رباعیاتی از ابوالحسن خرقانی
دارم دلكي كه با هر انديشه كه داشت
جز ياد تو بر صفحهي هستي ننگاشت
ياد تو چنان فروگرفتش كه در او
گنجايش هيچ چيز ديگر نگذاشت
آن دوست كه ديدنش بيارايد چشم
بي ديدنش از گريه نياسايد چشم
ما را ز براي ديدنش بايد چشم
ور دوست نبيند به چه كار آيد چشم
دل نيست كه غمزهي تو افگار نكرد
جان نيست كه نرگس تو بيمار نكرد
چشمت ز كمان خانهي ابرو تيري
بر جان كه زد كه در دلش كار نكرد؟
با يارم و دائم دلم از غم ريش است
در وصلم و محنتم ز هجران بيش است
تلخ است شراب عيش در كام دلم
حالي دارم كه نوش بر من نيش است
در جور و ستم، شرر ز آهم ميريخت
غم خار و خسك بر سر راهم ميريخت
هرگه كه به سوي او نظر ميكردم
خونابهي حسرت ز نگاهم ميريخت
حکایتی از تذکره الاولیا
شیخ، در پس امامی نماز می کرد. امام گفت: «یاشیخ، تو که کسبی نمی کنی و چیزی از کسی نمی خواهی، از کجا می خوری؟»
شیخ گفت: «صبر کن تا نماز، قضا کنم!»
گفت: «چرا؟»
شیخ گفت: «در پس کسی که روزی دهنده را نداند، روا نبود که نماز گزارند!»
قطعه
قطعه شعری است که معمولاً مصراع های اولین بیت آن هم قافیه نیستند ولی مصراع دوم تمام ادبیات آن هم قافیه اند. طول قطعه دو بیت یا بیشتر است.
......................الف///////// ...................... ب
...................... ج ////////// ...................... ب
...................... د ////////// ...................... ب
قطعه را بیشتر در بیان مطالب اخلاقی و تعلیمی و مناظره و نامه نگاری بکار میبرند. قدیمی ترین قطعه ها مربوط به انوری وابن یمین است و از بین شاعران معاصر پروین اعتصامی بیشتر اشعارش را در قالب قطعه سروده. گاهی بیت اول مصرع هم میاید مانند رباعی و دوبیتی تشخیص ان فقط وزن شعر میباشد.
مثال:
او را چنارگفت که امروز ای کدو
با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست
ابوالحسن خرقانی
ابوالحسن خرقانی از مشهورترین عرفا و متصوفین ایران است که در سال ۳۵۲ یا ۳۵۱ به دنیا آمد. در قرن چهارم و پنجم می زیسته است. خاندان خرقانی از طبقهای پایین بودند، درباره نوجوانی او همینقدر میدانیم که به خربندگی، چراندن رمه و هیزمکشی اشتغال داشته و به قول خواجه عبداللّه انصاری، امّی باقیمانده است. در سخنان خرقانی نیز نشانههایی از این امّی بودن، از قبیل اشتباه در تلفظ عبارات شایع عربی و ردپای لهجه محلی وجود دارد. البته از برخی سخنان او برمیآید که با قرآن آشنایی داشته و شاید هم تا همین حد درس آموخته بوده است.
از خود وی نیز نقل شده که با بیتوته بر مزار بایزید بسطامی، یکباره قرآن را آموخته است.
احتمالا خرقانی بهجز مدت کوتاهی که در خانقاه ابوالعباس قصاب آملی (در آمل طبرستان) رفتوآمد داشت، بقیه عمر را در کلاته خود در خرقان به سر برده است. به نظر میرسد براثر تحمل سالها ریاضت و انزوا در خانقاه، شهرت معنوی خرقانی چنان خرقان و بسطام را درنوردید که مشاهیر آن روزگار به شوق زیارت و طلب همت، از راه دور به خانقاه وی میآمدند.
ملاقاتهای ابوسعید ابوالخیر (متوفی ۴۴۰) با خرقانی در خانقاه وی و احترام متقابل این دو به یکدیگر، با وجود اختلاف مشرب، با جزئیات در منابع و مقامات هر دو صوفی آمده است.
