بین الملل تابناک: سایت تحلیلی فارن افرز اخیرا مقاله ای با قلم «برند هال» با عنوان «جهان «اول آمریکا»؛ بازگشت ترامپ چه معنایی برای نظم جهانی دارد؟» منتشر نموده است. ترجمه بخش دوم مقاله در ادامه می آید.
عبارت «اول آمریکا» ترامپ بازتاب آشکاری از رویکرد آمریکا در دهه 1930 است. رهبران آمریکا در دهه 1930 از تسلط ایالات متحده آمریکا بر نیمکره غربی و دفاع قوی در دنیای خطرناک حمایت کردند. موضوعی که آنها با آن مخالف بودند این بود که واشنگتن باید مسئول حفظ نظم جهانی بزرگتر باشد یا اینکه باید با کشورهایی که مستقیماً خود ایالات متحده را تهدید نمیکردند، دست به مبارزه بزند.
پیوند مهم بین ترامپ و جنبش اول آمریکا 1930 این است که وی می خواهد کشور را به دیدگاه متعارف تری نسبت به منافع خود در خارج بازگرداند. ترامپ این سوال را مطرح کرده است که چرا ایالات متحده باید به خاطر دفاع از کشورهای کوچک در اروپا یا آسیا خطر ایجاد جنگ جهانی سوم را داشته باشد؟ او در مورد حمایت از اوکراین در برابر روسیه و دفاع از تایوان در برابر حمله چین تردید دارد. برخلاف آنچه برخی از تحلیلگران استدلال می کنند، در رویکرد «اول آمریکا» ترامپ منطقه هند و اقیانوسیه به عنوان استثناء وجود ندارد. وی بر عدم تقارن اقتصاد جهانی که واشنگتن از مدت ها قبل بر آن نظارت داشته است، غلبه می کند. ترامپ علاقه چندانی به حمایت از دموکراسی یا حفاظت از هنجارهای مهم و ناملموس مانند عدم تجاوز نشان نمی دهد.
رویکرد «اول آمریکا» هرگز در دوران ریاست جمهوری ترامپ به دلیل مخالفت مشاوران جریان اصلی، مخالفت بینالملل گرایان جمهوریخواه در کنگره و بیانضباطی شخص ترامپ به طور کامل محقق نشد
مطمئناً در دوران ترامپ، ایالات متحده آمریکا ابرقدرتی منفعل بود. همانطور که جنگ تجاری او با چین، تشدید تنش ها با ایران و کره شمالی و اختلافات اقتصادی با متحدان ایالات متحده آمریکا نشان داد، ترامپ معتقد است که واشنگتن باید در زمانی که منافعش در خطر است، اقدام کند. وی معتقد است این منافع شامل نظم لیبرالی نیست که ایالات متحده آمریکا برای مدتی طولانی آن را حفظ کرده است.
رویکرد «اول آمریکا» هرگز در دوران ریاست جمهوری ترامپ به دلیل مخالفت مشاوران جریان اصلی، مخالفت بینالملل گرایان جمهوریخواه در کنگره و بیانضباطی شخص ترامپ، به طور کامل محقق نشد. با این حال با توجه به نفوذ فزاینده ایدئولوژیکی وی بر اردوگاه جمهوری خواهان اگر ترامپ کاخ سفید را بازپس گیرد، مخالفت مشاوران و بین الملل گرایان جمهوریخواه کم رنگ خواهد شد و زمینه برای تحقق رویکرد اول آمریکا فراهم خواهد شد. صرف نظر از اینکه ترامپ در ماه نوامبر پیروز می شود یا خیر، ایده های وی در سیاست ایالات متحده آمریکا بسیار مهم بوده و مورد توجه قرار می گیرد.
