به گزارش «تابناک» به نقل از روزنامه اعتماد، اما همان دختری که دانستن از دیوارهها، لایهها، بطن، آئورت و حجم سفت ماهیچههای قلب را بر همهچیز ترجیح داده بود، در نخستین هفته بهار امسال به زندگی خود پایان داد. میخواست از رنج و رنجشی چند جانبه، رها شود در حالیکه اگر زنده مانده بود ۳۰ اردیبهشت امسال، شعله شمع تولد ۳۵ سالگیاش را به باد میسپرد.
پرستو بخشی، از سال ۸۶ با ورود به دانشکده پزشکی دانشگاه آزاد تهران، مسیر رسیدن به تخصص قلب را آغاز کرد. هر سال که گذشت در رشته پزشکی جدیتر شد و در سال سوم این رشته، انگار دیگر میدانست از دنیای پزشکی چه میخواهد. برای همین وقتی فارغالتحصیل شد برخلاف بسیاری از همکلاسیها، از تهران به محلات رفت و دوره طرح عمومی خود را در اورژانس که یکی از شلوغترین مراکز درمانی است، گذراند. مواجهه و رو در رو شدن با بیماران و مردم را دوست داشت و هیچوقت هم به مهاجرت از ایران فکر نمیکرد، حتی وقتی صمیمیترین دوستانش، عزم مهاجرت کرده بودند تا از این شرایط خلاص شوند. روحیه خیرخواهی داشت و گاهی برای درمان بیماران دیگر هم کمک جمع میکرد. وضع مالی پدر و مادر پرستو بد نبود، یعنی نیاز چندانی برای تحمل شرایط سخت و کسب درآمد نداشت اما همان سال که درس پزشکی عمومی را تمام کرد و طرح را هم از سر گذراند، مدتی در یکی از شهرهای کوچک جنوب ایران، کار کرد تا استقلال خود را به دست آورد، شاید از همین روست که حالا در مواجهه با خبر خودکشی او، به کار بردن صفاتی چون «حساسیت نسل جوان» یا «زودرنج بودن» بی معنا و دور از دهن و باور است.
سال ۹۷، در تخصص قلب دانشگاه ایران قبول شد، یک سال بعد متوجه وجود سرطان در جان پدر شد و تمام خوشحالیاش رنگ باخت. دنبال کارهای درمان پدر را گرفت اما چند ماه بعد، اوایل خرداد سال ۹۹ پدر در بیمارستان رجایی بستری شد. بیماری فائق آمد و پدر بیست روز بعد، در روزهای پایانی خرداد برای همیشه از میان دستانش رفت. هنوز چند ماه از مرگ پدر نگذشته بود که متوجه شد مادر هم سرطان دارد. تمام آن روزهای بیماری مادر، همزمان شده بود با روزهای سخت رزیدنتی در مهمترین بیمارستان تخصصی قلب ایران و کشیکهای طولانی در بیمارستان شهید رجایی و البته شرایط سخت کرونا. همه آن روزها را طی کرد، برای بیماران کمک جمع میکرد و حتی در پویش ویزیت رایگان بیماران کرونا شرکت کرد تا مرداد سال ۱۴۰۲ که مادرش هم از دنیا رفت. از آن روز شرایط سختتر شد، درخواستش برای به تعویق افتادن دوران طرح مورد قبول واقع نشد و نتوانست به تهران منتقل شود و در نهایت حکم آمد که اواخر پاییز باید برای گذراندن دوره دو ساله طرح به بیمارستان شهید رحیمی خرمآباد برود. به خرمآباد رفت و مورد آزار و اذیت قرار گرفت و یکی از افراد مشغول در معاونت آموزشی این بیمارستان آموزشی با دخالت در امور درمانی، سعی کرد تا با جمعآوری امضا، علیه او اقداماتی انجام دهد و در نهایت نه تنها حقوقش را نصف که نامه عدم نیازش را هم مهر کردند. حدود دو ماه بلاتکلیف ماند و باز هم شرایط سختتر شد. فایلهای صوتی و پیامکهایی که از او موجود است، شرایط روحی و ناتوانی در گذراندن طرح را تایید میکند و در برخی از آنها به رفتارهای دور از شأن هم اشاره دارد اما مسوولان در این باره زیر بار مسوولیت نمیروند.
