فیلم «بی بدن» به کارگردانی مرتضی علیزاده و نویسندگی کاظم دانشی، نخستین اثر فیلمساز است. فیلم شباهت قابل توجهی به فیلم پیشین نویسندهاش کاظم دانشی یعنی «علفزار» دارد و حول محور یک پرونده قضایی مشهور یعنی پرونده غزاله و آرمان و با برداشت جزئیات است. با این حال به واسطه اتهاماتی که در فیلم مطرح میشود، فیلمساز نپذیرفته که این فیلم مربوط به این پرونده است و تاکید کرده این برداشتهایی از چند پرونده قضایی است.
«بی بدن» در زمانهای ساخته شده که در بزنگاهها، دو قطبی در همه ساحتها شکل میگیرد. «بی بدن» با سکانس اعدام در ملاء عام جوانی آغاز می شود که بعد از بازی استقلال و پرسپولیس (پیروزی) و در ادامه کل کل با بچه محلش، قمه ای را به بدن او فرو می کند و هم بازی و هم مدرسهای اش را میکشد و حالا مادر مقتول که زنی پیر و فرتوت با سیمایی مهربان مانند همه مادر و مادربزرگ های پیر و سمبلی از تعصب است بخشش را بر نمی تابد و خواهان قصاص است. قصاص قاتل جوان مقابل دیدگان دو فرزند کودک و نوجوان و همسرش و دیگر شهروندان. فریادهای مردمی که برای تماشای اعدام آمده اند و یا برای تحت فشار گذاشتن اولیای دم برای بخشش، سکانس آغازین را هولناک و البته کلیدی برای ادامه ماجرا ساخته است. پیرزن می بخشد اما دیر!
«بی بدن» روایت عشق و تعصب، مظلومیت، استيصال و قدرت، رسانه و افکار عمومی و... است. «بی بدن» روایت دختری است که ماه هاست گم شده و هیچ سرنخی جز دوست پسرش برای پیگیری پرونده اش وجود ندارد. سرنخی که اتفاقا انتهای ماجرا هم هست. دختری که قربانی تعصب کور جامعه می شود. «بی بدن» روایت مادری است که ماه هاست به دنبال دخترش و یا دستکم جنازه دخترش است ولی جز سنگینی افکار عمومی در قالب تهمت و انگ به دخترش که هنوز معلومنیست چه سرنوشتی داشته چیزی دستگیرش نمی شود.
«بی بدن» روایت رابطه های است که با شکل گیری و گاه تمام شدنشان آسیب می زنند، قربانی می گیرند. سروش(قاتل) قربانی رابطهای است که سال ها پیش تمام شده است ولی امروز پدر طلبکارانه، مادر (گلاره عباسی) را مقصر ماجرا می داند وقتی که پسر 9 ساله اش را رها می کند. «بی بدن» روایت بهمنشی ها (پدر سروش-قاتل-) با بازی پژمان جمشیدی است که با در دست داشتن قدرت (در اینجا پول) و جایگاه اجتماعی سعی در قلب کردن واقعیت دارد.
اما از همه مهمتر «بی بدن» روایت جامعه ای است که اسیر فضای مجاز است. جامعه ای که بدون آگاهی و در اثر القای رسانه ، کسی را مقصر و دیگری را مبرا می داند. جامعه ای که دگم اندیش است؛ جایی که همکار خانم مقدم (مادر مقتول) اطلاعات پذیرش دختر از دانشگاه را مخفیانه به وکیل قاتل می دهد تا مانع از اجرای حکم اعدام شود، گواه همین مدعاست. اما اینجا برای مخاطب شفاف نمی شود که افکار عمومی با اعدام مخالف است و یا با اعدام مقتول قصه ما به علت ابهام در پرونده مخالف است.
این تناقض در جانبداری ها جایی مشخص تر می شود که در سکانس انتهایی دادستان (نماینده حاکمیت و قانون) خطاب به مادر مقتول می گوید: «قصاص از شیر مادر حلال تر است ولی بخشش لذتی بالاتر دارد.»
یکی از مسائل مهم فیلم نامه پخش شدن عکس های نامناسب مقتول در فضای مجازی است. چیزی که دستاویزی برای بستن دهان خانواده مقتول و گذشتن از خونه فرزندانشان برای حفظ آبرو و در عین حال دقیقا همین مساله ای است که باعث کشته شدن دختر می شود. (جر و بحث پسر با دختر). اینها همگی نشان از نقش فضای مجازی و دگم اندیشی قشر عظیمی از کاربران آن است.
الناز شاکر دوست بازیگر نقش اول زن «بی بدن» بازی درخشان دیگری را در ادامه فیلم های ابلق و شبی که ماه کامل شد، در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر از خود ارائه می دهد. اما افسوس که حاشیه سازی هایی که در روزهای اخیر ایجاد شده امکان دارد مانع از دیده شدن کافی و وافی این بازیگر 39 ساله شود. یکی از زیباترین بازی های او در این فیلم سکانسی است که مادر برای تشخیص هویت جنازه ای در پارک های جنگلی اطراف تهران می رود. خنده و گریه، خوشحالی و غم توامان چهره خانم مقدم (الناز شاکر دوست) هنر و مهارتی است که تنها از حرفه ای ها بر می آید.