یکی از عناصر استراتژی اول آمریکا، دفاع از روند ملی گرایی و نفی جهان گرایی است. ایالات متحده آمریکا ممکن است قدرت نظامی بی بدیل خود را حفظ کند؛ ممکن است سرمایه گذاری سنگین تری در دفاع موشکی، قابلیت های سایبری و سایر ابزارها برای حفاظت از میهن انجام دهد؛ ممکن است زمانی که دشمنان به شهروندانش حمله میکنند یا حاکمیت آن را به چالش میکشند، به شدت پاسخ دهد. با این حال واشنگتن به دفاع از دولت های دوردست که بقای آنها آشکارا برای امنیت آمریکا حیاتی نیست یا به ارائه کالاهای عمومی که بیشتر توسط دیگران مصرف می شود، ادامه نمی دهد. چرا ایالات متحده باید با روسیه بر سر اوکراین و کشورهای بالتیک یا با چین در مورد جزایر دریای چین جنوبی خطر جنگ را ایجاد کند؟ چرا پنتاگون باید از تجارت چین با اروپا در برابر حملات حوثی ها محافظت کند؟ یک کشور عادی این اقدام را انجام نمی دهد.
از طرفی آمریکای معمولی تر متحد محتاط تری خواهد بود. تاریخ سیاست اتحاد، مملو از ناامیدی ها و رفتارهای دوگانه است. بنابراین واشنگتن با اتحادهای خود به طور راهبردی برخورد نمی کند و در ازای تداوم حفاظت، ممکن است هزینههای دفاعی بسیار بیشتری از اروپاییها یا تولید نفت از سعودیها طلب کند. یا شاید واشنگتن به سادگی از اتحاد خود خارج شود و اوراسیا را به اوراسیائی ها بسپارد و روی انزوای جغرافیایی ایالات متحده آمریکا، توانایی کنترل رویکردهای دریایی و زرادخانه هسته ای خود برای دور نگه داشتن متجاوزان حساب کند. بنابراین قاره گرایی ممکن است جانشین جهانی گرایی شود. ایالات متحده محدودتر برای تسلط بر نیمکره غربی تلاش خواهد کرد، زمانی که واشنگتن توانایی مدیریت امور امنیتی اوراسیا را از دست دهد، این امر اهمیت بیشتری پیدا می کند.
آمریکای عادی تر؛ متحد محتاط تری خواهد بود
از نظر اقتصادی استراتژی «اول آمریکا» شامل حمایت گرایی و ملی گرایی می شود. ایالات متحده آمریکا همچنان درگیر اقتصاد جهانی خواهد بود اما به دنبال آن است که بارها و مزایای مشارکت را به طور چشمگیری متعادل کند. واشنگتن از قدرت بی بدیل خود برای به دست آوردن منافع بیشتر از روابط کلیدی استفاده می کند. ترامپ چین و اتحادیه اروپا را با تعرفههای گمرکی کوبید، اما با متحدان و دشمنانش به طور یکسان برخورد نخواهد کرد. علاوه بر این ایالات متحده آمریکا از جنبه های لیبرالی نظم لیبرال عقب نشینی خواهد کرد.
اگر دوره اول ترامپ به عنوان یک راهنما محسوب شود، ایالات متحده آمریکا سرمایهگذاری کمتری برای ترویج دموکراسی و حقوق بشر در مکانهای دوردست اختصاص خواهد داد. در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ، ایالات متحده آمریکا حتی ممکن است الگویی برای رفتارغیر لیبرال باشد، زیرا افراد قدرتمند خارج از کشور از تاکتیکهای مرد قدرتمند کاخ سفید قبلا تقلید کرده اند. واشنگتن همچنین میتواند بر قوانین بینالمللی و سازمانهای بینالمللی تأکید نداشته باشد، به این امید که محدودیتهای - قانونی یا نهادی - نظم لیبرال که گاهی بر قدرت آمریکا اعمال میشود را کاهش دهد.
سیاست ایالات متحده آمریکا که کمتر به ارزشهای لیبرال بها می دهد، برای رهبران غیرلیبرال آرامشبخش خواهد بود
این واقعیت ها چه معنایی برای روابط ایالات متحده آمریکا با قدرت های رقیب دارد؟ استراتژی «اول آمریکا» ممکن است مستلزم اصطکاک مداوم با چین، به ویژه بر سر تجارت باشد. جایی که تهاجم مستقیماً به امنیت و رفاه ایالات متحده آمریکا لطمه زند، تنش ها می تواند واقعاً شدید باشد. با این حال سیاست ایالات متحده آمریکا که کمتر به ارزشهای لیبرال بها می دهد، برای رهبران غیرلیبرال آرامشبخش خواهد بود و واشنگتن تمایل کمتری به رویارویی با پکن، مسکو یا تهران به دلیل نقض هنجارهای بینالمللی خواهد داشت.