اهل آسانی نبود و کار سختتر را انتخاب میکرد
فاطمه ناصری آتشانی یکی از همکلاسیهای پرستو بخشی است که سابقه دوستیاش با او به ۱۶ سال پیش بر میگردد؛ زمانی که هر دو در دانشکده پزشکی دانشگاه آزاد تهران قبول شده بودند. او که چند ماه پیش از ایران مهاجرت کرده است، درباره شرایط و روحیات مرحوم دکتر بخشی به «اعتماد» میگوید: « در سال ۸۶ و از همان زمان ورود به دانشکده پزشکی با هم آشنا شدیم و اسفند ۹۳ فارغالتحصیل شدیم. پرستو خیلی شاد و سرزنده بود و همان موقع هم همه را در دانشگاه میخنداند. من حتی با خودم فکر کرده بودم که چرا با این روحیه به رشته علوم پزشکی آمده و میگفتم؛ باید کمدین میشد. پرستو چنین روحیهای داشت و البته خوب یادم هست که از ترم ۶ به بعد هم در دانشگاه بسیار جدیتر شد. خیلی سختکوش بود، نمرههایش از همه ما بیشتر بود و برای تخصص هم برنامه داشت. بعد از فارغالتحصیلی، بسیاری از ما برای طرح بخشهای راحتتر را انتخاب کردیم که به نوعی بیمار کمتری داشته باشد ولی او طرح خود را به اورژانس بیمارستانی در محلات رفت که خیلی هم شلوغ بود. شروع کار در اورژانس بیمارستان برای یک فارغالتحصیل تازه پزشکی خیلی سخت است برای همین، بسیاری از ما در کلینیکها و درمانگاهها مشغول شدیم ولی او از همان موقع سختترین شرایط را انتخاب کرد. روحیه طبابت و سواد بالایی داشت و من هم هر وقت که در دوره طرح مشکل داشتم، از او اشکالاتم را میپرسیدم. بعد هم که برای تخصص خواند و در سال ۹۷ قبولیاش در رشته قلب دانشگاه ایران آمد. زمان انتخاب رشته بین نورولوژی و قلب مانده بود و با اینکه نورولوژی، شرایط بهتری دارد و قلب استرس و شرایط سختتری دارد ولی قلب جزو انتخابهای اولش بود چون به آن علاقه ذاتی داشت. میتوانست مسیر راحتتر انتخاب کند ولی این کار را نکرد.
روحیه بسیار پر جنب و جوشی داشت و رشتههای آسان را نمیپسندید و با اینکه خانواده او، شرایط مالی خوبی داشتند ولی اصلا نازپروده و نازک نارنجی نبود. تخصص قلب که قبول شد، خیلی خوشحال بود و انگار به آرزوی دیرینهاش رسیده بود ولی اواخر همان سال، متوجه بیماری پدرش شد که سرطان داشت. سال اول رشته قلب، آموزش بیماریهای داخلی است و پرستو در آن یک سال نخست در بیمارستان رسول اکرم بود و مهر ۹۸ وارد بیمارستان شهید رجایی تهران شد. دنبال کارهای درمان پدر بود و همزمان هم برای رزیدنتی به بیمارستان میرفت. پدرش اول خرداد ۹۹ در بیمارستان شهید رجایی بستری شد و بعد از حدود ۲۰ روز از دنیا رفت. بعد از فوت پدرش، خیلی به هم ریخت و حدود یک تا دو ماه هم نتوانست بیمارستان برود اما بعد کمکم، به بیمارستان رفت و همانطور که روند سوگ خود را پشت سر میگذاشت، روی روال افتاد. هنوز از سوگ پدر درنیامده بود که متوجه بیماری سرطان مادر شد. اینبار پیگیر روند درمان مادر بود و باز هم همزمان رزیدنت قلب شهید رجایی بود. بیمارستان شهید رجایی، مسوولیتها و کشیکهای سخت و سنگینی دارد ولی با این حال، همه را از سر گذراند تا اینکه در مرداد ۱۴۰۲ مادرش هم به رحمت خدا رفت. پرستو از اینجا به بعد، شرایط بسیار سختتری را تجربه کرد و حتی تمام دوستانش را از خود راند. با من هم اصلا صحبت نمیکرد. در کل وقتی افسرده میشد با کسی صحبت نمیکرد. تا قبل از فوت مادر، روی پا بود اما بعد از فوت مادر از پا افتاد ولی همچنان دنبال طرح بود.»