دیدار ابوالقاسم قُشَیری (متوفی ۴۶۵)، صوفی بزرگ و بسیاری از علما و عرفا با خرقانی در کتب آمده است.
همچنین گفته شده سبب توجه ابن سینا (متوفی ۴۲۸) به عالم معنی و میل او از فلسفه به عرفان، دیدار وی با خرقانی و مشاهده کرامتی از او بودهاست. البته این نقل که افسانهآمیز مینماید، در مقامات خرقانی بارها آمده و در تذکرههای ادبی نیز به آن اشاره شده است. در روایت مولوی در مثنوی، به جای ابن سینا، درویشی طالقانی به ملاقات خرقانی میرود و حدس زرینکوب آن است که از نظر مولوی به نظر نمیرسد حکیمی چون ابنسینا اهل سلوک و دیدار با صوفیان باشد. در هر حال وی عارفی بزرگ و صاحب کرامت بود که گاه اندیشه های خود را در قالب شعر عرضه داشته است.
حکایت
گویند: ابوعلیسینا که از اوایل عمر به مطالعه فلسفه مشغول بود، در قسمت مابعدالطبیعه به شبهات و بنبستهای فکری رسید، از این رو مدتی از تحصیل فلسفه کناره گرفت و دچار یأس و افسردگی شد. روزی در بازار بخـارا کتابفروش دورهگردی، کتابی را به وی عرضه داشت، ولی ابنسینا از خریدن آن امتناع ورزید.
کتابفروش گفت: مالک آن دچار فقر و تنگدستی است، اگر سه درهم بابت آن بدهی، دعاگوی تو خواهم بود. ابن سینا از باب اینکه احسانی کرده باشد، سه درهم داد و کتاب را به خانه آورد. دید از تصانیف ابونصر فارابی است و با خواندن آن مقاصد حکما را دریافت و مشکل فلسفی و فکری وی حل شد و به شکرانه رفع این مشکل علمی، مبلغی بین فقراء تقسیم کرد و بارها میگفت: اگر آن روز من از دادن سه درهم در بهای کتاب خودداری میکردم، هرگز به مقاصد حکما و فلاسفه اطلاع نمییافتم. (به فقر و تنگدستی فارابی دقت شود و نیز به اینکه با سه درهم ،راهی عظیم و اتفاقی بزرگ رخ داده است تامل شود)
غزلی از رضا اسماعیلی
دچار تا نشوی، عشق را نمی فهمی
تو هيچ از من و اين ماجرا نمی فهمی
رفيق، نسبت من می رسد به مجنون، آه...!
و عشق سهم من است و شما نمی فهمی
بدون آن كه بفهمم شدم دچار عشق
تو خنده می كنی اما، مرا نمی فهمی!
خيال می كنی آيا كه من پشيمانم؟
خيال می كنی آيا، و يا نمی فهمي؟!
«منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن»
خيال توبه ندارم، چرا نمی فهمي؟!
ز عشق گفته ام و حاضرم به تكرارش
بگو كه حرف مرا تا كجا نمی فهمي؟
و حرف آخر من: عشق اختياری نيست
دُچار تا نشوی، عشق را نمی فهمي
شعر خسروانی
خسروانی نوعی از شعرست که پیشینه ی آن به روزگار ساسانیان باز می گردد. می گویند باربد اشعار ِترانه هایش را به صورت خسروانی می سروده است. نمونههاي خسرواني در كتب ادبي ما خيلي كم آورده شدهاند اما در عصر حاضر كسي كه بيشترين تلاش را در شناساندن اين قالب كرده است شادروان مهدی اخوان ثالث (م.اميد) ست كه مقالهاي هم در همين زمينه در كتاب "بدعت ها و بدايع نيما يوشيج" نوشته است. نمونهای از خسرواني هاي بربدي در ذيل آورده شد:
قيصر مه مانذ؛ خاقان خورشيذ
آن ِمن خذاي ابر مانذ؛ كامگاران
كه خواهذ ماه پوشيذ؛ كه خواهذ خورشيذ
امروز اشعاری کوتاه در سه بند اورده می شود که نام های سه لختی و یا سه گانی و از این قبیل سروده میشود که برگرفته از همان خسروانی هاست.