقتی چنین میشود، برای ادامه این جریان باید جانشینی پیدا کنیم و این جانشین را در چهره روسیه و چین پیدا کردهایم و، چون به این جانشینان توسل کردهایم، عیوب آنها در نظر ما یا پیدا نمیشود یا آن را به عمد نمیبینیم. هرگز درباره قتل عام و تخریب و نسلکشی ایغورهای مسلمان در چین سخن نمیگوییم؛ درحالیکه همان جنایتی که در فلسطین و غزه اتفاق افتاده، در محلهای اشارهشده توسط روسیه و چین انجام گرفته است و جالبتر از همه سخنان اخیر لاوروف، وزیر خارجه روسیه است که سیاست قتل عام و نسلکشی و تخریب غزه از سوی اسرائیل را مشابه سیاست روسیه در مقابل اوکراین دانسته و همچنان که در گذشته امنیت اسرائیل را خط قرمز روسیه میدانسته، این بار نیز اعمال شنیع اسرائیل را در حقیقت به خود منتسب کرده و اعتراف به نسلکشی در اوکراین کرده است. پس وقتی ادامه زندگی و سیستمهای اجرائی در کشور بر مبنای الگوی آمریکایی باشد، باید جانشینی برای غرب پیدا کرد و درست یا غلط اینک این جانشین در چهره روسیه و چین دیده میشود.
حجتالاسلاموالمسلمین مصباحیمقدم چه خوب گفته است که ما الگو نداشتهایم و این اعتراف به ادامه الگوهای زندگی آمریکایی و تداوم آن در ایران است؛ درحالیکه یک کشور غنی مانند ایران اگر در سیاستهای داخلی تجدیدنظر میکرد و نظم مناسبی را طراحی میکرد، امروز بهجای تکیدگی اقتصادی و سرزمینی و تداوم الگوی زندگی آمریکایی، کشوری آباد و کممسئلهتر بدون دستیازی به شرق اصالتا غربی داشتیم. وقتی انسان خود را مجبور به کاری ببیند، بالطبع چشم بر برخی مسائل میبندد و چنین میشود که در رابطه ایران و شرق ایران مجبور به تحمل برخی مسائل میشود و البته همانطور که گفته شد این در ناهمترازی سیاستهای خارجی ایران و سیاستهای داخلی ریشه دارد. ما میخواهیم در عین تحریم، در عین قطع روابط بانکی و مشکلات بینالمللی، همچنان در داخل ژست بچهپولدارها را بگیریم و به مردم وانمود کنیم که علیرغم سیاست انقلابی خارجی، رفاه را برای شما آوردهایم و بدینسان مظاهر غربی را در کشورمان رونق دادهایم. بالطبع این به قیمت تحمیل مشکلات ایجادشده از سوی دوستنماها و ناترازیهای مختلف در درون جامعه تمام میشود. برنامه هفتم توسعه مصوب مجلس و بودجه سال ۱۴۰۲ همچنان حکایت از این روند دارد و اولویتهای کشور و چگونگی گسستن از فرهنگ اجتماعی-اقتصادی آمریکایی (البته وجوه مثبت این فرهنگ که تولید، تلاش و مبارزه تجاری با خارج است، فراموش شده) به نسیان سپرده شده است و روند تخریب کشور و مصرفیشدن هرچه بیشتر جامعه ادامه دارد. برخی اوقات دشمنان انسان حرفهایی میزنند که اگر شنیده شود و دقت شود، میتواند راهنما برای انسان باشد. میگویند از کیسینجر پرسیدهاند با ایران چه کنیم؟ پاسخ داده کاری نکنید، آنها را به حال خود واگذارید؛ اگر آنها را به حال خود بگذارید، خود هدر خواهند شد. آیا چنین است؟