هیچ فردی از آموزش، نباید در بخش درمان دخالت کند
پرستو بخشی که به مدت یک سال طرح خود را به تعویق انداخته بود، سال ۱۴۰۱ به علت مشکلاتی که داشت، درخواست جابهجایی محل خدمت خود را به کمیسیون تعهدات نیروهای متخصص وزارت بهداشت اعلام کرد اما با این درخواست موافقت نشد. «پرستو بعد از سوگ مادر دیگر آدم سابق نشد. دستور بستری روانپزشک داشت، قرصهای زیادی مصرف میکرد و با وجود این شرایط، برای گذراندن طرح او را به یکی از شلوغترین و بدترین مراکز در خرمآباد فرستادند و همانجا شاهد توهین و تحقیرهای زیادی بود.
همه ما در شرایط سوگ، دچار افسردگی میشویم و هر کدام پشتیبانی داریم تا ما را از سیاه چال افسردگی بیرون بکشد اما او فقط یک خواهر داشت که مانند خودش در شرایط سوگ و داغدار بود. با وجود این، تا جایی که توانست او را حمایت کرد و ۸ ماه هم در کنار خواهرش زندگی کرد. علایم افسردگی ماژور، کاملا واضح بود اما به آن توجه نشد و او را به مرکزی فرستادند که حتی آدمهای معمولی و بدون سوگ هم از تحقیر در آنجا، گلهها دارند. آذرماه به آن بیمارستان رفت، بهمن برایش عدمنیاز زدند و تا اسفند ماه سرگردان بود. شخصی که در معاونت آموزشی دانشگاه است، در کارهای او، دخالت میکرد و حتی در حال جمعآوری نامهای بود که بگویند کادر بیمارستان و بیماران از عملکرد او راضی نیستند. اینها در حالی است که اصلا پرستو پس از گذراندن چهار سال رزیدنتی در بیمارستان شهید رجایی، دیگر در سیستم آموزشی نبود و به عنوان نیروی کار از سوی وزارتخانه به خرمآباد فرستاده شده و قاعدتا نباید هیچ فردی از قسمت آموزش دانشگاه در کار او و شیفتهای او دخالت میکرد اما شرایط طوری شده بود که او نزد همکارانش از یکی از این افراد نام برده بود و گفته بود که از او میترسد. حقوق او را به بهانههای غیر منطقی و غیر قانونی، نصف کرده بودند در حالی که تمام روزهای شیفت و آنکالی را در بیمارستان ایستاده بود، هیچ بیماری هم از او شکایتی نداشت و بیمارستان هم در هیچ روزی بدون پزشک نمانده بود. اذیت شد و نمیدانست قرار است به کجا برود و در نهایت اسفند ماه، انتقال به دلفان را به او ابلاغ کردند. از اول فروردین کار را در آنجا شروع کرد اما دو روز بیشتر دوام نیاورد.
پیش از این و پس از فوت مادرش، سه بار اقدام به خودکشی داشت و در دو مورد، حتی کار به بیمارستان کشیده شد منتها چون خواهرش در کنارش بود توانست او را نجات دهد بنابراین اگر برای انتقال، با او همکاری کرده بودند و دوره طرح را در تهران میگذارند باز هم حضور خواهر میتوانست، او را نجات دهد تا روند سوگ را به سلامت طی کند. حالا برخی میگویند؛ بررسی کنید که این اتفاق بر اثر سوءمدیریت استان بوده یا خانم دکتر، از قبل مشکل داشته است در حالیکه هر دو مورد درست است. خانم دکتر از قبل دچار بیماری روحی بود و وزارت هم نباید او را برای طرح به شهرستان میفرستاد که در آن شرایط سخت و در برابر آن افراد، قرار بگیرد. متاسفانه سوء مدیریت به بیماری او دامن زد و با تصمیم اشتباه، شرایطش بدتر شد. کجای دنیا فردی که اقدام به خودکشی و دستور بستری داشته را مجبور میکنند، سر کار برود.پرستو این همه زحمت کشید و حالا که میخواست به استقلال مالی برسد و حس رضایتی که همیشه از تخصص قلب دنبالش بود را بگیرد این اتفاق برایش افتاد. هیچوقت دوست نداشت در عمومی بماند و همیشه هم با من شوخی میکرد تو عمومی میمانی و من تخصص میگیرم.»