در واقع ایالات متحده آمریکا همچنان یک قدرت بسیار بزرگ در این سناریو خواهد بود. حتی اگر واشنگتن تنها بر حفظ برتری در نیمکره غربی تمرکز کند، حوزه نفوذی بزرگتر از سایرین خواهد داشت. در برخی زمینه ها، ایالات متحده آمریکا با ناراحتی کمتری نسبت به قبل به دنبال منافع یکجانبه خواهد بود و ممکن است کمتر حضوربین المللی داشته باشد.
منتقدان «اول آمریکا» هشدار داده اند که این امر برای ثبات جهانی ویرانگر خواهد بود و احتمالاً حق با آنهاست. تاریخ سیاست جهانی قبل از سال 1945 امید چندانی به اینکه مسائل به نحوی حل می شوند نمی دهد. رهبری آمریکا شیاطین را در قفس انداخت - برنامههای توسعه جهانی، جنگهای برادرکشی در مناطق حیاتی، حمایتگرایی ضعیفکننده متقابل، تهدید برتری طلبی - که قبلاً جهان را عذاب میداد.
امروزه ایالات متحده آمریکا نسبت به رقبای خود در سال 1945 یا 1991 قدرت کمتری دارد اما هنوزهم قدرت بزرگی محسوب می شود. برای مثال اوکراین بدون تسلیحات، اطلاعات و پولی که واشنگتن به آن داده نمی توانست در مقابل روسیه دوام آورد. کشورهای اروپایی ناتو برای محافظت در برابر تهدید روسیه به قدرت امریکا تکیه دارند و در آسیا هیچ ائتلافی وجود ندارد که بتواند قدرت چین را بدون مشارکت ایالات متحده آمریکا بررسی کند.
این واقعیت در آینده ای نزدیک دستخوش تغییر نخواهد شد. طرفداران خویشتنداری ممکن است امیدوار باشند که تعدیل نیروهای آمریکایی، کشورهای همفکر را وادار به قدم برداشتن کند. اما امروز - در حالی که روسیه و چین در حال تولید تسلیحات هستند و بسیاری از دموکراسیهای اروپایی و آسیایی تلاش میکنند تا نیروهای نظامی با حداقل توان را به خدمت بگیرند - به نظر میرسد که خلاء ایجاد شده توسط کاهش بودجه آمریکا توسط متجاوزترین دولتهای جهان پر شود.
با عمیق تر شدن بی نظمی، کشورهای سراسر اوراسیا ممکن است خود را تا بن دندان مسلح کنند، از جمله با سلاح های هسته ای تا بقای خود را تضمین کنند
به احتمال زیاد رویکرد «اول آمریکا» فاجعه ای برای کشورهای خط مقدم خواهد بود – که با اوکراین شروع میشود اما به پایان نمیرسد. این امر باعث بی ثباتی فزاینده در نقاط بحرانی جهان مانند اروپای شرقی یا دریای چین جنوبی می شود، جایی که قدرت های استبدادی با رقبای ضعیف تر مقابله می کنند. هنجارهایی که بسیاری از مردم آن را بدیهی میدانند - توانایی تجارت برای عبور بدون مانع از دریاها یا این ایده که فتح غیرقابل قبول است - میتواند با سرعت تکاندهندهای از بین رود. کشورهایی که توانستهاند تحت حمایت آمریکا با یکدیگر همکاری کنند، ممکن است بار دیگر به یکدیگر مشکوکتر نگاه کنند. با عمیق تر شدن بی نظمی، کشورهای سراسر اوراسیا ممکن است خود را تا بن دندان مسلح کنند، از جمله با سلاح های هسته ای تا بقای خود را تضمین کنند.
با رویکرد «اول آمریکا» دردسرهای جهانی دموکراسی بدتر میشود، بهویژه جایی که دموکراسیهای شکننده با خودکامههای قدرتمند مقابله میکنند. ممکن است با دست کشیدن ایالات متحده از دفاع از اقتصاد جهانی با مجموع مثبت - یا حتی اقتصاد تعاونی جهان آزاد که دولت بایدن بر آن تاکید کرده است، تجارت و حمایت گرایی افزایش یابد. اگر دیگر کشورها برای حفظ نظم اقتصادی و دریایی باز روی ایالات متحده حساب نکنند، ممکن است برای قفل کردن منابع و بازارها تلاش کنند.
