غزلی از ابن یمین
یا رب کراست چون تو نگاری،شکر لبی
سروی سمنبری صنمی سیم غبغبی
جانی بلطف و جمله خوبان چو قالبند
هرگز به لطف جان نشود هیچ قالبی
چون هست نور روی تو گو مه دگر متاب
با نور آفتاب چه حاجت به کوکبی
نسبت مکن به ماه نو ابروی خویش را
کوه است پیش ابروی تو نعل مرکبی
بس روزها که در غمت آورده ام به شب
بر یاد آن که با تو به روز آورم شبی
در آرزوی زلف چو شام تو هر سحر
مائیم و آب دیده و آهی و یا ربی
دائم در آن هوس که تو آئی بپرسشم
شکرانه جان همی دهم ار گیردم تبی
یک شب خیال تو لب تو بر لبم نهاد
گفتم که حاصلم ز تو جانیست بر لبی
تا در سفر چهها کشد ابن یمین چو دید
روز وداع ماه تو در قلب عقربی
حکایتی از اسرارالتوحید
شیخ ما گفت که روزی پیش بلقسم بشر یاسین بودیم، ما را گفت: «ای پسر! خواهی که با خدای سخن گویی؟» گفتیم:« خواهیم، چرا نخواهیم؟» گفت: «هر وقت که در خلوت باشی این گوی و بیش از این مگوی.»
بی تو جــانا قـــــرار نتوانم کـــرد / احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی / یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
ما همه وقت این همی گفتیم تا به برکه ی این در کودکی، راه حق بر ما گشاده گشت.
تفاوت سبک ادبی و مکتب ادبی
برخی ادیبان معتقدند در سبک شناسی ادبی به موارد زبانی شعر بیشتر توجه می شود ولی در مکتب ادبی به موارد معنایی توجه می شود.
برخی نیز اعتقاد دارند که مکتب ادبی شامل گروه و جماعتی می شود ولی سبک ادبی شخصی و خصوصی و انفرادی است
ابن یمین فریومدی
در سال ۶۸۵ هجری قمری در فریومد متولد شد. و در زمان سلطان محمد خدابنده میزیست. پدر طغرانویسی و نگارش فرمانهای پادشاهان را بر عهده داشت، به همین دلیل ابن یمین هم راه پدر را ادامه داد و در سال ۷۴۲ منصب طغرانویسی خواجه علاءالدین محمد فریومدی را بر عهده گرفت. در دوران جوانی به تبریز کوچ کرد و به غیاثالدین حمد بن رشیدالدین فضلالله وزیر پیوست. روزگار ابن یمین بسیار پرآشوب بود که یک بار نیز به اسارت او انجامید. ایشان در عهد سلطان محمّد خدا بنده در خراسان مورد عنایت وزیر دانشمندش خواجه علاءالدّین محمد بود و در ابتدا مدّاحی طغا تیمور میکرد، سپس به خدمت سربداران پیوست. در جنگی که میان امیر وجیه الدّین مسعود سربداری و ملک معزّالدّین روی داد، دیوان ابن یمین به غارت رفت. امّا او آنچه از اشعارش در نزد دیگران بود فراهم آورد و شاید چیزی هم بر آن افزوده باشد.
ابن یمین را شیعی مذهب و هوادار اهل بیت(ع) دانستهاند. قصایدی در ستایش ائمه اطهار(ع) بالاخص امام علی(ع) دارد و از نخستین شعرایی است که مرثیههایی در سوگ شهدای کربلا سروده است. او در پایان عمر به زادگاه خود بازگشت و انزوا اختیار نمود و سرانجام به سال ۷۶۹ ه. ق در سن هشتاد سالگی در همان قریه درگذشت و در مقبرهی پدر شاعرش مدفون گردید. دیوانی از ابنیمین در دست است، با مقدمهای که شاعر در آن نوشته، در سال ۷۵۴ هجری قمری فراهم آمده و از قصیده، غزل، ترکیببند، قطعه و رباعی، مجموعاً در حدود ۱۵ هزار بیت دارد. سخن او روان و منسجم و خالی از تکلف و علمفروشی و دنباله سبک خراسانی است. قطعههای ابنیمین به سبب اشتمال بر اندرز، طعن و طنز، رواج و شهرت بسیار یافت و بر زبان شعردوستان جاری گشت و از این بابت میان شاعران معاصر خود منفرد شد. در قصیدهسرایی و مثنویپردازی توانا بود. عشق عرفانی ابن یمین تا حد زیادی شباهت به عشق عرفانی شاعران مشهور قرن هفتم، مولانا جلال الدین محمد بلخی، فخرالدین عراقی دارد.
شعر معروف زیر از وی است:
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند
آگاه نمایید که بس خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
حکایت
نقل است که نادرشاه با لرهای بختیاری، درگیر جنگی شد. ابتدا آن را ساده پنداشت. به همین دلیل، بیمطالعه و بدون برنامهریزی و بررسی، اقدام به حمله کرد. در همان نخستین مرحله جنگ، نیروهایش محاصره شدند و نادرشاه مجبور به قبول شکستی سخت شد.
نادر از میدان جنگ گریخت و خسته و گرسنه در کوره راهها راه افتاد. به خانه پیرزن دهقانی رسید. پیرزن به او پناه داد.
نادرشاه پس از کمی خواب و استراحت، غذایی برای خوردن خواست.
پیرزن آشی را که پخته بود، در کاسه ریخت و برای نادر آورد.
نادر از شدت گرسنگی، قاشق را پر از آش کرد و به دهان برد. از داغی آش، دهانش سوخت و فریادش به آسمان رفت.
پیرزن از دیدن حال و روز او به خنده افتاد و گفت: «آش خوردن تو هم، به جنگ کردن نادر میماند.»
نادر با تعجب پرسید: «چه شباهتی بین آش خوردن من و جنگیدن نادر است؟»
پیرزن پاسخ داد: «باید آش را قاشق قاشق و از کنار کاسه میخوردی که خنک تر است. نادر هم مثل تو، بیتوجه به قلب دشمن زد و خودش را گرفتار بلا کرد. اگر قدم به قدم و با برنامه پیش میرفت، همه چیز بر وفق مرادش بود و مثل تو دهانش نمیسوخت!»
نقل شده است از آن پس نادر توصیه پیرزن را جدی گرفت و در جنگ ها اول به کناره ها حمله می کرد و پیروز میدان میشد.
غزلی از قادر طهماسبی
سِرّ نی در نینوا میماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
چهره ی سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبود
چشمه ی فریاد مظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود
زخمه ی زخمی ترین فریاد در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی بی سوار و بی لگام
در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه جا می ماند اگر زینب نبود
سعدی و حافظ
این دو شاعر بزرگ ایران پیوسته سرآمدان شعر ایرانند و مقایسه بین آن دو بسیار سخت و دشوار است.انچه ثابت شده این است که حضرت حافظ در شعر بسیار زیاد از جناب سعدی تاثیر گرفته و حتی اقتباس و یا پیروی کرده است.به نوعی شعر سعدی که نزدیک به یک قرن قبل از حافظ سروده شده را به خوبی شناخته و از وی بهره ها جسته.و بی مورد نیست اگر بگوئیم سعدی استاد سخن و شعر بوده است و حافظ دانش آموخته ی استادیست که گاه از استاد پیشی می گیرد.