برای پرستو مهم بود که در ایران متخصص شود
فاطمه ناصری آتشانی دارای دکترای حرفهای پزشکی، مرداد امسال از ایران مهاجرت کرده و تا مدارک پزشکیاش در کشور مقصد تایید شود در کار درمان نوروفیدبک یک کلینیک در تورنتوی کانادا مشغول است: « سیستم رزیدنتی و تخصص ایران را میدانستم و اصلا نخواستم آنجا درسم را ادامه دهم و حالا هم در همین جا هم که فعلا مشغول به کار هستم، خیلی ناراحت میشوم وقتی به عنوان مهاجری که اقامت ندارم، محیط کارم در اینجا را با محیط کارم در ایران و ۷ سالی که آنجا کار کردم، مقایسه میکنم. اینجا مدیر کلینیک و همکارانم من را حمایت میکنند و هر چیزی که لازم است را به من یاد میدهند و اصلا نمیگوید برو خودت یاد بگیر اما متاسفانه سیستم پزشکی در ایران مانند پادگان است. بارها هم با پرستو درباره مهاجرت صحبت کرده و گفته بودم با این همه سختی برای چه میخواهی در اینجا بمانی اما قبول نمیکرد و برایش مهم بود که در ایران متخصص شود. اینجا هر روز با یک قانون جدید، پزشکان را تحت فشار قرار میدهند و مردم هم فقط پزشکان سابقهدار کلانشهرها را میبینند که مطب شخصی خود را دارند و این ویترین پزشکی در ایران است ولی لایه زیرین پزشکی در ایران که بیشتر هم هست ما پزشکان تازه فارغالتحصیل هستیم که تحت قوانین غیرعادلانه وزارتخانه و دولت هستیم.»
خیلیها قید تحصیل پزشکی در این سیستم را زدهاند
یکی از دوستان دیگر پرستو بخشی که نخواست نامی از او برده شود، هم درباره تصویری که از آن دوران دارد به «اعتماد» میگوید: « پرستو در دوران دانشجویی فوقالعاده شور و شوق زندگی داشت. چشمهای درشت او از شادی، شوق یادگیری و انگیزه برق میزد و از همان اول میخواست قلب بخواند و همه این را حس میکردیم که انگیزه بالایی دارد ولی از وقتی پدر و بعد مادرش را از دست داد، روحیاتش به هم ریخت. سیستم هم او را اذیت کرد و با تروماهایی که داشت، نتوانست بیشتر از این تحمل کند و جان عزیزش را از دست داد.
دوست داشت طرحش به تعویق بیفتد و گفته بود؛ من اصلا آمادگی و کارایی لازم را ندارم.حتی نصف حقوقش را هم نداده بودند بنابراین میگفت با چه امیدی در اینجا بمانم. کاملا به هم ریخته بود و درگیری روحی زیادی هم داشت ولی با کسی هم درد دل نمیکرد. آمادگی شروع طرح را نداشت و این موضوع را اعلام کرده بود ولی به او گفته بودند باید استاد خودمان این موضوع را تایید کند. گویا بیماری را تایید نکرده بودند و او هم شاید به خاطر اینکه برچسب بیماری به او بخورد قضیه را دنبال نکرده بود. بعد هم که مشکلاتی در خرمآباد ایجاد شد، میخواستند او را از آنجا تبعید کنند. گفتند؛ ما به نیرو نیازی نداریم و دو گزینه برای انتخاب جلوی او گذاشتند. او مجبور شد، دلفان را انتخاب کند که روزهای کمتری دارد. از روزی که چنین اتفاقی افتاده است من در صفحه ایسنتاگرام خود، صدها پیام از دانشجویان این بیمارستان داشتهام و همگی از رفتارهای دو نفر گلایه داشتند. من هم در این سیستم بودهام، زمانی که مورد آزار قرار میگرفتم میترسیدم از کسی اسم ببرم که نکند شرایطم بدتر شود. چون شرایط این سیستم را میدانستم حتی یک بار هم امتحان رزیدنیتی ندادم. با خود میگفتم یا از این کشور میروم یا اگر بمانم در حیطه زیبایی کار میکنم. مگر جانم را از سر راه آوردهام که وقتی میبینیم اینطور بردهکشی میکنند بمانم. متاسفانه سیستم پزشکی در ایران طوری است که خیلیها قید ادامه تحصیل در آن را زدهاند.»