اما برای خود ایالات متحده آمریکا ممکن است رویکرد «اول آمریکا» چندان بد نباشد. طنز بزرگ سیاست خارجی پس از 1945 این است که کشوری که نظم لیبرال را ایجاد کرد کشوری است که کمترین نیاز به آن را دارد. به هر حال، ایالات متحده همچنان قوی ترین بازیگر جهان است. برکات جغرافیایی و مزایای اقتصادی بی نظیری دارد. در دنیایی که با انتخاب های سیاسی خود آنارشیک تر شده است، واشنگتن ممکن است برای مدتی خوب عمل کند.
فرسایش امنیت در اوراسیا چندین دهه پیشرفت ژئوپلیتیکی را خنثی می کند، اما امنیت فیزیکی ایالات متحده آمریکا را فوراً به خطر نمی اندازد. قدرت بینظیر آن میتواند اهرم فوقالعادهای به آن بدهد و منابع عظیم، بازار داخلی وسیع و وابستگی تجاری نسبتاً متوسط، آن را نسبتاً برای یک دنیای حمایتگرا مناسب میسازد. تلاطم هایی که جریان نفت خاورمیانه یا ارسال نیمه هادی ها از تایوان را مختل می کنند، می توانند ویرانی اقتصادی جهانی ایجاد کنند اما آمریکایی ها را متضرر نمی کنند زیرا چنین هرج و مرجی ممکن است به نفع ایالات متحده آمریکا باشد، زیرا کشورهای دیگر وضعیت بسیار بدتری خواهند داشت.
قدرت آمریکا هنوز زیربنای نظمی است که جهان بر اساس آن مدیریت می شود
با ریکرد اول آمریکا، کشورهای اروپا و آسیای شرقی مجبور خواهند بود سرمایهگذاریهای جدید عظیمی در حوزه دفاعی انجام دهند و در عین حال با رقبا مبارزه کنند. فروپاشی امنیت در خطوط دریایی خاورمیانه در درجه اول بر کشورهای اروپایی و آسیایی که بیشترین وابستگی به این مسیرهای تجاری را دارند، تأثیر خواهد گذاشت. حتی رقیب اصلی واشنگتن یعنی چین، در صورت فروپاشی نظم لیبرال صدمات زیادی متحمل خواهد شد، زیرا -علیرغم تلاش شی جین پینگ برای اتکا به خود - به شدت به نهاده های خارجی و بازارهای صادراتی متکی است.
در نهایت ایالات متحده آمریکا هزینه بیشتری را پرداخت خواهد کرد. اگر چین پس از عقبنشینی آمریکا بتواند بر آسیای شرقی مسلط شود، ممکن است این قدرت را به دست آورد که از نظر اقتصادی و دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا را تحت فشار قرار دهد. گسترش نفوذ چین در سراسر جهان به تدریج می تواند به پکن مزایای قدرتمند ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی بدهد و ایالات متحده آمریکا را حتی در نیمکره آمریکای شمالی ناامن کند. در این میان اصطکاک اقتصادی بینالمللی ایجاد شده توسط حمایتگرایی و هرج و مرج، رشد آمریکا را کاهش میدهد که میتواند درگیریهای اجتماعی و سیاسی در داخل را تشدید کند. و اگر روند دموکراسی در خارج از کشور تضعیف شود و حکومتهای استبدادی قدرتمند پیشروی کنند، صداهای مخالف استبداد در ایالات متحده آمریکا ممکن است قدرتمند شوند - همانطور که در دهه 1930 اتفاق افتاد.
بعد مهم رویکرد «اول آمریکا» این است که اقبال خوب یک ابرقدرت، آن را در برابر پیامدهای تصمیمگیری بد خود محافظت میکند. با گذشت زمان ایالات متحده آمریکا از جهان با رویکرد «اول آمریکا» ابراز تاسف خواهد کرد – دقیقا بعد از اینکه بسیاری از کشورهای جهان از این سیاست آسیب دیده و رنج برده اند.