غزلی از اوحدی مراغه ای
با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی
چون ترا از دل من نیست خبر هیچ مگوی
چند گویی که: حدیث تو به زر نیک شود؟
روی زرین مرا بین و ز زر هیچ مگوی
پیش قند دهن پسته مثال تو ز شرم
چون نبات ار بگذارد ز شکر هیچ مگوی
هر دمی قصه ما را چه ز سر میگیری؟
جان چو در پای تو کردیم ز سر هیچ مگوی
از دهان تو به یک بوسه چو خرسند شدیم
زان دهن جز سخن بوسه دگر هیچ مگوی
من بیسود چه گرد تو توانم گشتن؟
گر کمر گرد تو گردد ز کمر هیچ مگوی
سینه اوحدی از عشق تو گر ناله کند
ناوکت را سپرست و به سپر هیچ مگوی
حکایت
روزی «یعقوب لیث» بیمار شد. طبیبان او هر کاری کردند، نتوانستند معالجه اش کنند. آنها گفتند: هر کاری از دست ما برمی آمد برای درمان تو کردیم اما فایدهای نداشت. حالا باید از بزرگان دین کمک بگیری، شاید نجات پیدا کنی. بزرگان دربار، شیخ «سهل عبدا... تستری» را خبر کردند و از او خواستند تا دعایی در حق یعقوب کند.
شیخ دعا کرد و گفت: «خدایا، سزای گناهان او را دادی، اینک پاداش عبادتهای مرا به او بده تا از بیماری نجات پیدا کند.» بعد از این دعا، یعقوب لیث بلافاصله شفا یافت، تا حدی که دیگر هیچ دردی احساس نمیکرد.
او دستور داد که هزار دینار بیاورند و پیش شیخ بگذارند. شیخ نگاهی به او کرد و گفت: «ما با قناعت کردن و چیزی نگرفتن از دیگران به این درجه رسیده ایم، نه با حرص زدن و گرفتن.»
یعقوب دستور داد ارابه مخصوصی آورند و شیخ را سوار آن کرده تا به خانه اش برگردد. در بین راه، خدمتکار دربار به او گفت: «ای شیخ، اگر آن پول را می گرفتی و به مردم فقیر می دادی بهتر نبود؟» شیخ گفت: «بندگان خدا روزی خود را از خدای خویش می گیرند.
شعر چیست
بارها بزرگان ادبیات، موارد مختلفی در خصوص تعریف شعر ارائه نموده اند و به چیستیِ آن پرداخته اند. لذا از قدیم الایام تعریف شعر از مباحث مهم بوده است. زبان از دیدگاه نظریهپردازان جدید، مهمترین عنصر شعر است، شکلوفسکی شعر را رستاخیز کلمهها خوانده است.
استاد شفیعی کدکنی معتقد است: شعر در حقیقت چیزی نیست جز شکست نرم زبان عادی و منطقی زبان، و حادثهای است که در زبان روی میدهد و در حقیقت گویندهی شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام میدهد که خواننده میان زبان شعری و زبان روزمره و عادی تمایز احساس میکند.
و به نظر میرسد موضوع زبان، در شعر بسیار دارای اهمیت است که کمتر به آن پرداخته شده است.
اوحدالدین مراغهای
اوحدالدین مراغهای شاعر سده هفتم و هشتم ایران است. معاصر ایلخان مغول سلطان ابوسعید بود. اوحدی در سال 670 هجری در مراغه متولد شد او از جوانی انسانی عارف و وارسته کامل بود و در علوم دینی و عرفانی بدرجه کمال رسید او تحت صافی تخلص میکرد اوحدی مانند اغلب شاعران عصر خود پس از گذراندن جوانی و پایان بردن تحصیلات معمولی زمان خود از مراغه به قصد سیر و سیاحت خارج شد. تخلّص اوحدی را تنها باید ارادت معنوی شاعر به شیخاوحدّالدینكرمانی دانست.
اثر جاویدانی او (جام جم) مثنوی شامل پنجهزار بیت است که در 733 آنرا به نظم کشیده است سایر آثار اوحدی (ده نامه) (منطق العشاق) است که همواره مورد توجه شاهان ایلخانی بوده است. وفات اوحدی در سال 738 قمری در مراغه اتفاق افتاد و آرامگاه او در باغی زیبا زیارتگاه عاشقان عرفان است. اوحدی علاوه بر قصائد و غزلیات دارای کتابی است به نام «جام جم» که مهمترین اثر اوست. این کتاب، یک مثنوی است که اوحدی در سرودن آن به «حدیقة» سنـــایی نظر داشته است.
اوحدی در آثارش نیازهای زمان خود را شرح داده است. شعرهای وی علاوه بر موضوعهای عرفانی، به موضوعات اجتماعی نیز پرداخته شده است. اوحدی مراغهای از شاعران نسبتا توانای قرن هفتم و هشتم هجری است.
حکایت ادبی
در زمان شاه طهماسب صفوی شاعری میزیست بنام حیدر که به او حیدر کولوچ میگفتند. او شخصی عامی بود ولی بسیار خوب شعر میسرود.
از او پرسیدند: «با بی سوادی چگونه شعر میگویی؟» بدیهه در جواب گفت:
«چنان طوطی صفت حیران آن آیینه رویم
که میگویم سخن، اما نمی دانم چه میگویم»
غزلی از فاضل نظری
گرچه چشمان تو جز از پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدنها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره میآیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
شعر فرمالیستی
بطور مختصر اگر بخواهیم بدانیم این نوع شعر چیست باید گفت: فرمالیسم نوعی روش نگاه کردن به ادبیات است و ادبیات را هم راهی برای شناخت زندگی میدانند. این روش وقتی وارد متن زندگی میشود، به انسان یادآوری میکند که از کنار هیچ رخدادی حتی کوچک و به ظاهر بیاهمیت بیتوجه نگذرد و به خواننده میگوید که از کنار هیچچیز - به جز نویسنده و زندگی خصوصیاش - نمیتوان به سادگی گذشت. مثلا رنگ یک جوراب در متن، به همان اندازه مهم است که رویدادی مهم بیان میشود.