ماجرا از کجا شروع شد؟
آنچه تا به حال محرز شده است، شرایط نامناسب روحی این پزشک طرحی است و ظاهرا او نامه روانپزشک معالج خود مبنی بر لزوم بستریاش را به شکل غیر رسمی به فرد رابط خود در مجموعه درمانی فرستاده است اما به آن توجهی نشده است. همچنین برخی از سلسه مراتب اداری برای او در این بیمارستان آموزشی رعایت نمیشود، از جمله اینکه طبابت و جزییات گذراندن طرح مرحومه بخشی که یک نیروی درمانی است تحت دخالتهای اساتید این بیمارستان آموزشی قرار میگیرد. او در پیامکهایی که برای همکاران خود در بیمارستان ارسال کرده به بیمسوولیتی در مقابل خود اشاره کرده که حتی محل اسکان، بهطور کامل مهیا نبوده و مثلا وسایل گرمایشی مناسب نداشته است. او در پیام دیگری به شرایط نامساعد روحی خود اشاره دارد: «من بیام بیمارستان بیمار ببینم عواقب عدم توانایی من رو شما میپذیرین؟ من چندین بار با خانم (...) تماس گرفتهام ولی حتی مسکن من هنوز آماده نیست.» یا در جای دیگر در مواجهه با مناسب نبودن محل اسکان خود نوشته است: «من با نامه پزشکی به احترام حرف شما گفتم میام بیمارستان، تو این سرما یه کولر گازی واسه من تهیه نکردهاند، بعد از دو ماه امروز و فردا کردن باز آماده نشده و کسی پیگیر نیست. من جونمو از سر راه نیاوردم تو این سرما بدون وسیله گرمایشی بمونم. من میرم وزارتخونه شکایت میکنم که لرستان امکان فراهم کردن خونه واسه من نداره.» پس از آنکه شرایط برای خانم دکتر بخشی سخت شده، برای اینکه در شرایط سختتری قرار نگیرد، پیشنهاد حضور در بیمارستان دلفان را قبول کرده است. اما در سومین روز حضورش پس از اینکه تماسهای سوپروایزر بیمارستان با او بیپاسخ میماند در مراجعه پرسنل به محل اسکان، با جسد بیجانش مواجه میشوند.
کارزاری با بیش از ۶ هزار امضا
از روز سیزدهم فروردین هم کارزار درخواست تشکیل کمیته حقیقتیاب در موضوع خودکشی دکتر پرستو بخشی و حذف تعهد رزیدنتی در سایت کارزارنت نیز به قلم دکتر فرهاد تیمورزاده، پزشک و فعال این حوزه، راه افتاده است و تا روز چهاردهم فروردین تعداد امضاهای آن به بیش از ۶ هزار نفر رسیده است. در بخشی از متن این کارزار که خطاب به رییسجمهور، رییس و نمایندگان مجلس و وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نوشته شده، آمده است که اگر به درستی به علل و بسترهای ایجاد خودکشی دکتر پرستو بخشی، پرداخته نشود قطعا باز هم اتفاق خواهد افتاد.«آنچه خودکشی اخیر را از حدود ۲۰ مورد موفق در سال ۱۴۰۲ متمایز و افکار عمومی جامعه را بیش از پیش درگیر خود ساخته، حجم غیر قابل باور برخوردهای غیرمنصفانه و غیرانسانی در زمانها و مکانهای متفاوت با یک جوان نخبه ولی افسرده شده مواجه با آسیبهای بزرگ روحی-روانی (از دست دادن پدر و مادر ظرف سه سال) و عدم حمایت هیچ سازوکار قانونی از او بود.
آنچه بر سر خانم دکتر پرستو بخشی آمد و این دختر پزشک یتیم را در غربت و تنهایی به خودکشی کشاند، زنجیرهای پیوسته از ظلم، زور و توهین به کرامت انسانی را افشا کرد که از محتوای زورگویانه و متخلفانه متن تعهد رزیدنتی آغاز شده و با اتفاقات متعدد و بیحرمتیهای داخل بیمارستانهای محل رزیدنتی و سپس اداره طرح و نیروی انسانی و کمیسیون موارد خاص و حتی طبقه همکف وزارت بهداشت ادامه پیدا کرد و در جایجای بدون نظارت خرمآباد (یا هر شهر دیگری) با زنجیرهای از اتفاقات غیرانسانی، غیرمنصفانه و حتی توهین و تحقیر به خودکشی منجر به فوت منتهی شد. سرنوشتی که گریبان بسیاری از جوانپزشکان کشور را با یا بدون خودکشی گرفته و بسیاری از آنان در حافظه خود تجربههای تلخ و دراماتیک اینچنینی را در خاطر دارند و چشمانداز روشن و امیدبخشی از آینده را نیز در پیش چشمان آنان نمیگشاید. انسان به امید زنده است؛ اما قوانین، مصوبات و رفتارهای عملی امید به آینده را در آنان نابود کرده است.
آنان خود، زندگی و سعادتشان را گروگانی دایمی در اختیار سیستم و بهتر بگوییم نامرد مردمان میبینند که تا پایان دوران جوانی روی آرامش و خوشبختی را نخواهند دید.» نویسندگان این کارزار اعلام کردند که برای پایان بخشیدن به بحران خودکشی هیچ راهی جز حذف تعهد رزیدنتی و تعهد پزشکان و پیراپزشکان در مناطق محروم و سهمیههای دستیاری و به رسمیت شناختن حقوق جوانپزشکان کشور مبتنی بر اصل 30 قانون اساسی در تحصیل رایگان و توقف تمام مصوبات غیرقانونی شورای انقلاب و مجلس و شورای اسلامی و شورای عالی انقلاب فرهنگی و آییننامهها و مصوبات اجرایی وزارت بهداشت مرتبط با آن وجود ندارد: «تشکیل گروههای بررسی و اورژانسهای خودکشی هیچکدام در قبال فشار روحی- روانی ناشی از آنچه در جایجای این کشور از ساختمان وزارت و اداره طرح و کمیسیون بیمصرف موارد خاص و بیحرمتی کارمندان و کارشناسان در جایگاه فرعونهای کوچک منتهی به امضاهای برنزی، نقرهای و طلایی آغاز میشود و در طول مسیر با رفتارهای دانشگاهها و شبکهها و بیمارستانهای مقصد ادامه مییابد و روح و روان فرد را ذرهذره نابود میکند، کارایی ندارد. تبعیضات مکرری که بین فرزندان و وابستگان صاحب هرنوع میزی با جوانان بدون ارتباط خاص یا بدون حامی وجود دارد، آنان را از برقراری عدالت در ادامه مسیر و آینده نومید میسازد.» اولین خواسته امضاکنندگان این بیانیه در گام اول تشکیل کمیته حقیقتیاب از میان فعالان غیر وابسته صنفی در ماجرای خودکشی خانم دکتر پرستو بخشی و محاکمه عاملان و تعیین مجازات متناسب با قصور یا خطا و تخلف؛ و درگام دوم تعیین دوره دستیاری نه تنها به عنوان شغل، بلکه طبقهبندی در زمره مشاغل سخت و زیانآور؛ و در گام سوم تعلیق فوری قانون تعهد خدمت پزشکان و پیراپزشکان با استفاده از تمام بهرهمندان از سهمیه مناطق محروم بدون کوچکترین اغماضی و درصورت کمبود احتمالی، استخدام پزشکان و متخصصان با حقوق متناسب و سپس لغو دایمی آن با مصوبه مجلس است.
درخواستهای آموزشی، خارج از حیطه وظایف وجود داشته است
از هفته نخست فروردین اخبار زیادی درباره فوت دکتر پرستو بخشی منتشر شده است. هیات رییسه مجمع عمومی سازمان نظام پزشکی کشور هشتم فروردین، جلسه فوقالعادهای درباره فوت و خودکشی پرستو بخشی، برگزار کرد و خواستار تشکیل کمیته حقیقتیاب در این باره، الزام و پیگیری عملی معاونت انتظامی و دادسراهای انتظامی سازمان و شهرستانها در ورود به پروندههای مربوطه و برخورد انتظامی با خاطیان و مقصران احتمالی و جلوگیری از رخداد حوادث مشابه و مکاتبه و رایزنی با مقامهای عالیه کشور برای اصلاح برخی رویههای سیستم آموزشی و کاری حاکم بر شرایط دستیاران و پزشکان شد.
محمد رییسزاده، رییس سازمان نظام پزشکی هم که در چند روز گذشته برای بررسی موضوع به لرستان سفر کرده بود در این باره به اعتماد گفت: «مهم این است که چنین حادثه تلخی نتیجه مثبتی برای مردم و جامعه پزشکی داشته باشد. متاسفانه اینگونه اتفاقات حاکی از ساختار معیوب دوره طرح اجباری پزشکان و ساختار توزیع این نیروها است. قانون طرح تقریبا به ۳۰ سال قبل برمیگردد که نیاز به بازبینی جدی دارد و سامانه توزیع نیروی طرحی هم از چند سال پیش، دست نخورده مانده است و غیرشفاف و ناکارآمد است. بازبینی در این زمینهها درخواست جدی ما از وزارت بهداشت است. همچنین نوع نگاه به نیروهای طرحی نیز نیاز به تحول اساسی است. این تصور که ما همچنان میتوانیم مانند گذشته بار عظیم درمان در مراکز دولتی و مناطق دوردست و شهرستانها که حق مسلم مردم عزیز این مناطق است را با نیروی ارزان طرحی به دوش بکشیم، دیگر جواب نمیدهد.» او در پاسخ به این سوال که آیا مسائلی که در فضای مجازی مبنی بر رفتار نادرست و توهینآمیز و دخالتهای فرد آموزشی نسبت به نیروی درمان و پزشک جوان طرحی مطرح شده، درست است؟ گفت که به هر حال این مسائل بهطور کلی وجود دارد ولی در مورد به خصوص و اینکه در تصمیم نهایی تاثیر داشته است یا نه نیاز به بررسی بیشتری دارد.«ممکن است درخواستهای آموزشی خارج از معمول نسبت به نیروی درمانی وجود داشته باشد که فرد با میل خود انجام دهد ولی اجبار و الزام برای نیروی طرحی نیست. در این مورد هم درخواستهایی آموزشی، خارج از حیطه وظایف وجود داشته است ولی بهطور کلی نوع نگاه به نیروهای طرحی باید دچار تحول اساسی شود و باید همکاران دانشگاههای علوم پزشکی ما در استانها و شهرستانها و مناطق دوردست از حرمت و حیثیت و امنیت نیروی طرحی به شکل ویژه مراقبت کنند نه اینکه چون از جای دیگری آمدهاند و غریب هستند در بافت عمومی دانشگاههای علوم پزشکی محلی، نادیده گرفته شوند. عمدتا هم همکاران این موضوع را رعایت میکنند ولی من با تاکید بیشتری خواستار آن هستم چون این همکاران از شهر و خانواده خود دور میشوند و نیاز به برخورد مسوولانه و پدرانه دارند و باید فراتر از وظایف عادی و قانونی و به شکل حمایتی با این افراد برخورد شود. در همین قضیه هم اگر چنین رویکردی بود شاید وضعیت بهتری رقم میخورد.» اینکه چرا با وجود ادله و قرائن موجود، اظهارنظر درباره نحوه فوت این نیروی طرحی با ارجاع به پزشکی قانونی مشمول زمان بیشتری شد سوال دیگری است که رییسزاده به آن پاسخ داد: «کلیت قضیه مشخص است و به احتمال بالای ۹۰ درصد بحث خودکشی مطرح است ولی چون پزشکی قانونی مرجع رسمی است باید تمام احتمالات را در نظر بگیرد.ضمن اینکه باید بر اساس نتایج سمشناسی و کالبدگشایی و برخی آزمایشهای تکمیلی، اظهارنظر کند و بعضی از این آزمایشات زمانبر است.» به گفته او، بر اساس اظهارات مسوولان دانشگاه علوم پزشکی لرستان نامه بستری پرستو بخشی به صورت رسمی و مکتوب به مسوولان داده نشده است ولی احتمالا نامه به شکل غیر رسمی به افراد ذیربط داده شده است.
پاسخ وزارت بهداشت: باشد وقتی دیگر
از سوی دیگر پدرام پاکآیین، سخنگوی وزارت بهداشت روز دوازدهم فروردین از تشکیل کمیته ویژه بررسی ابعاد حادثه فوت پرستو بخشی متخصص قلب و عروق طرحی در دلفان استان لرستان خبر داده است اما هنوز معلوم نیست اعضای این کمیته چه کسانی هستند. او گفته است که دانشگاه لرستان نهایت همکاری را با ایشان داشته است و در سال ۱۴۰۲ هیچگونه درخواستی مبنی بر جابهجایی به کمیسیون تعهدات نیروهای متخصص به دانشگاه علوم پزشکی لرستان و هیچ مرجع دیگری ارایه نشده بود.«مدارک منتشر شده دال بر موضوع افسردگی یا بیماری روحی مرحوم در فضای مجازی به وزارت بهداشت و دانشگاه علوم پزشکی ارایه نشده بود.» البته پیگیریهای خبرنگار اعتماد برای دریافت آخرین توضیحات وزارت بهداشت در این باره به نتیجه نرسید و پدرام پاکآیین، سخنگوی این وزارتخانه نیز گفتوگو درباره جزییات ماجرا و اعلام نام افراد عضو در کمیته حقیقتیاب را به زمان دیگری موکول کرد. سید مرتضی خاتمی، از اعضای کمیسیون بهداشت و درمان مجلس هم سرانجام با گذشت بیش از ۱۰ روز از این واقعه، درخواست آسیبشناسی موضوع را مطرح کرد و گفت که پزشکان علاوه بر مشقات و مشکلات ضمن تحصیل که خود نیازمند بحث مفصلی است، در مسیر انجام تعهدات با ناملایمات عدیده دست به گریبانند که شامل مجموعهای از مسائل قانونی، آییننامهای و سلیقهای است که میتوان و باید برای آنها تدبیر کرد؛ البته بیش و پیش از موارد قانونی، آییننامهها و اعمال سلایق، مشکلآفرین هستند.برخی از چهرههای شاخص حوزه بهداشت و درمان کشور از جمله دو تن از وزرای سابق این حوزه نیز به ماجرای خودکشی پرستو بخشی و مرگهای مشکوک سایر اعضای جامعه پزشکی واکنش نشان دادند. کامران باقری لنکرانی، وزیر بهداشت و درمان در دوره احمدینژاد با انتشار ویدیویی از این شرایط حاکم بر این حوزه انتقاد کرد و گفت: «بیاحترامی، بیتوجهی به شرایط و سیگنالهای بحران و تصمیماتی که بدون توجه به وضعیت روحی و روانی گرفته شدند، در این حادثه موثر بودهاند.» همچنین سید حسن هاشمی، وزیر بهداشت و درمان دولت روحانی بررسی و تحلیل مرگهای شوکآور و پیشگیری از آنها با کمک جامعهشناسان و روانپزشکان را وظیفه وزیر و همکارانش دانست و در گفتوگو با نشریه طبیب از عملکرد وزارت بهداشت در این زمینه انتقاد کرد.«این وظیفه ذاتی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی است که در اداره کل مربوطه تمام خودکشیها را در وزارت بررسی و به کمک همه دستگاههای حاکمیتی از شیوع آن به سرعت پیشگیری کند. سکوت آنها در این مقولهای که حتی نشریات و مراکز معتبر پزشکی را شگفتزده کرده مایه تاسف و شرمندگی است.» خودکشی یا مرگ مشکوک و زودرس رزیدنتها و پزشکان و دانشجویان جوان این رشته، کم سابقه نبوده است. سال گذشته تعداد خودکشی یا مرگهای مشکوک به خودکشی در میان رزیدنتها به ۲۰ مورد رسید در حالیکه از ابتدای سال ۱۴۰۰ تاکنون بیش از ۴۵ نفر از جامعه جوان پزشکی به دلایل مختلف از جمله خودکشی، سوانح رانندگی و ایست قلبی که معمولا ناشی از خستگی شدید کاری است، از دنیا رفتهاند.